بارندگی های اوایل سال ۹۸ و بارش اخیر در کرمان دریاچهای بینظیر و زیبا در مجاورت کلوتها در میانه کویر خلق کرده که همچنان تا امروز دلربایی میکند، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی می گوید: حالا دیگر میتوان از این دریاچه به عنوان یکی از پدیدههای ثابت کویر نام برد.
کویر لوت به کم بارانترین بخش کویر مرکزی ایران شهرت دارد، هکتارها کویر و بیابان فاقد هر گونه پوشش گیاهی و بدون کوچکترین نشانهای از حیات در این عرصه وجود دارد.
اما سال گذشته (۱۳۹۸) پس از بارندگیهای شدید در فروردین و اردیبهشت و سرازیر شدن سیلاب از کوهستانها و ارتفاعات اطراف، دریاچهای بینظیر و زیبا در میانه این کویر و در مجاورت کلوتها ایجاد شده که منظره کمنظیری را خلق کرده است.
تلفیق کلوتها، دریاچه و بیابان پدیدهای شگفتآور را ایجاد کرده است که در بارشهای اخیر استان کرمان بار دیگر آبگیری شده است.
به گزارش ایرنا، کویر لوت با مساحتی در حدود ۱۷۵ هزار کیلومتر، در شمال شرقی استان کرمان قرار دارد و در میان سه استان خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان و کرمان گسترده شده و حدود ۱۰ درصد وسعت کشور را دربر گرفته است.
سابقه تمدنی بیش از پنج هزار سال در حاشیه کویر لوت و کشف حدود سههزار اثر تاریخی از این منطقه در نوع خود بینظیر است که از جمله این کشفیات میتوان به درفش پنج هزارساله شهداد اشاره کرد که قدیمیترین درفش جهان محسوب میشود.
بیابان لوت در عرصه ای به وسعت ۲۲ هزار و ۷۸۰ کیلومتر مربع گسترده است، اما حریم آن ۱۷ هزار و ۹۴۱ کیلومتر محاسبه شده که شامل ریگ یلان (تپه های ماسه ای)، کلوت ها، نبکاها، رودخانه شور، هامادا (دشت ریگی)، پهنه بازالتی گندم بریان است، اما در این میان کلوت ها در غرب و ریگ یلان در شرق با چشم اندازی زیبا و شگفت انگیز خودنمایی میکنند.
این گستره به عنوان بیستوهفتمین بیابان بزرگ جهان و بیستویکمین اثر ثبت شده ایران در یونسکو در سال ۱۳۹۵ به جهان معرفی شد، جزو گرم ترین و خشک ترین نقاط کره زمین محسوب می شود و گرما چنان است که لاشه حیوانات تجزیه نمی شود، قدرت تبخیر آب به گونه ای است که پیش از تجزیه شدن لاشه توسط باکتریها، خشک می شود و اکنون خلق یک دریاچه و دیده شدن پرندگان در آن، برای گرشگران و دوست داران طبیعت شگفتی ساز شده است.
بیابان لوت بر اساس دو معیار از معیارهای چهارگانه میراث طبیعی شامل پدیده های طبیعی ویژه که مناطقی با زیبایی های طبیعی استثنایی و اهمیت زیبایی شناسانه را در بر می گیرد و نمونه های برجسته از مراحل عمده تاریخ زمین، فرآیند زمین شناختی مداوم در تکامل عوارض و یا عوارض فیزیوگرافیک و ژئومورفیک است.
اولن مبارک باد چیل زدن جوجه ی دریاچه ای در دل کویر!۱
و نکاتی چند خطاب به آقای وزیر و نویسنده ی مطلب. این شادمانی دیر می پاید به شرط اینکه به کمک طبیعت بشتابیم. همانطور که گفته اند: «هنر یعنی انسان + طبیعت»، حضور اینگونه پدیده های شگرف نیز بی انسان، می تواند ادامه دار نگردد.
پس چه باید کرد؟
باید کانال های ویژه ای در جوانب مختلف از پیش آماده کرد تا سیلاب ها و آب های سرریز شده به آنسو رهنمون شوند؛ وگرنه در چند سال خشکسالی پی در پی، دیگر دریاچه ای دیده نخواهد شد. مباد چنان!
در سریلانکا، از همین دست تعدادی دریاچه وجود دارد که بعد خشکسالی های سالانه که گاه چندین ماه طول می کشد، به داد جانوران، پرندگان و … می رسد. جانوران از جمله فیل های از بی آبی به جان آمده هر ساله شتابان بدان سامان روانه می شوند. دانشمندان عقیده دارند که آن دریاچه ها سد ها و یا شاید هزاران سال پیش بدست بشر ایجاد شده تا سیلاب ها و آب های سرریز شده را در خود جای دهند برای روز های دشوار خشکسالی.
بر گردیم به اصل سخن: اگر آب دریاچه ادامه دار بمانَد، دیرتر نیزار می گردد و همین به دوام و زیبایی دریاچه بیشتر کمک می کند. این پدیده براستی شادی آور است؛ پس باید به کمک طبیعت شتافت تا بمانَد دیر، یا حتی جاوید.
و سخنی دوستانه خطاب به نویسنده ی این مطلب بسیار نیک و شادی آور. به این موضوع بار ها پرداخته ام؛ ولی چون اهمیت دارد، یکبار دیگر تکرار می کنم: واژه ی من در آوردی “فرایند” مانند “شهر آوَرد”(جنگ شهر) و بعضی واژه های دیگر ساخته شده از سوی فرهنگستان، بیجا و در اینجا غلط است. هیچ واژه ای در زبان فارسی و دیگر زبان های ایرانی نمی تواند مانند رَوَند زیبا(واژه ای که هَزار داستان با خود دارد)، مترادف پروسه گردد. نه فقط معنی کلی روند با پروسه همخوان است، بلکه هم بخاطر همخوان بودن با رفتن و رَوَنده بودن، مناسب ترین می باشد. حیف است که ما بخاطر بی توجهی و یا خود خواهی، زیبایی چون رَوَند را به کناری نهیم و بیهوده ای(در اینجا بیهوده) چون فرایند را بر گزینیم. ما حق نداریم بخاطر سلیقه های شخصی در امور اجتماعی و فرهنگی جامعه ی بشری خرابکاری نماییم. این “کار” شایسته ی اندیشمندان نیست؛ بیشتر شبیه رقابت های پیش پا افتاده ی زرد، ارزان و بیهُوده است. ولی کار دانشمند واقعی و دوستدار فرهنگ بشری، برجسته کردن هُودگی ست. آن مرکب(بیهوده) هوایی درست نشده؛ بُن مایه با خود دارد تاریخی.
پیش از این در وبگاه خود به چرایی غلط بودن “فرایند” با ریشه یابی و مفصل پرداخته ام که اینجا تکرار نمی کنم. حتی اگر واژه ای جدید و بجا درست می کردند، باز هیچ واژه ای جای «رَوَندّ» زیبا را نمی توانست بگیرد. این روان، این رونده برای رسیدن به آخر کار(پایان پروسه) از هر جهت زیبا و بجاست.
در ضمن این واژه از ساخته های این خدمتگزار کوچک فرهنگی نیست؛ چون درست و هم زیباست، از حق آن دفاع می کنم. واژه ها نیز حقوق دارند. البته سازندگان “فرایند” در «فرهنگستان …» نیز عملن نادرستی آن را پذیرفته اند، و حالا به ندرت در داخل میهن بکار می رود. ولی کو شهامت اعتراف؟! به این(اعتراف) رسیدن، یک پیروزی بزرگ است در هستی آدمی.
کوتاه: در آیینه ی رَوَند بینم بسیار چون و چند، باور کنید کینجا ناید بکار هیچ فرایند.
زیر نویس ۱ – چیل زدن، یعنی تخم شکستن جوجه برای بدنیا آمدن. و هم شامل جوجه ی خورشید می شود در شبِ چِلِه. من مخالف یلدای زیبا سریانی و خوش معنی نیستم؛ ولی بکار بردن آن می تواند چله ی بسیار کهن ایرانی و پر از معنی، پر از ژرفا را حاشیه نشین ساخته، بعد منسوخ نماید. مباد چنان!
چیل = پوست تخم مرغ، و هر پوسته ی دیگری مثل پوست دانه ی شالی، گردو و …
پیروز و شاد باشید؛ و چله ی پیش رو(دوباره زادن جوجه ی خورشید بعد از شکستن چیل تخم افق، مبارک باد!
و جالب است که خود خورشید نیز گِرد است تخم را مانَد.
حیف است بی توضیح در باب تُخم(فارسی) = توخم(پهلوی)، مطلب را پایان دهم. توخم(پهلوی) یا تخم(به سکون ت) هر دو کهن و دارای تاریخ غریب خود هستند. تغ یا تخ(تالشی، تاتی) = جوانه. و توخم یا تخم(به سکون اول) = آنچه توان جوانه زدن و آفریده شدن را در خود نهان دارد. تخم، واژه ای ست مثل یوشیج، کوروش، تهرانش، ماسالج، رَف، خورنغ، میرزانغ(روستایی تالش نشین در استان اردبیل) و …
این واژه ی پر از زیبایی با بندارِ توخشیتَنِ پهلوی هم خون است؛ گرچه معانی آن ها کمی در طول تاریخ دیگر شده؛ ولی چو نیک بنگریم، یکی ست. دوخشیتَن(پهلوی) = تخشیدن(فارسی، کمی دِگر شده) = کوشیدن، سعی کردن( نشانه های زنده بودن).
گاه پیش می آمد برگ سبزی را در آتش می انداختیم؛ با اینکه ماشه ی فلزی در کنار مادر بزرگ بود، دست می کرد و برگ سبز را از دل آتش در می آورد و می گفت: زندگی با خود دارد. بعد ها بسیار بار دیدم، مردم برگی را در استکانی از آب می گذارند، ریشه می زند، می کارند و بوته ای زیبا می کردد. هر بار که آن شگرفی دیدم، مادر بزرگ دانشگرای خود را به یاد می آوردم.