جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

در چراییِ پوپولیسم چپ – پیمان وهاب زاده

در عرصه‌ی اقتصادی، چپ پوپولیستی گروه‌های چندگانه‌ی اجتماعی را علیه نئولیبرالیسم، خصوصی‌ سازی، استثمار و برای زمین، کار، اتحادیه‌، و رفاه اجتماعی و اقتصادی بسیج می‌کند. در عرصه‌ی اجتماعی، چپ احترام به تمایزها و حقوق اقلیت‌ها و نیز گسترش فرهنگ همیاری و همکاری در اجتماع را ترویج می‌کند. در عرصه‌ی سیاسی نیز دمکراتیزه کردن ساختار سیاسی و تشویق گروه‌های اجتماعی در مشارکت سیاسی چپ پوپولیسم را تعریف می‌کند. و البته این تنها یک نظریه نیست: از زاپاتیست‌های مکزیک تا نظریه‌پردازان روژاوا و بالاتر از همه جنبش پودموس در اسپانیا از جنبه‌های گوناگون تئوری لاکلاو و موف بهره برده اند و نظرهای آنها را در شرایط ویژه خود به کار گرفته‌اند
شانتل موف و ارنستو لاکلاو

در فرصت کوتاهی که دارم چند مشاهده‌ی شتابزده در چرایی پوپولیسم چپ را در اینجا می‌آورم به امید آنکه این مشاهده‌ها در خوانش و درک رویکرد ارنستو لاکلاو و شانتل موف روشنگر باشند.

۱                    

در سال ۱۹۸۵، هنگامی که هژمونی و استراتژی سوسیالیستی، اثر ماندگار ارنستو لاکلاو و شانتل موف منتشر شد، اردوگاه سوسیالیستی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی هنوز نشانی از بحران عمیق اقتصادی و سیاسی که شش سال پس از آن به فروپاشی ابرقدرت سوسیالیستی انجامید را بروز نداده بود. رهبر تازه منصوب حزب کمونیست، میخاییل گورباچف، تازه وعده‌ی اصلاحاتی را داده بود که کم بودند و دیرآمده و ناتوان از حفظِ رژیمِ استبدادی‌، فاسد، و از نظر اقتصادی ویرانِ شوروی. عاملیتِ امتیازمندِ طبقه‌ی کارگر، که میراث نظریه‌ و درک فرجام‌باورانه‌ی مارکس از تاریخ بود،‌ به پدیداری طبقه‌ی نو و فاسدی انجامیده بود که در ردای حزب کمونیست بر مردم و جامعه‌ی شوروی، با آن تنوع گسترده و شگفت‌انگیز، حکومت می‌کرد. چندگانگی جمعیت‌شناسانه‌ی خلق ــ زنان، کارگران، دهقانان، گروه‌های قومی و زبانی و مانند آنها ــ بازتابی در شیوه‌ی حکومت نداشت. رهبران کهنسال و بی‌خلاقیت کشور که هنوز نفهمیده بودند اجتماع مدرن همواره چندگانه و کثرت‌مند است، سرکوب را تنها راه دوام یافته بودند،‌ غافل از آنکه مبارزه با واقعیت جمعیت‌شناسانه برآیندی جز شکست نخواهد داشت.

            در اثر ماندگار خود، لاکلاو و موف درکی تازه از استراتژی سوسیالیستی را پیشنهاد کردند که پایه‌ی آن پذیرش چندگانگی هویت‌های اجتماعی و پس ناگزیر نقدی ویرانگر از اصول ذات‌باورانه‌ی مارکسیسم ــ به ویژه پیش‌فرض نمودن طبقه‌ی کارگر به عنوان عاملِ امتیازمندِ تاریخ ــ را تئوریزه کردند. این نقد را در فصل‌های اول و دوم کتاب می‌توان دید. اگر ذات‌باوریِ مارکسیستی میراثِ اندیشه‌ی اروپایی سده‌ی نوزدهمی بود، برساختن نظریه‌ای بر پایه‌ی سیاست هویتی و پذیرش چندگانگی کاهش‌ناپذیر مردم و خواسته‌هایشان همانا نشان از دوران پسا-۱۹۶۰ دارد که در دهه‌های آغازین سده‌ی بیست و یکم بسیار روشن و جهانی شده است.

۲

درک لاکلاو و موف از مفهوم «پوپولیسم» درکی آمریکای لاتینی است. بیرون از آمریکای لاتین، در بیشتر فرهنگ‌های سیاسی در اروپا و آسیا پوپولیسم واژه‌ای بوده و است منفی و نکوهیده و معمولاً به رهبرانی ظاهراً عوام‌فریب اطلاق می‌گردد. رهبران و جنبش‌های پوپولیستی معمولاً به مواضعِ قراردادیِ سیاسی بی‌اعتنا هستند و در پی برآورده کردن خواسته‌های مردمی هستند که آنها را به قدرت می‌رسانند تا همچنان در قدرت بمانند بی آنکه رفتار ایدئولوژیک از خود نشان دهند. لیبرال‌ها و سوسیال ‌دمکرات‌های کشورهای غربی دل خوشی از پوپولیسم ندارند و آن را می‌نکوهند، چرا که رهبران پوپولیست می‌توانند به راحتی بخش‌هایی از برنامه‌های سیاسی آنها را از آن خود کرده، کنار هم گذاشته، و به اجرا درآورند، و از این رو نه تنها گروه‌های جمعیتی گسترده‌تری را با خود همراه کنند، بلکه ایدئولوژی‌های دیگر را از کارکرد بیندازند.  

کسانی که در آمریکای لاتین گشت و گذاری کرده باشند به تنوع شگفت‌انگیز جمعیت‌های این کشورها آگاه هستند. این تنوع البته منحصر به آمریکای لاتین نیست، اما به در آنجا بسیار به چشم می‌آید. به مفهوم دقیق،‌ آنچه «پوپولیسم» را ممکن می‌کند عوامفریبی رهبر یک جنبش یا کشور نیست: چندگانگی و تنوع کاهش‌ناپذیر مردم است. به دیگر سخن، پوپولیسم ریشه‌ای جمعیت‌شناسانه دارد. پوپولیسم می‌تواند ایدئولوژیک و «فریبکار» هم باشد، در این تردیدی نیست، اما در جامعه‌ی تک‌لختی و با جمعیتی همسان ــ اگر چنین جامعه‌ای وجود داشته باشد (که ندارد) ــ پوپولیسم ممکن نیست.

۳

به سبب چندگانگیِ کاهش‌ناپذیر اجتماع، هیچ آیین یا نظریه‌ای به تنهایی نمی‌تواند اجتماع و سیاست را تئوریزه کند. اگر سنت سوسیالیستی را، که آنهم سنتی است بسیار چندگانه و واگرا، به مارکسیسم نسبت دهیم، باید همچنان باور داشته باشیم که رویکرد مارکسیستی نمی‌تواند تمامی پدیده‌های تاریخی و اجتماعی و سیاسی را توضیح دهد. چندین سال پیش، زمانی که دانشجوی دکترا بودم، لاکلاو در یکی از سخنرانی‌هایش گفت که او هرگز باور نداشته مارکسیسم به تنهایی می‌تواند نظریه‌ی جامعی باشد، و از این رو، وی همواره مارکسیسم را با نظریه‌های دیگر، از جمله رونکاوی فرویدی، «می‌آمیخته.» (من نیز پند او را آویزه‌ی گوش کردم و نظریه‌ی هژمونی لاکلاو و موف را به پدیدارشناسی رادیکال راینر شورمان آمیختم!) آنجا که لاکلاو روی ساختن هژمونی مردمی کار می‌کرد، موف به جنبش‌های اجتماعی هویتی و نظریه‌های دمکراسی می‌پرداخت. از این رو، چنان که می‌بینید، سه فصل اولِ هژمونی و استراتژی سوسیالیستی در نقدِ ذات‌باوری مارکسیستی و ارائه‌ی تئوری نوینی از هژمونی نوشته‌ی لاکلاو هستند و فصل چهارم کتاب به رابطه‌ی جنبش‌های اجتماعی و دمکراسی رادیکال می‌پردازد نوشته‌ی موف است. ‌

            پسزمینه‌ی تاریخی تئوری لاکلاو و موف گسترش جنبش‌های اجتماعی هویتی است که از دهه ۱۹۶۰ به این سو در جهان گسترش یافتند. امروز در کشورهای غربی، درکی لیبرال از جنبش‌های هویتی وجود دارد که نشانگر چیرگی هژمونی لیبرالیسم به جنبش‌های هویتی است. با دادنِ حقوقِ قانونیِ ویژه‌ای به گروه‌های هویتی در ازای شرکت آنها در ساختار سیاسی لیبرال دمکراسی، لیبرالیسم توانسته این گروه‌های اجتماعی را از نظر رویکرد سیاسی به خود وابسته کند. این روند بدانجا رسیده که جنبش‌های هویتی از یکدیگر دور مانده و بدل به جزیره‌هایی شده‌اند که هر یک جداگانه ارتباطی عمودی با نظام لیبرال دمکراسی پارلمانی دارند، اما میان آنها رابطه‌ی افقی چندانی وجود ندارد. حیدر اسد، نویسنده‌ی کتاب موفقِ هویت اشتباه (۲۰۱۸) به تاریخ پدیداری جنبش‌های هویتی در ایالات متحده از دل یک کُلِکتیو زنان سیاه‌پوست فمینیست در دهه ۱۹۷۰ اشاره کرده و می‌گوید که در سال‌های آغازین درک هویت گروهی شباهتی به آنچه جنبش‌های اجتماعیِ امروز از هویت می‌فهمند نداشت، و جنبش‌های هویتی در آغاز در پی ایجاد یک جبهه ضدهژمونیک برای ساختن دمکراسی مردمی در ایالات متحده بودند (در این زمینه نظر خواننده را به قانون اساسیِ  پیشنهادی برای ایالات متحده توسط حزب پلنگان سیاه جلب می‌کنم). همین جنبه‌ی همگرایانه و جهانشمول در سال‌های آغازین جنبش‌های هویتی بود که به لاکلاو و موف امید ساختن یک جبهه‌ی مردمی را می‌داد: جبهه‌ای هژمونیک و برآمده از دل همگراییِ جنبش‌های زنان، کارگران، اقلیت‌های جنسیتی، اقلیت‌های قومی، بومیان، فقیران، مهاجران، ناتوانان، حاشیه‌نشینان، و مدافعان اکولوژی و جانداران، جنبش‌هایی که حول خواسته‌های مشخصِ مشترک گرد آمده‌اند. نیک که بنگریم، در لحظه‌ی پدیداری چنین جبهه‌ای، تمایز میان آنها کمرنگ می‌شود و این گروه‌های اجتماعی می‌شوند «مردم.» به زبان تخصصی لاکلاو و موف، در چنین جبهه‌ای، «مناسبات همترازانه» میان جنبش‌ها بر «مناسبات تمایزمند» میان آنها چیره می‌شود. از دید لاکلاو در کتاب برجسته‌ی درباره خرد پوپولیستی (۲۰۰۵)، آماج سیاست همانا «ایجاد مردم» است. اندیشه‌ی مرکزی کتاب موف، برای پوپولیسم چپ (۲۰۱۸، که در ایران به ترجمه حسین رحمتی و با عنوان در دفاع از پوپولیسم چپ منتشر شده است)، همین نکته بالاست. در عرصه‌ی اقتصادی، چپ پوپولیستی گروه‌های چندگانه‌ی اجتماعی را علیه نئولیبرالیسم، خصوصی‌سازی، استثمار و برای زمین، کار، اتحادیه‌، و رفاه اجتماعی و اقتصادی بسیج می‌کند. در عرصه‌ی اجتماعی، چپ احترام به تمایزها و حقوق اقلیت‌ها و نیز گسترش فرهنگ همیاری و همکاری در اجتماع را ترویج می‌کند. در عرصه‌ی سیاسی نیز دمکراتیزه کردن ساختار سیاسی و تشویق گروه‌های اجتماعی در مشارکت سیاسی چپ پوپولیسم را تعریف می‌کند.

۴

در ماه مارس ۲۰۱۹ فرصت گرانبهایی دست داد تا پس از سالیانی چند با شانتل موف دیداری دوباره داشته باشم. در گفتگویمان موف بر رابطه‌ی میان پوپولیسم چپ و دمکراسی تاکید می‌کرد. چنانکه پیشتر گفته شد، گروه‌‌های اجتماعی و هویتی به گونه‌ای کاهش‌ناپذیر چندگانه و متنوع هستند و مطالبه‌ها و دورنمای اجتماعی و سیاسی هیچیک را نمی‌توان زیرنهشت مطالبه‌ها و دورنماهای گروه‌های دیگر قرار داد. از این رو، رویکرد چپ پوپولیستی ادامه سنت دمکراتیک در هر جامعه است و با پروژه‌ی دمکراسی رادیکال و پلورال گره خورده است. به عنوان یک تئوریست اروپایی، موف طبیعتاً از سنت لیبرال دمکراسی برخاسته و پس پروژه‌ی دمکراسی رادیکال او در گرو تعمیق دمکراسی لیبرال است. اما در گفتگویمان، هنگامی که با اشاره به ایران از شرایط متفاوت جوامع نااروپایی یاد کردم، موف به سنت دمکراتیک در ایران و «جبهه ملی» به رهبری دکتر مصدق اشاره کرد و سیاست جبهه‌ای را سنگ بنای پوپولیسم چپ برآورد کرد. برای موف بسیار جالب بود هنگامی که با اشاره به کتابِ تحلیلی جدیدم در مورد مصطفی شعاعیان (سفر یک شورشی: مصطفی شعاعیان و نظریه‌ی انقلابی در ایران، ۲۰۱۹) و اندیشه‌ی جبهه‌ای او، برایش گفتم که برخی از مفاهیم لاکلاو و موف را شعاعیان به زبان ویژه‌ی خود و در زمینه‌ی سیاسی ایران و زبان فارسی پیشنهاد کرده است. فشرده‌ی نظریه‌ی موف آن است که در جبهه‌ی دمکراتیک است که گرایش‌ها و هویت‌های گوناگون بر محور خواسته‌های معینی گرد هم می‌آیند و آماج سیاست را به روشنی به ما نشان می‌دهند: «ایجاد مردم.»  

پیمان وهاب زاده- دانشگاه ویکتوریا، کانادا

https://akhbar-rooz.com/?p=18369 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x