جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

در ستایشِ روشنگری، مُدارا و شجاعتِ اخلاقی – علی میرفطروس

آسیب شناسیِ نظر وعملِ سیاسی در سپهرسیاست ایران موضوع مهمّی است که می تواند علل و عوامل عدم رشدِ جامعۀ مدنی و تداوم استبدادِ سیاسی در ایران را تبیین کند.سال ها پیش در جمبندی پایانِ کتابِ «آسیب شناسی یک شکست » گفته بودم:    

-« رَوَند رویدادهای سیاسی درتاریخ معاصرایران نشان می دهد که بـرخلاف نظـر مُستشـارالدوله، مشـکلِ جامعۀ ما « یک کلمه » (قانون) نیست ، بلکه مشکل اساسی جامعۀ ما یک مشکلِ ساختاری، معرفتی و فرهنگـی است و به همین اعتبار، نیازمند مهندسی اجتماعی و مستلزمِ پیکار تاریخی  و درازمدّت است. اینکـه در تمام  دوران مشروطیـّت و زمان مصدّق، مشروطه خواهان ما به استبداد گرویدند ، آزادیخواهان ما آزادی دیگران را پایمال کردند و حامیان وُ مدّعیـان حکومت قانون ، بی قـانونی هـا نمودنـد ، ناشـی از ایـن کمبودهـا و مشکلات ساختاری ، معرفتی و فرهنگـی است».

براین اساس ، اعتقاد دارم که  تاریخ معاصر ایران چونان آئینۀ شکسته ای است که تصاویر کج  وُ معوجی از چهره های سیاسی ارائه می دهد ، خصوصاً که این « آئینه » به زنگارِ  ایدئولوژی های فریبا (چه دینی و چه لنینی) نیز آغشته است. بر ما است که با روانی روشن و ذهنیّتی بی تعصّب وُ آزاد، تکّه های این آئینۀ شکسته را در کنار هم بگذاریم و از آن، منشوری سازیم تا ابعاد چندگانۀ شخصیّت ها و رویدادهای تاریخ معاصر ایران را بازنماید. طبیعی است که در بارۀ این شخصیّت سیاسی یا آن رویداد تاریخی ، بسیاری از ما چه  بسا نظر مشترک یا مُشابهی نداشته باشیم ، ولی اهمیّت کار در این است که  با فروتنی و فرزانگی  به روشنگری وغنای حافظۀ تاریخی جامعه  بکوشیم چرا که بقولی: « در جامعه ای که همه ، یک جور می اندیشند ، دیگر کسی نمی اندیشد!». 

سال های سکوت وُ صبوری!

  بنظر می رسد که دو جریان سیاسی مرا بخاطر کتاب ها و مواضع  فکری ام  هرگز نبخشیده اند:   

۱-  شریعتمدارانِ کیهان نویس که با قلم های قی  مرا « کافر» و« مُلحد » خواندند،

۲ملیّونی که در یک « تعطیلاتِ تاریخی » خودرا با « بادبزنِ خاطرات » سرگرم کرده اند و هرگونه بازاندیشی دربارۀ مصدّق و ۲۸مرداد۳۲ را« گناهِ کبیره » می دانند.

ازسال۲۰۰۸ موجِ حیرت انگیز، هولناک و گاه مشکوکی علیه من و کتابِ دکترمحمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست  به راه افتاده که  یادآورِ زرّادخانۀ تبلیغاتی حزب توده علیه خلیل ملکی بود . رهبر این « ارکستر بی شکوه » ( آقای محمّد امینی ) با سوء استفاده از برنامه های مختلفِ تلویزیونی -خصوصاً در تلویزیون اندیشه –  دراین باره « سنگ تمام » گذاشت! و بعدها، آنهمه را درهیأت کتابی به «زیورِ طبع » آراست که – به درستی- آنرا« دائرۀ المعارفِ دشنام  وُ جعل وُ تحریف » نامیده اند.

من -امّا- این هیاهوهای حیرت انگیز را محصولِ بحرانِ عمیقِ اجتماعی و ناشی از زوالِ انصاف، ادب و اخلاق سیاسی  می دانستم  که طی آن ، انتقاد  تا حدِّ  انتقام ، اختلاف نظر تا حدّ دشمنی  و فضیلت  تا حدِّ رذیلت  سقوط  نموده بود. مقالات « نگاهی به یک عارضۀ تاریخی! » ، « ما  و «نفرین شدگان تاریخ » ، « خلیل ملکی  و تراژدیِ روشنفکران تنها » ، « سایه سارِعرفان وادبیّات ایران» ، « دست نوشته ها  نمی سوزند » و « مأموران معذور » بازتابِ این موجِ حیرت انگیز ، هولناک و گاه مشکوک بود. به قول شاملو:

دیدم آنان را بی‌شماران،

و انگیزه‌های عداوتِ شان چندان ابلهانه بود

که مُردگانِ عرصۀ جنگ را

از خنده

بی‌تاب می‌کرد؛

و رسم وُ راهِ کینه ‌جویی ‌شان چندان دور از مردی وُ مردمی بود

که لعنتِ ابلیس را

بر می‌انگیخت… 

  •  مسئله – اما – چه بود؟ آن کتابِ کوچک چه باورهائی را ویران می‌کرد؟ و کدامین اندیشه وُ آرمانِ ملّی را جایگزین آن می ساخت ؟ به عبارت دیگر،چرا این کتاب کوچک – مانند بمب -خوابِ ذهنیِ بسیاری را آشفته کرد؟ و باعثِ خشم وُ خروش « سوسمارانِ رسانه ای »گردید؟ پاسخ  را می توان درکلامِ دانشجویانِ نوجو و کنجکاوی خواند که پس از انتشار کتابِ «آسیب شناسی…» نوشتند:

-« قدمی  تازه برداشتن
کلامی تازه گفتن
این است آنچه که عوام از آن می‌هراسند ».
(داستایوسکی)

با انتشار کتاب « دکترمحمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست » ، پژوهش‌های موجود دربارۀ دکتر مصدّق و خصوصاً رویداد ۲۸ اَمرداد ۳۲ را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: پژوهش‌های پیش از «آسیب‌شناسی یک شکست»، و پژوهش‌های پس از آن. این کتاب را می ‌توان  «حادثه »ای در تحقیقات تاریخیِ سال‌های اخیر بشمار آورد. استقبال گسترده از کتاب و تجدید چاپ آن در مدّتی بسیار کوتاه، می‌تواند نشانه‌ای از همین « حادثه » باشد…».

از فرازِ سال های سکوت وُ صبوری اینک  به روشنی  می توان دید که  بسیاری از نظرات  و مفروضاتم (خصوصاً دربارۀ رضا شاه ، محمدرضا شاه ، محمدعلی فروغی ، مصدّق و انفعال حیرت انگیزش در روزِ ۲۸ مرداد۳۲) مورد تأیید بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته است(۲) . این امر

ضمن اینکه نشانۀ  نوعی پیروزی نظری می تواند باشد ، درعین حال، نشان دهندۀ این است که  بررسی دوران رضا شاه ، محمدرضا شاه و دکتر مصدّق – خصوصاً رویداد ۲۸ مرداد ۳۲- وارد مرحلۀ تازه ای گردیده و از اسارت ملاحظات سیاسی – ایدئولوژیک   آزاد شده است.

این پیروزی نظری  نشان  می دهد که دیگر نمی توان صدای دگراندیشان را به اتهام « کُفر گوئی »، « تجدید نظر طلبی » و« سوداگری با تاریخ » درحصر وُ حصارِ تعصّباتِ مسلکی  محبوس ساخت. به قول حافظ:

شد آن که اهل نظر بر کناره می‌رفتند

هزار گونه سخن در دهان وُ لب خاموش

به صوتِ چنگ بگوییم آن حکایت‌ها

که از نهفتنِ آن  دیگِ سینه می‌زد جوش

جوهرِ بیشتر مقالاتم  در سال های اخیر نوعی « نگاهِ مادرانه به تاریخ  » و دعوت برای بازاندیشیِ تاریخ معاصرایران بود. «انقلاب شکوهمند اسلامی» باید همۀ بشارت نویسان دیروز و معمارانِ تباهیِ امروز را فروتن کند تا با ذهنیّتی باز و آزاد به عقایدِ دگراندیشان نظر کنند  چرا که دموکراسی را « ورزش فروتنی » نامیده اند. بسیاری از ما – چه بسا – در مقطعی از زندگی سیاسیِ خود دچار اشتباهاتی شده ایم ولی با شجاعت، تواضع و فروتنی کوشیده ایم تا با طرح آن اشتباهات، « چراغی فرا راهِ آیندگان » سازیم .

چهل سال حاکمیّت جمهوری اسلامی به قول احمد شاملو:« عُمر قرونی برملّت و میهن ما  گذشته است » و لذا، ما  نمی توانیم – و نباید – با فرا فکنی و فرار از اشتباهاتِ ایرانسوزِ خود  راهِ اشتباهات آینده را هموار کنیم .

اشارۀ من به  رویدادِ خونینِ محوطۀ  کاخ  سفید  بر بسترِ ضرورتِ این  بازنگری و بازاندیشی  بوده است . ازنظرِ من  بررسی این رویدادِ مهم می تواند دریچه ای برای درکِ بهتر سقوط شاه و وقوعِ انقلاب اسلامی باشد. 

آنچه که این رویدادِ مهم را برجسته تر می کند اعتراض سنای آمریکا به دولت کارتر بود. سنای آمریکا در نوامبر سال ۱۹۷۷ضمن اعتراض به نحوۀ انجامِ  این تظاهراتِ خشونت بار، دولت کارتر را متهم کرد که عَمداً و آگاهانه از تظاهراتِ خشونت بارِ مخالفان  جلوگیری نکرد تا  شاه را  در 

افکارِ عمومی   ضعیف و متزلزل  جلوه دهد.

 پرداختن به این موضوع می تواند روشنگرِ نقش مخالفان شاه در خارج ازکشور– خصوصاً کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج ازکشور- باشد ، سازمانی که مانند یک ارتش منسجم عمل می کرد و بیشترِ اعضای آن دانشجویان شریفی بودند که برای استقرار آزادی و عدالت اجتماعی مبارزه می کردند.

دربارۀ « رویدادِ خونینِ محوطۀ کاخ سفید » به هنگام سفر شاه به آمریکا( در۱۴نوامبر ۱۹۷۷ =

 آقای امینی اظهار کرده: (۲۳ آبان ۱۳۵۶

-«من درکنفدراسیون دانشجویان ایرانی فعّال بودم [ولی]نه برای کسی اسلحه ای کشیدم ونه،چماقی در دست گرفتم… من در یک جنبش مدنیِ مخالف حکومت شاه شرکت داشتم. من نقشی در به راه انداختن آن  تظاهرات در برابر کاخ سفید نداشتم، هرچند اگر در آن هنگام در واشنگتن می بودم،

با سر و جان درآن رویداد شرکت می کردم ».

یک لحظه و با «حسن نیّت»  این ادعای آقای امینی را بپذیریم، امّا پُرسش این است که شکل وُ محتوای این «جنبش مدنی » چه بود؟ زنده یاد دکتر احمد شایگان(فرزند دکتر علی شایگان و مسئول سازمان های جبهۀ ملّی در آمریکا) می گوید :

-«این [حمله به گروه های سیاسی]جریانی بود که به رهبری فردی به ‌نام «محمد امینی» پسر همان امینی ، شهردار دکتر مصدّق ، هدایت می‌شد…این افراد متأسفانه این سیاست غلط را داشتند که درگیری‌های فیزیکی ایجاد می‌کردند… ما بشدّت با ایشان مخالف بودیم و چندین‌بار هم در سازمان[جبهۀ ملّی] آمریکا که من در آن دبیر بودم بحث شد که باید این افراد اخراج شوند…».

نمونه های دیگری از این« جنبش مدنی »!! حملۀ نیروهای« سازمان احیا » به رهبری آقای امینی  به دگراندیشان و حتّی نهادهای حقوق بشری و نویسندگان آزادیخواه بود که لیستِ بلندی از آن در مقالۀ مستند آقای حسن اعتمادی  (از اعضای سابق کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج ازکشور) آمده است.

همین« سازمان احیا » بود که ضمن نامیدنِ خلیج فارس  به عنوان  خلیج عربی  در سودای تجزیۀ ایران بود و در« رویدادِ خونین محوطۀ کاخِ سفید » نقشی اساسی داشت. بسیار متأسفم که آقای امینی  دراین باره دچار« آلزایمر تاریخی » شده و چیزی نگفته است!

معمّائی بنام کتابِ « دموکراسیِ ناقص » و نویسندۀ آن!

درهمۀ سال هائی که کتابِ« دموکراسیِ ناقص» و نویسندۀ آن، مورد توجّه آقایان حسن اعتمادی ، شهرام فرهمند ، رحیم حدیدی ماسوله ، جواد رحیم لو و خسرو فَرَوَهر وخانم ها  شهلا وطنخواه  وسارا زهیری  قرار گرفته ، آقای امینی بجای پاسخ روشن و شجاعانه ، به  پاک کردنِ صورت مسئله  و دشنام به منتقدان پرداخته است.باز بسیار متأسفم که آقای امینی با رد پیشنهادات متعدّد منتقدان اصلی، راهِ روشنگری و تفاهم دربارۀ این موضوعاتِ مهم را بسته است.

استدلالِ منتقدان فوق مبتنی بر اسناد است درحالیکه  آقای امینی به  استشهاد از این وُ آن(حتّی از همسر وُ همسایگان سابق اش) متوسّل شده است ، شیوه ای که در هیچ محکمۀ عادلانه ای ، مسموع  نیست چراکه به قول حافظ:

چه حاجت است بدین دفـتر وُ گـواه شـدن

 تصرّفات تو خود اظهر مِن الشمس است

آقای امینی مدّعی است که:« میرفطروس نیک می داند  که من، «م. الف. جاوید»، نویسندۀ کتاب «دموکراسی ناقص» نیستم ».

من نمی دانم که آقای امینی با کدامین « اخلاق » چنین « استشهاد »ی  را جعل می کند در حالیکه نیک می داند که من هیچگاه کمترین مراوده  یا مکاتبه ای  با  وی نداشته ام تا ازاین « رازِ سربه مُهر» نیک آگاه باشم!

استشهاداتِ دیگرِ آقای امینی نیز بر همین اساس، بی پایه وُ اساس است. با اینحال، برای روشن شدنِ  بحث، من – باز- با نوعی « حُسن نیّت »- سخنِ آقای امینی – مبنی بر انتساب کتاب « دموکراسی ناقص » به فردِ مرحومی به نام آقای حبیب الله تیموری را می پذیرم ولی پرسش اینست که تناقضاتِ موجودِ در اظهاراتِ آقای امینی را چگونه می توان  توضیح داد؟.ازجمله:    

۱-نامِ مستعار روی جلد کتاب،« م.الف.جاوید » است و با نام «ح.ت.جاوید »(حبیب الله تیموری) هیچ خوانائی و تناسبی ندارد!

۲- طبق تحقیق خانم شهلا وطنخواه:مرحوم حبیب الله تیموری سال ها پیش به ایران برگشته و به عنوان متخصّصِ حسابداری در یکی از مؤسّسات مهم تهران به کار مشغول شد و درهمۀ این سال ها با وجود انتشارِ ترجمه ها و تألیفات متعدّد در زمینۀ حسابداری ، هیچ کتاب یا مقاله ای در بارۀ تاریخ معاصرایران  از وی منتشر نشده است.

آقای امینی می گوید:« کتاب دموکراسی ناقص پس ازانقلاب بدستم رسید…وقتی این کتاب منتشرشد من ۲۱یا۲۲ سالم بود، هنوزدرسن و سال پژوهشی  و آشنا به فرایندهای پژوهشی نبودم ».

 این درحالی است که آقای امینی در جای دیگری گفته : در سال ۱۳۵۷ کتابی با نام مستعارِ «م.الف.مراد» منتشر کرده بودم،« دفتری پُربرگ و برپایه‌ی پژوهش تاریخی من در پیش از انقلاب … که بارها بازچاپ شد».

بنابراین، برخلاف ادعای پیشین ، درسال ۵۷ آقای امینی نه تنها«درسن و سال پژوهشی و آشنا به فرایندهای پژوهشی » بوده بلکه دو کتابِ مستطاب هم با نام مستعار«م.الف.مراد» و«محمدحسن» منتشرکرده بود!

آقای امینی از مندرجاتِ ضد ایرانی و ضد مصدّقی کتابِ « دموکراسی ناقص » با طنز و تردید  یاد   می کند و می گوید:« نیک بنگرید که ایشان[میرفطروس] نخست انگِ « تجزیه طلبانه » و « ضدِّ ایرانی » را بر کتابی که بیشتر مردم آن را ندیده و نخوانده اند می نهد و سپس از من می خواهد که نشان بدهم که نویسنده‌ی این کتاب تجزیه طلبانه و ضدّ ایرانی نیستم! ».

یکی از دوستان بسیار نزدیک آقای امینی نیز در دفاعی ناشیانه از او و کتابِ «دموکراسیِ ناقص »، نوشته است:

-«همانطور که در گذشته هم نوشتم ، کتاب دموکراسی ناقص شاید بهترین پژوهش مستقل دربارۀ جریانات سیاسی در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ است هرچند از زاویۀ دیدگاه ایدئولوژیک آن دوران ، چپ نوشته شده… اصل آن کتاب، تحقیقات تاریخی دست اوّل است که همۀ مدّعیان تاریخ نگاری امروز به پای زنده یاد حبیب تیموری نمی رسند … ».

 به قول مولوی: «از قیاسش خنده آمد خلق را».

دربارۀ مندرجاتِ ضدِّ ایرانی و ضدِّ مصدّقی کتاب « دموکراسیِ ناقص » ،کافی است به مقالۀ  روشنگرِ« غائلۀ آذربایجان ، ارتش سرخ  و کمونیست های ما» ، نوشتۀ آقای جواد رحیملو و نیز به مقالۀ « دکترمصدّق،«دموکراسی ناقص» و …» ،نوشتۀ آقای حسن اعتمادی مراجعه کنیم تا مصداق این شعرِ مولوی را  بیشتر بشناسیم:

ز ننگ ها  نتوان رَست تا خِرَد باقی است

که جامه ازکفِ هُشیار  مشکل است ربود

***

سال ها پیش در پیشگفتارِ کتابِ « برخى منظره ها و مناظره هاى فکرى » نوشته بودم:

-اگر می خواهیم که آیندۀ دموکراسی و جامعۀ مدنی در ایران به گذشتۀ پـُراشتباه و بی افتخار اکثر رهبران سیاسی و روشنفکرانِ ما نبازَد، باید شجاعانه و بی پروا به چهرۀ حقیقت تلخ نگریست و از آن، چیزها آموخت. این گذشتۀ پـُر اشتباه و بی افتخار باید همۀ ما را فروتن و در برخورد با مسائل و مشکلات میهن مان هوشیارتر سازد.با این امید که از باز تولید و تکرار ایدئولوژی های خرد گریز وُ تجدّد ستیز  جلوگیری گردد .

براین اساس، به دوست فرزانه ای نوشته ام:

– انسان باید دارای جانی عرفانی و ذهنیّتی عقلانی باشد تا چونان شاهرخ مسکوب – صادقانه و شجاعانه – رسوبات آن « حزب طراز نوین » را از ذهن وُ زبان بزُداید تا بسان آئینه ای زلال، دریچۀ روشنی از دوران رضا شاه  و… در برابر اکنونیان و آیندگان بگشاید.

در دوازدهمین سالگرد انتشارِ کتابِ« آسیب شناسی یک شکست» ، من – دوستانه و صمیمانه – برای آقای امینی چنان جان وُ ذهنیّتی  آرزو می کنم (۳).

_______________

پانویس ها:

۱- از دیباچۀ کتاب« آسیب شناسیِ یک شکست »، بهار۲۰۰۸.

۲- در چاپ پنجمِ کتابِ « آسیب شناسی یک شکست »(ص۹) به نامِ این پژوهشگران اشاره کرده ام.

۳-چنانکه گفته ام  : این مقاله می بایست پیش ازاین  منتشر می شد ، امّا به خاطر ابتلای شدید آقای امینی به « ویروس کرونا » انتشارِ آن تا کنون به تأخیر افتاده تا سُنّتِ کرامت وُ مروّت وُ مدارا  رعایت شده باشد.

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=27953 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x