شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

جناب آبراهامیان، لطفاً تأملی – هاشم موسوی

عليرغم همه ی هشدارها رادمنش همچنان بر پاكي شهرياري پاي می فشارد... مشخص نيست چرا جناب آبراهاميان حدود 10 سال از حزب توده را از تاريخ، كاملاً پاك كرده است و علت بركناري رادمنش را با يك استدلال كودكانه، تنها كمك ناكرده به صفائي فراهاني و صفاري آشتياني ثبت مي كند؟!
هاشم موسوی

   اگر هدف تاریخ را کسب علم  و عبرت از آنچه بر ما و گذشتگان رفته است بدانیم، می بایست در کسب حقیقت و بیان وقایع جانب امانت را از دست ندهیم، زیرا گرمای زمان سرانجام یخ های قله را آب خواهد کرد. 

 در کتاب ۷۰۰ صفحه ای ایران بین دو انقلاب، جناب آبراهامیان، ۱۳۰ صفحه به دوران قاجار، ۷۰ صفحه به دوران رضاشاه و ۱۶۰ صفحه فقط به حزب توده ایران پرداخته شده است؟!

این نکته بیانگر توجه خاص ایشان به حزب توده ایران می باشد.

در صفحه ۵۹۷، در تشریح هسته های اولیه سازمان چریک های فدائی خلق، پس از شرح کوتاهی از بیوگرافی برخی افراد جنگل، چنین می نگارند:

۴ سال پس از تشکیل گروه، ساواک به درون آن نفوذ کرده، ۱۴ عضو گروه، از جمله بیژن جزنی و سورکی دستگیر، اما اشرف گرفتار نشد و توانست با یافتن اعضای کافی، از فروپاشی گروه جلوگیری کند. صفایی فراهانی و آشتیانی به لبنان گریخته و ۲ سال در سازمان الفتح فعالیت کردند و پس از دریافت کمک از رادمنش (دبیر اول حزب توده و سرپرست عملیات حزب در خاورمیانه) به کشور بازگشته تا به اشرف بپیوندند. هنگامیکه کمیته مرکزی حزب توده از این کمک غیرمجاز آگاه شد، رادمنش را برکنار کرد و ایرج اسکندری را به دبیر اولی برگزید.

جناب آبراهامیان که نحوه دستگیری بیژن جزنی را نفوذ ساواک می نویسند، برای روشن شدن بیشتر و عبرت خوانندگان محترم، هیچ اشاره ای به شیوه این نفوذ ننموده و هیچ صحبتی از تشکیلات تهران که در اصل، آن زمان، کل تشکیلات حزب توده ایران به حساب می آید، نمی فرمایند، تشکیلاتی که از سال ۱۳۴۲، بخاطر در خدمت قرار گرفتن مهره ای خودفروخته، به نام عباسعلی شهریاری، توسط ساواک، کاملاً در اختیار پلیس شاه بود. و از این تاریخ به بعد، هولناک ترین ضربات را نه تنها به حزب توده ایران و از جمله مبارزین مشهور، خاوری و پرویز حکمت جو، وارد نموده، بلکه با هر فرد سیاسی موثر از هر جریان سیاسی که برخورد کرده، شناسایی و به دام پلیس کشانده است.

توسط چنین مهره ای که در رأس تشکیلات تهران حزب توده ایران قرار داشت، مدت ۷ سال ساواک، هر عاملی را که لازم بود، در شبکه تشکیلات تهران جای داده و کل آن تشکیلات را در چنگ خود گرفته بود. بیژن جزنی که خود از  کودکی عضو سازمان جوانان حزب توده ایران بود، در ارتباط و تماس با چنین نیروهایی همچون ناصر آقایان (عنصر سابقاً توده ای)، مورد آسیب و دستگیری قرار می گیرد. بیژن جزنی و سورکی پس از دستگیری، مدت ۲ ماه تحت شدیدترین شکنجه ها قرار می گیرند ولی با مقاومت خود، همه اسرار و رفقایشان را حفظ می کنند. عباسعلی شهریاری عضو فعال و برجسته حزب توده ایران در سال ۱۳۴۲ در مهرماه، طی یک بازداشت یکی-دو روزه، قول همکاری با ساواک را می دهد و تشکیلات تهران را کاملاً در اختیار آنان می گذارد. از سوی دیگر ضیاء ظریفی که تقریباً به عللی از گروه، جدا مانده بود، درارتباطی دیگر با دوستی به نام ایرج واحدی پور، که در گذشته در جبهه ملی با هم فعالیت داشتند و اکنون به عضویت تشکیلات تهران درآمده بود، در منزل خود واحدی پور با شهریاری (مهندس) آشنا می شود و مهندس را در جریان قرار خود با جلیل افشار قرار می دهد. همان روز ضیاء ظریفی بر سر قرار با احمد جلیل افشار دستگیر می گردد. متأسفانه این ارتباط، باز هم قطع نشده و چون شهریاری در گذشته به عراق و کشورهای عربی بخصوص منطقه، رفت و آمد داشت و با اعضای حزب کمونیست عراق در ارتباط نزدیک بود، از او جهت عبور ۵ مبارز چریک از مرز عراق و رفتن به اردوگاه های فلسطین، تقاضای کمک می شود. اما چریک ها به خاطر رعایت مسائل امنیتی و احتیاط، شرط می گذارند که ابتدا ۲ نفر از مرز عبور نموده و پس از اعلام سلامتی، نفرات بعدی و مرحله ای عزیمت نمایند. شهریاری که شرایط را چنین می بیند، فکر می کند  برای جلب اعتماد، گروه اول را سالم عبور دهد. مطابق با این برنامه، علی اکبر صفائی فراهانی و صفاری آشتیانی، زیر چشم خود شهریاری، به سلامت از مرز عبور می کنند (و با یک روایت از اسناد ساواک، نفردیگری هم ذکر می شود که احتمال دارد از مسیر دیگر مرز، وارد عراق شده باشد). پس از دریافت خبر سلامتی از آنطرف مرز و وارد شدن به عراق، طی مشکلاتی که از سر می گذرانند، به سوریه و لبنان و فلسطین رسیده و در اردوگاه های سازمان الفتح مشغول به فعالیت می گردند. (لازم به ذکر است پس از دریافت پیام سلامتی، شهریاری و ساواک از طریق وزارت امور خارجه ایران، ورود آنها را به عراق به اطلاع دولت عراق رسانده و سعی در دستگیری و تحویل آنها می شود). گروه بعدی شامل ۳ تن (مشعوف کلانتری، چوپان زاده و کیان زاد)، برای اعزام آماده می شوند و درحالیکه برای عبور منتظر بلم می مانند، با مدیریت خود شهریاری، در محاصره نیروهای ژاندارمری و ساواک شاه، قرار گرفته و دستگیر می شوند. در همین زمان است که هر سه تن، متوجه خیانت شهریاری شده و موضوع را بارها به اطلاع کمیته روشنفکران تشکیلات تهران می رسانند، اما در جلسات متعدد و بحث، هربار شهریاری با زیرکی، بقیه را مجاب و قانع می نماید که مسئله، یک سوء تفاهم ساده است و مقصر را خود دستگیرشدگان می نمایاند. حتی خود بیژن جزنی نیز از داخل زندان، نفوذی بودن شهریاری را به نیروهای خودی خارج زندان، پیام می دهد. بر همین اساس، مشخص نیست چگونه جناب آبراهامیان اظهار می دارند که چریک ها برای بازگشت به ایران، از حزب توده و رادمنش کمک گرفته و رادمنش به همین دلیل، از مسئولیت دبیر اولی حزب، برکنار گردیده است؟!

 باتوجه به تاریخ بازگشت و عبور صفائی فراهانی به تنهایی،  یکبار در سال ۴۸ جهت بررسی اوضاع داخل، و بازگشت دوباره به فلسطین، و عبور از مرز و ورود به کشور برای بار دوم به اتفاق صفاری آشتیانی و به همراه مقداری اسلحه و مهمات در سال ۱۳۴۹ و ورود به ایران و آنکه آنان کاملاً به آلودگی تشکیلات تهران واقف شده بودند، کمک گرفتن از جناب رادمنش و ارتباط با حزب توده، محال به نظر می رسد. زیرا تماس با حزب توده ایران، بخاطر نفوذ شخصیت هایی مانند شهریاری در آن و همچنین بعدها هرگونه ارتباطی با سازمان انقلابی یا همان حزب رنجبران، بعلت نفوذ و رهبری سیروس نهاوندی، عامل ساواک ، در آن، که آن هم توسط چریک های فدائی خلق و مجاهدین مشخص شده بود، برای چریک ها، به هیچ وجه قابل هضم نبوده است. اما با وجود همه این مسائل، فداکاری ها و شخصیت جناب رادمنش نادیده نمی ماند. هم او بود که برای اولین بار در کشور، اقدام به تقسیم زمین و اصلاحات ارضی، آن هم ابتدا از زمین های شخصی و تحت مالکیت خود و تقسیم آن بین زارعین می نماید.

 علت اصلی برکناری جناب رادمنش، عمدتاً خود تشکیلات تهران بود که از ابتدا، هر چند مهره های مهمی در رأس آن قرار داشتند، اما با دستگیری خاوری و حکمت جو و هر مقام دیگری که از خارج، برای هدایت تشکیلات حزب به ایران اعزام می شده، این تشکیلات به طور مطلق در اختیار عباسعلی شهریاری باقی می ماند و او هم چون از همان اوایل، یعنی سال ۱۳۴۲ توسط ساواک در اختیار قرار می گیرد، ضربات هولناکی به حزب توده ایران وارد می گردد که متأسفانه رادمنش با پافشاری بر صداقت عباسعلی شهریاری، هرزمان بیش از پیش در باتلاق اعتماد به او فرو می رفت. واقعیت آن است که حزب توده علیرغم آن همه تلاش در راه گسترش فرهنگ و همچنین سازماندهی یک تشکیلات کارگری چندصدهزار نفره به رهبری رضا روستا، که خود از اعضای کمینترن بود، و دیگر تلاش ها که شاید در هیچ یک از احزاب اروپایی هم نظیر نداشت، در زمینه رعایت مسائل امنیتی، بسیار ضعیف  عمل می کرده و این ضعف را حتی از زمان لو رفتن سازمان افسری، با آن همه قهرمانی های کسانی چون عباسی و روزبه، در خود داشت.

در هر حال، سازمان چریک های فدائی خلق، به جهت خیانت های عباسعلی شهریاری یا همان مرد هزارچهره، او را در یک عملیات پیگیرانه، ردگیری و شناسایی، و با وجود تغییر قیافه های متعدد، در تاریخ ۱۴ اسفند سال ۵۳، به رگبار بسته و مجازات می کند. جناب آبراهامیان در همان صفحه ۵۹۸ در ادامه، چنین می نویسد:

 دیگر اعضای اصلی گروه جزنی، از جمله خود وی و سورکی، تا پایان فروردین ماه ۱۳۵۴ که در هنگام تلاش برای فرار به ضرب گلوله از پای درآمدند، زندانی بودند. هرچند جزنی، سازمان فدائیان را عملاً سازماندهی نکرده، پایه گذاری فکری آن قلمداد می شود.

در اینجا با کمال تعجب باید گفت فرمایشات جناب آبراهامیان دقیقاً همان فرموده های ساواک شاهنشاهی است که برای تطهیر خود ادعا می کردند جزنی و یارانش، حین فرار از زندان اوین کشته شده اند. حال آنکه سازمان چریک های فدائی خلق در همان زمان، بارها و بارها به نحوه کشتار این زندانیان اشاره داشته و کشتار حین فرار را تکذیب کرده است، و از همه مهم تر آنکه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ و دستگیری شکنجه گر معروف، تهرانی، که به اتفاق حسینی شکنجه گر دیگر، مسئول تیم انتقال جزنی و یاران به تپه های مجاور اوین، و کشتار آن مبارزین قهرمان بوده اند، عین ماوقع چندبار در تلویزیون جمهوری اسلامی تشریح و نمایش داده می شود. اما متأسفانه هنوز تا چاپ ششم این کتاب در سال ۱۳۸۰، این موضوع از سوی جناب آبراهامیان، مورد تصحیح قرار نگرفته است.

در پایان متذکر می گردم، مشکلات حزب توده ایران و جناب رادمنش، ابتدا در سال ۱۳۴۰ با نفوذ حسین یزدی پسر دکتر مرتضی یزدی، رهبر حزب توده ایران آغاز می گردد. حسین یزدی، با توجه به آنکه همسر رادمنش، دختر عمویش بود، مرتباً در منزل ایشان اتراق داشت و به راحتی به گاوصندوق مخصوص رادمنش دست پیدا کرده و تمامی اسناد محرمانه حزب را به سرقت برده و آنها را در اختیار سازمان های امنیتی آلمان غربی قرار می دهد. او یکی از منابع اولیه ساواک در حزب توده ایران بوده است. بعدها همان طور که قبلاً گفته شد، خود شهریاری در مهرماه ۴۲ به مدت یکی – دو روز  دستگیر و توسط ساواک به کار گیری می شود و به این طریق، کل اطلاعات تشکیلات تهران در اختیار ساواک قرار می گیرد. جدای از این ها،  کراراً برخی عناصر حزب توده ایران، بطور جداگانه به ساواک مراجعه و همکاری خود را با آن تشکیلات اعلام می دارند. از جمله آنان کاووس صاحب است که در سال ۱۳۴۴ بدون دستگیری به ساواک مراجعه و آمادگی خود را برای همکاری ابراز می دارد.

علیرغم این سلسله مشکلات  و نفوذها و سازمان دهی ساواک در درون تشکیلات تهران، تا زمان برگزاری پلنوم سیزدهم، رهبران حزب که تصور می کردند، حزب در ایران فعالیت آنچنانی دارد و به آن تکیه داشتند، در اصل، این سازماندهی، چیزی جز یک پوسته خالی نبوده و همه، تحت نظر ساواک اداره می شده است. به همین دلیل، حتی زمانی که تشکیلات تهران تحت رهبری مبارز قهرمان، پرویز حکمت جو بود، خود او با برنامه ریزی عباسعلی شهریاری در مرز دستگیر می گردد و بعدها در زندان اعدام می شود.

 نفوذ ساواک در تشکیلات تهران، سرانجام توسط کیانوری، دانشیان و حتی مسئولین حزب کمونیست شوروی، بارها به اطلاع کمیته مرکزی حزب توده ایران می رسد، اما رادمنش همچنان بر پاکی شهریاری پای فشرده و تشکیلات تهران و حزب توده را قدرتمند معرفی می نماید. مشخص نیست چرا جناب آبراهامیان حدود ۱۰ سال از حزب توده را از تاریخ، کاملاً پاک کرده است و علت برکناری رادمنش را با یک استدلال کودکانه، تنها کمک ناکرده به صفائی فراهانی و صفاری آشتیانی ثبت می کند؟!

هاشم موسوی

https://akhbar-rooz.com/?p=46963 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اسماعیل فرزانه
اسماعیل فرزانه
3 سال قبل

– در بخشی از اسناد منتشر شده از پلنوم سیزدهم چنین آمده‌است: «در پلنوم موضوع تسلط ساواک بر سازمان حزب در ایران توسط عباس شهریاری و باند او که تشکیلات تهران را به وجود آورده و توانسته بودند اعتماد کامل رفیق رادمنش را به خود جلب کنند از سوی رفیق کیانوری مطرح گردید… جریان رسیدگی در کمیسیون‌ها روشن ساخت که عباس شهریاری سازمان حزب را مجموعاً در دست ساواک نگاه داشته‌است و هیئت اجرایی پس از آشنایی با نتایج رسیدگی، رفیق رادمنش را که علی‌رغم دلایل روشن حاضر به قبول واقعیت نبود، از مقام دبیر اولی حزب معلق ساخت و پلنوم چهاردهم را برای حل مسئله تدارک دید.»اسناد و دیدگاه‌ها، تهران: حزب توده ایران، ۱۳۶۰، صفحهٔ ۵۷۲

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x