سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

داستان مصطفی شعاعیان، پاسبان یونسی و امیرحسن چهلتن – محمود طوقی

پاسبان یونسی

از جمله نخستین کسانی که در فردای بهمن ۵۷ ببعد اعدام شد سرپاسبان  محمدرضا یونسی بود که در ۱۶ بهمن سال ۱۳۵۴در ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه صبح هنگام گشت در خیابان استخر به مصطفی شعاعیان که در حال ارسال نوشته هایش به خارج از کشور بود مشکوک شد و با تیراندازی او را به شهادت رساند.

 در مورد چگونگی شهادت شعاعیان دو روایت هست:

یک روایت می گوید شعاعیان با گلوله پاسبان یونسی مجروح شد و چون امکان فرارش نبود برای این که بدست ساواک نیفتد با سیانور خودکشی کرد.

 روایتی دیگر  می گوید یونسی تیر را درست به قلب شعاعیان زد و شعاعیان همان جا کشته شد.

برای فهم کار پاسبان یونسی باید نخست روی چند پرسش خم بشویم؛

کار پلیس چیست؟ جلوگیری از جرم آشکار و تحویل مجرم به مراکز قانونی برای قضاوت. شعاعیان در حال آتش زدن مراکز دولتی یا سرقت از بانک بود؟ هرگز.

رهگذری بود مثل ده ها رهگذر که آن روز از خیابان استخر می گذشت و از بخت بد ما و مصطفی  چشم پاسبان یونسی به او می افتد و از آن جا که برای خود شیرینی و گرفتن مقام و دستخوش به دنبال سوژه می گردد و در آن روزگار تنها سوژه قابل فروش چریک بود روی او زوم می کند.

آیا پاسبان یونسی نمی توانست سرش را لحظه ای بر گرداند تا شعاعیان از منطقه دور شود. بله می توانست اگر موجود فرومایه ای نبود که بود.

به شعاعیان ایست می دهد و شعاعیان می گریزد. آیا نمی توانست کمی دنبال او برود و از خیر این سوژه بگذرد. بله می توانست اگر مردم خودش را دوست می داشت که نمی داشت.

سلاح می کشد و تیراندازی می کند آیا نمی توانست هوایی شلیک بکند تا او تسلیم شود. بله می توانست اگردنبال جایزه برای سر چریک نبود که بود.

 آیا یک مامور پلیس حق داشت در صورت مشکوک شدن، نه جرم آشکار، به قلب یک رهگذر شلیک کند؟ هرگز.

اما او شلیک کرد و درست به قلب مصطفی، قلب عاشق ترین موجودی که ما می شناختیم تیر خود را زد. چون موجود فرومایه ای بود که جز بدی و شرارت چون رهبرانش چیزی نمی شناخت.

در کشورهای پیرامونی از این دست موجودات بدبخت و خوش خدمت برای بالایی ها بسیارند سازو کار سرکوب توسط همین بدبخت ها پرو پیمانه می شود.

نگاه به این آدم ها نباید به میزان حقوق و محل زندگی شان یا زادگاه طبقاتی شان باشد باید جای این آدم هارا درسیستم سرکوب دید و بعد برای این ها دل سوزاند.

 پهلوی دوم نه کسی را شکنجه کرد و نه به قلب کسی شلیک کرد. شکنجه و شلیک کار گزمگان و نسق چیان بود. نوکران سرمایه با حاکمان سرمایه فرقی نمی کنند.

پاسبان یونسی برای خوش خدمتیش به سیستم سرکوب یکی از بهترین آدم ها و خوش فکرترین روشنفکر آن روزگار را که از او چهار کتاب و سی مقاله و سه هزار صفحه یادداشت در دسترس ماست در خیابان استخر از پای در آورد.

گزارش ساواک

ساواک در گزارشش مثل گزارش شهادت جزنی و یارانش سعی می کند شهادت شعاعیان را واژگونه نشان دهد. تیراندازی شعاعیان به پاسبان یونسی و واکنش به موقع او و درگیر شدن با شعاعیان و خوردن سیانورکه بکلی این روایت دروغ است.

اسطوره رمانتیک

امیرحسن چهلتن کتاب داستانی دارد بنام چندواقعیت باورنکردنی که یکی از داستان هایش در مورد شعاعیان است به نام اسطوره رومانتیک، این داستان را چهلتن در بیست و چهارم آبان ماه سال ۹۱ نوشته است. حدود ۳۷ سال بعد از شهادت شعاعیان.

داستان این گونه آغاز می شود که دختر پاسبان یونسی با او تماس می گیرد و دو نامه و یک دفترچه یاداشت از شعاعیان به او می دهد که هنگام شهادت او توسط پاسبان یونسی از جیب های شعاعیان بیرون آورده شده است و حالا بعد از اعدامش دخترش که دانشجوی تاریخ است نامه ها را به او می دهد تا به صاحب اصلی اش که عشق گم شده شعاعیان باشد برساند. چه آدم های نازنین و متعهدی!!

 این ها فرع داستان است. اصل داستان تصویریست که چهلتن از شعاعیان می دهد و تلاش دارد به ما بگوید شعاعیان که بود و در روزهای آخر عمرش چگونه می اندیشید.

البته باید گفت چهلتن پیشاپیش قضاوت خود را کرده است و بما می گوید می خواهد راجع به چه کسی داستان بسازد.

اسطوره رمانتیک در پیشانی داستان تمامی پلات داستان را در خود پنهان دارد.

و بعد از بداقبالی شعاعیان می گوید که در جای بدی از دنیا بدنیا آمده بود و بدتر دوستانی داشت که سعی نکردند از او یک اسطوره بسازند.

چهلتن نمی داند که اسطوره را کسی اراده نمی کند بسازد. اسطوره بر متن حادثه در زمینه ای آماده با ملاتی آماده ساخته می شود.

و بعد از رویای مسخره شعاعیان که به آن خیانت شده است حرف می زند که مولفه مشکوکی ست از شورشگری و رمانتیسم.

اما بما نمی گوید این رویایی که به آن خیانت شده چیست؟

 شعاعیان براین باور بود به آرمان کمونیسم در شوروی و چین خیانت شده است و لنینسیم ناگذرگاه کمونیسم است. ریشخند این باور کجاست؟ چرا این باور درست شورشگری و رمانتیسم است که ترکیب آن مشکوک است.

رمانتیسیسم انقلابی را نخستین بار محمدرضا فشاهی بر سر زبان ها انداخت و بعد آدم هایی مثل ماهرویان و انوش صالحی در مورد شعاعیان تکرار کردند.

و بعد می رسد به زندگی خلاف آمد شعاعیان که چیز غریبی نیست. باید دوران چریک را فهم کرد که لخت زیر آبشار رفتن یا برهنه در برف غلت زدن یعنی چه. و چرا او در محلات پائین شهر قدم می زد و یا در گورستان ها پرسه می زد. چهلتن از خودسازی انقلابی در آن روزگار چیز زیادی نمی داند.(۱)

شعاعیان همه این داستان ها را در یادداشت هایش خود گفته است و این ها اسرار ناپیدایی نیست که دیگران موفق به کشف آن شده باشند.

چهلتن در ادامه به آنجا که می رسد شعاعیان عشقش را در محلات بدنام پیدامی کند تا تکیه گاه عاطفی او باشد درست مثل همان حرف هایی که روزگاری لطف اله میثمی در خاطراتش زد و دیگران تکرار کردند که شعاعیان برای زن ها و شوهرها صیغه عقد می خوانده است. و این حرف بی پایه لق لقه زبان خانم جامعه شناسی بود که در خانواده ای روحانی بدنیا آمده بود و نمی دانست برای زنان و شوهران صیغه عقد جاری نمی کنند و جاری کردن صیغه عقد خود مقدمات و موخراتی دارد و آدمی مثل لطف الله میثمی نقل قول غلطی را از بهرام آرام تکرار می کند. (۲)

وبعد دو تصویر از شعاعیان را در کنار هم قرار می دهد که ریاضت های عارفانه اش و تصویر بدن متشنجش در هنگام مرگ تصویر یک قدیس را از او زایل می کند.

ریشه این تفکرات چهلتن کجاست؟

 یک قدیس چگونه قدیس می شود؟ زندگیش یا مرگش؟ مرگ یک قدیس چگونه مرگی ست؟ چهلتن  مرگ آدم ها رابیشتر هالیودی می بیند و نمی داند و تا کنون ندیده است که آدم ها جدا از جوانی و پیری با سوادی و بی سوادی فقر یا ثروت شان چگونه می میرند.

زندگی صحنه های دروغین سینمای هالیود نیست. باید چهلتن سری به بیمارستان ها بزند تا ببیند آدم ها چگونه می میرند. قدیس و غیرقدیس در مرگ ارگانیزم و از دست رفتن تونیسیته عضلات و اسفنکتر ها و عروق تفاوت چندانی با هم ندارند.

جنبش مبارزه مسلحانه

از نظر چهلتن نسلی که دردهه چهل برآمد نسلی نفرین شده بود که روانشان از پی شکست های پیاپی زخمی عمیق برداشته بود و بخاطرالگوبرداری از چریک های کوبا می خواستند از کوه ها پایین بیایند و جهان را شگفت زده کنند.

این درک بغایت سطحی از جوانانی که از شکست حزب توده  و جبهه ملی بر آمده بودند و با اعتماد به نفسی اسطوره ای و امید به آینده و تغییر جهان  وارد میدان مبارزه شده بودند درک غریبی نیست. پیش از او بسیار توسط آن حزب تک نفره در نقد چریک ها گفته و نوشته شده است. جنبش مبازره مسلحانه از بستر شکست برخاست اما چون پهلوانی بمیدان آمد که شاه در خاطرات علم آن نوکر خانه زاد از آن همه روحیه و رزم آوری اظهار شگفتی می کند.

عشق پنهانی مصطفی

وحید افراخته در یکی از تک نویسی هایش در مورد شعاعیان می نویسد که بین مصطفی و مرضیه احمدی اسکویی عشقی پنهان بود. که شاید پر بیراه نباشد و می شود به آن فکر کرد هر چند چریک برای خود از روز نخست به حل این مسئله رسیده بود. اما در مورد دل باختن شعاعیان به یکی از زن های شهرنو حرفی ست که اثبات آن نیازمند  مستنداتی محکمه پسند است. و چهلتن باید این ادعا را ثابت کند. گیرم استناد او به دو نامه ای باشد که دختر پاسبان یونسی به او داده است که به آن می رسیم. و به فرض اثبات این رابطه در حیطه رابطه خصوصی یک زندگی چه ربطی به زندگی سیاسی یک انقلابی دارد و جرم شعاعیان در این واقعه چیست.

شرح ساواک از درگیری

چهلتن با آوردن بخشی از گزارشی که مدعی ست از پرونده های ساواک است بدنبال چیست؟

معروف است که می گویند در داستان های چخوف اگر تفنگی در ابتدای داستان جایی قرار دارد باید منتظر بود در قسمتی از داستان شلیک  شود.

ساختگی بودن یا واقعی بودن این گزارش مهم نیست مهم این است که چهلتن قرار است از آن سود ببرد که به آن خواهیم رسید.

مرگی خود خواسته

از گزارش ساواک می گذریم که ساواک مدعی ست شعاعیان دست به سلاح برد و شلیک کرد و پاسبان یونسی مثل بروس لی جا خالی داد و شعاعیان را برزمین زد و شعاعیان مجبور شد خودکشی بکند. آدم کشان هم داستان ها و تاریخ خود را دارند.

باید خم بشویم روی مرگ خودخواسته شعاعیان که چهلتن به آن می گوید؛ میل به جاودانگی و شیفتگی مهار ناپذیر به مردن  و بعد گریز می زند به هنرپیشه ای در هالیود که در اوج شهرت خودکشی کرد.

پرسش اینجاست که آیا شعاعیان دچار نوعی جنون ادواری بوده است یا میل به جاودانگی او را به مرگی چنین مفاجا رهنمون می کند. پس در نزد چهلتن رمز آن همه رزم و فدای فدایی را باید در چنین میل و چنین جنونی جستجو کرد. این اتهام بزرگی ست به شعاعیان و جنبش چریکی.

آیا این نگاه شیوه ای برای تخطئه کردن آن مبارزاتی که با قهرمانی پهلو می زد نیست؟ مگر همین را در داستان گلسرخی نیک طبعان روزگار نمی گفتند که دوست داشت قهرمان بشود. پس خودش را بکشتن داد. آیا براستی این گونه بوده است؟

از کسی و کسانی که در حال و هوای دوران مبارزه سخت و نفس گیر گذشته  نبوده اند و راه مبازره را راه بی دغدغه آن حزب بلااشکال می دانستند و می دانند و همیشه منتظر بودند و هستند تا لحظه اهورایی گذار و تقدیر تاریخی فرا برسد و همه چیز خود بخود درست شود این نوع مبارزه با جنون و عشق به مردن و جاودانه شدن قابل توجیه اس . ریشه این نگرش در کجاست ؟ (۳)

پاسبان ها و چریک شهری

نکته ای که بیش از دو بار توسط چهلتن تکرار می شود تنهایی و ترس پاسبان یونسی است. بگونه ای که خواننده دلش بحال او می سوزد که با چه ترس و لرزی اسلحه اش را می کشد و به قلب عاشق ترین آدم روزگار خود شلیک می کند. باید روی این نکته کمی خم بشویم.

حکومت پهلوی اول و دوم حکومت های برآمده از کودتا بودند و نیروی سرکوب در این دو دوران نقشی کلیدی داشت. اما در دهه پنجاه این نقش با بمیدان آمدن چریک شهری برجسته تر شد و پلیس و در نوک آن پاسبان ها قدرتی باور نکردنی گرفتند.

بنظر می رسد چهلتن در دوران پهلوی دوم در ایران نبوده است و اگر بوده است برخوردی با پلیس در آن روزگار نداشته است تا ببیند پاسبان ها چه شمرهایی بوده اند و یک تنه در محلات چه آتشی می سوزاندند و چه ها که نمی کردند. البته این عیب چهلتن نیست اما عیب کسی که می خواهد داستانی در مورد آن دوران بنویسد هست.

 داستان دو نامه

دختر پاسبان یونسی با نویسنده تماس می گیرد و می گوید می خواهد دو نامه از شعاعیان را به او بدهد. پرسش این است برای چه؟

برای جنبش انقلابی، نه، برای این که این نامه را چهلتن بگونه ای برساند بدست معشوق در انتظار شعاعیان و یا نشان دادن این امر که اسطوره چپ انقلابی نه اسطوره بوده است و نه انقلابی. و چهلتن با خواندن نامه ها دچار تب تعهدی می شود که آن نامه را حتماً بدست آن خانم برساند.

قربانی؛ نه شهید و قاتل

 اما چهلتن قبل از این که نامه ها راقبول کند سری می زند به روزنامه های روزگار کشته شدن شعاعیان و با دو تصویر روبرو می شود از شعاعیان و پاسبان یونسی و هر دو دریک قاب، قاب قربانی. نه قاب شهید و قاتل یا قاتل و مقتول.

این همدردی چهلتن با پاسبان یونسی ریشه در کجای تاریخ دارد که این گونه خود را نشان می دهد.

تحلیل تاریخ

در تحلیل تاریخ بی طرفی حرف احمقانه ایست. هر چقدر تاریخ نگار بخواهد بی طرف باشد شدنی نیست. انتخاب بخشی از تاریخ برای پژوهش نشان از دل بستگی های پژوهش گراست. بی طرفی باید در نقل درست و بی غرضانه حوادث خود را نشان دهد. آیا دراین داستان این گونه هست؟ هرگز.

 در نگاه نویسنده قاتل و مقتول هر دو به هم شباهت دارند چرا؟ بخاطر این که چهلتن فکر می کند هر دو قربانی اند قربانی یک نظام و یک دوران.

 با این نگاه و در یک کفه قرار دادن قاتل و مقتول هیچ دادگاهی برای هیچ جنایتی تشکیل نمی شود. پس دادگاه لاهه برای جنایت کاران آلمانی هم کاری ناعادلانه و عبث بوه است.

اما در ادامه می بینیم که این گونه نیست. زندگی محقرانه بازماندگان پاسبان یونسی و قطع حقوق او و ناچاری زنش برای کار جدا از همدلی نویسنده نشان از ظلمی آشکار بر این خانواده دارد که خائن به مردم نامیده می شوند.

آیا باید این نگاه را به حساب بی خبری نویسنده گذاشت از آن چه در کشورهای پیرامونی می گذرد و یا بدنبال امر دیگری بود؟

پرسشی که در این قسمت داستان متبادر به ذهن خواننده می شود این است که چرا چهلتن بر مادر پیر و تنهای شعاعیان دل نمی سوزاند. چرا از خانه محقر مادرانی که توسط همین پاسبان یونسی ها کشته شده اند تصویری نمی دهد. این فراموشی یک طرفه و دیدن طرف دیگر ریشه در کجا دارد؟ 

دفتر یادداشت شعاعیان

چهلتن در ادامه نگاهی می کند به دفتر یادداشتی که دختر پاسبان یونسی به او داده است و مدعی ست از آن شعاعیان است؛ چند شعر رمانتیک و واگویه های هذیان آلود یک آدم سودایی.

آیا تصویری که ما از چند هزار صفحه از نوشته های شعاعیان داریم این گونه است.هرگز؟ آیا این همان تصویری ست که کسانی که با شعاعیان نفس به نفس بوده اند؟ هرگز.

بعد چهلتن ما را با زنی آشنا می کند که شعاعیان او را از محله بدنام نجات داده است و با کمک شعاعیان در یک کارگاه بافندگی به کار مشغول است و در خانه ای زندگی می کند که در حیاطش بوته گل سرخی ست که شعاعیان کاشته است و هر تابستان عطرش حیاط را پر می کند.

در این نامه زن از شعاعیان می خواهد که پیش او بر گردد و رازی را برملا می کند که چهلتن جرئت بازگو کردن آن را ندارد. چرا؟

بخاطرآن که افشای آن برملا کننده یک امر خصوصی و به شدت حیثیتی و اخلاقی ست که او خود را مجاز به افشای آن نمی داند و می گذارد تا خواننده خود حدس بزند چیست.

این شیوه روایت نه برای حفظ حرمت افراد که برای بی آبرو کردن افراد است.

اوج این بی اخلاقی در این نامه چه بوده است. هم آغوشی شعاعیان با این زن. جنایت دیگری که در کار نبوده است. در نامه بعدی چهلتن به همین هم آغوشی اشاره می کند اما این همه رازداری غیرواقعی برای چیست؟

 براستی در این نامه پرده از چه جنایتی برداشته می شود که چهلتن از گفتن آن تن می زند؟ شعاعیان چه امر غیراخلاقی انجام داده است که چهلتن از گفتن آن ابا دارد. و چرا باید پنهان کرد در مورد کسی که عده ای او را قدیس می دانند در حالی که به زعم  چهلتن نیست.

و اما در نامه دوم که ادعا می شود از آن شعاعیان است  معلوم می شود که این زن الهه زیبای شعاعیان است و شعاعیان آغوش او را امن ترین جای دنیا می داند و اعلام می کند که غایت بزرگ هستی دیگر مبارزه برای محو بی عدالتی و برقراری سوسیالیسم و آزادی نیست بلکه عشق ورزیدن است.

 چهلتن آدمی را بیاد نویسنده ای بنام سیامک می اندازد که کتابی نوشته بود در مورد شهید دلاور خسرو گلسرخی و مدعی بود گلسرخی قبل از شهادتش دیگر فدایی نبود بلکه خودش را وابسته به آن حزب کذا و کذا می دانست.

اما مهم تر از این کشف به بن بست رسیدن شعاعیان از نظر فکری ست. اعترافی که شعاعیان برای عشقش که سرسوزنی سیاسی نیست و سواد درست و حسابی هم به اعتراف نویسنده داستان ندارد و بلاشک ازحرف های او سر در نمی آورد می کند. نگاه کنیم؛

«این روزها احساس می کنم ابری سیاه آسمان روحم را قبضه کرده است، بی حالی خفه کننده ای بر من مستولی ست. ناکامی هایم بال می گیرند و در آسمان اندیشه ام به پرواز در می آیند. گذشته ام همچون شمعی در بیابانی خاموش و بی انتها در یلدایی وهمناک و سرد آرام آرام می سوزد. جز این تنهایی سرد گورستانی مونسی در اتاقم نیست. برگ های عمرم زرد شده اند. صدای خش خش مرده ای روحم را می خراشد. این زندگی جهنم کسالت آوری بیش نیست …این روزها همه درها برویم بسته اند. منتظرم رفقایم از راه برسند و مورد تصفیه انقلابی قرارم بدهند با من قرار می گذارند و نمی آیند. برای شان نامه و یادداشت روانه می کنم جوابی نمی دهند به زندگی عادی نمی توانم بر گردم. عکسم را حتی در پاسگاه های بین راه تکثیر کرده اند. دوستانم یا کشته شده اند یا در کنج زندانند و یا به دلیل انتقاد های من از راه وروش های شان به دشمنانم تبدیل شده اند. حالا امن ترین جایی که در تمامی این دنیای بزرگ دارم حمام خانه یک دوست است. من بسیار خسته ام. خود را از پا افتاده و فرتوت و مرده احساس می کنم. مثل ابلیس تنها هستم. آسایشم یکسر به تاراج رفته است. احساس ناامنی روحم را می خورد… دلم می خواهد به خیابان بروم و فریاد بزنم بیایید بیایید مرا دستگیر کنید.»

چند نکته

ا- از این نکته می گذریم که این نثر نثر شعاعیان نیست و اسناد مکتوب شعاعیان در کتاب ها و مقالات و دست نوشته هایش نشان می دهد این نثر سرسوزنی با شعاعیان ارتباطی ندارد. هرچند که ممکن است چهلتن بگوید من داستان نوشته ام نه تاریخ. که این گونه نیست و به آن می رسیم.

یک مشابهت تاریخی

مرحوم علی حاتمی کارگردان سریال هزار دستان  که می خواست زندگی کمیته مجازات را به تصویر بکشاند دست به چند جابجایی تاریخی زد، عمادالکتاب اعلامیه نویس کمیته را تفنگچی حضرت والا و عضو عملیاتی کمیته مجازات کرد و شعبان بی مخ سال ۱۳۳۲ را فرمانده تیم عملیاتی کمیته. یک پرش از پهلوی دوم به دوران احمد شاه قاجار.

  وارونه سازی تاریخ و گژدیسه کردن آدم ها برای نمایشی کردن یک متن و وقتی به او اعتراض می شود؛ می گوید من تاریخ را روایت نکرده ام من سریال ساخته ام. که این گونه نبود او تاریخ را روایت می کرد تاریخی دستکاری شده برای غرضی خاص. همان گونه که  چهلتن دارد تاریخ را روایت می کند برای غرضی خاص که به آن می رسیم.

۲- در این نامه شعاعیان از رفقایی حرف می زند که می خواهند او را ترور کنند و هر چه نامه می نویسد آن ها بلاجواب می گذارند که منظور چریک های فدایی خلق و در راس آن حمید اشرف است. شعاعیان تمامی آن دوران را در هشت نامه اش ثبت کرده است هر چند آدم هایی مثل خسرو شاکری و هوشنگ ماهرویان و بعد ها دیگران تلاش عبثی کردند تا از این نامه ها برای خود نمدی بسازند و بهانه ای پیدا کنند برای سنگ زدن و لجن پراکنی علیه چریک ها.

و مراد شعاعیان از دوستان سابقش که بعلت انتقاد های او دشمن او شده اند کسی نیست جز مرضیه احمدی اسکویی آن شیرزن دلاور که ساواک بعد از کشتن او می ترسید به جنازه او نزدیک شود و صبا بیژن زاده و دیگران.

چهلتن فراموش می کند که این نامه به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی نوشته نشده است و مخاطبش آن گونه که خود می گوید؛ زنی ست بی سواد و غیرسیاسی.

۳- آخرین نوشته های شعاعیان که چیزی کم تر از دو هفته قبل از شهادت اوست نشان می دهد این آدم ناامید و دلمرده که بیشتر به قهرمانان داستان های صادق هدایت شبیه ست ربطی به چریکی سر موضع ندارد. یا این نامه ها جعلی اند که بدرستی چنین است یا نوشته هایی که از او منتشر شده است و مورد وثوق تمامی دوستان او هست.

۴- چهلتن باید روشن کند که شعاعیانی که ساواک موفق به کشف خانه او نبود چگونه زنی بی ارتباط با تشکیلات چریک ها و مجاهدین که شعاعیان زیر پوشش امنیتی آن ها زندگی می کرد موفق می شود نامه عاشقانه اش را بدست او برساند.

۵- تصفیه شعاعیان توسط چریک ها نخستین بار توسط ساواک در دهان ها افتاد و از آن جا که مبنایی نداشت راه بجایی نبرد. بعد ها آدم های چون خسرو شاکری در کتاب هشت نامه سعی کردند این حرف بی اساس را تکرار کنند اما از آن جایی که سندی در دست نداشت و روایت هایش مجعول بود به جد گرفته نشد. اما چرا چهلتن بار دیگر چنین اتهام بزرگی را متوجه چریک های فدایی می کند. این فدایی ستیزی ریشه در کجا دارد؟

۶- به آخر خط رسیدن شعاعیان در این نامه نشان می دهد که چهلتن اطلاع درستی از جدا شدن شعاعیان از چریک ها ندارد و زمان نوشتن این نامه کذایی مدت هاست که چریک ها با شعاعیان قطع رابطه کرده اند و خزعبلاتی از این دست در کتاب هشت نامه شاکری به تفصیل آمده است. 

۷- واما یک پرسش چرا چهلتن می خواهد نشان دهد که شعاعیان به آخر خط رسیده بود. آیا دارد با جنبش چریکی تصفیه حساب می کند؟

آیا می خواهد نشان دهد مرگ شعاعیان مرگی خود خواسته بوده است  و ربطی به پاسبان یونسی ندارد و اعدام پاسبان یونسی ظلمی ست که از طرف شعاعیان به پاسبان یونسی و خانواده او شده است.

و در آخر، چهلتن از این روایت و داستان بدین شکل بدنبال چه بوده است و چرا اصرار دارد چهره شعاعیان را مخدوش کند؟

چهلتن باید به این گزاره درخشان شعاعیان که در رثای رفیق نادر شایگان نوشته است فکرکند تا به فهم شعاعیان برسد؛

 آن چه ارجمند و ستودنی ست مرگ آدم ها نیست زندگی آن هاست. چنان زندگی تابناکی مرگی چنان آموزنده را رقم می زند. موضوع فداکاری و پایمردی و شهادت نه همه قضیه است و نه بخش پر اهمیت آن. آن چه بیشترین اهمیت را دارد زندگی عینی، شرافت منطقی، دوری از تنگ نظری و خود خواهی و پاکیزه گی از ارتجاع رنگارنگ است.

***

۱

مرضیه احمدی اسکویی در نقد شعری از شعاعیان در تیر ۵۲ به رفتن مصطفی به گورستان قدیمی مسگر‌آباد اشاره می کند و شعاعیان چنین پاسخ می دهد:

رویداد های زندگی اجتماعی مرا بسوی مسگر آباد هل داد تا در آن جا مدفونم کند.

مرده من به دوش پاهایم به پهنه مسگر آباد افتاد. لیکن جادوی دیالکتیک را نگر، مسگرآباد مرا زنده از میان گورهایش بیرون انداخت.

شعاعیان با اندوهناکی به مسگرآباد رفت که گورستانی متروکه بود و دریافت هیچ چیز اندوهناکی در زندگی نیست کافی ست آدمی در سمت درست تاریخ بایستد. شعاعیان از مسگر‌آباد بیرون آمد در حالی که به نوعی دیگر از زیستن رسیده بود. (نامه هایی برای فصل های نیامده؛ محمود طوقی، سایت لجور)

۲

فاطمه صادقی دختر آیت الله خلخالی معروف در مقاله ترکی در جهان سربی منتشر شده در نقد اقتصاد سیاسی؛ مدعی می شود که شعاعیان پژوهش های دینی داشته است و زن ها و شوهر ها را صیغه می کرده است. و استناد می کند به خاطرات لطف الله میثمی که او نقل قول می کند از بهرام‌ آرام از رهبران مجاهدین م.ل.

طنز داستان در اینجاست که میثمی مذهبی و از کادرهای سابق مجاهدین و خانم صادقی که هردو خاستگاه تند مذهبی دارند نمی دانندکه صیغه چیست شرایطش چگونه است و چه کسانی دنبال صیغه می روند و خطبه صیغه کجا و چگونه و توسط چه کسی خوانده می شود تا صیغه مشروعیت یابد. براستی از این همه بی خبری باید به کجا پناه برد.

۳

اپورتونیسم سخنور از همان آغاز جان بر کف بودن چریک را برای دفاع از آرمان هایش با مرگ دوستی و شهادت طلبی دینی یکی کرد. شعاعیان در پاسخش به اسکویی می گوید: چریک مرگ را ستایش نمی کند بلکه به مرگ هم فکر می کند و این دو یکی نیست .(نامه ها-همان)

*****

برای آگاهی بیشتر در مورد شعاعیان:

محمود طوقی: بازخوانی تاریخ معاصر؛ مصطفی شعاعیان

مصطفی شعاعیان؛ کتاب انقلاب

انوش صالحی؛ شعاعیان ورمانتیسم انقلابی

هوشنگ ماهرویان: مصطفی شعاعیان؛ یگانه ی متفکر تنها

عبدی کلانتری: چریک تنها

خسرو شاکری؛ هشت نامه به چریک های فدایی خلق.

https://akhbar-rooz.com/?p=104733 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
منوچهر ترابی
منوچهر ترابی
3 سال قبل

مصطفی شعاعیان و زندگی پر فراز و نشیب
از نسل بعداز کودتای ۲۸ مرداد و جنبش ۴۲ـ ۳۹ بود . در همان زمان در جنبش دانشجوئی و جبهه ملی دوم فعال شد . البته هنوز نهضت آزادی از جبهه ملی جدا نشده بود.
فعالا ن سیاسی شاهد تعارض نیروهای ملی و مذهبی با نیروهای چپ به بهانه ی مخالفت با حزب توده و شوروی بودند. شعاعیان در این زمینه شاخص بود.
مراجعه به تجربیات و نوشتار زنده یادان جزنی ، ضیا ظریفی و دیگر فعالان آن زمان این موضوع را تائید می کند.
شعاعیان ، بهزاد نبوی، بنی صدر و رهبران جبهه ملی …در مورد حضور جزنی و ظریفی در جبهه ملی و پیام دانشجو به اشکال و میزان مختلف مخالفت نشان می کردند.
بهر طریق هریک از فعالان دانشجوئی بعداز سرکوب ۱۵ خرداد و بازداشت رهبران جبهه ملی به اشکال مختلف به مبارزه علیه حکومت خود کامه ادامه دادند.
مصطفی شعاعیان با روحیه خاصش نه با نیروهای جبهه ملی سازگار بود نه نیروهای چپ و همه چیز را در ضدیت با شوروی و حزب توده اندازه می گرفت. به همین دلیل به «چپ آمریکائی» معروف شده بود.
کتابی راجع به میرزاکوچک خان نوشت که ناخرسندی های خود را به لنین و بلشویک ها نشان می داد. موضوع صدور انقلاب در صدر توجهات او بود….
در جامعه روشنفکری آنروز علنی بود و با نویسندگان و مترجمان سرشناس تا روحانیون مخالف حکومت نشست و برخاست داشت . ملاقاتی با آل احمد در اسالم و روحانیون قم هم داشته ست و روی آنها خیلی حساب می کرد . در حالیکه امیر پرویز پویان با نگاه دیگری با آل احمد برخورد می کرد.
در سال ۴۶ با دستگیری گروه بیژن جزنی ، شعاعیان و دوستانش از ابعاد فعالیت گروه جرنی چیزی نمی دانستند و آنرا جدی نمی گرفتند. بعداز مراسم شب چهلم تختی و حوادث سال های بعد به خصوص اعتصاب علیه گرانی بلیط اتوبوس ، اعترا ض به سفر راکفلر ، دادگاه گروه فلسطین و…. به این حقیقت رسیدند که جنبش چپ و دانشجوئی شتاب گرفته ست و بر اوضاع مسلط شده اند .
بعداز اعلام موجود چریک های فدائی خلق و فعالیت مجاهدین خلق در سال ۵۰
در صدد تشکیل گروه چریکی آمدند.
از این جا دور جدیدی در زندگی مصطفی شعاعیان شروع میشود که در این کامنت نمی گنجد.
معروف ست که مصطفی شعاعیان ـ پرویز صدری و بهزاد نبوی مواضع چریکها و مجاهدین را قبول نداشتند:
چرا علیه امپریالیسم و آمریکا؟
چرا هر یک فقط کسانی که مثل خودشان فکر می کردند را جذب می کردند؟
بهر شکل گروه شعاعیان شروع به جذب نیروها بدون توجه به ایدئولوژی می کنند و معتقد بودند که باید علیه پایگاهای شوروی در ایران ضربه زد. در فاصله یک سال
این گروه با رفتن یکی از اعضایش به کمیته ی ساواک ـ شهربانی و معرفی به پایان میرسد.
ـ بهزاد نبوی دسنگیر می شود.
ـ پرویز صدری ناپدید گردید و اثری از او هرگز پیدا نشد.
ـ مصطفی شعاعیان توسط چریکهای فدائی خلق در خانه های تیمی مشهد اسکان داده شد.
زندگی جدید شعاعیان با پیشینه ای بکلی متفاوت با چریکها نمی توانست مانند هر عضو دیگری پیش رود. شعاعیان نویسنده و مدعی بزرگی بود که از لنین تا مائو را با معیار های خاص خودش به چالش کشیده بود.
البته هیچ یک از کسانی که تا بحال د رمورد شعایان نوشته اند نتوانسته اندپروسه ی پر تلاطم زندگی سیاسی او را ترسیم کنند.
امیدوارم روزی کسی از موضع مارکسیستی در مورد برخورد های پر فراز و نشیب شعاعیان به نقد بنشیند.
منوچهر ترابی

مجید
مجید
3 سال قبل

مصطفی شعاعیان یک پدیده خاص در تاریخ مبارزاتی با ارایه و نگرش خاص از مارکسیسم لنینیسم بود اما داستان شهادت او انطور که اینجا دکر شده نیست .مصطفی صبح زود حوالی ۵ صبح با کیسه ای به دوش در خیابان دیده شده و این نظر پاسبان بخت برگشته را نسبت به او بعنوان یک سارق شبانه جلب می کند که پس از ایست و متواری شدن مصطفی قضایای بعدی پیش آمده ایت

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x