شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

در ستایش دیکتاتور؟! – ف. تابان

«منافع» در سیاست همواره حرف اول را می زند. غالب کسانی که از شب گذشته تا به حال مستقیم و غیرمستقیم به تقدیس اکبر هاشمی رفسنجانی به بهانه های مختلف مشغول هستند همان ها هستند که وقتی دو ماه پیش فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا درگذشت بی هیچ شبه و تردید او را یک «دیکتاتور» خواندند و محکومش کردند.

فضایی که این روزها در حال شکل گیری است، مشابه همان فضایی است که در یک سال و خرده ای پیش در زمان انتخابات مجلس و خبرگان شکل گرفت. آن زمان اما اگر پیوستن به جبهه ی اکبر هاشمی رفسنجانی با توجیه حذف «مثلث جیم» صورت می گرفت، این بار این تجلیل بی بهانه ای و مستقیما به خاطر «شخصیت» و «نقش» اکبر هاشمی رفسنجانی در نظام جمهوری اسلامی صورت می گیرد.
هیچ کس بخش های عمده و خونین کارنامه ی هاشمی رفسنجانی، از سازماندهی ده ها ترور در ایران و خارج از ایران، از قتل و کشتار نویسندگان و تلاش برای امحای دسته جمعی اعضای کانون نویسندگان ایران، از دست داشتن در هزاران اعدام و قتل عام سیاسی مخالفان، از نشاندن علی خامنه ای بر گلوگاه مردم ایران، تا برخورد با ملایمترین مخالفان حکومت اسلامی و… را نفی نمی کند. اما چه چیز باعث می شود که علیرغم این کارنامه ی خونین و سیاه، داوری در مورد هاشمی رفسنجانی در جامعه ی ما تا این اندازه متفاوت باشد؟
به نظر می رسد سال هاست اختلاف بین آن ها که در چارچوب این حکومت منافعی را می جویند با آن ها که خواهان برافکندن آن هستند، از موضوعات تاکتیکی و سیاسی و خط مشی گذشته و به اختلاف در ارزش ها و آرمان رسیده است. هیچ تاکتیک سیاسی نمی تواند امروز از هاشمی رفسنجانی یک قهرمان و یا یک منجی بسازد بدون آن که اندیشه های آزادی خواهانه و دموکراتیک و عدالت جویانه را به مسلخ ببرد و اگر هم از دیکتاتوری ارزش نمی سازد، اما اغماض و کرنش در برابر آن را رواج ندهد.
حال اگر برای «پیشرفت رفرم» باید بر جنایت ها چشم پوشید، ارزش های دموکراتیک را بی بها کرد و به تقدیس دیکتاتورها پرداخت، پس بفرمائید، این گوی و این میدان؛ اما لطفا نگویید این «رفرم» چیزی بیشتر از آن خواهد بود که «عالیجناب سرخ پوش» قهرمانش باشد!

* طرح از رضا دخو



     از : روزبه صالحی

عنوان : آری رفیق تابان! تاکتیک و استراتژی رابطه مستقیم و همسو دارند.
من نوشته رفیق تابان را می فهم چون دیده و می بینم که مظاهر تاکتیکی هاشمی رفسنجانی در خدمت اهداف استراتژیک جمهوری اسلامی است. قابل قبول است که وی از بدو حیات جمهوری اسلامی تا چند روز پیش، در متن سیاست، یک بازیگر بسیار مهم و کم‌نظیر برای حکومت کنونی ایران بود، طبیعی است که حضور دائمی هاشمی رفسنجانی در مرکز میدان سیاست و اثرگذاری کم و بیش اما مداوم او، از او شخصیت کم‌نظیری ساخته است. طرح این تلاش که او به مرد پیچیده حوزه سیاست شناسانده شود؛ در واقع غلوآمیز می باشد. مشرب سیاسی او در پارادوکسیکال بودن سیاست‌ورزی‌اش سبب شده که بعد از فوت ایشان برای او نقش تعیین کننده قائل شوند. به یاد داریم که هاشمی رفسنجانی در تمام مناصب حکومتی از ریاست پارلمان و رئیس جمهوری تا رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام یک هدف زیرپوستی را ادره می کرد و تا آخرین لحظه حیات کوشش نمود تا از قانون اساسی و اصول غیرقابل تغییر آن، ولایت فقیه فراتر نرود. بعد از این هم اگر تصور شود کهدر صورت فوت نکردن، تغییر تاکتیکی او به ارائه استراتژی نوین و دلخواه اپوزسیون منجر می شد؛ تصور خلاف واقع است.تصوری که آرزوهایش را در تاکتیک دیگری می جوید. باور کنید! حتی اگر فوت هم نمی کرد، در چارچوب سیاست های توسعه یا اصلاحات در رژیم یا اعتدال هاشمی رفسنجانی نشانه ای پیدا نمی شد که منافعی برای دگراندیشان بالاخص چپ ایران منظور کرده باشد.
۷۷۷۹۴ – تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹۵       

     از : دورآشنا

عنوان : مرگ طبیعی؟
رفسنجانی اخیرأ و در پی مقام بالایش در مجلش خبرگان و تشخیص مصلحت مطرح کرده بود که باید در قانون اساسی تجدید نظر شود و قدرت ولایت فقیه شورایی بشود. مرگ ناگهانی یا طبیعی او !!؟؟
۷۷۷٨۰ – تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹۵       

     از : کیم میر

عنوان : هر که این این راز ندانست در این راز بماند !
وقتی از تحلیل طبقاطی فاصله بعید گرفتی بعمد یا سهو نخواستی یا ندانستی که چگونه یک مقوله تاریخی را بصورت واقعگرایانه در روند تاریخی و بستری که حرکت میکنه بیان کنی خود بخود کاسترو و رفسجانی در یک طراز قرار میگیرند .اگر از رفسنجانی حرکات دمکراتیک سر میزد و تقربین در یک خط حرکت میکرد تعجب آور بود و همچنان اگر کاسترو حرکات و اعمالش مشابه رفسنجانی وامثالهم . یکی از سازمانی ترورستی که ترور را برای ترو انجام میداد و بلاخره منظورشان از ترور های بزرگ و نتیجه اش چه بود میخواد تجلیل بشه دیگری از بقایای سلطنت که در قرون وسطی امکان بازگشت بلحاظ تاریخی وجود نداره . ولی واقعیت همینه که امروز در تشیع جنازه هاشمی اتفاق افتاد هر نیروی سیاسی نبیند باخته ! در خیابان فریاد “میر حسین”و”خاتمی” سر میدادند یعنی رهبران “اپوزوسیون”در داخل اند . واین شعارها عمدی و از روی آگاهی بود و حالا ترس سردمداران از “جنبش سبز “میتوان فهمید و چراامسال از همیشه مرگ این جنبش پر توان را فریا د میکردند . حالا همان ادا و اصول و تحلیل های صدتا یه غاز قبل از سال ۵۷ را برای چندمین بار تکرار کنید .!!!
۷۷۷۷۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹۵       

     از : نیما حقیقت گرا

عنوان : آقای تابان عجب مقایسه ای کرده؟
جناب تابان سردبیر محترم این سایت باید بهتر از هرکسی بداند که در دیکتاتور خواندن یک فرد ملاک ارزیابی ما سیستم یا ساختار حکومتی است که آن فرد آنرا نماینده گی میکرده یا میکند. اگر هردو سیستم حکومتی کاسترو و جمهوری اسلامی را با هم مقایسه کنید هردو ساختار دیکتاتوری دارند که در کوبا به فیدل حق حاکمیت مطلق ۵۰ ساله را داد بدون حضور حزبی مخالف و بدون آزادیهای مختلف از آزادی بیان گرفته تا آزادی سفر و غیره. و در ج.ا. آخوندهای تهی مغز هم همین کمبودها حتی بشکل بدترش موجود است و این تشابه در ذات هرگونه حکومتهای ایدئولوژیکی مستبدانه است چه ایدئولوژی اسلام سیاسی باشد چه کمونیستی تعصبگرا و دگماتیسم!
آقای تابان که گویا به قواعد بازیهای دموکراتیک آشناست و میخواهد بدان وفادار بماند آیا برایش مشکل نیست که قبول بکند یک فرد مثل کاسترو این اجازه را بخودش میدهد که ۵۰ سال رهبری خودش را بر مردم زبان بسته کوبا تحمیل بکند و اولین اصول دموکراسی را که انتخابات آزاد با حضور احزاب آزاد است را رعایت نکند؟ این با کدام موازین دموکراسی یا نشانه دیکتاتور نبودن همخوانی دارد سرور من؟ البته باز انگشت کوچک فیدل کاسترو میارزد به صد تای آخوند خرافه پرست فاسد مثل رفسنجانی ( رسماً جانی! ). فیدل را با یک ملا مقایسه کردن توهینی است به همه چپها و اندیشه های عدالتخواهانه چپها. فیدل حداقل یک آتئیست و ضد مذهب بود که نشان از آگاهی و دانائی و روشنفکری او دارد چیزیکه در نمایندگان خداباوری و اسلامرگرایان کالائی نادر است و کار خطائی است که یک چپ مثل فیدل را با برخی اشتباهاتش با یک آخوند خرافه پرست احمق مثل رفسنجانی بی شرف یا خامنه ای بی همه چیز مقایسه کنید. شما ببینید این مذهبگرائی چه بلائی بر سر مردم میآورد و چقدر آنها را ناآگاه و نادان نگه میدارد که بدلیل شستشوی مغزی در طی ۳۸ سال دوران حکومت ننگین و سیاه ملاها امروز خبر آمد که بیش از دو میلیون در مراسم تشییع جنازه این ملای دزد و آلکاپون در تهران شرکت داشتند. شما با سطح شعور و فکری چنین مردمی… میخواهید به دموکراسی و سکولاریسم برسید آنهم در ایران خراب شده؟ ما چپهای خارج نشسته باید یاد بگیریم و قبول کنیم که با این سطح از شعور پائین و ناآگاه مردم ایران که برای یک آخوند فاسد و سردسته دزدها و جنایت پیشه بیش از دو میلیون در تشییع جنازه اش شرکت کردند دیگر امیدی به بهتر شدن اوضاع ایران به این زودیها نیست مگر معادلات بین المللی خارجی جدید بساط آخوندها را از مرز و و بوم ایران برچیند و این مردم بدبخت اسلام زده از بند و اسارت اسلامخواهی نجات یابند و آنوقت دریابند که چه فجایع و بلائی در طول حکومت اسلامی ملایان برسرشان آمده. اگر معیارهای دیکتاتوری چیست و دیکتاتور کیست را صادقانه بررسی و قضاوت کنیم متاسفانه نمیشود کاسترو را از این عنوان دیکتاتور مبرا ساخت علیرغم برخی کارهای مثبتش برای خلق خودش. آخوند جماعت پست فطرت و مرتجع را نباید هیچوقت با یک فرد چپ آنهم فیدل کاسترو مبارز مقایسه کرد. اگر فیدل دیکتاتور هم بود حداقل به خلقش خدمتی در یکسری زمینه ها کرد ولی بگوئید سران ابله ج.ا. کدامشان به مردم ایران چه خدمت مثبتی کردند؟ آخوند خودش پارازیت و مفتخور جامعه است که با اسلام وحشی بدور از تمدن فقط تخریب جامعه را هدف دارد. حالا خدمتشان در چی و در کجا بوده یا هست برای من نوعی معما میماند و جای سوال؟ در ضمن انتظار میرود که جناب تابان نقش فعالتری در ابراز نظر و موضعگیرهای خودشان ایفا بکنند و اگر میشود کمتر نظرات مخالف نظر خودشان را به تیغ سانسور بسپارند. ممنون از زحمات شما با اینکه بارها نظرم را روی سایت نگذاشتید طوریکه مجبور شدم نام کاربری تازه ای برای خودم انتخاب بکنم! با آروزی سلامتی برای همه چپهای انساندوست و عدالتخواه واقعی طرفدار دموکراسی!
۷۷۷۷٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹۵       

     از : حمید صالحی

عنوان : زرنگ انقلاب
اینکه برخی فیدل کاسترو را درکنار رفسنجانی قرارداده و هردوراباهم دیکتاتور بنامند هیچ جای نگرانی و بحثی را ندارد ابراز عقیده ازاد و البته ارزش هر عقیده ای هم حقیقت و واقیعیتهای سازنده چنان عقیده هایی هستند و یکی از اشکارترین حقایق و واقعیت ها این هست که تمام ادمخواران و جنایتکاران و فاسدین چند دهه های اخیر در سطح جهانی همراه نوع داخلی انها به فیدل کاسترو فحاشی کردند و خواهندکرد جز این هم انتظاری نبوده و نیست اما ان به اصطلاح استراتژیست دنیای سیاست و فلسفه که رفسنجانی را شاگرد زرنگ انقلاب میداند یا فقط ظاهرا نام باند جنایتکار و انقلاب بر باد ده را انقلاب گذاشته و او را که شاگرد زرنگ این باند بوده به نام زرنگ انقلاب معرفی کرده که درست هم بوده است ویا اینکه جناب ایشان هم که معروف بوده با عنایت همین زرنگ انقلاب به کنار تایمز لندن رسیده است را هم شاگرد تنبل همین انقلاب بنامیم والله و اعلم تا بقول همین زرنگهای انقلاب العاقبه للمتقین
۷۷۷۷۱ – تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹۵       

     از : امیر ایرانی

عنوان : خامنه ای دیکتاتور، رفسنجانی دیکتاتور، کاسترو دیکتاتور
در نوشتار شتاب آلود آقای تابان ارجمند، نکاتی وجود دارد که نیاز به پرداختن است.
اگر از مسئله کاسترو که فردی بوده در گوشه ای از این کره خاکی برای چندین دهه تئوری خویش را برکشورش اعمال کرده بود(چه خوب وچه بد) بگذریم و بخواهیم شرایط حاکم بر کشور خودمان را مورد توجه قرار دهیم، پرسش لفظ دیکتاتوری به لحاظ ساختاری در جمهوری اسلامی به آقای رفسنجانی باید اتلاق شود یا به خامنه ای؟
برای رسیدن به پاسخ می توان با توجه به تجربیات تاریخی و نشان های تاریخی مطالبی را ارائه داد:
جمهوری اسلامی چه بخواهیم وچه نخواهیم تاکنون توانسته نزدیک به چهاردهه حضور خودش را درتاریخ ایران به ثبت برساند که دراین چهاردهه حوادث مختلفی برکشور نمایان شده که گاهاً آن حودث خونبار و جبار ناپذیر بودند.
اگر بخواهیم، در این چهار دهه حضور ونقش خامنه ای را مورد توجه قرار دهیم آن چهار دهد را باید به دو دوره تقسیم کنیم آنهم:
۱)دوره ایکه خامنه ای رهبر بود ۲) دوره ایکه خامنه ای رهبر نبود.
دوره ی رهبری خامنه ای:
بیش از سه دهه از آن چهاردهه به دوره رهبری خامنه ای اختصاص دارد که ایشان بدلیل قرار داشتن در یک جایگاه حقوقی به نام رهبری(ولی فقیه) از تمام تصمیمات و حوادثِ ویرانگر و حتی ریز آنان مطلع بوده و خواهد بود و حتی بدلیل جایگاهش در ساختار حقوقی کشور دستور دهنده و برخورد کننده با آنان بوده.
اگر بخواهیم به گوشه ای از روش ایشان آنهم براساس ساختار حقوقی اشاره ای داشته باشیم می توان گفت:
برنامه هایی به ایشان پیشنهاد می شود و ایشان با اضافه و کم کردن از آنان، دستور به اجراء می دهد و چنانچه در حین اجرا متوجه شود مسائل بسمتی می رود که اقتدارش را به چالش می کشد با دودوزه بازی، سازی دگر می زند و شیوه های بسیار کودکانه را برای خنثی کردن به پیش می گیرد و…
اما دراین دوران رهبری ایشان:
ایشان دریک دوره هشت ساله بایک برنامه ریزی خاص در پی اجرای سیاست های خاص خودش برآمد، که نتایج حاصله چیزی جزء چپاول و غارتگری هوشمند نبوده و علاوه برآن، موجودیت سرزمینی و شرایط ملی جامعه را بخطر انداخته بود که تبعات حوادث آن دوران هشت ساله، گریبان او را با دو اتهام( دزدی و جاسوسی) گرفته است،
که جالبست! نماد این گریبان گیری نیز رفسنجانی شده بود و است.که بودنش برای خامنه ای مصیبت بوده و مرگش می رود مصیبت خامنه ای را دو چندان کند!؟
چون آن نماد گریبان گیری او (رفسنجانی)، یادش، در اذهان آن بخش از جامعه که مسائل را بگونه ای دگر می نگرند( که بخش زیادی از آنان درون نظامی نیز می باشند) حاکم خواهد بود، که می تواند موتور حرکتی باشد برای عبور از یکی از نماد های دیکتاتور سازی(ولی فقیه).
پرداختن به اینکه خامنه ای چه سیاستی را برای دفع رقبایش با مجری گری دلقک پیشه ای به نام احمدی نژاد پی گرفته تا بتواند سیاست های مخرب هشت ساله خاص خود را به پیش ببرد نیاز به یاد آوری نیست و…
دوره دوم که خامنه ای رهبر نبوده:
می دانیم درآن دوران، که حوادث خونباری نیز رخ داده، ایشان در ساختاری موجود مدیریتی آن دوران، در مقام ریاست جمهوری بوده و درآن دوران، نهاد رهبری بگونه ای هوشمند برای اهدافی خاص پی ریزی نشده بود و حزب و یا سازمان خاصی نیز حاکم نبوده که بتوان پیکان حوادث را فقط به یک سمت نشانه گرفت اما خامنه ای چون در مقام ریاست جمهوری بوده، براساس ساختار حقوقی در تمام حوادث نقش داشته و تصمیم گیرنده بوده، اگرچه درپی ذهنیت سازی برآمده که خود را مبرا کند اما این روش ایشان ظاهراً جواب نداده.
مطالب بالا درپی این است که بگوید روند تحولخواهی و مبارزاتی تا رسیدن به سر مقصد، توجه به بازیگران باید، بگونه ای دگر نگریسته شود و از آنان برای عبور چگونه استفاده کردن باید لحاظ شود. محاکمه تاریخی آنان به تاریخ بعدی و ایجاد شرایط بعدی باید سپارد.
چه بسا خائنی خادم و چه خادمی خائن شود و چه مبارزی دکاندار و چه ضد مبارزی روش دهنده مثبت شود!
۷۷۷۶۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹۵       

     از : بهروز الف

عنوان : آقای بهروز و بحث کیلویی
جناب آقای بهروز مطمئن هستم با جمله بحث کیلویی آشنایی دارید و میدانید وقتی که انسان برای اثبات سخنانش با کمبود منطق روبرو میشود به بحث کیلویی و یا بقولی به هوچی گری میپردازد. شما ادعا میکنید که رفسنجانی و کاسترو هر دو دیکتاتور بودند و ضد آزادی مردمشان و آواره گی میلیون ها از آنها. این خود قضاوت کنید این بحث شما آینیه تما نمای بحث کیلویی نیست؟ نه منطقی در آن هست و نه دلیل و مدرکی. همینطور الله بختکی یک چیزی نوشتید که دلتان خنک شود. اجازه بدهید به چند نکته اساره کنم
۱. دیکتاتور معنی دارد. ممکن است تعریف خودتان را ابتدا ارائه دهید بعد فتوا. شما از آزادی مردم چه میدانید؟ آزادی ابتدای لباس انتخاب کردن و پوشیدن، آزادی و حق رفتن بمدرسه و با سواد شدن، حق داشتن از بیمه مجانی که سلامتی شما را تضمین کند، آزادی و حق داشتن مسکن و به گور خوابی نیافتادن، ازادی برای گرفتن حق کار، آزادی حق انتخاب رشته تحصیلی ، آزادی ….. که بنا بر شواهد و مدارک روزنامه های معتبر دنیای سرمایه داری در کوبا از ابتدا تا کنون وجود داشته و اثری از آن در سرزمین طاعون اسلام زده ایران چهل سال هست که خبری نیست. البته چپاول گران و جانی های ساکن کوبا از آزادی ای برخوردار نیستند و بسیاری از آنها در میامی و لویزیانا در زندان بسر میبرند ( ابنان همان ازادیخواهان کوبا بزعم ریگان بودند) . بعد از مرگ کاسترو تمامی دیکتاتور ها و و وحوش جهانی او را دیکتاتور خطاب کردند ولی حالا رفسنجانی را مرد معتدل و معقول و سیاستمدار ورزیده خطاب میکنند
۲. شما از کدام میلیون ها آواره کوبا صحبت مبکنید؟ کوبا تنها .۱۱.۲۷ میلیون جمعیت دارد نکند با رفتن میلیون نفر از کوبا این کشور الان بدون جمعیت مانده. در مقابل بیش از ۶ میلیون ایرانی در خارج هست البته شامل تروریست ها و آقازاده های مسلمن ناب محمدی هم میشود و صد البته اگر کشورهای اروپایی و آمریکا ایرانی ها را قبول میکرد الان بلطف حکومت عدل علی ایران جولان گاه وحوش اسلامی مسشد و هیچ ایرانی در ایران نمیماند تا طاعون اسلام گریبان آنها را نگیرد
۳. مشگل کاسترو همان مشگل کشور مادر شورا ها بود و هست که فکر میکردند هر احمق و جانی ای فحش و ناسزا به آمریکا و امپریالیست ها بدهد، ضد امپریالیست میشود و در کانون راه رشد غیر سرمایه داری و مورد حمایت جانانه. این تنها کاسترو نبود حزب توده و اکثریت و حتی گروه های سه جهانی مخالف شوروی از جمله حزب طوفان، رنجبران و …. رفتن کاسترو به ابران و گل گذاشتن بر قبر قاتل دهها هزار کمونیست نشان از بی خردی و درک نازل اش از سوسیالیسم بود و بس
۷۷۷۶٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱٣۹۵       

     از : ج ه

عنوان : بهروز خان تا تعریف شما از مردم آواره چه باشد؟
آیا مدیران فاحشه خانه ها و قمارخانه های هاواناکه بعد از پیروزی انقلاب در کوبا با پول و پله ی خود به کشور صاحبکارشان “مهاجرت” کردند، را مردم مینامید؟ آنوقت نام اکثریتی که توسط این “جاکشان” خونشان مکیده شده بود چه می باشد؟ عوامل دشمن؟ مزدوران “دیکتاتور”؟
آن ایرانیان “آواره” مورد نظر شما را اتفاقا رفسنجانی باز به ایران باز گرداند. حداقل غیرمستقیم. املاک سرمایه داران فراری تا حد زیادی بدانها یا به مباشرانشان بازگردانده شد. نمایندگانش حتی با هژبر یزدانی هم دیدار داشتند.
اماآوارگان دیگر (قربانیان واقعی سرکوب نظام ولایی) را اختمالا شما مصبب وضعیت موجود میدانید
۷۷۷۶٣ – تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹۵       

     از : بهروز

عنوان : دیکتاتور خوب وجود ندارد
هردو کاسترو و رفسنجانی دیکتاتور بودند. هردو ضد ازادی مردمانشان بودند. هردو باعث اوارگی میلیونها از مردم کشورشان شدند. وجدان حکم میکند انها را به خوب وبد تقسیم نکرد. دیکتاتور خوب وجود ندارد.
۷۷۷۶۲ – تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹۵       

     از : احمد نجاتی

عنوان : یک بام ودوهوا
عده ائی خوش دارند سیاست یک بام ودوهوا را پیشه کنند و آنرا به خورد خلق الناس دهند
یک سوال ازاین دوستان، چرا این دست ودلبازیتان وماندلاشدنتان فقط شامل حال عناصری ازرژیم جمهوری اسلامیست که پرونده قتل وغارتشان برای همه مثل روزروشن است.
چرا این دست ودلبازیهایتان شامل حال سازمان مجاهدین خلق ویا مثلا رضا پهلوی نمی شود؟
چونکه درقدرت نیستند وشما خشنود که آویزان به قدرت اید۰
هرچند که شخصأ معتقدم سگ زرد برادر شغال است ودقدقه هیچکدامشان دمکراسی وآزادی برای مردم نیست۰
احمد نجاتی
۷۷۷۶۱ – تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹۵       

     از : محسن

عنوان : رفسنجانی “مقدس” و فیدل کاسترو “دیکتاتور”
از بابت این اشاره بجا باید از نویسنده تشکر کرد.
بزعم این “تحلیل گران” پرمدعا فیدل کاسترو “دیکتاتور” بود، چون علیرغم تحریم های کمر شکن غرب و فروپاشی شوروی اجازه محروم شدن مردم کوبا از بهداشت و آموزش رایگان را نداد.
و رفسنجانی “مقدس” بود چون در کنار نامه اعمالی که شما بدرستی بدانها اشاره کرده اید، با وجود درآمد نفت، میلیون ها ایرانی را به خاک سیاه نشاند، کشور را به بانک های خارجی بدهکار کرد و تحت عنوان خصوصی سازی، بچه حزب الهی ها و برادران سپاه را بر سر سفره غارت منابع ملی ایران نشاند. کسی که نئولیبرالیسم را بپرستد باید هم رفسنجانی را مقدس بداند.
شرم آور اینکه کسانی با ادعای چپ (حتی چپ سابق یا بریده) وی را “شاگرد زرنگ انقلاب” می نامند!
حتما حذف شدگان را هم “مردودان انقلاب” می دانند!!!
۷۷۷۵۷ – تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣۹۵       

https://akhbar-rooz.com/?p=8972 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x