با نگاهی به صحنه “انتخاباتی” در پرتو چند رخداد
ویژه اخبار روز
صحنه عمومی و قصه خامنهای
برداشت عمومی از فضای کنونی مربوط به “انتخابات” فرمایشی، حاکی از دو روند اصلی مخالف همدیگر است: یکی اراده برای تحریم “انتخابات” در جامعه و دیگری تلاش چند وجهی از سوی مولفههای کمابیش متعلق به نظام برای رونق بخشیدن به تنور سرد “انتخابات” با هدف کسب کرسی ریاست جمهوری. اولی خود را در مواضع اعلام شده اکثریت قاطع جریانات و فعالان سیاسی اپوزیسیون، در نوشتارها و مصاحبهها و برنامههای صوتی و تصویری متعدد، در شعرها، طنزها و کلیپهای نمایشی درون شبکههای اجتماعی و نیز در گفتگوهای هر روزه محیط کار، خیابان و منزل و محافل خانوادگی به نمایش میگذارد. مجموعه علایمی که بگونهای نمایان عدم علاقه و بی اعتنایی جامعه نسبت به برنامه “انتخابات” و خشم و هجو مردمی را بازتاب میدهند. دومی اما توسط قریب به اتفاق جناحها و انواع گروهبندیهای دور یا نزدیک به جمهوری اسلامی صورت میگیرد که گرچه در جهت گیریها متفاوتاند، ولی به اشکال مختلف قصد مشارکت در “انتخابات” دارند و رقابت میان آنها سر نتیجه صندوق رای تحت کنترل حکومت است. با اینهمه میان این دو رویکرد اصلی، طیفی نیز هست که هنوز بین تحریم و مشارکت تردید دارد و نبرد دو نیروی دعوت به تحریم و مدافع مشارکت در “انتخابات”، متوجه جلب آن طی چند هفتهی آینده.
شواهد نشان میدهد که علیرغم نمایش نوعی از آشوب در حکومت و حتی قسماً واقعیت داشتن آن، اوضاع اما خارج از حیطه مدیریت ستاد فکر و عمل راس حکومت نیست و خامنهای ولو در شکل مانوری پیچیده، تلاش میکند مهار امور را در دستان خود نگه دارد. او در پی کشاندن مردم تا حد ممکن به پای “انتخابات” است، اما صریح تر از هر وقت دیگر، مشروط و متکی به رانت کلیدداری صندوق رای تا چیز نامطلوبی از درون آن بیرون نزند. وی در سخنان روز یکشنبه خود با گفتن اینکه در این “انتخابات” نیز مانند “انتخابات”های دیگر عمل خواهد شد به فقهای شورای نگهبان مستقیماً چراغ سبز داد تا بدانگونه غربال کنند که مطلوب اوست. از سوی دیگر وی با تاکید بر میدان دادن به “خودی”ترینهای ملتزم به ولایت فقیه و حمله مجدد به “جنبش سبز”، دست رد به سینهی کسانی هم زد که با انتقاداتی نسبت به سیستم وارد کارزار “انتخابات” ١۴٠٠ شدهاند.
حکایت “ذوب” شدهها!
اکنون دیگر روشنتر میتوان رخدادهای دو هفتهی گذشته را رصد و تبیین کرد که یکی از اینها عدم موافقت خامنهای با کاندیداتوری شیخ حسن خمینی بود. “رهبر” با این کار خود نشان داد که در برنامهی خود برای سرکار آوردن رئیس جمهور جوان منطبق بر سند “گام دوم انقلاب” پابرجاست و تحمل هیچ ساز مخالف از میان جماعت “سست عنصر” را ندارد. تعریف او از جایگاه فعلی رئیسی در راس قوه قضائیه هم حاکی از این است که میکوشد چیدمان تاکنونیاش در رابطه با مناصب، حتی المقدور بهم نخورد. به نظر میرسد که رئیس جمهور مطلوب برای او مهرهای است که پشتوانه و پایگاه خاصی نداشته باشد و بی واسطهتر با شخص “رهبر” و “بیت” وی گره بخورد. کسی که در مذاکره با آمریکا، در مواجهه با مطالبات انباشتۀ جامعه و در گذار حاکمیت به ولایت سوم، کاملاً به دلخواه او انجام وظیفه کند. بنا به نمودهای فراوان، ظرفیت اعتماد در او حتی نسبت به “خودی”ها هم هر روز کمتر میشود.
در صفوف اصولگرایان، از اقتدارگرای افراطی تا محافظهکار، هنوز هم توافق روی کاندیدای واحد تامین نیست. به نظر هم نمیرسد بتوانند بدون دخالت از “بالا” به اجماع برسند. نه رو آمدن بحران اعتماد در این جریان متکثر و متفرق حکومتی تصادفی است و نه عدم دخالت “بالا” برای کنترل تشتت در آن! سعید محمد تا اعلام کاندیداتوری کرد زیر تیغ رقابتها در فرماندهی سپاه رفت و معلوم شد این نهاد تا کجا از هم گسیخته است. در مجلس قبضه شده توسط “ایثارگرایان” نیز، رئیس آن قالیباف گرچه قبلاً یکبار در جریان سفر به مسکو تحقیر شده بود حالا اما دهن کجی را با نامه ٢٣٠ امضایی همین مجلس در دعوت از رئیسی به کاندیدا شدن تحویل گرفت. این روند ناشی از عملکرد منافع مختلف، هرچه بیشتر نتیجه تحلیل رفتن اقتدارگرایی در منویات و مدیریت خامنهای است.
داستان “ظریف”!
وضعیت جریان مشهور به “اعتدال”، را بیش از همه میتوان در آئینه ابراز نظرات اخیراً افشاء شده ظریف دید. اهمیت این واقعه فقط به سخنان بیان شده از سوی او برنمیگردد بلکه بیشتر در علنی شدن مواضع تیم “اعتدال” از طریق یک عضو موثر آن است. این که “نوار گفتگو” توسط چه کسی به بیرون درز کرد، موضوعی است فرعی و دارای جنبه انحرافی. برعکس، باید این موضوع را پی گرفت که “مرکز مطالعات استراتژیک” جریان “اعتدالی” مشغول پختن چه آشی است؟! گفتگوی بین ظریف و سعید لیلاز – از فکرسازان همین طیف – گرچه پیش از موعد رو شد و ترکش آن بر گلوی ظریف نشست، اما کار خود را کرد و دو پیام محوری برای مصرف در آیندهای نزدیک را به همه رساند. از این دو سیگنال، یکی این بود که “موفقیت”های این ٨ سال اخیر را باید مرهون “خط اعتدال” و به ویژه منعکس در دیپلماسی دانست و دیگری اینکه هر اقدام منجر به نتیجه باخت مکرر طی این مدت را باید به حساب “میدان” گذاشت. “میدان” نیز اسم رمز “سپاه قدس” غرق طرز فکر “جنگ سرد” و در حال تحریکات گرم. سخنانی که، خود خامنهای نیز در بیانات روز یکشنبه خود علیرغم برخورد تند و نیشدارش با ظریف همانها را تایید کرد ولی با تفسیر به سود “میدان” و کوبیدن “دیپلماسی منفعل”! او گفت سیاست خارجی را “مقامات بالادستی” تعیین میکند و وزارت خارجه و دولت فقط “مجری” هستند! منظور از “مقامات بالادستی” هم یعنی خودش!
ظریف اما در مصاحبهای که توسط راس دولت سازمان یافته بود، از نظر منافع جناحی ماهرانه عمل کرد ولو خود در کوتاه مدت قربانی شد. او به معرفی برنامهای جریانی برخاست که خود نمایندهای از آنست. او جدا از تعریف و تمجیدهایش در رابطه با “آقا”، تاکید مکرر دارد که دستش بسته است و همواره خواستهای نظام را اجرا میکند و “قسم جلیله” هم خورد که قصد بهره برداری تبلیغات انتخاباتی از این سخنان ندارد. قصد او و آنها در نگاهی میان مدت، مرزبندی با مشی خامنهای است، بی آنکه مستقیماً به مخالفت با او برخیزند! در واقع مبری نشان دادن خود از سیاستهای کلان نظام و اینکه مشارکت در آن از سر “حس مسئولیت” برای تعدیل فشار بر کشور است! این طیف، در حال ذخیرهسازی برای فرداست و دوره پسا خامنهای را تدارک میبیند!
برآمد تاجزاده!
کاندیداتوری تاجزاده که با ارایه مانیفست همراه شده است، نشان از فعل و انفعالات در طیف اصلاح طلبان دارد و از به صدا درآمدن زنگ “خطر تجزیه” و در واقع فرارسیدن لحظه تعیین تکلیف نحلههای اصلاح طلب حکومتی با یکدیگر خبر میدهد. موقعیت دشواری که اصلاح طلبان وفادار به نظام در پی آزمون چند دهه مشی اصلاحات در نظام ولائی، روبرو با آنند. این را نباید تصادفی پنداشت که صدای اعتراض علیه تصمیم و اقدام “فردی” تاجزاده، بیشتر از سوی جریان “اعتدال”، “سازندگی” و اصلاحطلبان “عملگرا” و محافظهکار شنیده میشود. زیرا که او در رابطه با هم فکرانش لحظه آزمون نهائی را کلید زده و بمثابه نماد اصلاح طلب پیشرو حکومتی و شناسا به “اصلاح طلب ساختارگرا” اصلاح طلبان را در معرض انتخابی پرپیامد قرار داده است. خود وی نیز که از همین حالا نامزد مردودی شورای نگهبان است، بالاخره مجبور است بگوید آیا باز با این “انتخابات” میماند یا در برابر آن میایستد؟
اما این برآمد از نقطه نظر نوع برخورد با صف آرایی کنونی کلان کشور پیرامون “انتخابات” مثبت نیست، چون از سطح تکوین سیاسی جامعه عقبتر است! او علیرغم تاکیدات درست بر عناصر و جهات پیشرو، به این توهم دامن میزند که گویا میتوان آنها را در همین نظام و زیر الطاف “آقا” عملی کرد که چیزی جز پراکندن توهم نیست. اجرایی شدن مانیفستی که او ارایه کرده است به هماوایی خامنهای ولی فقیه با مفاد آن مشروط میشود! پیش کشیدن “اجرای بی تنازل قانون اساسی” در قالبی تازه است. تزی که، ناممکن بودنش به اثبات رسیده است. مهمتر از این اما، جاگیری او در جبهه شرکت در “انتخابات” کنونی است! او می توانست همین برآمد را با تناقضاتی بمراتب کمتر و رها از غل و زنجیر ولایی زیر شعار تغییر شرائط حاکم بر انتخابات پیش ببرد و اعلام کند چون شرایط را فراهم نمیبیند در “انتخابات” حکومت هم شرکت نمی کند! مسئله این رویکرد اما، انتخاب مخاطب معین است!
این رویکرد هنوز به اصلاحات در درون حکومت امید دارد و از اینرو علیرغم تاکیدات مثبت برنامه ای، در چارچوب همین نظام بازی میکند. سخن با تاج زاده و کسانی همانند او تشویق به عدم شرکت او و آنان در “انتخابات” باید باشد. یعنی حالا دیگر بعد از سخنان بی نیاز از هرگونه تفسیر روز یکشنبه خامنهای، قبل از اینکه شورای نگهبان دست افزار ولی فقیه او را از دور خارج کند، خود مبتکرانه و معترضانه به سیاست تحریم بپیوندد.
حقانیت سیاست تحریم فعال “انتخابات”!
سیاست بدیل این برنامه حکومتی را همانا در سیاست “تحریم فعال” باید دید که بر اساس تحلیل از وضعیت کنونی کشور عرضه شده است. این سیاست، نه از موضع یکبار تحریم برای همیشه بلکه مبتنی بر ارزیابی از شرایط اتخاذ شده است. سیاست “تحریم فعال” سیاستی است متعلق به صدای مردم و در ادامهی جنبش مردم در دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸! گامیاست در جهت تقویت جنبشهای فراگیر مردم به تنگ آمده از شرائط حاکم بر جامعه تحت حاکمیت جمهوری اسلامی. تحریم فعال، مقابله با بازی حکومت با ملت است! “تحریم فعال”، یعنی دعوت به اینکه “رای ندهید!” و اینکه، رای ندادن هم حق هر شهروند است و از این حق خود استفاده کنید. رویای انتخابات آزاد، فقط در روند وداع با این ساختار فاسد حکومتی و تغییرات بنیادی در جامعه برآورده خواهد شد.
بهزاد کریمی
١٣ اردیبهشت ١۴٠٠ برابر با ٣ ماه مه ٢٠٢١
۸۰ در صد مردم رای نمیدهند…..مشروعیت نظام از دست میرود…..مردم اعتماد خود به اداره کشور توسط مدیریت آن را از دست داده اند….با توجه به حکومت استبدادی ودیکتاتوری رژیم؛ مردم چاره ای جز آمدن به کف خیابان جهت تغیر آن را ندارند…..بنابر این از این به بعد در مقابل هر گونه سرکوب وکشتار مردم ؛ پاسخ این است که ما با عدم حضور در پای صنوق های رای به حکومت ظالمانه (نه ) گفته ایم….سرنگون باد حکومت اسلامی جهل وجنایت….زنده باد آزادی,دمکراسی,عدالت اجتماعی,صلح,محیط زیست سالم,جمهوری(ملی_دمکراتیک_سکولار_فدرال) ایران
درود بر آقاى کریمى و خواننده محترم این نظر:
مطلب شما در مجموع خوب شروع و نتیجه سیاسى گرفته.
اما حال که شما صاحبِ چنین استدلال روان و منطقى و با انصاف هستید، چرا در نقد اساسىِ چراغِ راهنماى سیاسى ات از نو جوانى تا این لحظه نپرداخته اى.
امثالِ شما چرا لنینیست را که انحراف در مارکسیست زیر نامِ جعلى انطباق مارکسیسم توسط لومپن پرولتاریا در جامعهء روسیه که در مجموع با فرهنگ و روابط اجتماعى-اقتصادى دوران شبان رمگى طى میکرد را نقد نمیکنید؟
عدم پرداختن به این مهم را چه باید نامید؟
باید اعتراف کرد که ایمان به آن جهل عاقبت صاحبان اینگونه سطحى انگارىِ دخالت در سیاست را بدبختانه در گِرهگاه هاى پیچیدهء تاریخى در ردیف فاشیسم و نازسیسم و در کنار فاشیسم خمینى ایسم(لنینیسم ضدِ امپریالیستى شیعه ایرانى)و مافیاى مواد مخدر و … قرار میدهد.
نتیجه:
هر انقلابِ اجتماعى که نتواند آزادىِ مخالفانش را بیمه کند، ضدِ انقلابِ جدید است. میخواهد
لنینیستى/مائوییستى/کاستروایستى/هوشى مینیستى/دین ایسمى … باشد.
رفیق بهزاد کریمی،
تحلیل انتخابات شما واقع بینانه، مردمی و از موضعی دموکراتیک است. تایید هر بخش آن تکراری غیر لازم خواهد بود.
با اینحال یک مورد را اگر فرصتی کردید توضیح بیشتری دهید:
تنها اشاره مقاله شما به سپاه در جمله “معلوم شد این نهاد تا کجا از هم گسیخته است” می باشد که صحیح و کافی نیست. اینکه هر سیستم دیکتاتوری ماهیتا” ناپایدار و از هم گسیخته است یک امر صحیح و قابل قبول ولی کلی است.
سپاه تنها نیروی مسلح و سازمان یافته ای است که کشور و نظام را در دست دارد و کنترل می کند، این امر تا درجه بسیار بالایی در مورد بیت رهبری و خود رهبر هم صدق می کند. اگر آقای خامنه ای همه چیز را در تصمیم و اختیار خودش دارد، ابزار کنترلی اش چیست؟ آقای خامنه ای چگونه و با چه ابزاری سپاه را کنترل می کند؟ وقتی حفاظت و تامین جانی رهبر و مجلس خبرگان و شورای نگهبان و امامان جمعه و بیت و …. دست سپاه است، چگونه همه تصمیم گیری ها را به خامنه ای می دهید و سپاه را حذف می کنید؟
جمهوری اسلامی نظام ولایت فقیه و ارتجاعی است، اما آنکه کشور را در دست دارد و اعمال حاکمیت می کند سپاه است. قصد مطلق گرایی ندارم، اما امروز و در وجه غالب رهبری و بقیه ارگانهای حاکمیت ابزار اعمال حاکمیت سپاه هستند نه برعکس. بغیر از کنترل سرمایه داری دولتی و فقاهتی حتی اکثریت شرکت ها و کارخانه های خصوصی هم دست سپاهیان سابق یا شاغل است.
منظورم این نیست که خامنه ای هیچکاره است، اما وزن مجموعه سپاه با تعداد نفرات و سلاح و سازمان اطلاعات و بنیادهای اقتصادی اش اصلا” زیر چتر رهبر یا بیت جا میشوند؟ بیشتر خامنه ای به سخنگوی سپاه می ماند تا سپاه ابزار حکمروایی او.
با سپاس مجدد از تحلیل و موضع درست و مردمی شما.
با سلام به دوستانی که پای این نوشته درج نظر کردهاند و نیز سپاس از هر لطفی که در حق نوشته و نگارنده دارند. اجازه میخواهم بر یکی از آنها که هم مستقیماً با نوشته ارتباط میگیرد و هم حاوی پرسش معینی است مکثی داشته باشم.
نسیم گرامی در مورد سپاه پاسداران و موقعیت آن در نظام ابراز نظر کرده و خواستار توضیح بیشتر من در این زمینه شدهاند. حالا دیگر کمتر نگاه سیاسی را میتوان سراغ گرفت که بر نقش بسیار بالای این نهاد در کشور تاکید نداشته باشد؛ مسئله ظریف در این باره اما نسبت قدرت آن با اقتدار ولایت فقیه و مشخصاً شخص خامنهای است. تبیین سپاه با نقش ارتش مقتدر در یک رشته کشورها (از جمله پاکستان و مصرو…) به نظر من دقیق نیست. آنها ساختار ساز بودهاند و از استقلال فرا دولتی فرخوردارند و حرف اول را در قدرت میزنند ولی سپاه تنها در کادر نظام ولایی قابل توضیح است. لذا این تصور که خامنهای سپاه را نمایندگی میکند با واقعیتهای ساختار ولایی نمیخواند بلکه این سپاه است که با همه قدرت و نفوذی که دارد در نهایت ابزار اعمال قدرت ولایت است! تبیین دقیق این رابطه، اهمیت سیاسی بسیار بالایی دارد که اینجا فرصت تشریح بیشترش نیست. لذا به این بسنده میکنم که یک بخش از نوشتهام را که هم اکنون تحت عنوان ” صفبندیها و سمتگیریها در جمهوری اسلامی و چند استنتاج ساختاری” در سایت “به پیش” درج است برای شما نقل کنم. در آنجا نوشتهام: “سپاه با امکانترین ارگان نظام ولایی است که در همه عرصههای نظامی، انتظامی، امنیتی، اقتصادی، رسانهای و فرهنگی تا سیاست درونمرز و برونمرز حضوری گسترده دارد. توانمندی در چنین سطحی، آن را به موقعیت خود شریک پندار در ساختار قدرت برکشیده است. شریکی که هم میداند گذران امورات ولی فقیه بی در نظر گرفتن منافع خاص این نهاد لنگ است، و هم میفهمد که به عنوان پاسدار “انقلاب اسلامی” مشروعیت خود را از همین ولایت دارد. …
فرماندهی این نهاد استقلال شخصیت ندارد، تهی از وجود ستادی قدرتمند در خود و لذا محروم از مجال یابی برای تولید کاریزمایی درونزاست. رسیدن به فرماندهی در آن، نه حاصل سیکل درونی رتبه و درجه، که تابع اراده ولی فقیه است. … ولی فقیه در مقام فرمانده کل قوا با جابجایی مناصب مدیریتی در سپاه و مدیریت تفرقهای سربرآورده بر متن رقابتهای درونی در آن، امکان انباشت قدرت در این نهاد را از آن میگیرد.”
گرچه من نیز مانند شما بر احتراز از مطلق کردنها تاکید دارم، در عین حال اما تنظیم درست نسبت بین این دو نهاد در جمهوری اسلامی موضوع گرهی است. فقط این را اضافه کنم که در بازه زمانی فقدان اقتدار ولی فقیه – بهر دلیل هم که باشد- این نهاد میتواند نقش تعیین کننده داشته باشد اما باز نه برای دراز مدت. به امید فرصت برای بحث بیشتر. زنده باشی عزیز.
قدرت فائفه از آن فرد یا سازمانیست که حرف آخر را میزند و چیدمان نهادهای اعمال قدرت دست اوست و سایرین هژمونی اورا قبول کرده اند.و البته او هم اگر بخواهد همچنان مورد قبول سایر عناصر قدرت باشد باید به سهم و نظر دیگر پایه های نظام توجه کند.به این ترتیب با وجود اینکه سپاه نقش عمده ای دارد ولی در شرایط عادی این نقش تعیین کننده نیست و به اراده شخص ولی فقیه بستگی دارد
عالیست
حرف ندارد