توضیح
این متن بخش سوم مقالهای است در باب ذهنیت و فرهنگ ما با کالبدشکافی بحثهای اخیر در باره نقش آقای موسوی در کشتارها و متنهای ۶۰ نفره، ۶ نفره سایت بیداران و.. که تا چند روز دیگر منتشر خواهد شد.
در آن مقاله از جمله در باره «مسئولیت» در برابر جنایت، با استناد به اسناد دادگاههای جنایت علیه بشریت از نورنبرگ تا کنون، در باره مسئولیت چهار گروه نوشتهام:
1 ـ آمران و عاملان جنایت علیه بشریت با مسئولیت سیاسی و کیفری،
2 ـ دولتزنان و دولتمردان درجه اول نظامهائی که مرتکب جنایت علیه بشریت و علیه حقوق بشر شدهاند پس از اطلاع از کشتارها با «مسئولیت سیاسی». در باره برخی از این گروه اتهام «قصور» و «کتمان» نیز مطرح میشود.
۳ ـ رهبران «موثر» سازمانها سیاسی که به گونهای «موثر» جنایت را «تشویق» و از جنایت «حمایت موثر» کردهاند با «مسئولیت سیاسی»،
۴ ـ «مسئولیت اخلاقی»: چهرههای عمومی که میتوانستند اعتراض کنند اما سکوت کردند و….
در بخش اول مقاله اصلی، که تا چند روز دیگر منتشر میشود، در باب این ۴ گروه و مصداقهای مشخص آنها در ایران مفصلتر نوشتهام.
در همان مقاله نوشتهام که چرا ثبت جنایت علیه حقوق بشر و علیه بشریت در روانشناسی و حافظه جمعی جامعه از راههای موثر جلوگیری از تکرار جنایت است و گفتن و بازگفتن جنایت و تحلیل نقش کسان در آن از راه های ثبت جنایت در حافظه جمعی. نوشتهام که چرا متن ۶۰ نفره خاک بر چشم حقیقت و تاریخ میپاشد و سدی است در راه ثبت جنایت در حافظه جمعی و چرا متن ۶ نفره سایت بیداران در جاهائی از حقیقت و دادخواهی و ثبت جنایت دور میشود و…
اکنون اما بخشی از مقاله را در باره متن خانم شیرین عبادی منتشر میکنم. شرح بیشتر در باره او و مواضع او را در مقاله اصلی بخوانید که تا چند روز دیگر منتشر خواهد شد.
دعوت به سکوت و فرمان خودسانسوری
… پس از شکست سریع پروژه «معرفی الگوی زن مسلمانی که اهل گفتوگو است با «غرب» نه بنیادگرا» به مسلمانان اروپا و «آلترناتیوسازی» برای ایران، خانم شیرین عبادی «مدافع حقوق بشر» معرفی میشود و «مدافع حقوق بشر» در متنی در سایت زمانه، از ما میخواهد که برای «اتحاد» مطلوب سیاسی او نه فقط در باره نقش مسئولین سیاسی اعدامهای نخستین ماههای پیروزی نظام کشتار، اعدامهای سال ۶۰، کشتار جمعی ۶۷ و.. (یعنی در باره مقامات درجه اول نظام در زمان کشتارها به مثل آقای موسوی) ، که حتا در باره نقش «آمران و عاملان» کشتارها، به مثل خمینی و لاجوردی و.. نیز «فعلا» سکوت کنیم و علاوه بر سکوت در این موارد از طرح «هر مسألهای که موجب ایجاد تفرقه شود»، «فعلا» خودداری کنیم و اگر نکنیم او با چماق اتهامی که به تهدیدی زشت میماند، «انگشت وزارت اطلاعات را در این بازی اختلاف بینداز و حکومت کن» میبیند. پس وای به حال ما که سر سکوت نداریم و از خون کشتگان و از خواست عدالت نمیگذریم!
البته قصد و نیت خاتم عبادی نیک و خیر است و میخواهد با «اتحاد» نیروهای مطلوب خود، به بهای سانسور ما، به بهای نفی هویتهای مستقل ما، به بهای سکوت ما در باره زخمهای خونچکان و حق کشتگان ما، ما را «از شر این حکومت» خلاص کند. ممنون! دست شما و متحدان شما درد نکند!
نگفته است که «اتحاد» مطلوب او، که به بهای سکوت و نفی هویت مستقل ما حاصل میشود، بعد از «خلاص» کردن ما «از شر این حکومت» چه حکومتی را برای ما خواهد ساخت. من هم نمیپرسم چون در پاسخ به این پرسش نطریات گوناگون مطرح میشود و گوناگونی و تنوع لابد مایه «اختلاف» و «تفرقه» است و «مدافع حقوق بشر» فرمان داده است که «هر مسألهای که موجب ایجاد تفرقه شود، باید فعلا مسکوت گذاشته شود.» از یاد نبریم که اتهام «انگشت وزارت اطلاعات» چون چماق یا شمشیر داموکلس بر فراز سر هرکس آویزان است که در «اتحاد» مطلوب خانم عبادی و چرائی فرمان «سکوت» او چون و چرا کند.
«بحث پس از مرگ شاه»
خانم عبادی وعده میدهد که پس از خلاصی «از این حکومت» در پرتو «اتحاد» مطلوب او ما هم حق داریم حرف خودمان را بزنیم. چماقداران حزبالهی در روزهای انقلاب در پاسخ به تردیدها و پرسشها در باره برنامه خمینی، ماهیت حکومت اسلامی و… با حمله به ماها شعار میدادند «بحث پس از مرگ شاه». شاه که مرد، مستقر که شدند، قدرت استبدادی خود را که با سرکوب و مرگ ما تثبیت کردند، تردیدها و بحثهای ما را با طناب دار و گلوله و کارد پاسخ دادند و ما به بهای زیباترین جانهای جوان چند نسل، که خون آنها هنوز در کوچهها و خیابانهای ایران ما جاری است و من هنوز برخی را به خواب میبینم که در انتظار عدالت در آن سوی تاریخ نشستهاند، یاد گرفتیم، یا امیدوارم یاد گرفته باشیم که «اتحاد» حول وجه مشترکها، حتا وحدت در دادخواهی خانواده کشتگان که متن ۶ نفره بیداران میخواهد یا «خلاص شدن از شر این حکومت»، که «اتحاد» خانم عبادی وعده آن را میدهد، با نفی هویتهای مستقل گرایشهای فکری و دینی و سیاسی، با سانسور این و آن نظر و عقیده، با فرمان سکوت در این یا آن مورد، با وعده سرخرمن «بعد از پیروزی حرف بزنید»، «اتحاد» نیست. بلعیدن است، همان «همه با همه» یا در واقع «همه با من» خمینی است. هرکه دغذغه وحدت و اتحاد دارد باید که تحمل خود را در برابر آراء گوناگون بالا ببرد. دعوت به سکوت آغاز استبداد، «اتحاد»ی که بر سکوت تحمیلی و سانسور و حذف هویتها و صداهای متنوع بنا شود «اتحاد مستبدان» و وحدتی که تنوع را به رسمیت نشناسد مرداب مرگ است.
قتل آینده در حال
خانم عبادی میگوید «تمام افرادی که در دهه ۶۰ در مسند قدرت بودند از جمله میرحسین موسوی، نسبت به رویداد کشتار دستهجمعی زندانیان سیاسی، مسئولیت مشترکی دارند» اما «اجازه دهید ابتدا از شر این حکومت خلاص شویم بعد از آن بر سر… میزان مسئولیت او در کشتار ۶۷ میتوانیم به بحث بنشینیم.»
دستور سکوت خانم عبادی البته فقط شامل بحث در باره آقای موسوی نیست. به کسانی چون خمینی و لاجوردی و… نیز برمیگردد «خواهش من از مردم این است که مجازات عاملان و آمران قتلهای دهه ۶۰ را به وقت دیگری موکول کنیم چرا که صحبت کردن در این زمینه در وقت مناسب ضرورت تام دارد اما در حال حاضر ایجاد اختلاف و ایجاد شکاف بدترین اتفاقیست که ممکن است بیفتد»
نه فقط «صحبت کرن» در باره نقش مسئولان سیاسی کشتارها چون آقای موسوی که «صحبت کردن» در باره «عاملان و آمران قتل های دهه ۶۰»، چون خمینی و لاجوردی و… نیز «در حال حاضر ایحاد اختلاف و ایجاد شکاف… است». البته «به وقت مناسب» (لابد «پس از مرگ شاه»، پس از «خلاص شدن از شر این حکومت» مجاز است). برخی تکرارِ بدون ذرهای خلاقیت را در مقوله «مضحک و مبتذل» طبقهبندی میکنند.
اما چرا در باره نقش «آمران و عاملان» جنایت حرف نزنیم؟
پاسخ: «برای اینکه از این حکومت بتوان به سلامت گذر کرد، جز اتحاد راهی نداریم و هر مسألهای که موجب ایجاد تفرقه شود، باید فعلا مسکوت گذاشته شود.»
اگر خطاب خانم عبادی به عفو بینالمللی و گزارش اخیر این نهاد محدود بود (به مثل این که انتشار این گزارش نابهنگام است) متن او انتقادی تاکتیکی میبود از زمان انتشار یک گزارش مشخص اما خانم عبادی از این انتقاد آغاز و به سرعت نظریه سکوت برای اتحاد را به تمامی بحثها و تمامی «مردم» تعمیم میدهد.
متن خانم عبادی، برخلاف متنهای ۶۰ نفره و ۶ نفره سایت بیدارن، به کالبد شکافی نیاز چندانی ندارد، برخلاف این دو متن بیتناقض، صریح و روشن است. در نقش و مسئولیت آقای موسوی و در باره نقش و مسئولیت آمران و عاملان قتلها، به مثل خمینی و لاجوردی و… ،«فعلا» سکوت کنید تا مانع «اتحاد» مطلوب خانم عبادی نشوید. در باره تحلیل کشتارها «فعلا» سکوت و به مراسم بیخاصیت معمول و رایج «شبه عاشورائی شب شام غریبان» قناعت کنید.
اتحاد مستبدان
حکم خانم عبادی شاید برای برخی گرایشها و استراتژیهای سیاسی پیشنهاد بدی نباشد اما یکی چون من، آدمی تنها و منفرد و بینفوذ و بیتاثیر، که نه فعال سیاسی است و نه فعال حقوق بشری و نه عضو این یا آن سازمان سیاسی و… ، یکی چون من، شهروندی معمولی که فقط یک رای است که شاید روزی در آینده در دموکراسی واقعی به صندوق انداخته شود، حق دارد بپرسد:
خانم عبادی «اتحاد» شما با چه کسانی مستلزم سکوت ما در باره تاریخ و حقیقت، سکوت ما درباره نقش خمینی و لاجوردی و موسوی در کشتارها و سکوت ما در باره زخمهای ما است؟
اما هویت، حافظه جمعی، تاریخ و زخمهای ما جهیزیه هیچ اتحاد و وصلت سیاسی نیست. اتحادی که بر حذف و سانسور زخمهای تاریخی، هویتها و صداهای متنوع بنا شود اتحاد مستبدان است.
من شهروند میگویم من نمیخواهم کسانی که در کشتارها دست داشتند یا از حکومت کشتار و کشتارها حمایت موثر کردند، کسانی که هنوز گذشته و نقش و مسئولیت خود را در کشتارها نقد نکردهاند، کسانی که به اعلامیه حقوق بشر پایبند نیستند، کسانی که از عاملان و آمران و مسئولان سیاسی کشتارها دفاع کرده و آنان را آلترناتیو و رهبر گذار به دموکراسی میدانند، کسانی که نقد تاریخ و طرح حقیقت را از منظرهای نامطلوب خود سانسور میکنند، کسانی که اتحاد را نفی هویت مستقل دیگران میدانند و… رهبر من به دموکراسی باشند. دموکراسی بنا شده بر سانسور و سکوت تحمیلی به ما قبرستان است نه آزادی. من با کسی که سکوت من در این مورد یا آن مورد شرط او برای اتحاد است متحد نمیشوم. شما خود دانید.
من نمیخواهم که تحمیل کنندگان سانسور و سکوت از این سوی یا چلبیهای رنگارنگ برساخته دولتهای خارجی و رسانههای اصلی و نهادها و جشنوارههای جایزه دهنده، و… با هر نوع آلترناتیوی برساخته دیگران، مرا «از شر این حکومت» نجات دهند. آلترناتیوهای مطلوب من از بستر مبارزه واقعی مردم برمیخیرند و از میان نسلهای جوانی که به گند ۴۰ ساله اخیر آلوده نیستند تا مجبور به دفاع از گذشته خود باشند. می دانم که پیمان با کسانی که پیشینهای در کشتارها دارند، نقش خود را نقد نکردهاند، از مسئولان سیاسی و عاملان و آمران کشتارها دفاع میکنند و… اتحاد به خون آلوده است نه اتحادی که راه را بر دموکراسی هموار کند. به تجریه خمینی میدانم که «همه با همه»، بحث در باره این یا آن مورد «فعلا» ممنوع، آزادی بیان عقیده و بیان «پس از این حکومت» اما نه «فعلا» و.. چه بلائی بر سرم آوار خواهد کرد.
با این همه اما
اما من فقط یک نفرم. تنها و بدون پشتوانه محفلی و حزبی و رسانهای و… بینفود و بیتاثیر. شهروندی که صدای او به جائی نمیرسد و بر کسی اثر ندارد. نه در حزب و جناحی هستم و نه برنده جایزههای فلان و بهمان جهانی و ملی. با این همه نه از پرسشهای خود میگذرم و نه از حق کشتگانی که خون به ناحق ریخته آنان در همه خیابانها و کوچهها و پس کوچههای سرزمین اسیرم جاری است هرچند برخی خون جاری را نمیبییند. من فقط یک نفرم اما از یاد نمیبرم، نمیتوانم. برخی کشتگان که میشناختم، گاه شبها به خوابم میآیند، در انتهای تاریخ با چشمهای پرسنده از من میپرسند که آن عدالتی که آنان برای آن کشته شدند چه روزی درباره آنها و قاتلان آنها داوری خواهد کرد؟ و … من از خواب میپرم. پیرانه سر «به یاد رفتگان و دوستداران» میگریم و میکوشم تا هجوم بیامان چهرهها و یادهای رنج و خون و زخم را آرام کنم اما به گفته اخوان دردمند ما موج بیدار این یادها «تسکین نمی باید به هیچ آوا و لالائی» .
دردهای شبانه پیرمردی منفرد و تنها و بی خواب، که نمیتواند فراموش کند، که نمیخواهد بی نقد گذشته به آیندهائی که شمایان وعده میدهید باور کند، برای «اتحاد» بزرگ شما، که میخواهد هواداران قاتلها را نیز در برگیرد، برای شمایان که لابد درگیر در مذاکره بده و بستان «اتحاد» و تعیین جایگاه خود در آینده هستید و ماها را دعوت به سکوت میکنید، مهم نیست. نباشد. اما به گفته اخوان دردمند ما در «آن گاه پس از تندر» «این آبهای اهلی وحشت» در «خوابهای دردمند ما» ما رها نمیکنند که آن جا «تا چشم بیند هول و هذیان است»
ممنون اما…
ممنون برای نیت خیر شما برای نجات دادن من و ما «از شر این حکومت» اما من یکی، و شاید بسیاری دیگر، حتا «فعلا» هم در باره کشتارها و نقش کسان در آن سکوت نمیکنیم چرا که بی نقد گذشته رهائی از حال و برساختن آیندهای بدون کشتار ممکن نیست. شاید بهتر باشد شما و.. برای اتحاد سیاسی خود کسانی را پیدا کنید که از آمران و عاملان و مسولان جنایت نباشند یا از آنان دفاع نکنند و سخن گفتن از نقش آنها را مانعی برای اتحاد ندانند.
چهل و اندی سال کشتار و شکنجه، زخمی بر پیکر جامعه و فرهنگ ما و به خود ما زده است به عمق تاریخ. زخمی چنان عمیق که نه «فعلا» و نه «بعدا» انکار نمیتوان کرد. نادیده نمیتوان گرفت، از یاد نمیتوان برد، در باره آن سکوت نمیتوان کرد. تا از زخم رها شویم باید به جای سکوت، مستقیم در چشم زخم نگاه کنیم، روایت زخم را باید که بشنویم و در حافظه فردی و جمعی حک کنیم. این زخم مولفهای از هویت ما است و شناخت و نقد آن ما را از تکرار فاجعه رها میکند.
ممنون برای تلاش شمایان برای اتحاد به قصد نجات ما از شر این حکومت اما خانم عبادی، آقایان امیر ارجمند، آهی، حجاریان، سازگارا و دیگر شرکای شناخته شده و هنوز شناخته نشده داخل و خارج «اتحاد»، تاریخ ما، حافظه جمعی ما، آینده ما، کشتگان ما، هویتهای ما، چون زخمهای ما، جهیزیه هیچ اتحاد و وصلتی نیست. ما سکوت نمی کنیم.
لینک متن خانم شیرین عبادی در سایت زمانه
:
سرکوهی و گیردادنهای…ش
چرا چنین می کند
چه موضوع امنیتی است که او باید چنین کند
خودش فقط می داند
نه غیر
درود بر جناب سرکوهی گرامی
دوستان اخبار روز ، اگر مصاحبه ی «رادیو زمانه » با خانم ها شیرین عبادی و منیره برادران و آقایان نایب هاشم و امیری مقدم را نخونده اید ،پیش از اینکه نوشته ی آقای فرج سرکوهی در باره خانم عبادی را بخوانید به کمک لینکی که در زیر همین نوشته داده شده ست حتما اصل مصاحبه را بخوانید تا در مورد واکنش آقای سرکوهی بهتر داوری کنید.
نگارنده بسیار تعجب می کند که خانم شیرین عبادی حقوق دادن و وکیل دادگستری برنده جائزه نوبل صلح امروز بعداز این همه اسناد و مدارک و فرصت های مطالعاتی در باره ی حکومت های تمامیت خواه پادشاهی و ولایت فقیه ایران و نادیده گرفت قانون دادگستری و عقلانیت چنین بحث های عامیانه ای را طرح می کند:
ً …….من اما از این همه دعوا که میان ایرانیان بر سر قیام مردمی یا کودتا بودن ۲۸ مرداد وجود داشت، خسته شدم. عده بسیار زیادی تا الان سر این مسأله با یکدیگر اختلاف دارند و دعوا میکنند ………..حتی حاضر نیستند برای مسألهای بزرگتر یعنی ایران، با هم پشت میز مذاکره بنشینند. آنچه باعث میشود این حکومت نالایق ۴۰ سال دوام داشته باشد، اختلاف بین ما ایرانیان است. یکی از این اختلافاتی که ظاهرا قرار هم نیست هیچوقت حل بشود، مسأله ۲۸ مرداد است که آیا کودتا بود یا قیام ملی؟
من متأسفم که حالا عدهای شروع کردهاند به پرسیدن این سوال که آیا آقای [میرحسین] موسوی [از اعدامهای ۶۷] خبر داشت یا نه؟ و دوباره جنگ حیدری-نعمتی بر سر این موضوع شروع شده است….ً پایان نقل قول
واقعا باید به حال مردم ایران گریست.
۲۵ سال بیدادگاههای موسوم به دادرسی ارتش تیمسار آزموده ها با پرونده سازی های فرمانداری نظامی تیمور بختیار ها و ساواک تیمسار نصیری ها و پرویز ثابتی ها بدون رعایت شئونات بازپرسی و قضائی دادگستری آن حکومت که نخست وزیر منتخب مردم را به ۳ سال زندان محکوم کرد و حکومت مشروطه سلطنتی را منحل تا پادشاه مانند قبل از مشروطه
هر کاری دلش خواست انجام دهد و جوابگوی هیچ کس نباشد در بحث های امروز خانم شیرین عبادی به یک «دعوای » بین ایرانیان تقلیل می یابد.
بدبختانه بر پایه این نگاه عیر حقوقی و بی طرفانه از یک فاجعه تاریخی که بازیگران اصلی آن شناخته شده اند و در نهایت در سال ۵۷ با دخالت های قدرتهای جهان به یک حکومت تمامیت خواه مشروعه فراروئید.
خانم عباید باردیگر بدون توجه به نقش ، وظائف و مسئولیت های ۴۲ سال رهبران حکومت بی خرد مشروعه خواه بار دیگر قربانیان دو حکومت تمامیت خواه را باعث تدوام حکومت جانی ولایت فقیه معرفی می کند.
ً..یکی از این اختلافاتی که ظاهرا قرار هم نیست هیچوقت حل بشود، مسأله ۲۸ مرداد است که آیا کودتا بود یا قیام ملی؟
من متأسفم که حالا عدهای شروع کردهاند به پرسیدن این سوال که آیا آقای [میرحسین] موسوی [از اعدامهای ۶۷] خبر داشت یا نه؟ و دوباره جنگ حیدری-نعمتی بر سر این موضوع شروع شده است….ً
ماهیت حکومت های تمامیت خواه و نقش و وظائف آنها به هیچ عنوان قابل توجیه نیست و واقعا از خانم عبادی انتظار نمی رود که بجای روشنگری و همیاری مردم در جنبش دادخواهی بر بنیانها های حقوق و حقیقت جوئی ،
چنین بی دلیل به جو سازی هائی که پهلوی پرستان برای تبرئه اتهامات جنایات که به حکومت گذشته وارد شده بها داده ست.
هم چنین به تلاش و ترفند های کسانی که به اشکال مختلف برای حفظ حکومت ولایت فقیه اعم از اصلاح طلبان حکومتی و جنبش سبزی ها تکیه کرده ست.
جناب الهیاری,
با تشکر از ذکر مقاله “شیرین عبادی: دعوای اطلاع یا بیاطلاعی موسوی را بگذاریم برای وقتی دیگر”
https://www.radiozamaneh.com/542874
سرکار خانم عبادی از پشت بام افتاده و تور را چنان وسیع پهن کرده اند که باز نشده پاره شده و چیزی در آن باقی نمانده است. به عنوان کسی که فعالیت های ایشان را دنبال نمیکند فکر میکردم که میشد “پشت سر ایشان نماز خواند” و متاسفم که چنین بیاناتی پوششی وسیع تر نیافته و حتی جناب سرکوهی نیز با تمرکز بر یک موضوع از ذکر آن غافل مانده اند. افراط و تفریط؟
بحث را سیاسی نکن،فردا اجازه نمی دهند همایون تصنیف همراه شو لذیذ و مرغ سحر را بخواند اسماعیل.
آقا فرج،یه جوری اعلام موضع کن که فیلسوف چپ رادیو زمانه بوی خون حس نکنه!
شما از کسی که شال و کلاه می کنه و میره فرانسه و زیر اسم خودش عکس یادگاری میگیره چه انتظاری داری؛خانم کجا و شیرین عبادی سیاسی کجا،آقا کجا و امیر و سعید و محسن کجا؛اینان صادراتی های مونث و مذکری هستند که کف گیر فلاکتشان به ته دیگ خورده است و نقاب دریوزگی از چهره برگرفته اند و از یمین و یسار حقارتشان را جار می زنند تا خرما و حلواشان را بخورند.
از آیت اله قتلعام و سردار دانشجو لوله کن و رئیس امنیتی دولت تزویر و اسید چه خبر اسماعیل.
خاطرت را مکدر نکن،اصلا نگران تنهایی و منفرد بودنت نباش،خبری نیست،خبر در راهست،باید خوشحال باشی که سبز و بنفش و قهوه ای و زیتونی شده بابا اکبری نیستی،به حقارتشان نگاه کن،بیچاره ها با همه امکانات رسانهای شان نتوانستند ١٠٠ نفر را برای حمایت از میرورم کرده بسیج کنند؛باید خوشحال باشی که صادراتی ها حسب معمول نعل وارونه می زنند و حاشیهنشینی ١٩ میلیونی و نیازمندی ١٨میلیونی و مستاجر بودن ٣۵ میلیونی و یارانه بگیری ۶٠ میلیونی و فقر معنوی ٨٠ میلیونی و گرانی و بیکاری و بیماری و تورم تصاعدی را فاکتور میگیرند و اینچنین لخت و عور رذالتشان را به نمایش درآورده اند.
نگو شیرین عبادی،بگو آنگ سان سوچی اسماعیل.
آقا فرج،سبز و بنفش ها و قهوه ای زیتونی ها و مرغ سحری های داخل و صادراتی های خارج و نوبلی ها و اسکاری های هم از توبره و هم از آخور،مشکلی با ۴دهه قتل و غارت و تجاوز حرامیان ندارند،آنها از شرایط و وضعیتی که دارند راضی هستند،اگر راضی نبودند؛بعد از ٨ سال سازندگی و ٨ سال خواری طلبی و ٨ سال تزویر و اسید و ٢٢ سال فشار از پایین و لب دادن از بالا و پرسشگری و روشنگری و افشاگری و غیروذالک؛بالاخره حباب توهمشان می ترکید و بامداد خمارشان طلوع میکرد و نارضایتی شان را از شرایط و وضعیت موجود اعلام می کردند و با تمام توانشان خواستار تغییر شرایط و وضعیت موجود می شدند؛
آنها مثل شما نیستند که صریحا خط و مرزشان را مشخص کنند،آنها کاسبان وضع موجودند و خطی و جناحی و منفعتی و مصلحتی اقدام می کنند و هرکاری که بکنند،نهایتا در جهت منافع گروهی و طبقاتی خودشان می کنند،چرا که مثل ننه جون شیخ رشوه گیر می دانند که قادر نیستند شرایط موجود را تغییر بدهند،بنابراین خودشان را تغییر می دهند و بدیهیات را نادیده می گیرند و با گارد آوانگارد موج سواری می کنند و سهمشان را از شرایط موجود می گیرند.
کیا بودند توی جشنواره کن سلقون با انگشت جوهری سلفی گرفتند و گفتند وسط کاریم و به عقب برنمی گردیم اسماعیل.
سلام ….
لطیف شده
خوبی
آرزوی موفقیت در کار اسماعیل خواهیت
حال برادر فلانی چطور است
تصحیح مطلب از قلم افتاده.
“…..با وجود این پس از جنگ, عقل بر احساسات غلبه کرد و با دشمن روابط عادی برقرار گردید, در حالی که خانم عبادی دشمن نیست, مگر آنکه جناب سرکوهی چنان توهم کنند”.
درست زمانی که رئیسی، یکی از مسئولان درجه اول جنایت ۶۷ را دارند مشق رهبری آینده می دهند، زمانی که خامنه ای، رهبر همه آن جانیان، مسئولان اصلی کشتار را ارتقا مقام می دهد، بخش فارسی عفو بین الملل، ناگهان بیانیه میدهد و به دروغ اعلام میکند که برای نخستین بار نقش موسوی را افشا میکند!!
در حالی که ده سال پیش نقش او توسط بنیاد برومند، گزارش قاضی جفری رابرتسون، و در خاطرات زندانیانی چون مصداقی و غیره به روشنی افشا شده بود.
امروز هم برخلاف ادعای نویسنده، نه خانم شیرین عبادی و نه سایت بیداران، هیچکدام نقش موسوی را نادیده نگرفته اند.
آقای سرکوهی به جای اینکه قدری فکر کند و از عفو بین الملل بپرسد که چرا به دروغ ادعای «اولین بار» میکند و عاملان اصلی کشتار ۶۷ را که هم اکنون بر سر قدرت اند، به فراموشی می سپارد؟ چرا آدرس عوضی می دهد؟ چرا تا به امروز حتا یک بار علیه رفسنجانی جنایتکار که از مسئولان اصلی کشتار بوده بیانیه صادر نکرده است؟ به جای همه این ها، داد و فریاد علیه شیرین عبادی راه انداخته…!
من در بخش فارسی عفو بین الملل دستهای ناپاکی می بینم که رد آن به رژیم اسلامی میرسد .
اگر عفو بین الملل خیلی نگران ۶۷ است، چرا در این یکسالی که از دستگیری حمید نوری در سوئد میگذرد، حتا یک بیانیه در مورد این عامل اصلی کشتار ۶۷ در گوهردشت صادر نکرده است؟
آقای سرکوهی حواستان هست؟؟
اصلاح کامنت دو بار سانسور شده.
آرامش و متانت و احترام در گفتار یکی از دونفری را که به ده راه نمیدهند نسبت به دیگری, باید سرمشق همه کسانی باشد که آرزوی همدلی و همکاری جهت باز گشت به ده دارند. “چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار”!
من نوشته آقای سرکوهی را نا صادقانه می دانم , البته ایشان می گوید به هیچ حزب و دسته ای وابسته نیست ولی در جای جای نوشته ایشان یک تفکر سیاسی رادیکال نهفته است که موسوی , حجاریان , قدیانی , تاجزاده و دیگر اصلاح طلبان را به عنوان رقیب خود نگریسته و سرسختانه تلاش می کند این رقیب را از میدان به در کند . آقای سر کوهی باور کنید آقای موسوی اصلاح طلب که سالهاست در حصر به سر می برد و یا حجاریان که از ترور مرتجعین جان سالم به در برد سد راه “سرنگونی ” این حکومت نیستند , از فرهنگ دایی جان ناپلئونی و “ننه من غریبم ” فاصله بگیریم , تمرین دموکراسی را از همین جا شروع کنید , بپذیرید که اصلاح طلبان و جریان اصلاح طلبی هم بخشی از مردم ایران و بخشی از تفکری است که آ ن بخش از مردم به آ ن باور دارند .کسانی بودند که در گذشته مأموران رژیم گذشته را مزدور امپریالیسم دانسته و آنها را ترور می کردند , آنها امروز عوض شده اند و به اشتباه خود پی برده اند , آیا امروز باید آنها را به جرم آن ترور ها و قتل انسانهای بیگناه به محاکمه بکشیم ؟ اگر چه من باور ندارم که موسوی از تصمیم گیرندگان کشتار ۶۷ بوده است ولی شما نا صادقانه تلاش می کنید که وی را از عاملان آ ن کشتار معرفی کنید .
دوست عزیز « نه هر که چهره برافروخت …»
بیت بسیار زیبایی است از غزلیات حافظ که « محمد رضا شجریان »هم آنرا در یکی از تصنیفهایش با هنرمندی تمام اجرا کرده و شاعر بزرگ و توانا « احمد شاملو » هم دکلمه کرده :
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند گذشت
کلاهداری و آیین سروری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند.
آقای سر کوهی گرامی,
من با بسیاری از نظرات شما موفق هستم اما سوال من اینست که چرا شما در طول تمام
مقالهتان بدرستی از خمینی , لاجوردی و موسوی نام میبرید. اما آنجا که به کشتار سال ۶۷
برمیگردد از رییسی , پور محمدی , نیری و اشراقی نام نمیبرد . همچنین از رفسنجانی و
خامنه ا ی هیچ حرفی نمیزنید. در سال ۶۷ لاجوردی در کشتارها دخالت نداشت . البته او
بیشترین جنایاتها را قبلا مرتکب شده بود .
آقای سر کوهی, در حال حاضر رهبری این حکومت با علی خامنه ای است و ریاست قوه قضاییه
بعهده ابراهیم رییسی است. شما بدرستی از موسوی میگوید و به نادرستی او خامنه ای و رییسی
نمیگویید.
به انتظار رفع اشتباه شما میمانم
هادی شهاب
درود بر فرج گرامی.
بسیار منطقی و محکم اصل مطلب را بیان فرمودید.
نه میبخشیم و نه فراموش می کنیم!
ولی اول باید در این مقام قرار بگیریم و ابزار مناسب را برای ایجاد عدالت بدست بیاوریم یا منتطر آنیم که دیگران برای ما آنرا انجام دهند!
هدف را ابتدا برای برچیدن این حکومت بگذاریم بعد که به قدرت رسیدیم عدالت را اجرا می کنیم هر دو بهم مربوط هسنند.
نه هر که کله کج نهاد و تند گذشت
کلاهداری و آیین سروری داند