سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

جمع بستی از وضعیت کنونی “مسئله ملی” در ایران (بخش ششم)

گروه ملی و قومی حزب چپ ایران(فدائیان خلق)

۶) کردستان و نگاهی فشرده به اکنون “مسئله کرد”

سخن پیرامون جمیع جوانب “مسئله ملی” کرد و جنبش ملی کردستان ایران حتی اگر به گذشته‌ نزدیک آن محدود شود، اما باز بخاطرغنا و چند سویه‌گی‌‌اش نیاز به گفتاری مفصل دارد که طبعاً نمی‌تواند در این جمع بست نکته‌وار بگنجد. لذا چه از سر ناگزیری و چه با نظرداشت این واقعیت که میزان دانسته‌ها و آگاهی عمومی پیرامون “مسئله کرد” و آشنایی‌ها راجع به آن بسی بیشتر از همگنانش در کشور است، واقعیت‌های کنونی کردستان در این جمع بست را به شکل فشرده می‌آوریم.

١-۶) در توصیف عمده ویژگی‌های جنبش ملی کرد باید گفت این جنبش میان همه حرکات مبارزاتی علیه تبعیض ملی در کشور، مستمرترین، پیگیرترین، فراگیرترین، متحزب ترین، و نیز در رابطه با مناسبات فرامرزی، تاثیرگذارترین و تاثیربردارترین‌های آنهاست. این مشخصات جملگی دیرپا همچنان پابرجا هستند‌ و طی چهار دهه اخیر چیزی از عاملیت جدی آنان کاسته نشده است. در این میان اما تحولات ژئو پولیتیک صورت گرفته در منطقه پیرامون “مسئله کرد”، جایگاه و نفوذ آن را در جنبش ملی کردستان ایران بالاتر برده و بر مشی احزاب ملی کرد ایرانی تاثیر جدی گذاشته است. 

٢-۶) منبع استمرار و پیگیری این جنبش توده‌ای و اجتماعی بودن آن را باید در بلوغ درجه بالای شعور ملی – تاریخی مردم کرد جست. جنبش ملی کرد در ایران با همه خودویژگی بارز ایرانی‌‌اش که آن را در تمایز با دیگر جنبش‌های کردی در ترکیه، عراق و سوریه قرار می‌دهد تاریخاً اما جدا از کل “مسئله کرد” نیست. بخشی است از چالشی متعلق به جغرافیای سیاسی معین در غرب آسیا با قدمت یک سده‌ای‌ و پیامد پروژه‌های آمرانه دولت – ملت سازی که در کشورهای منطقه به اجرا درآمد. پروژه‌هایی که به درجاتی در کژ روی و نارسایی طی شدند و هر کدام در مختصات خود موجبات تبعیض و ستم ملی نسبت به اتنیک‌های موجود و بیش از همه علیه کردها را فراهم آوردند. همین هم موجد چالش و برآمد ملی‌گرایانه کردی در همه جهات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شد و بار حقیقی و حقوقی “حق تعیین سرنوشت” یافت. گرایش تاریخی “مسئله کرد” نیل به خود مدیریتی کردی بوده، اگرچه ناشی از محدودیت‌های درونزای خویش از یکسو و نوع تناسب‌ قوا میان قدرت دولت‌های مرکزی با آن از سوی دیگر، در هر مقطعی شکل مقتضی اوضاع را به خود گرفته است. این گرایش تاریخی علیرغم این یا آن جرقه مقطعی نتوانسته به سطح برنامه سیاسی فرابروید و چنین چشم اندازی از خود را هم نشان نمی‌دهد. این واقع‌بینی، موضوع مرکزی در هر سیاست گذاری پیرامون “مسئله کرد” است.

٣-۶) جنبه تحزب و تشکل در جنبش ملی کردستان ایران از اصلی‌ترین مشخصات آنست. اگر تشکیل “کومله ژیانی کورد” را نقطه عطف تاریخی در این راستا بدانیم که چنین نیز است، آنگاه سخن از جنبشی متشکل باید راند که تاریخی هشتاد ساله دارد. با آنکه نباید تمایل عمومی ملی‌گرایی مردم کردستان را در احزاب کردی خلاصه کرد، اما در این نیز جای تردید نیست که پرچم جنبش ملی کرد طی مدتی طولانی در دست احزاب سیاسی آن بوده و هست. وجود این احزاب، با بالا بردن موثر شعور سیاسی عمومی در کردستان، جهت دهنده آن بوده‌اند. بعلاوه، کردستان در عین حال همواره میزبان و پذیرنده احزاب چپ ایران در دل خود بوده و به درجاتی در تعامل با آنها بوده است. ذخیره تاریخی حزبیت، به جنبش ملی کردستان ایران این امکان را داده تا در سخت‌ترین شرایط سیاسی هم بتواند با اتکاء بر حافظه سازمان یافته مردمی‌ دوام آورد. بعلاوه ظرف تاریخی حزبیت در کردستان نه تنها به بررسی سیاسی مداوم جنبش ملی کرد و دستاوردها و خطاهای آن امکان داده است بلکه کمک کرده که این جنبش ظرفیت سنجش‌پذیری پراتیک سیاسی خود را بالاتر نیز ببرد.

۴-۶) جنبش کردی در پسا انقلاب ۵٧، توانست بر پایه رشد شعور و مطالبه ملی میان کردها و متکی بر تجارب پیش از خود چه در ایران و چه دیگر کردستان‌ها، همه مناطق کردنشین کشور را زیر یک حرکت فراگیر مجتمع کند. پیش از آن، جنبش ملی کرد هیچگاه در چنین وسعت جغرافیایی، و با این میزان از پایگاه توده‌ای و خواست‌های مشخص برآمد نداشته است. “جمهوری مهاباد” در بازه زمانی ٢۵-٢۴ مسلماً پشتوانه تاریخی مهمی برای این حرکت به شمار می‌رفت، اما آنچه کردستان در بعد انقلاب از دل خود بیرون داد رستاخیز در فرازی دیگر بود: همه‌شمول و یکپارچه. با آنکه این جنبش طیفی از دیدگاه‌ها و برنامه‌های پیشنهادی متنوع را در بر می‌گرفت، چند عنصر در آن اما شاخص بود: حل مسئله کردستان در چارچوب ایران به شکل خودمختاری، سکولار بودن در عین قسمی از تغذیه جنبش از ستم مذهبی وارده، رهبری سیاسی متحزب، سنت پیشمرگه مردمی و آمادگی برای تعاملات سیاسی. 

۵-۶) خیزش پسا انقلاب، ادامه چالش ملی گرایانه با گرایش‌های عدالتخواهانه قبلی در دوره پهلوی دوم بود که همواره در سطوح و اشکال متفاوت جریان داشت. اما آنچه این جنبش اساساً سکولار را در اوایل انقلاب توده‌ای تر کرد، جایگزینی یک حکومت مرکزی شیعی محور جای حکومت مرکزی آریایی گرای سابق بود. این واقعیت، بیشترینه روحانیت سنی مذهب کرد را که از پیش نیز حضوری قوی در جنبش ملی داشت وادار کرد تا با همه قوا در برابر حکومت ولایی مرکزگرا بایستد و یکی از مولفه‌های قوی در جنبش ملی باشد. در واقع با سر کار آمدن جمهوری اسلامی سرکوبگر با سنی ستیزی سیستماتیک‌، تبعیض مذهبی نیز بر تبعیض ملی در کردستان افزوده شد و در آن، کانون مقاومت علیه تبعیض حکومت شیعی هم شکل گرفت. وجه ارتجاعی این مقاومت ابتدا در چهره شیخ عثمان نقشبندی و فرقه دروایشی مرتبط با رژیم شاه خود را نشان داد و بعدتر اما و طی دهه اخیر در قالب سلفی‌های کرد مورد تغذیه محافل افراطی جهان سنی که البته نتوانستند جای چندانی هم در سیاست کردستان بیابند. از جریان بومی مفتی زاده موسس”مکتب قران” در سنندج نیز باید یاد کرد که از پیروان سید قطب و معتقد به اخوت جهان اسلام بوده و سال ۵٨ کتاب “انترناسیونالیسم اسلامی” را انتشار داد. این جریان در ابتدای انقلاب کنار جمهوری اسلامی با ملیون سکولار و چپ‌ها جنگید و در همانحال به رقابت تا مرحله جنگ با آخوند صفدری شیعی هم برخاست. جمهوری اسلامی با تثبیت نظامی – امنیتی خود در کردستان حتی این جریان را نیز تحمل ننمود و علیه آن شمشیر از روبست.

۶-۶) در برابر اینها اما عاملیت جریان مذهبی با گرایش قوی ملی گرایی کردی میراث‌دار قاضی محمد در کار بود. رهبر مذهبی سرشناس کرد، شیخ عزالدین حسینی از نمادهای جنبش ملی کردستان، تا بدانجا با جنبش ملی متحزب سکولار در آمیخت که “ماموستای سرخ” نام گرفت. نقش او در کنار جریان‌های متحزب کردی برای توده‌ای شدن جنبش برجسته بود. “سازمان خبات کردستان ایران” زیر رهبری برادر او شیخ جلال نیز علیرغم داشتن مایه‌های بیشتری از اسلام گرایی، در کل اما با ملی گرایی کرد بود که تعریف می‌پذیرفت. اصلاح طلبان دو خردادی کرد هم که کمابیش تمایلات ملی گرایانه داشتند تا خواستند پاره‌ای از حقوق کردها را از راه تعامل با حکومت محقق کنند مواجه با سوء ظن مقامات امنیتی شدند و با سرخوردگی تمام، به موهوم بودن ارزیابی و خوش خیالی‌های خود پی بردند. جمهوری اسلامی، هیچگاه به کردستان ملی‌گرا و سنی اطمینان نکرده و آن را “غیر خودی” و پایگاه دشمن تلقی کرده است. کمتر کادری از نهادهای سرکوبگر همچون پاسداران، اطلاعات و قوه قضائیه جمهوری اسلامی را می‌توان سراغ یافت که مدتی از دوره سرکوبگری را در کردستان ندیده باشد و دستش آلوده جنایت نشود. کردستان، از مراکز تربیت کادر امنیتی برای این نظام بوده و هست. 

٧-۶) حزب دمکرات کردستان ایران – در هر جناح و شاخه‌اش- بمثابه وارث و استمرار سیاسی “کومله ژیانی کورد” در طول هشتاد سال گذشته، کانونی‌ترین آئینه‌ جنبش ملی کرد در نمایاندن فراز و فرودهای آنست. طوری که، چیستی جنبش ملی کردستان ایران بدون درک سیر حرکتی این حزب ممکن نمی‌شود. این حزب بر بستر فعل و انفعالات سیاسی در جهان، ایران، منطقه و حوزه جغرافیایی “مسئله کرد” سیر طولانی ناسیونالیسم تا حد دولتمداری (دهه بیست) – ملی گرایی با سمتگیری چپ (دهه سی) – برآمد در رادیکالیسم سیاسی (دهه چهل) – احیاء حزبیت و سیاست ورزی ملی گرایی (دهه پنجاه) – قرار گرفتن در موقعیت رهبری توده‌ای در جنبش ملی کرد ( سال‌های ۵٧ – ٧٠) – تقویت گرایش “کردایتی” در آن (دهه ٧٠) – گره خوردگی‌اش‌ با مصالح “اقلیم” و تمرکز بر تضاد امریکا و جمهوری اسلامی (دهه ٨٠) و – دوره سیاست انتظار و تحرکات دیپلماتیک (دهه جاری) را طی کرده است. ریشه این حزب اما در آن جنبشی است که جا در جان و وجود مردم این دیار دارد. متکی بر یک رشته داده‌ها، همچنان می‌توان بر این نکته انگشت گذاشت که نگاه مسلط بر اکنون حزب دمکرات کردستان – و منظور هر دو تشکل رسمی آن –همانا حل “مسئله کرد” است در چارچوب ایران؛ به دیگر سخن، عملکرد نوعی اقناع و بازگشتی دیگر بار به واقع بینی سیاسی در پی و پرتو آزمون‌های دو دهه گذشته.    

٨-۶) تحولات جریان کومله با نزدیک به ۵٠ سال حیات سیاسی نیز اساساً بر متن جنبش ملی کرد قابل پیگیری است: تکوین و برآمد در مقام چپ انقلابی کردستانی (از اواخر دهه ۴٠ و طول دهه۵٠) – دوره تناقض پایگاه اجتماعی ملی گرایانه آن با ایدئولوژی مدعی کمونیسم‌ در ایران (دهه ۶٠) – اولویت یابی ملی گرایی کرد بر چپ گرایی در صفوف آن (دهه ٧٠) – تثبیت در همین مشی و بلاخره گره خوردگی فزونتر با تحولات فرامرزی “مسئله کرد” (دهه ٨٠ و ٩٠). چرخش‌ها در پدیده کومله از نقطه نظر عمدگی “مسئله ملی” در کردستان نسبت به “مسئله طبقاتی” خصلت نماست. با آنکه هنوز هم جریانی از آن (“حزب کمونیست ایران”) بر چپ بودنش پای می فشرد و شاخه‌ای از آن (“کومله زحمتکشان”) نگران تضعیف بال چپ خود در مقابل وسوسه ملی‌گرایی است، عمده جریان آن اما (“حزب کومله”) تمرکز خود را بر مبارزه ملی گذاشته است. در این البته حرفی نیست که طیف کومله در کلیت خود و هر تقسیم از آن به درجات متفاوت تجلی سکولاریسم، برابر حقوقی جنسیتی و آرمان عدالت خواهی در کردستان است، اما دوام و بقایش در اساس به مبارزه آن علیه تبعیض ملی نسبت به کردهاست. سیر تاریخی کومله از رقابت تخاصمی “طبقاتی” با حزب دمکرات کردستان به شراکت رقابتی ملی گرایانه با آن نیز، دلیل دیگری بر همین ادعاست. پدیده کومله، نحله‌ای سیاسی از آن جنبش ملی کرد و همسرشت با آنست و پایداری‌اش نیز میسر به همین.  

٩-۶) پدیده “پژاک” را هم باید از تجلیات نوین “مسئله کرد” در کردستان با نگاهی متفاوت به “مسئله کرد” و چیستی این “مسئله” در ایران دانست. “پژاک” توانست بر بستر نوعی از چشم پوشی امنیتی – سیاسی جمهوری اسلامی و محاسبه اولیه آن از شکل‌گیری یک رقیب در برابر احزاب سنتی کرد سربرآورد. سه نکته در رابطه با این جریان جای تامل ویژه دارد. زمینه سیاسی برای برآمد، الگو برداری از پ.ک.ک و همپیوندی‌اش با آن، و بلاخره نگاه ساختاری و جهتگیری برنامه‌ای خاصی که داشت. “پژاک” زمانی شکل گرفت که از یکسو جنبش کردستان ترکیه در اوج اعتبار سیاسی – ایدئولوژیکی – نظامی جذبه آفرین خود سیر می‌کرد و از سوی دیگر جنبش ملی در کردستان ایران بخاطر گرفتاری‌های ناشی از شکست و عقب نشینی، با سرخوردگی‌ها و “چه باید کرد؟”‌های تازه در میان بخشی از بدنه جوان خود مواجه بود. تز “کنفدرالیسم” اوجالان در چنین شرایطی بود که به عنوان مصداق نوینی از “حق تعیین سرنوشت” مورد اقبال قرار گرفت که تعبیری سنت شکنانه‌ از این اصل بود. تعبیر و تفسیری که خواست تا در قبال ناکامی‌های هم ایده جدایی ملی و هم برنامه خودمختاری،  ظرفیت انطباق یابی این “حق” بر متن واقعیت دولت – ملت‌های تثبیت شده را به اجراء بگذارد. جذبه آفرینی تز “کنفدرالیسم”، به پراتیک رادیکال پ.ک.ک در میدان مبارزه نیز بر می‌گشت که برای چنین رویکرد گفتمانی – برنامه‌ای پشتوانه‌ای معتبر فراهم می‌آورد. “پژاک” در آغاز زایش خود رشدی سریع داشت و بعد یک رشته عملیات نظامی علیه جمهوری اسلامی، مبارزه سیاسی در کادر “برنامه کودار” در پیش گرفت. در حال حاضر این جریان افت فعالیت دارد و قسماً در کار رسانه‌ای است. 

١٠-۶) گرچه جنبش ملی کردستان ایران همواره پیوندی تنگاتنگ با جنبش ملی در دیگر مولفه‌های ژئو پلتیک کردی و در درجه نخست کردستان عراق داشته است، اما تحولات سه دهه گذشته در “مسئله کرد” مخصوصاً با توجه به حضور طولانی مدت رهبری جریان‌های کرد ایرانی در “اقلیم”، تاثیرات مستقیمی بر پراتیک این جنبش گذاشته است. با شروع “منطقه پرواز ممنوع” در کردستان عراق، شکل گیری دولت “اقلیم”، سقوط صدام حسین، حضور نظامی – سیاسی امریکا و متحدین آن در عراق، رسمیت یابی فدرالیزاسیون این کشور، برآمد داعش، ورود جمهوری اسلامی در فعل و انفعالات عراق و اعمال نیرو و نفوذ آن در حلقاتی از رهبری “اقلیم” و به ویژه “اتحادیه میهنی کردستان عراق”، برگزاری رفراندوم استقلال کردستان و جلوگیری از تثبیت نتیجه آن بر اثر تهدیدات مشترک ترکیه از یکسو و دولت مرکزی عراق و سپاه قدس جمهوری اسلامی از سوی دیگر و… سیاست‌های احزاب کرد ایرانی هم با این سلسله فعل و انفعالات گره خورد. از سوی دیگر اما سیر تحولات در کردستان ترکیه بود که ابتدا با نمایش‌های چشمگیر آشتی بین آنکارا و پ.ک.ک در دیار بکر همراه شد، اندکی بعد ولی با چرخش نوع پان ترکیستی اردوغان نئو عثمانیست، دور تازه‌ای از جنگ خونین میان ترک – کرد در آن سربرآورد. البته در همین دوره، همزمان روابط اقتصادی و سیاسی میان دولت ترکیه با “اقلیم” برقرار بود که تا مرحله شکل گیری تنش تند میان این دولت و متحدان کرد ایرانی‌ با پ.ک.ک دشمن دولت ترکیه امتداد یافت. بدینسان دیگربار بازی تاریخی قدرت‌های منطقه با “کارت کرد” و متقابلاً ورود کردها در شکاف میان دولت‌ها رخ نمود که تاکنون کم از کردها قربانی نگرفته است.   

١١-۶) تحولاتی که در کردستان سوریه پیش آمد تجربه دیگری را ثبت جنبش ملی در کردستان‌ها کرد. با آغاز جنگ داخلی در سوریه، جنبش ملی در کردستان این کشور (“روژآوا”) سر برآورد که از هر نظر مناسبات نزدیکی با پ. ک. ک داشت. این جنبش در ادامه حتی توانست در چند شهر کرد نشین “کانتون”های دمکراتیک برقرار کند و برنامه “کنفدرالیسم” را در آنها به مرحله اجرا نهد. حاکمیتی که برای دولت ترکیه خط قرمز به شمار می‌رفت. مبارزات حماسی”ی.پ.ک”  (یگان‌های مدافع خلق) علیه “داعش” نه تنها در”روژآوا” حتی قسماً در شمال عراق، اعتبار معنوی و اتوریته سیاسی بالایی برای رهبری “روژآوا” پدید آورد و در عین حال توجه دولت امریکا را که در میدان جنگ سوریه دنبال جای پایی می‌گشت نسبت به خود بر انگیخت. اینجا بود که بار دیگر جنبش ملی کرد قسماً از فرط ناگزیری ولی بیشتر خوش خیالی سرنوشت خود را با حمایت لجستیکی و سیاسی قدرت خارجی درآمیخت. با معامله بعدی ترامپ و اردوغان و نیز بازیگری محیلانه روسیه، سرانجام ارتش ترکیه ضربات مهلکی بر “روژآوا” در “عفرین”، “کوبانی” و “جزیره” وارد آورد و دستاوردهای مهم آن را باز ستاند. با این خسارت وارده بر جنبش منطقه‌ای کرد، جنبش کرد در همه مولفه‌های خود در قیاس با وضعیت چند سال قبل که نوعی اعتلاء بی بدیل برای “مسئله کرد” بار آورده بود در وضعیتی دفاعی قرار گرفت. 

١٢-۶) اما در رابطه با پایگاه اجتماعی “مسئله ملی” کرد در ایران طی سه دهه گذشته، تحولات ساختاری قابل تاکیدی رخ داده است که شناخت آنها در سیاست گذاری این جنبش اهمیت دارد. با آنکه سیاست جمهوری اسلامی طی چهار دهه حاکمیت نظامی در کردستان اساساً امنیت‌ محور بوده و تمرکز بر سرکوب داشته و لذا خبر چندانی از عمران و تولید محوری در آن نبود، بافت اقتصادی و اجتماعی منطقه اما دستخوش تغییرات شده است. مهمترین آنها بهم خوردن ترکیب روستا و شهر و ارتقاء چشمگیر سطح سواد و فزونی دانشگاه ‌دیده‌های آنست. این تحولات، زمینه رشد برای نهادهای مدنی خودجوش فراهم آورده، انواع مبارزات مدنی و صنفی از دل خود بیرون داده و عضله بندی جنبش ملی را در مدنیت شهری کانونی کرده است. برخلاف این تصور باطل که گویا این به معنی فروکش کردن ملی گرایی در کردستان است، آن را صرفاً باید یک جابجایی نقطه ثقل مبارزاتی در جنبش ملی کرد ارزیابی کرد؛ گونه‌ای نوآفرینی و باززائی در جنبش ملی کرد در سطح پیشرفته و مدرن آن. اگر پیش از این، روستاها پشت جبهه اصلی در جنبش ملی به شمار می رفتند، پیشمرگه نیروی ضربتی آن و “جوله” (تبلیغ متحرک مسلح) نیز نماد سیاسی جنبش ملی بود، اکنون اما این شهرها و روستاهای “شهری” شده و نهادهای خودجوش مدنی و رسانه‌ها و شبکه‌های جمعی فعال در آنهاست که جنبش کرد را تغذیه می‌کنند. هم برخوردهای هوشمندانه سیاسی توده کرد در چند دور از انتخابات جمهوری اسلامی در شکل یک دهن کجی فراگیر به ولایت فقیه و هم چندین حرکت سراسری عمدتاً خودجوش در دفاع از کردهای ترکیه و “اقلیم” و “روژآوا”، نمودهایی از نوع مقاومت مدنی – سیاسی در مناطق کردنشین کشور بوده‌اند و مدلل همان تبیین‌ ساختاری که مورد اشاره قرار گرفت. احزاب سیاسی کردستان در رابطه با درک این تحولات دچار تاخیر شدند گرچه این اواخر می‌توان بازنگری‌هایی در نگاه به پایگاه اجتماعی جنبش ملی کرد را در هر دو حزب دمکرات کردستان و همچنین کومله‌ای‌ها سراغ گرفت.

١٣-۶) در تبیین موقعیت فعلی این جنبش، “راسان” (خیزش) از یکسو و مطرح شدن احتمال مذاکره چندی پیش با جمهوری اسلامی از سوی دیگر جای درنگ دارد. “راسان” اعلام شد تا از نظر سیاست گذاران آن، اثرات “رخوت” و زمینگیر شدن دو دهه‌ “بی عملی” زدوده شود و جای آن را تحرک سیاسی بگیرد. اما از همان آغاز معلوم بود که این رویکرد بی چشم‌انداز است و بیش از آنکه یک افق‌گشایی باشد، چیزی بیش از چهره نمایی بی پشتوانه‌ نخواهد بود. چرا که نه زمینه‌ای در درونمرز میان مردم داشت و نه از حمایت سیاسی و لجستیکی “اقلیم” برخوردار بود. لذا فتیله‌اش به سرعت پائین کشیده شد. در رابطه با موضوع مذاکره‌ نیز که میان جمهوری اسلامی و ترکیبی از احزاب کردی به وساطت یک نهاد نروژی مختص امور صلح و آشتی در نقاط پر تنش جهان برقرار شده بود، چنین پلی در همان گام‌های آغازین‌ خود فرو ریخت و “آمادگی برای گفتگو” به بن بست رسید. جمهوری اسلامی به این موضوع فقط از جنبه نیازهایش در رابطه با خطر جنگ میان خود و امریکا می‌نگریست و از اینرو هم در پی خنثی کردن برنامه امریکا و اسرائیل جهت استفاده ابزاری از اپوزیسیون کردی بود. کردها هم از آنرو نسبت به این میانجی گری پاسخ منفی ندادند که بتوانند با نمودن چهره صلح از خود و با تاکید بر اینکه دنبال راه حل سیاسی هستند موقعیت خود پیش اروپایی‌ها را تقویت کنند. هم “راسان” دچار‌آمده به ناکامی و هم مذاکره بی زمینه، قسماً نشان از وضعیت ناروشن کنونی جنبش در کردستان دارد.‌ 

١۴-۶) سیاست اتحادهای جریانات سیاسی کرد که کمابیش در مورد همه آنها معتبر است، سیاستی سه مولفه‌ای است. این سه عبارتند از اتحادهای کردی، “نوع فدرالی ملیت‌ها در ایران” و سراسری که بسته به موقعیت‌ها یکی از آنها برجستگی می‌یابد بی آنکه آن دو دیگری بالکل کنار گذاشته شوند. اولی که از سابقه تلخ تعارضات گاه خونین نیز برخوردار است، در دو دهه گذشته سیر رو به رشد داشته که آن را می‌توان بازتاب عروج “مسئله کرد” در منطقه دانست و نمود نیازهای مشترک جریان‌های سیاسی کرد ایرانی برای بازی در این عرصه کلان. دومی تحت عنوان “کنگره ملیت‌ها”ست که گرچه از نگاه برنامه‌ای با فدرال‌گرایی آنها قابل توضیح است ولی تولید آن بیشتر جنبه نمایاندن نوعی از “بلوک قدرت” برای عرضه کردن در مناسبات با قدرت‌های برونمرزی دارد. سومی هم ناشی از سیاست اپوزیسیونی احزاب کردی در قبال جمهوری اسلامی است و از دیدگاه برنامه‌ای بازتاب دهنده این گزاره که “مسئله کرد” فقط در ایران متحد دمکراتیک قابل حل است. نوسانات جریان‌های کردی در نوع اولویت دادن و وزن اصلی قائل شدن به یکی از این سه سیاست اتحادها، تا حدودی نشانه آنست که آنها در هر مقطعی امید سیاسی خود را در کجا می‌جویند. هرچه تاکید این احزاب بر اتحاد با جریان‌های سراسری متکی بر جنبش دمکراتیک مردم ایران بیشتر باشد، نشانگر تقویت باور در آنها به حل “مسئله کرد” در ایران دمکراتیک است. این نگاه که دربر گیرنده برهه زمانی قابل توجه از تاریخ این احزاب است علیرغم حدی از تضعیف و آسیب دیدگی‌ در دو دهه گذشته، همچنان رکن مهمی در سیاست اتحادهای آنها به شمار می‌آید.

١۵-۶) در دو دهه گذشته نوعی از تمایلات تند ناسیونالیسم کردی را هم شاهد هستیم که پهلو به توسعه‌طلبی می‌زنند. این گرایش‌های منفی، به ویژه آنجا جنبه خطرناک پیدا می‌کنند که بخواهند به سطح رفتارهای عملی فرابرویند. از جمله چاپ نقشه‌هایی که در آن‌ها هر شهر و منطقه‌‌ دارای جمعیتی از کردها در ترکیب خود، جزو کردستان تلقی شده و معرفی می‌شود. این رفتارهای تفرقه افکنانه و توسعه طلبانه، وقتی اتنیک‌های همجوار کردستان را بیشتر تحریک می‌کند که حک نقشه‌هایی ‌شوند حاکی از کردستان بزرگ! مهار چنین تجلیاتی از ناسیونالیسم کردی تند بیش و پیش از همه وظیفه احزاب کردی است که در پی حل “مسئله ملی” کردستان در ایران هستند و منطقاً باید و می‌توانند اهمیت همبستگی مردم سراسر ایران در مبارزه علیه تبعیضات موجود را در‌یابند. از همین زاویه هم هست که مشاهده نوعی وادادگی ولو موردی پیش برخی از احزاب کردی در قبال این نوع رفتارها، نگران کننده است. هرگونه اغماض در قبال چنین رفتارهایی و بدتر از آن میدان دادن‌ عملی به این بی مبالاتی‌های خطرناک، می‌تواند شائبه وجود تفکر توسعه‌طلبی در خود این احزاب را پدید آورد و نوعی از شراکت عملی‌  در اعمال تفرقه افکنانه و تقابل آفرین را معنی دهد. این مسئله به ویژه در مناسبات حساس کردها و آذربایجانی‌ها بروز دارد که در مناسبات تاریخی‌شان، هم بیشترین همزیستی‌ها و دوستی‌ها را با همدیگر دارند و هم متاسفانه در مواردی سابقه تلخی از تخاصم‌های مقطعی و موردی را. یادآوری و هشدار به احزاب کردی در قبال گرایش‌های ناسیونالیستی تند و توسعه طلب همان اندازه اهمیت دارد که مخالفت با مقابله جویی‌های ناسیونالیستی تند برخی جریانات آذربایجانی در برابر آنها. 

١۶ -۶) بر این حقیقت باید تکیه بیشتر داشت که در چهار دهه گذشته تقریباً هیچ زیرسازی تولیدی و یا امور عمرانی جدی کار آفرین در این منطقه صورت نگرفته و این در کنار فشارهای سیاسی حکومتی، باعث مهاجرت گسترده و ارتباط گیری هرچه بیشتر کردها با بیرون از آن شده است. گرچه چهره منفی و دردناک این پدیده را باید از جمله در شغل زجرآور کولبری در نقاط مرزنشین دید، ولی وجه دیگر آن را هم می‌توان در درآمیزی فرهنگی و بهره مندی از دنیای بیرون از کردستان رصد کرد. کوچ جوانان آن، چه به شهرهای بزرگ کشور و چه “اقلیم” و کشورهای دیگر از یکسو موجب درآمیزی فرهنگی کردها با ملت‌های کشورهای دیگر و در خود ایران با بقیه اتنیک‌ها شده و از سوی دیگر کلان نگری و مدرن اندیشی در جامعه روشنفکری کرد را تقویت کرده است. متکی بر داده‌های بسیار، می‌توان گفت جنبش کردی هیچگاه به اندازه امروز از کادر علمی، فکری، تخصصی و سیاسی آزموده برخوردار نبوده و این خود برای جنبش ملی کرد یک پشتوانه غنی استراتژیک به شمار می‌آید.

١٧-۶) سخن پیرامون “مسئله کرد” و شاخه ایرانی آن را با این گزاره به پایان می‌بریم که گرچه گرایش اصلی در این “مسئله” پایان دادن به تبعیضی است که توسط دولت‌های مسلط بر کردها به همه آنها تحمیل شده، این کلیت اما بهیچوجه به معنی در دستور روز بودن مقوله “کردستان بزرگ” نیست. چنین رویایی دستکم در مختصات کنونی زمینه تحقق ندارد و جدا از حقانیت داشتن و یا نداشتن آن که مورد اختلاف بسیار است، باید تاکید داشت فرارویاندنش به استراتژی سیاسی از سوی هر جریان کردی، ماجراجویی سیاسی است که با نتایجی بس خونبار و ناکامی‌های سراسر تلخ مواجه خواهد شد. علایق تاریخی و فرهنگی کردها در همه کشورهای کرد نشین طبعاً وجهی از “مسئله کرد” است، ولی واقعیت سخت ژئو پلتیک موجود در منطقه از یکسو و حتی تمایزات سیاسی، اقتصادی و حتی خرده فرهنگ‌های کردی با همدیگر از دیگرسو وجه نافذ‌تری از “مسئله کرد” به شمار می‌روند. خرد سیاسی بمنظور سیاست‌ورزیدن حکم می‌کند که رویاپردازی‌های مبتنی بر وحدت سیاسی – دولتی کردها در یک کشور واحد جای خود را واقع بینانه و هر چه بیشتر به رفع تبعیض ملی در کشورهای موجود دهد. این واقعیت البته در مورد کردهای ایران نظر به دلایل تاریخی بمراتب بیشتر صدق می‌کند و از زمینه عینی فزون‌تری برخوردار است. می‌توان باور داشت که در یک رفراندوم دمکراتیک، اکثریت قاطع شهروندان کرد ایرانی اعم از سنی تبار و شیعی تبار، در مواجهه با نحوه حل “مسئله ملی کرد” به رفع این تبعیض در یک ایران واحد و دمکراتیک رای خواهند داد. حقیقت “مسئله کرد” در ایران در این عمده گزینه تجلی خواهد یافت که کردهای ایران، از فدرالیسمی همخوان با واقعیت‌های ایران و کردستان ایران برخوردار شوند. این، نه فقط یک آرزوی نیک که نزدیکترین به واقعی‌ترین شق ممکن است.

٢۴ دی ماه ١٣٩٩ برابر با ١٣ ژانویه ٢٠٢١

بخش پنجم مقاله را اینجا بخوانید

https://akhbar-rooz.com/?p=100754 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x