پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

جمهوری خواهان بر سر سه سراهی! – مهرداد درویش پور

در این رویکرد تاکید برتقویت جامعه مدنی و مبارزات داخل کشور و یاری رساندن به فراروئیدن آن به بدیلی معتبر و چالشگر نظام حاکم در داخل کشور جوهر استراتژی سیاسی است. پرسش این جا است آیا این رویکرد سوم هر قدر هم که به لحاظ اخلاقی نسبت به پروژه های دیگر معتبرتر باشد
مهرداد درویش پور
مهرداد درویش پور

* نوشته زیر متن کتبی سخنرانی نگارنده در همایش هشتم اتحاد جمهوری خواهان ایران است که به عنوان میهمان به آن دعوت شده بود.

پروژه جمهوری خواهی همچون برترین شکل نوع سوم و مطلوبی از اقتدار سیاسی عقلانی و دمکراتیک، فلسفه وجودی خود را از ضرورت گذار از اقتدار سنتی (سلطنتی) و اقتدارکاریزماتیک (استبداد دینی) در ایران گرفته است

پروژه جمهوری خواهی همچون برترین شکل نوع سوم و مطلوبی از اقتدار سیاسی عقلانی و دمکراتیک، فلسفه وجودی خود را از ضرورت گذار از اقتدار سنتی (سلطنتی) و اقتدارکاریزماتیک (استبداد دینی) در ایران گرفته است. پروژه ای لیبرال دمکراتیکی که اگر ارزش های ضد تبعیض، عدالت اجتماعی، فمینیسم و محیط زیست نیز به گفتمان های سیاسی آن اضافه شوند، این جریان را می تواند به یک  جریان “چپ میانه” یا سوسیال دمکراتیک چپ پرجاذبه در جامعه ایران بدل سازد. اما این پروژه بیش از آن که در رقابت منفی با دیگر پروژه های رقیب از طریق رد و تخطئه آنان بخت رشد داشته باشد، باید با رقابتی مثبت یعنی افزایش همگرایی جمهوری خواهان و یافتن سیمای سیاسی شفاف، خود را به مطلوب ترین گزینه جامعه بدل سازد. این به معنای نفی ضرورت تعامل و دیالوگ با دیگر جریان ها به قصد “مدیریت اختلاف و تضاد” بلوک بندی های سیاسی گوناگون نیست، بلکه تاکیدی است بر ضرورت استقلال و برسمیت شناختن رقابت سالم این پروژه ها که ارزش ها و افق های متفاوتی را نمایندگی می کنند. با این همه واقعیت پراکندگی و ریزش جمهوری خواهان  پس از نزدیک به دودهه فعالیت سیاسی حقیقتی است که کمتر به آسیب شناسی آن پرداخته شده است. چرایی این امر شاید بیش از آن که ریشه در کم وکیف سمت گیری های ایدئولوژیک یا ایدئولوژی زدایی از پروژه جمهوری خواهی داشته باشد، از جمله پیامد تشتت در دست یابی به استراتژی یکسان و روشن در میان جمهوری خواهان ایران است. امری که مانع  گسترش همگرایی جمهوری خواهان به عنوان یکی از قطب های اصلی سیاسی جامعه ایران شده است. ضرورت تعامل با دیگر رویکردها ها ابدا نباید به بهانه ای برای مشروعیت بخشیدن به نبود استراتژی و سیمای سیاسی روشن منجر شود. در این میان، سه استراتژی برای تغییر اوضاع در حال رقابت با یکدیگرند که پرسیدنی است که  کدامیک از آنها مطلوب جمهوری خواهان  است.

۱٫اصلاح نظام جمهوری اسلامی از طریق شرکت در انتخابات، چانه زنی از بالا یا ارشاد رفتار رهبری

این پروژه با آن که طی دو دهه توان تولید امید و بسیج میلیونی در جریان انتخابات و حتی در جنبش سبز را داشته است، با فروکش جنبش سبز و به حاشیه رفتن گفتمان اصلاح طلبی دینی حتی در دو دوره ریاست جمهوری روحانی، از دی ماه سال نود و شش به این سو که اعتراضات ساختارشکنانه وعلنا ضد نظام اوج گرفت، دیگر خریدار چندانی در بازار سیاست ایران ندارد. در متن چنین شرایطی، تاکید بخشی از جمهوری خواهان به حمایت و دنباله روی از پروژه ای شکست خورده، تنها جمهوری خواهی را بی رنگ و غیر معتبر می سازد و می تواند میخ تابوتی برآن زند. استقلال سیاسی و فاصله گیری از جناح های گوناگون قدرت سیاسی حاکم یکی از شروط اعتماد یابی جامعه منزجر از نظام – اما بی اعتماد به اپوزیسیون – به جمهوری خواهی همچون پروژه ای امید بخش برای گذار مسالمت آمیز از استبداد دینی حاکم به سوی دمکراسی و سکولاریسم است. امروزه بیش از آن که جمهوری خواهان نیازمند پشتیانی از اصلاح طلبان برای به رسمیت شناخته شدن در جامعه باشند، این اصلاح طلبانند که نیازمند پیوستن به پروژه جمهوری خواهی برای کسب اعتبار هستند. امری که بخشی از اصلاح طلبان رادیکال نیز کم و بیش به آن نزدیک شده اند.

۲٫ رویکرد “رژیم چنج” از بیرون از طریق افزایش اعمال فشار خارجی یا مداخله نظامی

 با شکست پروژه اصلاح طلبی در ایران از یکسو و روی کار آمدن ترامپ در آمریکا  و تشدید فشار مثلث آمریکا، عربستان و اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران، این پروژه از رونق گسترده تری برخوردار شده و روز به روز به تعداد نیروها و کنفرانس های آلترناتیو سازی درخارج از کشور افزوده می شود. همه این پروژه ها مستقل از این که خود را چه می نامند، با دامن زدن به توهم فروپاشی سریع حکومت وضرورت تدارک دوران گذار و کسب حمایت پنهان یا آشکار قدرت های خارجی، به رقابتی سخت به قصد کسب هژمونی در طیف “رژیم چنجی” ها مشغولند. این واقعیت که پاره ای از جمهوری خواهان (چه گروه های اتنیکی چه “سراسری”) نیز ناامید از تشکیل بلوک قدرتمند جمهوری خواهی، به  ضرورت اتحاد طرفداران نظام سلطنتی و جمهوری خواه تاکید داشته و به این پروژه پیوسته اند، نشانگر گسترش تشتت در بلوک جمهوری خواهی و ناروشنی گزینه  جمهوری خواهی همچون بدیلی مطلوب و ممکن برای گذار از جمهوری اسلامی یا سازمان دادن اپوزیسیونی قابل اعتماد و معتبر در جامعه است. با این همه، بخش اصلی جریان های جمهوری خواه اعم از چپ، ملی گرایان و دین باوران سکولار بر استقلال از قدرت های سیاسی خارجی تکیه دارند. هم از این رو از هر  پروژه “رژیم چنجی” که بخت به قدرت رسیدن خود را در گرو گسترش تنش منطقه ای و جهانی بین جمهوری اسلامی و مثلت دولت ترامپ، عربستان و اسرائیل می یابند فاصله می گیرند. زیرا آن را در تقابل با سیاست تنش زدایی و صلح و دمکراسی که جمهوریخواهان بدنبال آن هستند، می یابند.

۳٫حمایت از مبارزات جامعه مدنی ایران و تلاش برای فراروئیدن آن به چالش استبداد دینی

جمهوری خواهان اگر نخواهند خود را برپایه توهمات استوار سازند باید اولویت خود را در راستای توقعاتی این گونه که هرچند فروتنانه باشد اما سخت ضرور برای هموار کردن گذار از جمهوری اسلامی به دمکراسی و سکولاریسم ضروری است، استوار کنند

در این رویکرد تاکید برتقویت جامعه مدنی و مبارزات داخل کشور و یاری رساندن به فراروئیدن آن به بدیلی معتبر و چالشگر نظام حاکم در داخل کشور جوهر استراتژی سیاسی است. پرسش این جا است آیا این رویکرد سوم هر قدر هم که به لحاظ اخلاقی نسبت به پروژه های دیگر  معتبرتر باشد، در عمل جمهوری خواهان را به استراتژی چپ های رادیکال که جز به  فراروئیدن اعتراضات مدنی به انقلابی دیگر نمی اندیشند، نزدیک نمی سازد و خطر به حاشیه راندن آنان را در پی نخواهد داشت؟ پاسخ به این پرسش در یک معنا منفی است. در میان نیروهای جمهوری خواه کمتر کسی برآنست که جنبش های اعتراضی جامعه مدنی در موقعیتی تعرضی قرار دارد. از آن مهمتر کمتر کسی است که مدافع گذار مسالمت آمیز نباشد و یا درهم شکستن ماشین دولتی را هدف مبارزات خود بخواند یا نابودی سرمایه داری را هدف بلاواسطه خود بخواند. امری که این جمهوری خواهان را از رادیکالیسم، رمانتیسیسم، ماکسیمالیسم و دگماتیسم بخش گسترده ای از چپ های رادیکال جدا می سازد. علاوه بر آن تلفیق چالش و سازش، واقع گرایی، تاکید بر ضروت تعامل با تمام نیروهای سیاسی در عین رقابت، انعطاف پذیری، و تلفیق پراگماتیسم با ارزش های سیاسی بخش لاینفک استراتژی تحول طلبی در میان جمهوری خواهان است. امری که بخت آنرا به عنوان مرکز ثقلی برای گسترش همگرایی در میان قطب های سیاسی مختلف جامعه برای سازمان دادن نوعی “ائتلاف منفی” به قصد خودداری از حذف دیگری از صحنه سیاسی کشور و سامان دادن مدیریت تضادها افزایش می دهد. استراتژی سوم به معنای دل کندن از نزدیکی به یکی از دو قطب قدرت (حکومت اسلامی یا دولت های خارجی) و رویکرد به تقویت جامعه مدنی، نهادسازی در آن و حمایت از مبارزات سیاسی داخل کشور برای ایستادگی و فراروئیدن آن به چالش حکومت اسلامی است. امری که جمهوری خواهان را قبل از هرچیز به سمت شکل بخشیدن به اپوزیسیونی معتبر،  دمکراتیک و اعتماد آفرین در درون جامعه سوق می دهد. جمهوری خواهان اگر نخواهند خود را برپایه توهمات استوار سازند باید اولویت خود را در راستای توقعاتی این گونه که هرچند فروتنانه باشد اما سخت ضرور برای هموار کردن گذار از جمهوری اسلامی به دمکراسی و سکولاریسم ضروری است، استوار کنند. انزجار سیاسی از جمهوری اسلامی اگر با بی اعتمادی عمومی به اپوزیسیون دمکراتیک آن همراه باشد، حتی اگر به فروپاشی نظام منجر شود به دمکراسی منجر نخواهد شد، بلکه بیم آن می رود در بهترین حالت به برآمد پوپولیسم راست و ناسیونالیسمی گذشته گرا که خود تهدیدی علیه دمکراسی است منجر شود و در بدترین حالت جامعه را با جنگ داخلی و هرج ومرج روبرو سازد.

این حقیقتی است که در موقعیت بغرنج و محیط سخت پر تنش ایران و منطقه، اپوزیسیون  کارا باید در پاسخ به پرسش های ملی  و فراگیری  داخلی و منطقه ای سیاست گذاری کند و جامعه نمی ایستد تا جمهوری خواهان نخست خود را اصلاح، بازسازی و تقویت کنند. هم از این رو تلاش برای سازمان دادن مدیریت تضاد در کنار شتاب بخشیدن به فرایند تشکیل بلوک های سیاسی اصلی و از جمله جمهوری خواهی، امری بسیار ضروری است. اما تصور سیاست گذاری یا سیاست ورزی  که برپایه استراتژی تحول خواهی و فاصله گیری از امید به اصلاح نظام یا پروژه “رژیم چنج”  استوار نباشد، به سرعت می تواند اپوزیسیون را در صورت بروز “جنگ کثیف” بین قدرت های خارجی و جمهوری اسلامی، به مداخله ولو ناخواسته به نفع یکی از دو سو درگیر و ابزار جنگ نیابتی بدل سازد. هم از این رو صدای سوم که علاوه بر جمهوری خواهان بخشی از نیروهای رادیکال نیز با ان همراه هستند- هرچند در نابرابری توازن قدرت ممکن است پروژه ای رمانتیک یا غیر واقعی به نظر آید – مطلوب ترین راه گذار به دمکراسی در ایران است. هرچند فرایند آن بطئی باشد.

پیش بینی  رخدادهای آینده در متن اقتدار نظامی جمهوری اسلامی و تشدید سیاست های سرکوبگرایانه داخلی آن، تنش های بین المللی و به موازات آن انزجار همگانی از نظام و گسترش اعتراضات (ولو در لحظه فعلی عموما دفاعی) و گسل های گوناگون تعمیق شده در جامعه  بسیار دشوار است. این نیز واقعیتی است که سیاست ورزی نیازمند تولید امید است که باید آنرا از توهم تفکیک ساخت. با این همه در منگنه دوگانگی کنشگر سیاسی و جامعه شناس باید اعتراف کنم راه دمکراسی در ایران بسیار دشوارتر از روندی است که بسیاری از کنشگران سیاسی می پندارند. بر من روشن نیست بالاخره جمهوری خواهان ایران قادر خواهند شد با تقویت پروژه تشکیل قطب جمهوری خواهی و به موازات آن اتخاذ سیاست “مدیریت تضاد” بلوک های سیاسی مختلف (ائتلاف منفی)، به نقطه ثقل نیرومندی برای پاسخ گفتن به نیاز بسیج همگانی علیه استبداد دینی بدل شوند؛ یا با درجا زدن و تکرار سیاست های ناکام و ازموده شده، به تدریج حیاتی نباتی خواهند یافت. درست به قصد چنین هشداری و همزمان ادای سهمی فردی، در جمع دوستان حضور یافتم تا برای همگرایی جمهوری خواهان آرزوی موفقیت کنم. 

https://akhbar-rooz.com/?p=6751 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمود از ایران
محمود از ایران
4 سال قبل

جناب شان مهرداد خان درویش پور عادت به وطل نوشتن دارد و ابستره ای و گنگ کردن یک امر روشن و مشخص. ایشان در متن کتبی سخنرانی یش باز تکرار می کند این رویه را. ایشان در متن سخنرانی بیشتر در مقام مفسر رویدادهای گذشته قرار می گیرد و شرح ماوقع را می گوید بی آنکه به جامه و کسوت تحلیل گری در آید . فهم ایشان از تلاش جمهوری خواهان در زرورقی از عبارات طولانی بدانجا می رسد که پیش بینی رخدادهای آینده در متن اقتدار نظامی جمهوری اسلامی در جامعه بسیار دشوار است. اینکه پیش بینی جمهوری اسلامی دشوارست به حل مشکل کمکی نمی کند بلکه بر ناواردی اپوزوسیون جمهوریخواهان باز می گردد که هنوز گره امکان پیش بینی را نتوانسته بگشاید . در عین دشوار بودن تحلیل یا پیش بینی آینده جمهوری اسلامی خوبخود یاس برانگیز بوده و قوت و توانمندی جمهوری اسلامی را برجسته و فراواقعی معرفی میکند و از سوی دیگر ضعف جمهوریخواهان را غرغره می کند. درویش پور در حالی که پیام یاس آور می دهد اما امید را پادزهر یاس معرفی می کند که تاحدودی خلط مبحث است. البته یاس درویشپور را در گزاره پایانی سخنرانی آشکارتر حس می کنیم که ” بر من روشن نیست بالاخره جمهوری خواهان ایران قادر خواهند شد با تقویت پروژه تشکیل قطب جمهوری خواهی و به موازات آن اتخاذ سیاست “مدیریت تضاد” بلوک های سیاسی مختلف (ائتلاف منفی)، به نقطه ثقل نیرومندی برای پاسخ گفتن به نیاز بسیج همگانی علیه استبداد دینی بدل شوند.” ناروشنی قدرت جمهوریخواهان را با گزاره آرزوی موفقیت درویش پور برای همگرایی جمهوری خواهان را کنار بگذاریم امید به موفقیت را نیز پیشاپیش خنثی می کند

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x