جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمهوری خواهان ایران، کدام انتخاب؟ – ف. تابان

در میان همه طیف های دموکرات کشور ما تلاش برای ایجاد جبهه و یا جبهه هایی در جهت اتحاد جمهوری خواهان کشور به چشم می خورد. شتابی که حرکت در این سو به خود گرفته است، شاید تا حدی جبران غفلت سال های گذشته باشد. لیکن این شتاب می تواند حامل اشتباهاتی تازه گردد که شور و امید ایجاد شده در میان نیروهای مختلف دموکرات و جمهوری خواه کشور را با پایانی ناخوش همراه سازد. اکنون هم امضاکنندگان بیانیه «برای اتحاد برای جمهوری خواهان ایران» در تدارک کنفرانس خود هستند و هم جمهوری خواهان حامی بیانیه « جمهوری اسلامی، جمهوری لائیک و جایگاه ما »  اعلام موجودیت کرده و آماده برداشتن گام های بعدی می شوند  و هم احزاب و سازمان های سیاسی دموکرات جهت گیری های خود را در این مورد آشکارتر می کنند. ارزیابی واقعی از امکاناتی که در مقابل جبهه ها و اتحادهای سیاسی به منظور استقرار دموکراسی در کشور ما وجود دارد و شناخت صحیح عواملی که می تواند به پایداری این اتحادها انجامیده و مانع از انحصارگری و فروپاشی آن ها گردد، نکاتی است که در جلوگیری از حرکت های شتاب زده  در اقداماتی که آغاز شده، باید مورد توجه قرار گیرد و در این مقاله به جنبه هایی از آن ها پرداخته می شود.

چه چیز می تواند پایه اتحاد ما باشد؟
وقتی از جمهوری خواهان دموکرات و لائیک سخن می گوئیم، پایه ای ترین مبانی نزدیکی خود و مرزهایمان با دیگر نیروهای سیاسی در جامعه ایران را مشخص کرده ایم. جمهوری خواهی ما هویت مان را در برابر نیروهای مدافع سلطنت و فقاهت تشکیل می دهد، لائیتسیته تفاوت ما را با نیروهایی که به درجات متفاوت از حکومت های متکی بر دین حمایـت می کنند مشخص می سازد و دموکراسی خواهی مان مرز ما را با هر نوع حکومت استبدادی در هر پوشش ترسیم می نماید. اما آیا این هویت مشترک که بر پایه اعتقاد به سه رکن عمده دموکراسی، جمهوری و لائیسیته شکل می گیرد، برای اتحاد جمهوری خواهان ایران کافی است؟
همزمان با تشدید فعالیت نیروی های جمهوری خواه برای سازماندهی یک آلترناتیو دموکراتیک در برابر استبداد دینی حاکم، تلاشی برای پررنگ کردن «هویت مشترک» متکی بر سه اصل فوق و برخی اصول پیشنهادی دیگر در این فعالیت ها به چشم می خورد که هر چند می تواند از انگیزه مثبتی که نشانه تمایل به اتحاد هرچه گسترده تر جمهوری خواهان لائیک و عرفی در ایران است نشات گرفته باشد. اما در عین حال این خطر را نیز به همراه دارد که بی بها ساختن برنامه سیاسی را برای پیکار مشترک علیه حکومت دینی موجب شود.
برخی از تئوری پردازان چنین نظریه ای در جنبش چپ، در سال های گذشته از نخستین کسانی بودند که بر «هویت» مشترک خط بطلان کشیدند و فعالیت سیاسی و حزب سیاسی را در «برنامه سیاسی» خلاصه کرده و آرمان زدایی و ایدئولوژی زدایی در احزاب چپ را با شدت تبلیغ نمودند. اکنون چه عاملی باعث شده است که تئوری سازی های معکوسی صورت بگیرد؟
آرمان ها و ایدئولوژی و «بنیان های ارزشی» و در یک کلام هویت، هر چقدر هم مشترک باشد تنها می تواند جایگاه اجتماعی و طبقاتی فعالین سیاسی در زمان های طولانی و جهت گیری های کلان آن ها را مشخص کند و هرگز نخواهد توانست کارپایه فعالیت های مشترک و اتحادهای سیاسی قرار گیرد؛ کما اینکه تا کنون نیز قرار نگرفته است و جمهوری خواهان ایران علیرغم هویت تاریخی مشترک خود فاقد اتحاد و انسجام بوده اتد. فعالین چپی که چنین نظریاتی را طرح می کنند نباید فراموش کرده باشند «بنیان های ارزشی» بسیار نیرومندی نظیر سوسیالیسم و مخالفت با سرمایه داری نیز هرگز نتوانست برای وحدت و حتی اتحاد عمل معتقدین به این آرمان ها کارپایه مناسبی باشد و چپ علیرغم برخورداری از این بنیان های ارزشی مشترک هیج گاه نه در سطح ملی و نه در سطح بین الملی یک پارچه نشد و یک پارچه نماند.
من در دوران اوج ایدئولوژی و آرمان زدایی از جنبش چپ در ایران، هیچ گاه وجود آرمان های مشترک در پیکار سیاسی را نفی نکرده و اکنون نیز تاکید بر این نکات را به معنای بی ارزش کردن آرمان مشترک و بنیان های ارزشی مشترک در پیکار سیاسی نمی دانم؛ بلکه می خواهم نتیجه بگیریم با تاکید بر این آرمان ها ما نخواهیم توانست سازمانگر پیکار مشترک امروز جمهوری خواهان لائیک و عرفی ایران برای استقرار دموکراسی در کشور باشیم.
به عنوان آخرین تجربه در این زمینه می توان به همین بیانیه «اتحاد برای جمهوری خواهان ایران» مراجعه کرد. اصول اعلام شده در این بیانیه اگر برای پیوستن امضاکنندگان آن به یک دیگر کافی بوده است، اما برای تبدیل آن به یک «نیروی سیاسی» در کشور به هیج وجه کافی نیست و از همان لحظه ای که اتحاد برای جمهوری خواهی بخواهد به یک نیروی سیاسی فعال در جامعه ما تبدیل شود، به توافق بر سر سیاست ها و سمت گیری هایی نیاز دارد که «هویت مشترک» به آن ها پاسخ نمی دهد.
به این منظور برنامه سیاسی مشترکی برای مقابله با استبداد مذهبی و پی ریزی دموکراسی در کشور مورد نیاز است که باید مورد توجه هر حرکتی باشد که می خواهد در سطح یک نیروی سیاسی در جامعه ما برآمد کند.
به بیان دیگر محور مباحثات و گفتگوها در میان جمهوری خواهان لائیک ایران نه ضرورت احترام ما به دموکراسی، نه قانع کردن یک دیگر در مورد جمهوری خواهی و نه متقاعد ساختن هم رزمان خود به لزوم لائیتیسه و جدایی دین از حکومت نیست. این ها هویت احراز شده ما و اختلافات و موارد مورد بحث و منازعه ما با سایر جریانات سیاسی و اجتماعی کشور است. آن چه محور مباحثات ماست، چگونگی رسیدن به این موارد یعنی برنامه و سمت گیری سیاسی ما است.

درباره اصول سازی های تفرقه آمیز
هر گونه تزریق «اصول» به هویـت «تاریخا احراز شده» جمهوری خواهی در ایران، تلاشی است که فقط می تواند جدایی ها را عمیق تر کند. یکی از نمونه های این تزریق «اصول تازه» به هویت مشترک و تاریخی جمهوری خواهان ایران اخیرا از سوی آقای فرخ نگهدار در «چهار ضلعی» پیشنهادی ایشان برای تعریف هویت جمهوری خواهی صورت گرفته است. وی «عدم خشونت» را در کنار جمهوریت، دموکراسی و لائیتیسه، از اصول جمهوری خواهی در ایران اعلام و آن را چنین تعریف کرده است: «ما بر عدم خشونت، بر اشکال مسالمت آمیز، مدنی و مردمی مبارزه سیاسی و اجتماعی متکی هستیم. ما اشکال مسلحانه و خشونت بار و غیر مردمی را از ابزارهای گسترش دموکراسی ارزیابی نمی‌کنیم » .
پیگیری مبارزه در اشکال مسالمت آمیز و دموکراتیک حقیقتی است که هر چه جلوتر آمده ایم، بخش های بزرگتری از نیروهای چپ، ملی و دموکارت ایران آن را با دقت و اهمیت بیشتری در سرلوحه فعالیت های خود قرار داده اند. اما همه فعالین سیاسی در ایران می دانند که از سوی نویسنده جملات فوق، سال های سال هر گونه فکر و مبارزه برای ایجاد یک آلترناتیو سیاسی و استقرار حکومت دموکراتیک در ایران با  اتهام «سرنگونی طلبی» و مبارزه قهری و خشونت آمیز تخطئه شد. در دیدگاه ها و مقالاتی که در ده سال اخیر از سوی ایشان ارایه شده، مبارزه برای تغییر حکومت و انقلاب سیاسی مترادف قهر و خشونت تلقی شده است. آقای نگهدار هنوز نشانه ای در جهت تصحیح این دیدگاه بروز نداده است و به این ترتیب این پرسش به وجود آمده است که ضلع چهارم چهار ضلعی ایشان با کدام هدف به جز میراث خواهی جمهوریت در ایران برای بخشی از جمهوری خواهان صورت گرفته است که در هر حال مخالفت خود را با هرگونه انقلاب سیاسی حتی در اشکال مسالمت آمیزش اعلام کرده اند؟ آقای نگهدار زمانی که آن جملات را می نوشت، می دانست بسیاری از جمهوری خواهان ایران با تعبیر ایشان از قهر و خشونت موافق نیستند. آیا ایشان ضلع چهارم را اختراع نکرده است تا خود و همفکرانشان را وارث هویت «تاریخا احراز شده» جمهوری خواهی در ایران اعلام کرده و دیگران را از دایره آن بیرون گذارد؟ حتی هویت تاریخا احراز شده خود ایشان نیز با این چهار ضلعی اختیاری در تناقض قرار دارد. اگر سخن از هویت تاریخی جمهوری خواهی در ایران است، از ابتدای مشروطیت تا امروز نحله عمده ای از جمهوری خواهان ایران حق مردم را برای انقلاب و دفاع مشروع در برابر خشونت دولتی به رسمیت شناخته اند. بی شک هر کسی می تواند اصول مورد قبول برای «هویت» خویش و اتحاد و همراهی اش با دیگران را تعریف و اعلام کند، اما هیج کس نمی تواند این اصول را متر و اندازه ی تاریخ مبارزه جمهوری خواهی در ایران اعلام کرده و برای جمهوری خواهی در ایران مرز و حدی برابر اندیشه های امروزی خود  تعیین نماید.

آ آیا اتحاد همه جمهوری خواهان ایران ممکن است؟
محور اساسی فعالیت جمهوری خواهان ایران برای آن که بتوانند اندیشه جمهوری خواهی را در قالب یک نیروی سیاسی متحد در جامعه ما به نمایش گذارند، توافق بر روی یک برنامه سیاسی مشترک است. اختلافات اساسی در طیف نیروهای جمهوری خواه به این مساله باز می گردد و آن چه در طول سالیان گذشته تا امروز مانع از آن شده است که جمهوری خواهان بتواند در قالب یک اراده سیاسی واحد در جامعه ایران ظهور کنند، اختلافات حول برنامه ها و جهت گیری های مختلف سیاسی به ویژه در ارزیابی از حکومت مذهبی مستقر در ایران بوده است.
استقرار حکومت اسلامی در ایران در بیست و پنج سال پیش، به بزرگترین شکاف در میان جمهوری خواهان ایران انجامید. این حکومت از یک سو حکومتی بوده و هست که به مخالفتی آشکار و سرکوبگرانه و خونین با هر سه اصل اساسی مورد اعتقاد جمهوری خواهان در ایران برخاست، ولایت را به جای جمهوری، استبداد را به جای دموکراسی و حکومت دینی را به جای لائیسیته نشانده و آن هم به زور؛ و از سوی دیگر بخش بزرگی از اردوی جمهوری خواهی را یک روز به بهانه ضدامیریالیسم، روز دیگر به بهانه اصلاحات و عدم خشونت به حمایت از خود برانگیخت. اختلاف بر سر اصلاح یا تغییر حکومت، عمده ترین مورد اختلاف گرایش های عمده جمهوری خواهی در یک ربع قرن گذشته بوده است.
آیا می توان امیدوار بود این اختلاف به سرانجامی برسد و شکاف جمهوری خواهی عرفی و لائیک در ایران برطرف گردد؟
هواداران پیشبرد اصلاحات و دموکراسی از طریق اصلاح حکومت طی دو موقعیت بزرگ خود در سال های اولیه انقلاب و بعد از دوم خرداد ۷۶ – که امید به اصلاحات و پاسخگویی به مطالبات ملت در جامعه بسیار نیرومند بود – هرگز نتوانستند مجموعه اردوی جمهوری خواهی ایران و یا بخش عمده ای از آن را به درستی سیاست های خود متقاعد سازند. این تجارب نشان داد نیروی جمهوری خواهی در ایران را نمی توان بر محور اندیشه و سیاست اصلاح حکومت دینی متحد ساخت.  با شکست جنبش اصلاح طلبان دوم خرداد، این موقعیت به کلی از دست رفته است و امکان باز تولید آن نیز وجود ندارد. همراه با آشکار شدن این شکست، بخش های وسیع تری از نیروهای جمهوری خواه عرفی و لائیک در ایران به سمت مبارزه برای ایجاد یک حکومت جانشین و انجام یک انقلاب سیاسی مسالمت آمیز گرایش یافته اند. مجموعه تحولاتی که در ماه های اخیر در ارودی جمهوری خواهان ایران به چشم می خورد، ناشی از این جابجایی ها و تقویت سیاست مستقل و متکی بر سازمان دهی توده مردم برای ایجاد تغییرات ضرور در جامعه است. با این حال دو سمت گیری پیش گفته در اردوی جمهوری خواهان در ایران هر چند کم رنگ تر هم شده باشد، کماکان باقی است و ارزیابی های خوش بینانه مبنی بر اینکه شکست امکان اصلاحات در حکومت بر این اختلافات نقطه پایان می گذارد، ارزیابی های واقع بینانه ای نبوده است.
از این رو به نظر می رسد دست کم تا شرایطی که جامعه ایران در آستانه یک تحول قطعی قرار گیرد، و رژیم جمهوری اسلامی رفتنی شود، این گرایش های متفاوت نسبت به چگونگی امکانات تحول دموکراتیک در جامعه ما، به بقای خود ادامه دهند.
پذیرفتن این واقعیت، یعنی پذیرفتن واقعیت «جمهوری خواهان دیگر»، پذیرفتن واقعیت دو مشی رفرمیستی و رادیکال در میان جمهوری خواهان ایران، شرط اولیه ایجاد مناسبات صحیح؛ کاستن از خصومت ها  و همکاری های ضرور است. تلاش هایی که می خواهند با محور قرار دادن «بیانیه خود» شرایط را برای پیوستن دیگران به آن تسهیل کنند، یا کسانی که می خواهند با دعوت از دیگران به «کنفرانس خود» سمبل وحدت و وحدت طلبی شوند، کمتر از آن دسته از جمهوری خواهانی که می کوشند با روشن کردن و شفاف ساختن برنامه ها و سمت گیری های سیاسی، اتحادهای جمهوری خواهان را بر پایه ای منطقی و مستحکم و واقعی قرار دهند به دموکراسی و جمهوری در ایران خدمت می کنند.

یک وجه غیرقابل چشم پوشی سیمای «ما»!
تحت هیچ شرایطی از جمله گسترده کردن دامنه اتحاد، نباید از شفاف کردن این مبارزه سر باز زد. امروز موفقیت جمهوری خواهی در ایران در برابر رقبای تاریخی خود و به منظور بدل شدن به یک نیروی سیاسی موثر در جامعه در آن است که پیگیرانه بر یک مبارزه سیاسی با شعارهای روشن در جهت پایان دادن به حکومت جمهوری اسلامی ایران و استقرار جمهوری دموکراتیک و لائیک در جامعه و حمایت بدون تزلزل از مبارزات مردم ایران در کوچه و خیابان و دانشگاه و اداره و کارخانه، پافشاری کند و هویت تاریخا احراز شده خود را در این خواست مشخص سیاسی کانونی سازد. اعلام مخالفت صریح و آشکار جمهوری خواهان ایران با حکومت دینی موجود، اهمیتی کمتر از هیچ یک از اصول «تاریخا احراز شده» جمهوری خواهی در ایران ندارد. آن دسته از نیروهای چپ و جمهوری خواهی که در شش ساله گذشته از یک مشی مستقل از اصلاح طلبان حکومتی پیروی کرده و مکرر در مکرر ناممکن بودن تحولات دموکراتیک در ساختار سیاسی موجود را خاطر نشان کرده و مبارزه ای دشوار علیه تلاش هایی که برای متعهد ساختن جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ایران به قانون اساسی ولایت فقیه صورت می گرفت را نمایندگی کرده اند، امروز که بی نتیجه بودن اصلاحات دولتی در نظام دینی آشکار شده است، و اکثریت بزرگی از افراد جامعه از طلسم این توهم رهایی یافته اند، مجاز نیستند این مبارزه را نیمه کاره گذاشته و به هر دلیل پرچم این مبارزه مستقل را نیمه افراشته سازند. مخالفت تاریخی جمهوری خواهان لائیک ایران با استبداد دینی، معنای دیگری نمی تواند داشته باشد جز مخالفت صریح، آشکار و روشن با حکومت جمهوری اسلامی ایران و تلاش در جهت برکناری آن. برای جمهوری خواهانی که در سال های گذشته از چنین سیاستی پیروی کرده اند، جبهه مبارزه باید آن جایی باشد که این خواست را صریح تر و شفاف تر بازتاب می دهد. از این نقطه است که جمهوری خواهان مستقل و رادیکال ایران باید مناسبات خود را با همه نیروهای سیاسی دیگر در جامعه تعیین و تعریف کنند.

https://akhbar-rooz.com/?p=9131 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x