جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

حق انقلاب! – ف. تابان

١
٢۴ مین سالگرد انقلاب ضدسلطنتی بهمن ۵۷، زمانی فرا می رسد که جامعه ایرانی در یک ارزیابی واحد نسبت به این رویداد بزرگ و تاریخی بیش از همه وقت دچار اختلاف و تشتت و حتی سردرگمی است. هرگاه در نظر آوریم که بیست و چهارسال پیش ملت ایران با چه اتحاد و یگانگی عظیم و بی سابقه ای به استقبال این تحول رفت و این اتحاد و اشتیاق را با قضاوت هایی که امروز نسبت به این انقلاب و اندیشه انقلاب به طور کلی در جامعه ما به وجود آمده است مقایسه کنیم، شاهد گسترش چشمگیر ارزیابی های منفی نسبت به راهی خواهیم بود که ملت ایران در بهمن ماه ۵۷ انتخاب کرد. این ارزیابی های منفی دیگر تنها به جریان هوادار نظام پیشین که با انقلاب قدرت، موقعیت و امتیازهای خود را از دست داد، محدود نمی شود و هواداران بیشتری یافته است.
آیا جامعه ایران در بهمن ماه سال ۵۷ اشتباه کرد؟
یک عامل قطعی در گسترش ارزیابی های منفی نسبت به انقلاب بهمن، کارنامه ای است که حکومت برآمده از این انقلاب بر جای نهاده است. شکست بزرگترین تلاش دوران اخیر مردم ایران برای گذار از استبداد به آزادی، که متاسفانه به یک استبداد خشن تر و فراگیرتر منجر شد، موجب گردید مدافعان نظام سلطنتی که ٢۴ سال پیش به طور یک پارچه از جامعه ایران طرد شدند، بار دیگر با بهره وری از شرایط جهانی نسبتا مساعد، در آرزوی تاج و تختی که از دست دادند، برآیند.
اما ظلم و ستم و نبودی آزادی در دوران پس از انقلاب، هر اندازه نیز که شدید باشد، ظلم و ستم و نبود آزادی در دوران پیش از انقلاب و تحمل این ظلم و ستم را توجیه نمی کند. از این رو شایسته است که در تاریخ ایران، بهمن، همچنان به عنوان یکی از بزرگترین تلاش های مردم ایران برای دست یابی به آزادی و عدالت ارج نهاده شود. آن ها که مردم ایران را به خاطر «اشتباه» خود در وقوع انقلاب بهمن سرزنش می کنند، این کوشش حماسی و بزرگ برای دستیابی به آزادی، استقلال و عدالت را به سخره می گیرند و این مردم را لایق و شایسته استبداد پیش از انقلاب تصور می کنند. زیرا نظام سلطنتی پهلوی در طول بیش از پنجاه سال حکمرانی خود بر ایران نشان داده بود اصلاح پذیر نیست. چندین تلاش مسالمت آمیز مردم ایران برای اصلاح آن حکومت ناموفق ماند و شاه در آخرین سال های حکومت خویش، بر طول و عرض و عمق استبداد شاهنشاهی افزود و یک دیکتاتوری تمام عیار را بر جامعه ما تحمیل کرد. او در همان زمان که نشانه های نارضایتی های گسترده از وضعیت موجود هویدا می شد، بر اختیارات خود بی مهابا می افزود، با انحلال احزاب طرفدار خویش و تاسیس حزب «فراگیر»، با تشدید فشار بر مخالفین، با محکوم کردن جوانان ناراضی به زندان های طولانی مدت، با ادعای بیرون کردن همه ایرانیانی که نمی خواستند عضو حزب شه ساخته رستاخیر شوند از کشور،  و ده ها اقدام مستبدانه دیگر، نشان داد که نه تنها خواست های ملت برای اصلاحات و دموکراسی را نمی پذیرد، بلکه در نقض گسترده تر حقوق ملت نیز اشتهای سیری ناپذیری دارد. در چنین شرایطی بود که انقلاب به عنوان تنها راه نجات ملت از چنگ دیکتاتوری خودکامه در چشم انداز جامعه ایران قرار گرفت.
انقلاب، انتخاب مردم نبود. تحمیل حکومت بر جامعه بود. کسانی که می کوشند انقلاب بهمن ۵۷ را با رادیکالیسم خمینی، یا توطئه خارجی یا نظریات مشابه مرتبط سازند، فقط در صدد توجبه شرایط غیرقابل تحمل و غیرقابل اصلاحی جامعه ای هستند که فاقد آزادی ها و حقوق ابتدایی شهروندی بود و مردم ایران را به سوی انقلاب راند. آرزوهایی که امروز از زبان برخی از فعالین سیاسی آن روزها بر زبان رانده می شود، نظیر این که: ای کاش به بختیار فرصت داده می شد، تنها آرزوهای نسلی می تواند باشد که امروز شاید نسبت به گذشته با تجربه بیشتری به جهان اطراف خود می نگرد، اما وقتی انقلاب به راه افتاد، قوانین و مسیر خاص خود را دارد. آن زمان که انقلاب به راه افتاد، نفرت مردم ایران از حکومت استبدادی بیش از آن بود که دیگر با راه حل های میانه روانه مهار شود.
انقلاب بهمن نتیجه و محصول تلاش های به حق مردم ایران برای دست یابی به خواست هایی بود که بارها از سوی حکومت شاه با پاسخ منفی و سرکوب روبرو شد. از این رو اگر قرار باشد به دنبال گناهکاری برای انقلاب بهمن بود، این گناهکار جز استبداد پهلوی نخواهد بود. مقایسه دوران کنونی با دوران پیش از انقلاب تغییری در این نتیجه گیری نمی دهد. هرگاه مقایسه میان دو استبداد سلطنتی و فقاهتی باشد، شاید کسانی حق داشته باشند به گذشته غبطه بخورند، اما وقتی انتخاب بین آزادی و استبداد است، نگاه جامعه ایران نه رو به عقب، بلکه به پیش و برای به دست آوردن آزادی خواهد بود.
آن ها که امروز به مناسبت انقلاب بهمن دسته های عزاداری به پا کرده اند، تنها افکار و نیات خود را در برابر مردم برهنه می سازند و نشان می دهند به حق مردم برای تعویض حکومت اصلاح ناپذیر و به تلاش آن ها برای کسب آزادی بی اعتنا و بی باور هستند. جامعه ایران چطور می تواند به وعده های این گروه ها برای این که حق نهایی انتخاب با مردم خواهد بود، اعتماد کند، وقتی آن ها حق مردم برای انقلاب بهمن را به رسمیت نشناخته اند؟
 
٢
دسته های عزادار بیست و دو بهمن با بخشی از انقلابیون گذشته، که اکنون به جشن و سرور مشغولند، رفتاری مشابه و یکسان دارند. جشن و سرور این ها نیز به خاطر احترام به حق مردم ایران برای تعویض حکومتی که نمی خواهند نیست، زیرا آن ها پیشاپیش این حق را از مردم سلب کرده و حکومت خویش را نماینده خدا بر روی زمین و ابدی می خوانند و مخالفت با آن را جرمی نابخشودنی می دانند. در این تبه کاری، نه فقط محافظه کاران، که اصلاح طلبانی نیز که مخالفت با حکومت اسلامی ایران را مشروع نمی دانند، سهیم هستند. چه حاکمان دیروز، و چه حاکمان امروز، حق مردم برای تعویض حکومت های خود را نفی می کنند. تنها جای آن ها تغییر کرده است. منتقدین انقلاب بهمن، مردم را به انقلابی تازه برای سرنگونی این حکومت فرا می خوانند و مدافعین انقلاب بهمن، حق مردم را در دگرگونی در ساختار سیاسی حاکم نفی می کنند. این تغییر جاها نشان می دهد در موافقت و مخالفت امروز و دیروز این گروه ها با «انقلاب»، پیش از این که ارزش ها و هنجارهای معینی مورد نظر باشد، منافع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و دوری و نزدیکی آن ها از قدرت تعیین کننده است.
 
٣
با این حال باید باور کرد، تحولات فکری سال های اخیر در جامعه ما بخشی از نیروهای سیاسی را به موضع مخالفت با انقلاب به عنوان یک راه برای انجام تحولات اجتماعی سوق داده است. استدلال این نیروها بر این ادعا قرار دارد که در جامعه ما دیگر راه های انقلابی طرفداری ندارد و «گفتمان اصلاح طلبانه» بر جامعه غلبه کرده است.
پاسخی که به این نیروها می توان داد، همان پاسخی است که به مزمت گران انقلاب بهمن داده شده و داده می شود. انقلاب یک انتخاب آگاهانه نیست، آخرین راه حل است، حرکتی است که از پی ناامیدی جامعه از اصلاحات فرا می رسد. حکومت اسلامی ایران با مقاومت در برابر خواست های مردم ایران، هر گونه تلاش اصلاح طلبانه در جامعه را بی سرانجام گذاشته و به همان راهی می رود که استبداد پیش از او رفت. همه ارزیابی ها و نظرسنجی ها نشانگر این است که ناامیدی از موفقیت اصلاحات در نظام سیاسی کشور به سرعت گسترش می یابد و تمایل به راه حل های رادیکال و تحول ساختاری در نظام سیاسی کشور فراگیر می شود. این تحول می تواند گفتمان مسلط بر جامعه را دگرگون کند، و دگرگون خواهد کرد. نباید فراموش کرد موقعیت های انقلابی به طور پیش بینی نشده ای فرا می رسند. در سال ١٣۵۵ و حتی نیمه اول سال ١٣۵۶ کمتر کسانی بودند که تحقق یک انقلاب در کشور را باور داشته باشند.
در چنین شرایطی که راه اصلاحات در کشور بسته است، اصرار و تاکید جریان اصلاح طلب حکومت و عده ای از نیروهای بیرون از حکومت بر ادامه تحولات در چارچوبه نظام اسلامی و قانون اساسی آن، به سرعت اعتبار خود را از دست می دهد، زیرا حکومت ایران در هر روز حیات خود بی پایه بودن چنین نظراتی را بیشتر همگانی می سازد.
وقتی حکومتی از پذیرش خواست های مردم سر باز می زند و تلاش های اصلاح طلبانه آن ها را بی پاسخ می گذارد یا سرکوب می کند، دعوت کردن مردم به باقی ماندن در چارچوبه چنین حکومتی و قوانین آن، به معنای دعوت کردن مردم به تحمل استبداد و خودسری و ظلم است. سلطنت طلبان و اصلاح طلبان هر قدر هم با هم اختلاف داشته باشند، اما در این نکته از تشابه حیرت انگیزی برخوردار شده اند. اولی ها می گویند مردم ایران می باید در چارچوب حکومت سلطنتی به امید به ثمر رسیدن اصلاحات، دیکتاتوری را تا زمانی نامعین تحمل می کردند و دومی ها می گویند مردم ایران می باید در چارچوب حکومت فقاهتی به امید به ثمر رسیدن اصلاحات، دیکتاتوری را تا زمانی نامعین تحمل کنند. هر دو انقلاب علیه خویش را نفی کرده و از انقلاب علیه دیگران دفاع می کنند (یا کرده اند). اما دفاع از انقلاب یک حق عام علیه هر حکومتی است که به خواست های ملت خود تسلیم نمی شود.
دموکرات ها و طرفداران مردم سالاری واقعی، بر وقوع تحولات در مسیر دموکراتیک و مسالمت آمیز تاکید خواهند کرد و می کوشند زمانی که هیچ راهی برای دستیابی مردم به خواست های مشروع خود باقی نمی ماند، «حق انقلاب» از سوی مردم، به شکلی هرچه مسالمت آمیز و کم ضررتر مورد استفاده قرار گیرد.

https://akhbar-rooz.com/?p=9192 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x