برگ، می افتد و این رقصِ خوشِ آزادی ست
باد، کِل میکشد و سوز، “نوا” می خواند
سروِ مجنون شده چون بید تنش می لرزد
نیست “مرغ سحر ” و جغدِ عزا می خواند
“در خیال ِ” تو در این جنگل ِ موهومِ “خزان”
شب سکوتی ست که از اوج صدا می خواند
سازها یکسره خاموش در این سمفونی اند
نی نوایی ست که آوای تو را می خواند
“ربنا ” در دلِ کفر افتد و ایمان آرد
بر رسولی که فراتر ز خدا می خواند
———
واشینگتن، ۱۶ مهر ۱۳۹۹ https://t.me/faribasafarinejad