پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

جامعه بسته؛ مرگ فردیت، مرگ انسان خودبنیاد- پرویز دستمالچی

آیا بیش از این می توان علم، خرد، هنر و تکنیک، یا رای فرد و انتخابات، یا اندیشه های آزادیخواهانه و دمکراسی های مدرن، تعلیم و تربیت نوین یا فلسفه را، فرهنگ و هنر جدید یا آزادی های فردی و اجتماعی را خوار و خفیف کرد و با تمام دستاوردهای دوران مدرن به مبارزه پرداخت؟ آیا بیش از این می توان پیرو اعتقاد و ایمان کور و بازگشت به دوران تاریک پیشاخردگرایی و تقدس زدایی بود؟ چرا ما برای مبارزه با زور یا زر یا تزویر و ریا باید به دوران محمد برگردیم؟

(علی شریعتی چه می گوید، چه می خواهد؟)

پرویز دستمالچی

شریعتی* در بخش سوم از کتاب حج** می نویسد “… در این سفر خدا منزلگاه نیست، جهت است… پس، حج، از کعبه تا عرفات رفتن است و از عرفات، بسوی کعبه تا منی (منا) بازگشتن. و در بازگشتن به سوی کعبه خدا، سه مرحله است، منی، سه مکان نیست، رمزی از سه مرحله است… پس اصل، سه مکان نیست، سه وقوف است! از کجا بفهمیم که معنی این سه وقوف چیست؟ خدا، خود، این سه مرحله را نام داده است. عرفات، سخن از شناخت است، علم. مشعر، سخن از شعور است، فهم. و منی، سخن از عشق است، ایمان…” (۱). او که در پی ارائه یک “راه سوم” (مکتب واسطه) در برابر سوسیالیسم و سرمایه داری صنعتی است و برای اینکار جنبش کمونیستی را کپی برداری اسلامی می کند، تلاش دارد در حج بزرگتر کادرسازی کند و از حج “انترناسیونال” اسلامی بسازد. مومنی بسازد که در امت ذوب شود و فردیت خود را از میان ببرد، ایده آل او جامعه شبانی- گله داری با یک رئیس قبیله یا چوپان خوب است. او در سنگریزه های مشعر که باید در منی نمادین به سوی شیطان پرتاپ شوند تا او را برانند، گلوله و دشمن می بیند و مومن در اینجا بدل به سربازی می شود که باید با گلوله های خود مقتل دشمن را هدف گیرد:  “… در ظلمت مشعر، خم شده بر روی خاک، دست بر سنگلاخ می کشد و پنجه در سنگریزه ها می برد و بدنبال جمره می گردد، تا در صحنه منی، رمی کند… داستان سخت جدی است. جمره ای که بر می گیری، سلاح تو است، سلاح مبارزه تو با خصم، دستور داده اند: گفته اند که باید چگونه جمراتی را جمع کنی: صاف، صیقلی، گرد، از گردو کوچکتر، از پسته بزرگتر… (نقطه چین مربوط به متن است)، یعنی چه؟ یعنی گلوله! همه چیز حساب شده است. دقیق پیش بینی شده، فردا، هر سرباز جبهه ابراهیم، در منی، هفتاد گلوله بر مقتل دشمن می زند: سر و سینه، مغز و قلب! گلوله ای که شلیک شود و خطا کند و یا به پا و شکم و نه مقتل خصم خورد، حساب نیست، باید خود پیش بینی کنی، اگر دست و نشانت خوب نیست، بیشتر بردار، ضعف مهارتت را با تدارک بیشتر قدرت جبران کن. بهر حال، در جبهه کم نیاری، اگر یک گلوله کمتر زدی، سرباز نیستی، در جنگ شرکت نکرده ای، در حج شرکت نکرده ای. اینجا سخن از یک دیسیپلین نظامی است… و من معتقدم که همه ادیان بر توحید بوده اند و نظام اجتماعی که در تاریخ به شرک بدل شده است و جامعه واحد و یک روح  و بی طبقه اولیه، به جامعه های طبقاتی و چند گروهی تغییر یافته اند. توحید به شرک تبدیل شده است… “(۲).

شریعتی در بسیج مسلمانان برای نبرد با مثلث ” زور و زر و تزویر” (فرعون و قارون و تسبیح) بسیار موفق است و بهترین سوء استفاده ها را از وجدان دینی- مذهبی مردم می کند. از مومنان می خواهد ابراهیم شوند و در این راه اسماعیل خود را بیابند و از آن گذر کنند “… آری در برابر حق، باید از اسماعیل گذشت، مسئولیت عقیده، از مسئولیت عاطفه برتر است. دعوت پیام؟ یا لذت پدر؟…” (برگ ۱۶۰). از فردیت خود، از احساس و عواطف، از وابستگی های پست زمینی بگذراند، امت شوند، همه در هم ذوب شوند و تحت رهبری امام در آیند، بدل به یک امت یکدست و یک ایمان انقلابی شوند و بدانند که “… اهل علم و اهل عمل و اهل سیاست و اهل عبادت و اهل دنیا و اهل دین و… (نقطه چین از متن است) مرزبندی مصنوعی است برای آدمهای مصنوعی، ناقص، امت یک جامعه حزبی است، اجتماعی است نه بر سلسله مراتب طبقاتی و سنخی، اجتماعی است، در راه، کاروانی که عازم است، با یک خدا، یک راه، یک قبله و همه از یک قبیله، فرزندان یک نیا و بندگان یک خدا… تو کیستی؟ من کیستم؟ فرد هیچکاره است. قرآن از مردم سخن می گوید و نه از مرد…” (۳). شریعتی به نفی آن ارزش و فضیلتی می پردازد که اساس یک جامعه مدرن و پیشرفته است، تکثر در شهروند با هزاران فکر و اندیشه و “فردیت” هایی که شکوفا می شوند و انسان مدرن قائم به ذات و خودبنیاد را می سازند. فردیتی که با تمامی تفاوت ها با دیگران در برابر قانون از حقوقی یکسان برخوردار است تا کسی را بر کس دیگر امتیاز یا تبعیضی (حقوقی) نباشد. او اساس اندیشه آزاد، اساس انسان مدرن، اساس رهایی انسان از قیمومت، یعنی آزادی انسان را نشانه گرفته است و می خواهد او را از ویژگی هایش تهی کند.

نگاه کنید که او با تقلید از ماتریالیسم تاریخی و “جبریت تاریخ” چه می گوید: “… اما جبر علمی تاریخ یا تقدیر الهی- چه فرق می کند؟- پیروزی مغضوبین زمین یا مستضعفین زمین را- چه فرق می کند؟ تضمین کرده است. کاروان امت بشری- فرزندان هابیل شهید- مشیت الهی، مسیر آن را تعیین کرده است. جبر تاریخ سنت تغییر ناپذیر خداوند است… طبیعت، حرکت جبری خویش را دارد، تاریخ، حرکت جبری خویش را دارد، آدم مسیر جبری خویش را طی می کند… و تو زندانی چهار جبر، چهار زندان بزرگ! طبیعت، تاریخ، جامعه و خود… تاریخ را باید کشف کنی (فلسفه علم تاریخ) و آگاهانه در مسیر آن قرار گیری وبا هماهنگی با جبر تاریخ، سیر جبری تاریخ خویش را تغییر می دهی، و جبر محیط اجتماعی را کشف کنی (جامعه شناسی) و قوانین جامعه را بشناسی… اما چهارمین زندان؟ زندان خویشتن؟ زندان غریزه ها، زندانی که تو، در ذات خویش، حمل می کنی؟ علم از گشودن این چهارمین زندان عاجز است، که آن سه زندان در بیرون از تو بود و این چهارمین در درون تو است، در خود عالم بودن تواست! علمی که تو را به تو بشناساند، تو را کشف کند… دستی نیرومند که تو را از تو بدر برد، دیگرت کند، و در اینجا دیگر، نه علم، که می بینیم علم را که خود زندانبان بزرگ عالم است، بلکه حکمت! علم فطرت، خودآگاهی، نوری که پیامبران در شبستان زمین افروخته اند، دین!…” (۴).

مارکس در دورانی زندگی می کرد که دانشمندان یکی پس از دیگری قوانین و قانونمندی های درونی و علت و معلول های طبیعت و پدیده ها را کشف می کردند. تحت تاثیر چنین جوی، مارکس می پنداشت موفق به کشف قانونمندی حرکت تاریخ شده است. اما تاریخ بدون بشر و عاملان آن هیچ است. انسان است که به تاریخ حرکت و “روح” می دهد. انسان طالبان، حکومت اسلامی افغانستان را بنا می کند، و انسان وهابی نظم سیاسی- اجتماعی عربستان سعودی را و انسان مدرن دمکراسی های مدرن متکی به حقوق بشر را می سازد. حتا همین “جبریت تاریخی” مارکس نیز هیچ ربطی به “سنت تغییر ناپذیر خداوند” ندارد. شریعتی جبریت فراانسانی (ماتریالیسم تاریخی، قانونمندی تاریخ) را بدل به جبریت ماوراء طبیعت، جبریت الاهی، برفراز انسان و قوانین طبیعی، می کند. خدا هزارگونه “سنت” داشته است، بسته به میزان شعور پیروانش. پندارهای مارکس نتیجه گیری نادرست از علوم دقیقه بود، و پندارهای شریعتی ایمان و اعتقادی است که هیچ پشتوانه علمی قابل اثبات ندارد. اگر جبر تاریخ همان سنت تغییر ناپذیر الله است، پس چگونه است که این جبر یا “سنت تغییر ناپذیر” با اراده انسان (ابوبکر و عمر و…) تغییر می کند. مگر می شود که انسان اراده کند و “جبریت” (قانونمندی) سقوط اجسام و جاذبه زمین از میان برود؟ درست است، طبیعت حرکت و قانونمندی هایش را دارد، اما نه تاریخ جبریتی دارد و نه جامعه شناسی. جامعه شناسی یا علوم سیاسی و… اصولا علوم دقیق به معنای فیزیک و مکانیک یا ریاضیات نیستند که سد در سد قابل اثبات و تحت هر شرایطی یکسان باشند. در فیزیک، تحت شرایط ثابت، آب همواره در سد درجه می جوشد. ریاضیات  و فیزیک علوم دقیق هستند. اما، علوم اجتماعی و…؟ در جامعه اگر کسی به گوش دیگری سیلی زد (عمل)، ده(ها) عکس العمل در پی خواهد داشت. مضروب ممکن است هیچ نگوید و برود یا با کارد به شما حمله ور شود. یک عمل و ده ها عکس العمل. اگر جامعه قوانینی داشت که با کشف آن می شد همه چیز را درست کرد، خوب دیگران که پیشرو تر از ما بودند، چنین کرده بودند. این ها تماما سخنان نسنجیده و پوک و پوچ است که همگی ره به ناکجا آباد برده اند.

می ماند چهارمین زندان، که گویا “زندان خویشتن” است و فرد مومن باید خود را از آن رها کند. اما چگونه؟ با پناه بردن به دین! زیرا علمی که شریعتی از آن سخن می گوید، همواره علم در خدمت دین است، علمی که باید جهت و هدف داشته باشد، علمی که باید مومن را از فردیت اش جدا کند تا آماده شهادت برای “اکمل” شدن شود. مومن باید ابراهیم شود (اشاره به داستان ابراهیم و اسماعیل در قرآن است که ابراهیم باید میان انتخاب فرزند و خدا تصمیم بگیرد) و انتخاب کند: “… کدامین را انتخاب می کنی؟ ابراهیم! خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را؟ مصلحت را یا حقیقت را؟ ماندن را یا رفتن را؟ خوشبختی را یا کمال را؟ لذت را یا مسئولیت را؟ زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را؟ علاقه و آرامش را یا عقیده و جهاد را؟ غریزه را یا شعور را؟ عاطفه را یا ایمان را؟ پدری یا پیامبری را … بالاخره اسماعیلت را یا خدایت را؟ انتخاب کن! ابراهیم!…” (۵). یعنی در اینجا ابراهیم از خود، پیوند وعلائق عاطفی به فرزند، از ماندن، خوشبختی، لذت زندگی کردن و… از همه چیز باید بگذرد تا به کمال رسد. اما اختیار و انتخاب او دلبخواهی نیست، زیرا “… به تعبیر امام، نه جبر است و نه اختیار، بلکه امری است، میان این دو! چیست؟ اختیار جبر است! تفویض تفویض! طاعت و تسلیم! اسلام!… و اصولا در مقام بندگی و طاعت الهی، علاقه به فرزند هیچ است… آری در برابر حق، باید از اسماعیل گذشت، مسئولیت عقیده، از مسئولیت عاطفه برتر است… آزادی مطلق بندگی خداوند…”  (برگ های ۱۳۸ و ۱۵۶ و ۱۶۰ و ۱۶۶). و زمانی که مومن در مقام بندگی وطاعت محض از خدایش، ومسئولیت عقیده، باید برای حق (که دین و مذهبش باشد) از فرزندش (اسماعیل) بگذرد و او را قربانی کند، چرا دگرباشان را نکشد؟ آیا داعشیان به غیر این می کنند؟ شریعتی برای دست یازی به اهداف خود، رسما مغزشویی، زندگی را تحقیر می کند و همه را فرامی خواند برای عقیده جهاد کنند تا اکمل شوند و دست از زندگی بی ارزش و بی مقدار دنیوی بردارند.

تاریخ، علوم طبیعی، فیزیک یا مکانیک نیست که “جبریتی” در گوهر و درون خویش داشته باشد. هر نوع جبریت سلب اختیار از انسان است. تاریخ بدون انسان، هیچ معنا و مفهوم یا هدفی ندارد. جبریتی برای رفتن به یک نظام بهتر وجود ندارد، باید آن را ساخت و انسان است که می سازد. و برای انکه بتوان ساخت، باید آموزش و پرورش را گسترش داد و نه قهر انقلابی را. ملت امروز، امت یکدست و یک ایمان دوران محمد یا حتا ملت و شهروند دوران روسو یا مارکس نیست. نه همه یکدست ماندند و نه همه “پرولتر” شدند، و نه هر کس حاضر است به نفع جمع از منافع خود گذشت کند، چه مسلمان یا نامسلمان. هر کس برای خود شخصیتی است و حق زندگی دارد. انسان، انسان است و صاحب حقوق پیشاحکومت، تنها به دلیل بیولوژیک و نه دین و مذهب یا مرام و مسلکی ویژه. شهروند یک جامعه مدرن مجموعه ای است ناهمگون از افراد، گروها و طبقات مختلف با منافعی یکسان تا متضاد. باید تکثر را در فرد و سازماندهی جامعه و سیاست پذیرفت. انسان تنها براساس “اخلاق” عمل نمی کند و از جمله محرک های او منافع مالی- اقتصادی فردی است و حاضر نیست خود را فدای جمع کند، و اصولا چرا باید چنین کند؟ باید جوامع را به گونه ای سازماندهی کرد که هم فرد بتواند بر اساس توان و تلاشش زندگی کند و هم همبستگی اجتماعی وجود داشته باشد تا کسی در فقر و بدبختی نماند.

تاریخ جوامع بشر بیش از ده هزار سال، و تاریخ حکومت ها بیش از پنج هزار سال است. در هیچ یک از دوران تاریخ تکامل بشر، و در هیچ یک از نظام های اقتصادی- اجتماعی پیشین، هرگز رفاه عمومی وجود نداشته است، مگر در سد سال اخیر، نه در تمام جهان، در قسمتی از آن. “پا برهنگی” را سرانجام تولید انبوه حل کرد. و تلاش کشورهای واقعا موجود سوسیالیستی برای صنعتی کردن و رفاه همزمان با شکست مواجه شد، یعنی بعضا صنعتی شدند، اما رفاه نیامد. تصورات شریعتی از سازماندهی اقتصاد اصولا هیچ و در حد همان رابطه امام علی با میثم خرما فروش است. شریعتی همواره به جامعه صنعتی می تازد، به علم در خدمت صنعت می تازد و هر دو را در خدمت دین می خواهد. خب، هزار و چهار سد سال همه چیز در خدمت دین و دین سالاران و حکومت دینی بود، چرا فقر و فلاکت و مستضعف همچنان باقی ماندند و از میان نرفتند؟ چرا در تمام طول تاریخ یک حکومت دین سالاری که در آن آزادی و رفاه وجود داشته باشد، واقعیت بیرونی ندارد؟ چرا کار تمام حکومت های دینی، از مسیحیت تا اسلام، همگی به نظام هایی خشن و سرکوبگر کشیده است؟

آزادی و عدالت لازم وملزوم یکدیگراند، باید ابتدا زیست و خواهان زندگی بهتر بود، باید آزاد بود تا بتوان برای عدالت مبارزه کرد. سد سال پیش، حقوق بشر بخشی از عدالت نبود، امروز تصور یک جامعه عادلانه بدون حقوق بشر ممکن نیست. یعنی معنا ومفهوم عدالت، با پیشرفت و ترقی همواره دگرگون و برغنای آن افزدوه خواهد شد. در جوامع مدرن امروز بیمه اجتماعی، بیمه درمانی، بیمه بیکاری، بیمه بازنشستگی، تحصیلات ابتدایی و متوسط و بعضا تحصیلات عالی رایگان، و… اساس و پایه است، تا سد سال پیش هیچ یک نبود. باید به اندازه کافی تولید شود تا بتوان به تقسیم عادلانه آن پرداخت. پیروان شریعتی یک جامعه اسلامی یا حکومت اسلامی را نشان دهند، در طول تاریخ یا امروز، که در آن مقام و منزلت انسان (نه تنها مسلمانان) بهتراز نمونه های غربی آن باشد. تفاوت ما با غرب، تفاوت در آزادی اندیشه و بیان و سرکوب آزادی است. اگر کمال انسان در “شهادت” و در آن دنیا است، دیگر چرا باید در این دنیا برای زندگی بهتر و جامعه ای آزاد تر تلاش کند؟

برای ساختن یک جامعه “خوب” توجه حداقلی به تاریخ، تاریخ تکامل ایده های سیاسی و شکل حکومت در سد سال اخیر لازم و ضروری است. ساختار حکومت با حاکمیت “سرمایه” دو تا است. در ج.ا.ا. سرمایه حاکم است و در دمکراسی های پارلمانی متکی به حقوق بشر نیز سرمایه حاکم است. میان آنها، تفاوت از زمین تا آسمان است. حکومت الاهی برگشت به دوران پیشامدرن است. دورانی که در آن انسان قائم به ذات خویش نبود، و حکومت بر فراز انسان قرار داشت. دورانی که در آن انسان می بایست به “احکام و موازین الاهی” تن دهد. نشاندن مجازات اعدام (به عنوان حدود الاهی) در برابر لغو آن (خواست انسان)، یکی از نمونه های کوچک قیمومت انسان است. باید کثرتگرایی در ساختار حکومت را پذیرفت و در پی آن دین یا هر نوع ایدئولوژی را از ساختار حکومت جدا کرد. در غیر اینصورت، اگر (فرض) بپذیریم که ساختار حکومت “ارزشی” باشد، نخستین پرسش این است که از مجموعه ارزش های موجود در جامعه کدام یک از آنها معیار معتبر برای حکومت شود و چه کسی آن را تعیین خواهد کرد؟ در دو سده اخیر بسیاری از این نوع حکومت ها بوجود آمدند و همگی از میان رفتند، چرا باید آزموده را دوباره بیازمائیم؟ آیا ارزش ها باید “احکام وموازین شرع” باشند، آیا باید اسلام طالبانی یا ولایت فقیه ای یا نژادی، یا حاکمیت مطلق تاریخی- طبقاتی یک گروه و… باشد؟ تاریخ چندین بار نشان داده است که هرکس زورش بیشتر شد، “ارزش های” خود را بدل به ارزش های مطلق حکومت خواهد کرد و به نام ملت سخن خواهد گفت. در نتیجه باید بی طرفی حکومت در “ارزش ها” را پذیرفت. حکومت نمی تواند و نباید نقش “پدر” را برای شهروند بازی کند، یعنی ارزش های زندگی شهروندان اش را از بالا تعیین کند. جامعه باز امر به معروف و نهی از منکر ندارد، چه از سوی شهروند و چه از سوی حکومت. حکومت دینی، از بدترین انواع حکومت های تک ارزشی  و تامگرا است.

شریعتی که در پی جبریت الاهی است، می نویسد: “… در آغاز، بشریت، برادروار می زیستند، چه ، جنگل و رود ملک عام بود، همه بر سر سفره آزاد طبیعت، که مالک خدا بود و بندگان همه، برابر، عصر صید و شکار آزاد، هر کسی ددی را می گرفت و دام می کرد و زندگی هابیلی بود و اخلاق نیر هابیلی! قابیل کشاورز شد و گفت: این زمین ملک من است، یعنی ملک تو نیست… یگانگی به دو گانگی بدل شد و یگانه پرستی به دو گانه پرستی… و شگفتا! که پیامبران ابراهیمی… همگی چوپان اند… صاحب رسالتی نبوده است که شبانی گوسفتد نکرده باشد… و مالکیت است که دو برادر را دو دشمن ساخت، دو برادر را دو نابرادر! و انسان را دو نژاده و جامعه را دو قطبی و یک خدایی را دو خدایی! ثنویت! به تعبیر قرآن: استکبار و استضعاف! استضعاف؟ چه کلمه بزرگ و جاداری! هر چه که مردم را ضعیف می کند، به ضعف می کشد. یک قابیل است و یک استضعاف، در سه بعد، از سه پایگاه، بدست سه فرزندش: یا به زنجیر می کشد، به زور: استبداد، سیاست، فرعون! و یا خونش را می مکد، به زر: استثمار، اقتصاد، قارون! و یا فریبش می دهد، به تزویر: استحمار، ایمان، بلعم باعورا!…” (برگ های ۲۰۶، ۲۰۸، ۲۱۰). جامعه ایده آل او، دوران پیشاکشاورزی است، زیرا قابیل (نماد بدی ها و جامعه طبقاتی و نماد مالکیت خصوصی بر ابزار تولید) با مالکیت بر زمین خط بطلان بر روی زندگی برادروار بشریت می کشد و یگانگی را بدل به دوگانگی می کند. منظور شریعتی از “بشریت” در آن دوران اجتماعات بسیار کوچک و ابتدایی چند ده نفره است که با هم مشترکا به شکار می رفتند و خدایی هم نداشتند، خدا بعدا آمد. اخلاق و معنویات آنها هیچ نبود، مگر پر کردن شکم، حتا از راه کشتن و خوردن “برادران” خود. شریعتی چیزی را ایده آل جلوه می دهد که در تطابق با واقعیات نیست، دوران ابتدایی، دوران زندگی انسان وحشی است که حتا یکدیگر را نه تنها تکه پاره می کردند، بل می خوردند.

شریعتی برای حل مشکلات و معضلات جامعه هیچ راه حل سازنده ای ندارد، مگر بسیج همه به شهادت برای ساختن “امت” یکدست و یک شکل و یک ایمان به شیوه دوران محمد، با روابط و مناسباتی ایلی- قبیله ای و اقتصاد شبانی با یک رهبر رهایی بخش. در آثار او، نه از نظم اقتصادی نوین خبری است و نه او از ساختارهای حکومت در دوران مدرن بویی برده است. تخریب و تخریب برای اسلام! او، باز هم به تقلید از انترناسیونالیسم “چپ”، از حج، سمینار و کنگره مومنان می سازد: “… و اکنون در پایان حج… پیش از آنکه پراکنده شوید، حتی پیش از آنکه به خانه خدا بروید، دو رسالت بزرگ ابراهمی خویش را، در این دو روز برگزار کنید: ۱- یک سمینار فکری و علمی آزاد و همگانی، ۲- یک کنگره بزرگ اجتماعی و جهانی… کنگره ای نه در یک تالار در بسته، که در یک تنگه کوهستانی باز… کنگره ای نه از روسای کشورها، نه نمایندگان رسمی، نه از سیاستمدارن، نه از دیپلماتهای حرفه ای، نه از رهبران سیاسی، نه از دبیر کل های حزبی، نه از وکلای پارلمان، نه از سناتورهای سنا… نه از روشنفکران برجسته، نه از مقامات اقتصادی، نه از شخصیت های اجتماعی، نه از رجال معتبر، نه … (نقطه چین مربوط به متن است)، کنگره ای از خود مردم!… این است که در کنگره منی، که خدا برگزار می کند، مردم، بی واسطه، شرکت دارند. در این کنگره، خدا از همه مردم جهان دعوت می کند… در راه استقرا ایمان و نظام توحید در زمین ، و درهم شکستن بت های زمان و بنای شهر حرام در زمین، با هم پیمان بندند و به عنوان پیروان محمد (ص)… رسالت بنای امت شهید را بر زیر بنای توحید و با مسئولیت استقرار حکمت، امامت و قسط در زندگی انسان… را بدست گیرند و بنام یک امت، مسئولیت دعوت به زیبایی ها و مبارزه با زشتی ها را، در زندگی انسانها، تعهد کنند. به دعوت پیامبر کتاب و سلاح، جبهه سرسختان با دشمن و مهربانان با خویش را در جهان مشخص می سازند…” (۶).

این توده گرایی پوپولیستی که عده ای از پیروان محمد (مسلمانان) که نه تخصصی  دارند، نه حتا زبان یکدیگر را می فهمند و نه احتمالا اطلاعی از مسائل جامعه خود و سایر جوامع دارند، اما چون توده مسلمان هستند، در حج اجتماع می کنند ومسئولیت ساختن “جامعه توحیدی” را برعهده می گیرند (که ابدا مشخص نیست، چیست) تنها می تواند موجبی برای تکان دادن سر و تاسف باشد. شریعتی می گوید مسلمانان باید کتاب (قرآن) در یک دست بگیرند و در دست دیگر سلاح حمل کنند و از این راه “زیبایی “ها را به جهانیان نشان دهند و با “زشتی” ها مبارزه کنند . به زبان ساده، یا آنچه را ما مقدس و زیبا می دانیم بپذیرید یا گردن شما خواهد رفت. آیا تمام بنیادگرایان اسلامی، در گذشته و امروز، به غیر این عمل کرده اند و امروز به غیر این عمل می کنند؟ بنیادگرایی شریعتی، اسلام (امت) دوران محمد، و حکومت کوتاه مدت دوران علی است، با احکام و موازین قرآن. برگشت به دوران زندگی قبیله ای با پز یک “روشنفکر” اسلامی- دینی، همراه با پرگویی های از بنیاد بی محتوا و ارتجاعی، تحت عنوان انقلاب مستضعفین علیه تثلیث زور و زر و تزویر (فرعون و قارون و تسبیح) است. تصورات او از حکومت اسلامی، نوعی از تامگرایی مطلق دینی است که در قیاس با ج.ا. واقعا موجود، آخری هنوز “بهشت” برین است. با زور و زر تزویر باید مبارزه کرد. اینها عام و کلی گویی های بی سر و ته است. “سر و ته” آن جایی پیدا می کند که مشخص شود منظور او ساختن یک جامعه “امت- امامتی” بر اساس دستورات کتاب مقدس است، همانگونه که داعش می خواهد. برای استقرار عدالت، تساوی حقوقی همه در برابر قانون، آزادی های فردی و اجتماعی، حقوق بشر، دمکراسی و… راه های درست برای دست یازی به این ارزش ها وجود دارند، اما آن راه برگشت به عقب با قوانین برفراز انسان نیست. جنبش خردگرایی، تقدس زدایی و روشنگری به بشریت بیشتر خدمت کرد و او را از قیمومت خود کرده رها ساخت یا برگشت به دین و ایمان و اطاعت از ماوراء طبیعت؟ کدام یک؟ تاریخ چه می گوید؟ در کدامیک از حکومت های اسلامی راهی به دیار روشنایی گشوده شد؟

شریعتی پس از انشاء نویسی های چند ده برگی در باره پست شمردن زندگی و “اکمل” شدن انسان در جهاد و شهادت، و سمینار و کنگره ای از خود مردم (گنگره خلق های مسلمان جهان) در منا می نویسد: “… اکنون، در پایان حج، پراکنده نشوید… دو روز دیگر بمانید، بنشینید و با هم بنشینید، با هم بیندیشید و به این پرسش همیشه و همه جا پاسخ بگوئید که: در جامعه چه باید کرد؟… (به سبک “چه باید کرد” لنین، برگ ۱۹۰). باید به عصری برگشت که در آن بشریت امتی واحد و برسر سفره عام خداوند طبیعت بود، باید انقلاب جهانی عدل کرد برای امامت محکومان تاریخ، یا وراثت مستضعفان زمین (برگ ۲۱۴).

از نگاه شریعتی، تثلیث زور و زر و تزویر (یا زور تیغ و قدرت طلا و فریب تسبیح، برگ ۲۲۳) نه تنها وسوسه نمی کنند، بل “… زور و زر، قدرت خارق العاده فریبکاری و ظلمت سازی و تباه کنندگی علم را و جادوی شگفتی آور هنر را و قدرت غول آسای تکنیک را استخدام کرده اند! … امروز… مردم جهان را از درون به بند می کشند. آزاد است که رای خود را، بسود هر که بخواهد، در صندوق بریزد، اما، خناس جن و انس، پیش از آن، رای خود را در سینه او ریخته اند… استبداد سیاسی، تبعیض اجتماعی، بهره کشی وحشیانه قدیم در غرب، رانده شده است، اما، همگی، خشن تر ازهمیشه، بصورت نظام سرمایه داری، بازگشته است و در نقاب لیبرالیسم، و دمکراسی خود را مخفی کرده است… و بردگی و سروری غارتگریهای تاتاری و… از شرق رانده می شود، و همگی، تباه کننده تر و مسخ کننده تر از همیشه… در نقاب مدرنیسم و تمدن، مخفی شده است… جلادان نظامی  و مزدوران آدم کش حرفه ای استعمار کهن، (من الناس)، از دنیای سوم، رفته اند، و بصورت نظام اقتصادی، رژیم سیاسی، روابط اجتماعی، فلسفه تعلیم و تربیت، فرهنگ و هنر، اخلاق، آزادی جنسی، ایدئولوژی پوچی وعبث… و طاغوت مصرف پرستی و سکس پرستی و غرب پرستی… باز آمده… و می بینی که انسان امروز که می گویند از تعبد به تعقل گرایش یافته  و از بند مذهب به نیروی علم و آزادی انسانی، رها گشته، تنها خدا را نمی پرستد، تنها توحید را نابود کرده است، نه پرستش را و بندگی را. شرک جدید در مدنیت، از شرک قدیم در جاهلیت هم خدایان بیشتر دارد و هم خدایان پست تری… امروز، معبود مذهب شرک جدید، تا سرحد آلت تناسلی، اسافل اعضاء پائین آمده است. آن سه طاغوت همیشه و همه جا، امروز، بیش از همیشه و همه جا، بیداد می کند، فرعون امروز، یک نظام است و قارون امروز، یک طبقه است و بلعم باعورا، ردای مذهب را از تن بدر آورده است و جامه علم، ایدئولوژی و هنر بر تن کرده است…” (۷).

آیا بیش از این می توان علم، خرد، هنر و تکنیک، یا رای فرد و انتخابات، یا اندیشه های آزادیخواهانه و دمکراسی های مدرن، تعلیم و تربیت نوین یا فلسفه را، فرهنگ و هنر جدید یا آزادی های فردی و اجتماعی را خوار و خفیف کرد و با تمام دستاوردهای دوران مدرن به مبارزه پرداخت؟ آیا بیش از این می توان پیرو اعتقاد و ایمان کور و بازگشت به دوران تاریک پیشاخردگرایی و تقدس زدایی بود؟ چرا ما برای مبارزه با زور یا زر یا تزویر و ریا باید به دوران محمد برگردیم؟ چرا باید دست به انکار خرد و علم و تکنیک بزنیم؟ چرا باید انسان خودبنیاد قائم به ذات را نفی کنیم؟ چرا باید تمام پایه های دورن مدرن را از میان ببریم؟ در طول تاریخ میلیون ها انسان جان خود را در راه آزادی و سربلندی انسان و رهایی اش گذاشته اند، اما نه برای بازگشت به امت واحد و یکسان، نه برای اکمل شدن پس از شهادت، برای آزادی و زندگی بهتر در این جهان. “سرچشمه” فضل روشنفکران دینی- اسلامی، که گویا نباید آلوده شود، سرچشمه ای آلوده است، آلوده به ایمان کور و انسانی که نباید بیاندیشد، انسانی که باید فردیت خود را از میان ببرد و حلقه ای بی چهره از امت واحد شود. انسانی که در درجه اول نه هر کس، که باید مسلمان شیعه دوازده امامی مکتب اصولی باشد تا شریعتی او را به عنوان انسان “شریف” بپذیرد. چرا عقب ماندیم؟ با اینگونه ایده های عقب مانده، راهی به پیش نخواهد بود! زندگی را باید ساخت، نه اینکه آن را تخریب کنیم! ایدئولوژی همواره حساس ترین و ضعیف ترین عواطف و احساسات توده ها را هدف می گیرد و شریعتی موفق شده است با تبدیل اسلام به ایدئولوژی حکومت (اسلامی)، توان تخریبی آن را به حداکثر ممکن برساند. آینده (پس از شریعتی) نشان داد که راه او به ناکجا آباد ولایت فقیهیان یا طالبان و داعشیان است. تاریخ شناخت معرفت انسان در طول زمان به ما آموخته است که انسان تنها با خرد نقاد است که به عالی ترین شکل از تکامل دست می یابد، یعنی هنگامی که از شناخت “حسی” عبور و به شناخت عقلی- علمی برسد. و شریعتی خلاف راه رفته است.

منابع و پانویس ها:

* یک توضیح توضیح لازم و یک پوزش:

در بخش «کامنت» های مقاله «سه نگاه به شریعتی…»، اخبار روز، مورخ ۱۴ تیر ۱۳۹۹، آقای امید رهگذر به من انتقاد کرده بودند که گفتاورد من از شریعتی در باره اهل سنت «… کسی گفته است… ما با یهود دشمنی نمیورزیم، بلکه با اسرائیل دشمنیم و آن هم نه بخاطر دینش بلکه بخاطر اینکه فاشیست است و پایگاه استعمار و امپریالیسم! خوب، بله، آدم حبزی (بی دین، دشمن خدا، پ.د.) با این جور چیزها مخالف است، آدم مسلمان است که دشمنی اش بخاطر دین است. با یهودی دشمن است، اگر چه در صف فدائیان فلسطینی با اسرائیل بجنگد، و دوست مسلمان است اگر چه، از اسرائیل هم فاشیست تر و امپریالیسم تر و استعمارگرتر باشد. شب اول قبر از تو در باره عقیده ات می پرسند و از عملت، نداشتی، از محبت اهل بیت می پرسند، از ولایتت. نمی پرسند که تو فاشیستی یا امپریالیست؟… کسی که مثل روزنامه ها و حبزی ها، جنگ و جدال های فلسطینی و اسرائیلی و دنیای اول و دنیای سوم و شرق و غرب و امپریالیسم وعرب وعجم و اینجور حرفهای حبزی را بر جنگ شیعه و سنی مقدم بدارد و پس گرفتن فلسطین را از اسرائیلی ها، فوری تر بداند از پس گرفتن فدک از سنی ها… اصولا دین ندارد… » نادرست است، زیرا شریعتی آن را از کسی نقل می کند. حق با آقای رهگذر است. گفتاورد را من از کتاب شیعه شریعتی نقل کرده بودم، و در آنجا واقعا ناروشن است (یا برای من این چنین بود). من با رجوع به کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی دیدم حق با آقای رهگذر است. در این رابطه، در حین پس گرفتن آن گفتاورد و تصحیح خود، از ایشان و همچنین خوانندگان محترم به دلیل عدم دقت لازم پوزش می طلبم.

**- حج، مجموعه آثار ۶، برادر شهید علی شریعتی، دفتر تدوین و انتشار مجموعه آثار برادر شهید، دکتر علی شریعتی در اروپا، چاپ اول، ۲۰ آبان ۱۳۵۷

۱- همانجا، حج، برگ های ۹۷ تا ۹۹

۲- همانجا، برگ های ۱۲۱ و ۱۲۲ و ۱۷۴

۳- همانجا، برگ های ۱۲۳ و ۱۲۴ و ۱۳۲

۴- همانجا، برگ های ۱۳۴ تا ۱۳۶

۵- همانجا، برگ ۱۴۹

۶- همانجا، برگ های ۱۸۸ و ۱۸۹

۷- همانجا، برگ های ۲۲۳، ۲۲۴ و ۲۲۸

https://akhbar-rooz.com/?p=43391 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امید رهگذر
امید رهگذر
3 سال قبل

سپاس از آقای دستمالچی گرامی

ایراندوست
ایراندوست
3 سال قبل

اگر مارکس و انگلس با عاریه گرفتن عقاید این و آن، ایدئولوژی دین‌گونه‌ایی بوجود آورند که موجب کشتار، خفقان و توهم بیش از دو میلیارد انسان این کره خاکی بود، جناب شریعتی بلعکس سعی‌ داشت دین را ایدئولوژی سیاسی جلوه دهد و راه سومی در مقابل سرمایه‌داری و سوسیالیسم مارکسیست- لنینیستی بوجود آورد ! رویایی که هر کتاب‌خوان جهان سومی بنحوی سعی در نسخه پیچی‌ آن دارد! کابوسی چون جمهوری اسلامی ایران نتیجه اینگونه بیراهه‌ها و کجروی‌های روشنفکر‌نماهای دوران آریامهری است !

احمد صلاحی
احمد صلاحی
3 سال قبل
پاسخ به  ایراندوست

“ ایراندوست“ !
مارکس و انگلس موجب کشتار ، خفقان و توهم بیش از دو میلیارد انسان در کره خاکی شدند؟
طفلک شریعتی می خواست راه سومی بین سرمایه داری «گوگولی» و « سوسیالیسم مارکسیست لنینیستی گاگولو» بوجود آورد؟
جمهوری اسلامی ایران نتیجه اینگونه بیراهه‌ها و کجروی‌های روشنفکر‌نماهای دوران آریامهری است ؟
نگفتی این هم عقل و سواد را از کجا آورده ای؟
نکنه روشنفکر های ایرانی موجب تمام بدبختی های جهانند؟
حالا باید چکار کرد؟
کل علی عجب عقلی داری !!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x