سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

در انتظار دوران تازه – مرتضی ملک محمدی

درمیان روشنفکران ایران بخصوص طیف چپ درباره بحران نئولیبرالی زیاد نوشته و گفتگو می شود اما بدلیل جبهه گیری سیاسی سنگینی که خیلی زود به آن تحمیل شد, این موضوع چندان با حوصله مورد مطالعه قرار نگرفت و بویژه روی زمینه های مادی و تاریخی ظهور آن کمتر کار شد. با کمی اغراق, بحث نئولیبرالیسم بیشتر بعنوان یک سیاست شیطانی معرفی شد که دو چهره پلید سرمایه داری, رولاند ریگان و خانم مارگارت تاچر توی سفره جهان گذاشتند!

در این روزها ی  بحرانی  صدای اقتصاددانان مخالف نئولیبرالیسم خیلی بلند تر بگوش می‌رسد. حتا کسانی در جبهه نئولیبرالیسم این روزها مشغول تجدید نظر در اصول خود هستند. محافطه کارترین آنها معتقد می‌شوند که بازارها را نباید به حال خود رها کرد. آنهایی که بحران را جدی تر گرفته اند روی طرح های مشخصی کار می‌کنند، مثل خارج کردن کامل نظام آموزشی و نظام بهداشت عمومی از دست بخش خصوصی و سپردن آنها به کمونهای محلی و نظارت های دولتی. صحبت بر سر اینهم هست که مساله مسکن را هم باید بطور نسبی از زیر کنترل بازار خارج کرد.

مرتضی ملک محمدی
مرتضی ملک محمدی

اقتصاددان‌هایی مثل ژوزف اشتگلیتز روی مساله حل نابرابری درآمدها و بحران توزیع ثروت کار می‌کنند. و اقتصاددانان از طیف چپ تر مثل توماس پیکتی یا سارا واگن کنشت از سوسیالیسم مشارکتی و تغییرات رادیکالتر در سرمایه داری حاضر می‌نویسند. بحت جدل در این باره بسیار داغ است.  آندریاس رکویتس  جامعه شناس مطرح آلمانی در کتاب خود پایان یک خیال می‌گوید ما برای اینکه بدانیم در بحران کنونی نیولیبرالیسم دقیقا چه اتفاقی دارد می افتد و راه حل ها چه می تواند باشد، باید  هم  گرایشات اصلی درونی این لیبرالیسم را بشناسیم و هم از یک چشم انداز وسیعتر تاریخی به آن نگاه کنیم. 

در میان روشنفکران ایران بخصوص طیف چپ در باره بحران نئولیبرالی زیاد نوشته و گفتگو می شود اما به دلیل  جبهه گیری سیاسی  سنگینی که خیلی زود به آن تحمیل شد, این موضوع چندان با حوصله مورد مطالعه قرار نگرفت و بویژه روی زمینه های مادی و تاریخی ظهور آن کمتر کار شد. با کمی اغراق, بحث نئولیبرالیسم  بیشتر به عنوان یک سیاست شیطانی معرفی شد که دو چهره پلید سرمایه داری, رولاند ریگان و  خانم مارگارت تاچر توی سفره جهان گذاشتند!

رکویتس  از یک بعد تاریخی، دو مقطع را در نظر می گیرد. از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۸۰ و از این تاریخ تا ۲۰۱۰. برخی نویسندگان این تقسیم بندی تاریخی را با غلبه سیاست چپ و راست تبیین  می کنند. سی و پنج سال  اول  به خاطر چیره بودن دولت رفاه، دوران چپگرایی معرفی می شود، و دور دوم که ابر سرمایه داری فاز تازه جهان گشایی را آغاز کرد و بساط  دولت های اجتماعی را برچید پیروزی راست  دانسته می شود. از نظر رکویتس اما این تبیین چندان دقیق و قانع کننده نیست. زیرا نه دولت روزولت در آمریکا، نه شارل دوگل فرانسوی و نه کونراد آدناویر در المان هیچیک چپ نبودند بلکه به کمپ محافظه کاران تعلق داشتند. و در دور دوم هم دولت های  تونی بلر، گرهارد شرودر و کلینتون  در زمره رهبران راست و محافظه کار محسوب نمی شدند. به همین علت رکویتس می گوید “با دوگانه شماتیک چپ و راست نمی شود ماهیت اقتصاد و سیاست آن دوران ها را تعیین کرد , به جای آن ما باید  الگوی (پارادایم) آن دوران را تشخیص بدهیم”. به این ترتیب او پارادایم تنظیم گرایی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی را مشخصه  دوران  اول, و تنظیم زدایی را محتوای دوران نئولیبرالیسم می داند. او می نویسد “جامعه پس از جنگ در امریکا، بریتانیا، فرانسه، اسکاندیناوی و  آلمان غربی  از ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۰ با تفاوت هایی در این جا و آن جا، میان سوسیال دموکرات ها و محافظه کاران ایده مشترک اعلام نشده ای حاکم شد , یک مدل سیاسی مسلط  با هدف بسط  تنظیمات در کادر ملی و در سطوح اجتماعی، اقتصادی  و فرهنگی. نسخه اقتصادی کینزیانی، دولت مداخله گر اجتماعی، دموکراسی نهادی و استاندارد کردن یکدست زندگی همگانی. البته در چهارچوب این مدل، میان چپ و راست، تفاوت هایی وجود داشت. مثلا نسخه سوسیال دموکراتیک بیشتر روی توسعه نظام آموزش و سکولاریسم تکیه می کرد، در حالیکه  دموکرات مسیحی ها روی حمایت از خانواده سنتی تاکید می کردند”.

مدل تنظیم گرایی انتخاب  همه دولت های چپ و راست در کشورهای غربی تا پایان دهه هفتاد بود.  این مدل تا این زمان موفق شد توسعه اقتصادی همراه با رفاه عمومی و همبستگی اجتماعی را تامین کند. اما پس از آن در بحرانی عمیق فرو رفت. تضادهای بنیادی سرمایه داری از لابلای این مدل سازمان یافته بیرون زد. بار دیگر بیکاری توده ای، تورم افسارگسیخته، کسری بودجه دولتی، و اعتراضات اجتماعی و طبقاتی شروع شد. یک بعد اجتماعی و فرهنگی این بحران در طلوع جنبش ضد اقتدارگرای جوانان و کارگران در جنبش  68 خود را نشان داد. از نظر رکویتس نقش و تاثیر تاریخی این جنبش در دوره بعدی و ظهور جامعه پساصنعتی بسیار مهم است. زیرا به اعتقاد او قشر وسیع اکادمیک و الیت فردای این جنبش، نخستین تمرین خود را علیه سیستم محافظه کارانه و بسط آزادی ها و شکل گیری فرهنگ فردمحوری و عاملیت سوژه های جدید اندویدالیست، هویت طلب، اقلیت ها، و حاشیه ها و نوع تازه ای از شهروند آزاد و معترض در آنجا تکوین داد. این جنبش ها نشان می داد  که جامعه درگیر بحران های عمیقی شده است. در واقع  بنیان های اقتصاد سرمایه داری صنعتی و کلاسیک داشت پوست می انداخت. و عصر تازه اتو ماتیزاسیون، انفجار بخش خدمات، آب رفتن جامعه کارگری صنعتی، افزایش تقاضای  مصرف انبوه و دینامیک شدن اقتصاد به سوی بازار جهانی، خیز خود را شروع کرده بود. ایدئولوژی نئولیبرال بخاطر آمادگی فکری در راس این حرکت عینی قرار می گیرد, اما پرسیدنی است که موجودیت دیگر عاملین اجتماعی و بخصوص نسل جنبش ۶۸ در این پهنه کجا رفت؟ رکویتس در متن این تحول نئولیبرالیسم دو گرایش متفاوت و دو حوزه مختلف اقتصادی و فرهنگی را از هم جدا می داند که توسط نیروهای سیاسی و اجتماعی متفاوتی نمایندگی می شوند. در واقع او عرصه دموکراسی را از عرصه آزادی ها جدا می کند و معتقد است در حالی که با رشد نئولیبرالیسم  کارکرد دموکراسی در قالب دولت، پارلمان، احزاب و اتحادیه های صنفی راه زوال پیمودند، اما  عرصه  آزادی ها مانند  توسعه  اختیارات و امکانات  فردی، خود سازمانگری، ابتکارات شهروندی، توسعه و تکامل حقوق زنان و عاملیت پیدا کردن اقلیت های جنسی، فرهنگی، مذهبی، قومی، متنوع تر شدن پلورالیسم  فرهنگی، وسیعا بسط یافتند. نکته حائز اهمیت این است که این پهن شدن باند آزادی ها در عرصه جامعه مدنی از حمایت قوی گرایش تازه ای از قدرت یعنی لیبرالیسم چپ برخوردار بود.

رکویتس می گوید “بعد از ۱۹۹۰ به تدریج یک پارادایم جدید تبلور یافت که به هیج وجه فقط نئولیبرال نبودند. آن ها نئولیبرال و در همان حال لیبرال چپ بودند. یعنی از یک سو مدافع تنظیم زدایی، کاستن از تصدی گری دولت، ترویج  ایدئولوژی رشد و مقدس کردن بازار و رقابت و جهان گرایی و از سوی دیگر به سنت جنبش های شهروندی پیوند می خوردند و به همین علت با لیبرالیزه کردن حیات اجتماعی و فرهنگی همراهی می کردند. دولت های تونی بلر، گرهارد شرودر و کلینتون در آمریکا از این نوع ترکیب جدید بودند. نسل ۶۸ها  و دنبال آنها لایه هایی که در متن مدل اقتصادی جدید و  انقلابات تکنولوژیک شکل گرفتند، قشر بزرگی از تحصیل کرده ها و  نخبه هاِی را می ساختند  که هم از بسط این گونه آزادی ها خشنود بودند و هم از اقتصاد آن منتفع می شدند. به طعنه باید گفت نئولیبرالیسم هم از یک نمایندگی محافظه کار بازاربنیاد برخوردار بود و هم  از نمایندگی  اندویدالیسم آزادی خواه.

این دوگانگی در میان روشنفکران ضدلیبرال ایرانی کمتر مورد متوجه قرار گرفته است،, به همین خاطر آنها با همان شدتی که وجه سرمایه دارانه نئولیبرال را مورد حمله قرار می دهند، لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی را به سخره می گیرند. البته طیف هایی از چپ که با گفتمان ازادی هایی بورژوایی  آشتی کرده اند، در دفاع مجرد از این آزادی ها دیگر خست بخرج نمی دهند؛ منتها در دفاع از این آزادی ها وقتی به لایه های میانه یا طبقه متوسط که پایگاه مهم و محرک این فرهنگ و آزادی ها هستند میرسند، به تردید می افتند و راه استخاره در پیش می گیرند. البته جریان های فکری چپی هم هستند که  برای این لایه ها ی میانه علیرغم  میل آن ها برایشان شناسنامه پرولتاریای صادر می‌کنند تا این رویکرد خود را تئوریزه کنند. البته پرکردن این شکاف و پیدا کردن فرمولی برای  همسو کردن  طبقه کارگر  با این لایه های میانه و صورت بندی یک پلاتفرم سیاسی منسجم یکی از دشواری های جنبش چپ  است، که به سوسیالیست های ایرانی هم  محدود نمی شود. این شکاف یگانه تضاد درونی الگوی رشد نئولیبرالیسم نبود، شکاف مهم تر رشد نابرابری است که در متن  توسعه نولیبرال به شدت متراکم شده. پس از یک دوران موفقیت و جذابیت، از سال ۲۰۱۰ نتایج وخیم  این پارادایم مغرور آشکار شدند. نابرابری در سطح جهانی و در عرصه ملی، اکنون مدتهاست  برندگان در یک سو و بازندگان در طرف دیگر  مشغول یارگیری، صف آرایی و یا بلاتکلیفی هستند. وقتی ما موقعیت بحران کنونی را از یک منظر تاریخی نگاه می کنیم نوعی دیالکتیک طنزآمیز به چشم می خورد. یعنی  بار دیگر  جابجایی پارادایم ها، مدل  تنظیم گرایی و دولت خوب مداخله گر را در مباحثات جاری برجسته کرده است. “بازار باید کنترل داشته باشد، رشته های حیاتی اقتصاد نباید از نظارت ملی خیلی دور بیافتد” و الی آخر. این  مباحثات فعلا در متن پیشروی کنترل نشده بحران  است و آینده آن بکلی نامعلوم است. اما در کنار این گفتمان کلان بازسازی کنترل شده لیبرالیسم، دو گفتمان دیگر در چالش با آن رقابت می کنند. پوپولیسم ملی گرای راست که از سنت نیرومند محافظه کاری  ملی گرایانه و فرهنگی  برخوردار است و حول گفتمان ملی گرایی، اصالت فرهنگی و مهاجر ستیزی  و دشمنی با لیبرالیسم چپ  حالت تهاجمی بخود گرفته  و گرایش چپ  که با تاکید روی عدالت اجتماعی، ضرورت مداخله موثر دولت در کنترل اقتصاد و همچنین حمایت از همبستگی جامعه ازاد و پلورال می کوشد راه حلی برای خروج از این بحران  طراحی کند.

نقل قول ها از مقاله “فراخوان نظم” در وبسایت آلمانی زمان ۱۶نوامبر۲۰۱۹
مرتضی ملک محمدی

https://akhbar-rooz.com/?p=31513 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x