پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

درباره فمینیزه کردن سیاست – مهرداد درویش پور

امروزه برخی به جای فمینزه شدن سیاست از ضرورت فمینیستی شدن سیاست سخن می گویند. چرا که مشکل تنها گسترش مشارکت زنان در سیاست نیست، بلکه موضوع اتخاذ سیاست فمینیستی است. یعنی بیش از آن که تنها افزایش کمی سطح مشارکت زنان در سیاست و رهبری هدف این سیاست باشد، محتوای آن سیاست است که باید "زن ورانه"و در راستای برابری جنسیتی قرار گیرد
مهرداد درویش پور

فایل ضمیمه این یادداشت سخنرانی نگارنده به درخواست جمعی از کوشندگان سیاسی برجسته ایرانی در باره معنا و ضرورت فمینیزه کردن سیاست یا دقیقتر فمینیستی کردن سیاست است. ازآنجا که قرار نبود این سخنرانی در ابتدا انتشار بیرونی یابد ضبط آن با اولیه ترین امکانات صورت گرفت. سپس با توافق مسئولین آن جمع قرار شد به دلیل اهمیت نکات مطرح درآن بازتاب بیرونی یابد. آنچه در زیر می آید رئوس کلی این سخنرانی است که تفضیل آن در فایل سخنرانی آمده است.

فمینیزه کردن سیاست

۱  پیشتر واژه  فمینیزه شدن همچون فمینزه شدن فقر، فمینزه شده حاشیه نشینی گرفته فمینیزه شدن مهاجرت، فمینبزه شدن آموزش و تحصیل و فمینیزه شدن سیاست، ناظر  گسترش حضور هرچه بیشتر زنان در حوزه های فوق بود. برخی حتی از فمینیزه شدن شهرهای بزرگ صحبت می کنند که گسترش میزان زنان تحصیل کرده در شهرهای بزرگ که ترکیبشان در دانشگاه ها بیشتر از مردان است از جمله نشانه های آن است. در بریتانیا و آمریکا حتی برخی پژوهش ها بر این که دستمزد زنان جوان بیشتر از مردان است، انگشت گذاشته و این حقیقت را که حضور زنان در بخش خدمات غالب است را بخشی از فمینیزه شدن شهرهای بزرگ می دانند. در عین حال سیاست فمینیستی به معنای تسهیل شرایط حضور پر رنگ تر زنان است. برای نمونه مثلا وقتی در دانشگاه چالمرز در شهر گوتنبرگ سوئد از فمینیزه کردن فضای آکادمیک صحبت می شود، منظور اتخاذ مجموعه سیاست هایی است که حضور زنان را درسطح اساتید و رهبری نظام آموزشی پررنگ تر می کند. در این معنا  فمینیزه کردن سیاست تداعی کننده سیاست گذاری مشابهی است. وقتی در سوئد از فمینیزه شدن سیاست خارجی سخن گفته می شود به معنای اتخاذ سیاست هایی است که با توجه به نابرابری جنسیتی بین الملی تغییر نابرابری جنسیتی راهنمای عمل و الهام بخش سیاست خارجی باشد. به عبارت روشن تر فمینیزه کردن سیاست ۱ به معنای سیاست تامین برابری جنسیتی در نهادهای نمایندگی و فضای مشارکت سیاسی است ۲ گسترش حضور فعال زنان در فضای سیاسی همراه و به قصد در هم شکستن رل های جنسیتی سنتی  برخاسته از مردسالاری باشد ۳ طریق دیگر از سیاست ورزی که بر زندگی روزمره، روابط دو جنس و.. استوار است جایگزین سیاست تنها به مثابه فتح قدرت باشد. برای نمونه شخصی سیاست است نمونه ای از سیاست ورزی متفاوت است. سیاست های جامعه محور یکی از  به روز ترین اشکال سیاست ورزی فمینیستی است که درآن سلامت زنان، اموزش آنها، خشونت علیه زنان (از جمله آزار جنسی و تجاوز)، پیامد درگیری های نظامی و جنگ ها برای زنان، موقعیت اقتصادی زنان، نفوذ و مشارکت زنان، میزان سازمان یابی زنان و فعالیت های مرتبط با برابری جنسیتی در سطح ملی، حقوق بشر زنان، تصویر سازی رسانه ها از زنان و کار کودکان دختر از جمله موضوعات فعالیت های سیاسی و اجتماعی است.

۲  امروزه برخی به جای فمینزه شدن سیاست از ضرورت فمینیستی شدن سیاست سخن می گویند. چرا که مشکل تنها گسترش مشارکت زنان در سیاست نیست، بلکه موضوع اتخاذ سیاست فمینیستی است. یعنی بیش از آن که تنها افزایش کمی سطح مشارکت زنان در سیاست و رهبری هدف این سیاست باشد، محتوای آن سیاست است که باید “زن ورانه”و در راستای برابری جنسیتی قرار گیرد. همان گونه که امروز بحث فمینیزه شدن مردان به قصد رهایی آنان موضوع بحث روز است، بحث فمینیزه شدن سیاست موضوعی بسیار اکتوئل برای رهایی اجتماعی است که از جمله حزب چپ گرای پومودس در اسپانیا در راستای آن بسیار تلاش می کند. در آرژانتین نیز به این مسئله بسیار پرداخته شده، در سوئد دولت سوسیال دمکرات/سبز رسما خود را دولت فمینیستی می خواند و به ویژه بر ضرورت اتخاذ سیاست فمینیستی درسیاست های مرتبط با وزارت امور خارجه کشور با توجه به موقعیت بین المللی زنان تاکید می شود. به عبارت روشنتر فمینیزه شدن سیاست به معنای سیاست رهایی شناخته می شود.

۳ در ایران در نظامی که زن ستیزی ایدئولوژی رسمی و راهنمآی آن است، زنان یکی از اصلی ترین قربانیان و همزمان از اصلی ترین چالشگران آن نظام به شمار می‌روند. هم از این رو سیاست اپوزیسیونالی – هم به مثابه نوعی از ارزش متفاوت و هم ابزاری برای تغییر- می‌بایست مسئله زنان را بیش از هر زمان و مکان دیگری به محور فعالیت‌های خود بدل سازد. رویکردی که گسترش مشارکت زنان در پیکارهای سیاسی را با الهام بخشی فمینیسم در سیاست در پی خواهد داشت. اما فمینیزه کردن سیاست در ایران چگونه و از چه راهی رخ می‌دهد؟: ۱-گسترش مداخله گری و مشارکت زنان در سیاست از طریق هموار و مطبوع کردن سیاست (رویکرد جامعه محور به جای دولت محوری، از طریق پرداخت به مسائل زندگی روزمره زنان، توجه ویژه به مبارزه علیه خشونت زنان، تمرکز بر زنانی که با ستم مضاعف روبرویند نظیر کارگران، زنان اتنیکی، همجنس گرایان و…).  2 افزایش نقش زنان در رهبری این گونه فعالیت‌ها با محتوایی فمینیستی، زمینه جذب دیگر زنان را هموار خواهد کرد. 3  مبارزه با هنجارهای “مردانگی” و “هموسوسیالیتی” (همگرایی و هم آوایی مردانه در سطوح رهبری و در پشتیبانی از یکدیگر و هجنارهای مردانه که به حاشیه راندن زنان منجر می شود) یکی از مهمترین پیش شرط‌های فمینیزه کردن سیاست و خارج کردن آن از پدیده‌ای عمدتا درانحصار مردان است. از جمله در حوزه ادبیات و زبان..

۴ پرداخت بیشتر به مسائل زنان و تبدیل مطالبات زنان به یکی از اولویت‌های سیاسی و افزایش رویکرد فمینیستی حتی در بررسی گفتمان‌های “عمومی” سیاسی (نظیر بررسی انقلاب ایران از منظر جنسیتی) گامی در راستای فمینیزه کردن محتوای سیاست است. ۵ همچنین سیاست ورزی به جای رویکردهای نوستالژیک، انتزاعی، ابزاری و اتوپیک که با تغییر در هم اکنون و همینجا بیگانه‌اند، باید جای خود را بیشتر به سیاست‌های مطالبه محور و تغییر در در سطح روزمره و امروز بدهد. به جای سیاست ورزی یکسره ساختارگرایانه، می‌بایست رویکرد پساساختارگرایی در نقد ساختار و روزمره و اتخاذ مطالبه محوری همچون بخش مهمی از سیاست ورزی بدل شود.

۶  سیاست مراقبت گرا، مسالمت جو و ضد پاترنالیستی (قیمومیت گرایی) شالوده سیاست فمینیستی است (توجه به جامعه مدنی در برابر دولت سیاسی یکی از جلوه های این سیاست ورزی است).

۷  در حوزه سازماندهی و سازمان یابی، سیاست فمینیستی به معنای گذر از ساختارهای هیرارشیک و سلسله مراتبی سخت و اقتدار گرایانه، به اشکال جنبشی، سیال، شبکه‌ای، افقی می‌باشد. هرچه فعالیت سیاسی شکل شبکه‌ای بیشتری به خود بگیرد، توانایی جذب زنان در آن نیز افزایش می‌یابد (یکی از دلایل حضور گسترده زنان در جنبش و احزاب سبزها در اروپا – علاوه بر پر رنگی عقلانیت مراقبت گرا در سبزها را – در خصلت کمتر هیرارشیک و بیشتر جنبشی و افقی این جریانات باید جستجو کرد). جایگزینی سیاست مراقبت گرا، خشونت پرهیز، سازنده، هومانیستی، عدالت جو سیاست هنجار انتقادی به جای سیاست ورزی مهلم از مردانگی اقتدارگرا (خشونت گرایی، انتقام جویی، کینه ورزی، ویرانگری) نقش مهمی در فمینیزه کردن و به تبع آن دمکراتیکزه تر کردن سیاست دارد.

در پایان این سخنرانی توضیح دادم آینده ایران از منظر جنسیتی در گرو جدال بین ایدئولوژی‌های مردانگی به شدت نوستالژیک و اقتدارگرای دینی، ناسیونالیستی و قومی با “انقلابی زنانه آرام” در حوزه سیاست، فکر و سبک کار خواهد بود. هرچه قدر سیاست ورزی متعارف با نابینایی جنسیتی و تلاش برای به حاشیه راندن زنان همراه باشد، بازهم نمی‌تواند از گسترش “انقلابی زنانه” جلوگیری کند.

نباید فراموش کرد که الگوهای مردانه در جنبش زنان همچنان الگوهای قدرتمندی هستند که در فعالیت بسیاری از آنان بازتاب یافته اند. امری که هر قدر هم مصلحت گرایانه باشد، به نهادی شدن گفتمان های زن باورانه ضرورتا یاری نمی رساند.

اگر بر این تصور هستیم که به راحتی می توانیم از الگوهای مردانه رها شویم، دچار یک نوع ساده انگاری شده ایم. اگر فکر کنیم که در جنبش زنان اوتوریته پاترنالیستی وجود ندارد، و از گفتمان های مردانه ردپایی نیست، دچار خوش بینی شده ایم. در یکی از سازمان های سیاسی به محض آن که رهبرش از فمینیسم دفاع کرد، همه یک شبه فمینیست شدند. این را شاید به طنز بتوان “فمینیسم پدرسالار” نام گذاشت. حتی برخی فعالین فمینیست در جنبش زنان به جای برسمیت شناختن تکثر در آن می کوشند برای خود نوعی مرجعیت قائل شوند که این نیز بخشی از پاترنالیسم (قیمومیت گرایی) و به عبارتی طنز آلود نوعی از “فمینیسم پدرسالار” است!

با این وجود در مقام مقایسه بین جنبش زنان با دیگر جنبش ها مانند جنبش کارگری، دانشجویی و جنبش های اتنیکی تحت ستم می توان به جرات مدعی شد که جنبش زنان به نسبت دیگر جنبش ها، بیش تر فمینیستی شده و وقت آن رسیده است که این امر نه تنها الهام بخش دیگر جنبش ها، بلکه سازمان های سیاسی شود!



.

https://akhbar-rooz.com/?p=45414 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x