جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

در چگونگی «نه» به استبداد (به انضمام تمثیل واره ای از برتولت برشت و نقدی از نگارنده) – ناصر پسانیده

اقتداردرجنسِ استبداد وخودکامگی

وقتی جنسِ فکری نخواهد ویا نتواند درمقابلِ جنسِ فکرِدیگربه تعامل وخویشتن داری برسد، بدآن واسطه و بنوعی، میدان وبستربرای شکل گیری «استبداد» و«خودکامگی» به فعلیت تبدیل شده ونطفه ی ساختاری وبه بیانی ، قلب وارگانهای یک نظام مستبد شروع به شکل گیری وتنش ورویش می کند.  

اصرار وتوسل به زورـ کلامی یا فیزیکی ـ درپذیرفتن یا نپذیرفتنِ جنسِ فکری یا تحمیل و ارجعیت جنسِ فکری برجنس ِدیگر، مصداق «استبداد»ی تاریخی وارگانی شده ای هست که خود را ازرفتارهای شخصی ولایه ها وساختارهای زیرین به لایه های فوقانی در ساختارهای دولتی وحکومتهای دیکتاتوررسانده وسپس خویش را درهمآیش نظامند شده ی «قانونمند» عمومی  به نمایش می گذارد.

سفره ی «فهم» و«آگاهی» جنسِ فکردرشخص؛ زمانی قابل دسترسی واستفاده ی کاربردی برای لذتی ابدی تبدیل می شود که ؛ بسترصاحب فکربرای بذر ونطفه ی مهمانِ ویا به عبارتی دیگر؛ به پذیرش وپذیرایی جنسِ متفاوت ودیگری، توانایی کسب کرده ازدل وجان ، آماده باشد.

پذیرش دیگری درخویش ، سرآغازِ«تغییر» ودگرگونی درآدمی وفصل تحولات ساختاری درجوامع نیز محسوب می شود. پذیرش دیگری با فهمِ «تغییر» درخویش و«خودآگاهی» شخص و«آگاهی» او درارتباطی  مستقیم وبی واسطه است که اورا دراتصال وارتباطی هماهنگ وناکسستنی به تن وارگانهای جامعه نگاه می دارد.

«نپذیرفتن» ازناتوانی وفقدان مایه می گیرد. فقدانِ «فهم»، «دانش»، «خرد» یا فضیلت و«شعور» و رواداری  [۱]Toleraz که خویش را دراستبداد مطلقه ی حکومتی کارآکتریزه می کند وبه استبداد رای و دیکتاتوری فردی یا قبیله ای منجرمی شود.

فهمیدن را می شود به فرودی «آگاهانه» درفرازی متفاوت تشبیه کرد که درآن «خود» یا «من» شخص درگذرگاه و صعود وفرودش به پختگی وآرامش درونی وبیرونی رسیده.

برتولت برشت و پدیده ی استبداد وخشونتِ عریان :

دربررسی مجدد به نوع نگاه وچگونگی برخورد و رودرویی برتولت برشت Bertolt Brecht 1898-1956[۲]  وروشنفکران یا هنرمندانِ معاصر درشرایط پیش ازجنگ، با پدیده ی استبداد وفاشیسمِ تا دندان مسلح، به فاکتها وفاکتورهای متفاوتی برخورد می کنیم، علایم مشخصی که دال برشکل گیری نظام و ساختاری بغایت ویرانگر، درآلمانِ پیش ازدوجنگ جهانی اول ودوم، که برهنرمندان وروشنفکران آن زمان ـ نیزـ پوشیده نیست، حکایت دارد. موجِ بازداشتها واعدامها ومهاجرتِ روشنفکران وهمچنین بسیاری ازمردم عادی، دردروان پیش ازجنگ جهانی اول ودوم متعلق به تاریخ شکل گیری فاشیسم نژادی آلمان هست، که درآن، نه تنها بسیاری ازهنرمندان تحت شرایط استبداد ی وفاشیسم مطلق به سوی سیاست و سیاسی شدن سوق داده شده وبه تعهد نگارش ادبی درقبال رخدادهای روزمجبورمی شوند، بل جامعه وافراددرکل ودرشرایط استبدادِ پیش ازجنگ، توده وارـ وبه شکل گله ای وبا رویکردهای تزریقی و دیکته شده و آمرانه به این  یا آنسورانده می شوند . دراین میان، برتولت برشت ازشناخته شده ترین نمونه ی تعهد درقلم و «ادبیات سیاسی»، درقبال اجتماع وسیاست ودررودرویی با استبداد وفاشیسم تا دندان مسلح، به یکی ازپرچمداران مقابله ورودیی با فاشیسم واستبداد نژادی تبدیل می شود. 

سابینه کبیرSabine Kebir-1949 نویسنده ومدرس مستقل وآزاد، وازچهره های شناخته شده درزمینه ی زندگینامه نویسی وپژوهشگر گوته۱۷۴۹-۱۸۳۲ Johann Wolfgang  von Goetheو برشت Brecht-1898-1956 درمقاله ای[۳] می نویسد که: “انگیزه ی برشت برای سیاسی شدن موقعی قووت گرفت که او هنگامی که درمی ماه ۱۹۲۷ ازآپارتمان رفیق جامعه شناس خود  Fritz Sternberg مشاهده کرد که چگونه پلیس برلین به رویِ تظاهراتِ ممنوعه ی کارگران آتش گشوده و عده ای را به قتل رساند.”

خانم سابینه کبیر Sabine Kabir-1949 ـ همانجاـ می نویسد: “برخلاف دشمنی رسمی آلمان با فرانسه، برتولت برشت خود را درسنت روشنگری می دید. اوبرآن بود که هنرروشنفکری (روشنگری) خود رابا گرفتاری ومشکلات روزدرگیرکند. برای نسل او که درمیان جنگ جهانی اول شکل گرفته (رشد کرده) بود، سوال این بود که علت جنگ و شکافهای اجتماعی چه می تواند باشد.” (همانجا)

“…برای برشت استقلال ـ درـ اندیشه ی تخصصی شده ـ بعنوان هنرمحسوب می شد ـ وشرط اساسی دمکراسی به حساب می آمد.” (همانجا)

خانم سابینه کبیر Sabine Kabir-1949 درنقد برشت وهمچنین درنقد نگاه ورویکرد خودآگاهانه ی برشت به وابستگی ونابالغی درنگارش ومنش خود درطول پروسه ی«جمهوری وایمار» Weimarer Republik-1918-1933  کسستن ازوابستگی را اینگونه توضیح می دهد: “درآدمی کسی هست که، در میان راه ـ بقصد ـ خرید ماهی،  تبدیل به فردی که سرازسربازی درمی آورد (می شود).”  

منظور خانم کبیر، آنگونه که خود درلابلای مقاله بدآن اشاره می کند، دررویکرد و واکنش شتابزده ی ـ برشت ـ ومتاثرازتوده ها ست، و چرا(؟) آثارپیشین اودارای کارآکتریا شخصیت شکل یافته و خودویژه ای نبوده ـ بزعم اوـ چون افراد جامعه در«وابستگی» و«محدویت» روابط ومناسبات اجتماعی وسیاسی بسرمی بردند، ازآنرو ودرحقیقت، درخلا و فقدانِ «آزادی» و«عدالت» ، جامعه در کل وجزـ جبرن ودرنهایت ـ رو به ساختارها و شکل دهی افکارو حرکتهای ، توده وار و گله ای، سوق داده و گرایش پیدا می کنند ودراین میان ،حتا، هنرمندان وروشنفکران نیزدر دام توده گرایی گله ای گرفتارمی شوند. (نگارنده)

وقتی ساختارهایاارگانهای اساسی جامعه؛ چون خانواده واعضا وافراد آن تحت تاثیرشرایط تحمیلی ازسوی حاکمان به سوی فقرونداری وفقدان برخوداری ازامکاناتِ اولیه رانده می شوند وحقوق اولیه ی افراد بواسطه ی حاکمان مستبد وزورگو، ازآنهاسلب می شود، یعنی برقراری عدالت وآزادی به نیازوضروت اولیه ی جامعه تحمیل وتبدیل می شود. درچنین شرایطی فکرومنشِ توده وارشکل می گیرد تا مانعی جدی درمقابل رشد فکری ،فرهنگی وفردی جامعه قدعلم کرده وساختارو ریشه  های جامعه درپروسه ای بیمارگشته واین بیماری مزمن به نهادهای دیگر رخته کرده تا خود را درسیکل های دیگروبشکل مزمن ودرنهایت طبیعی به ارکانها وفرهنگ جامعه معرفی وتحمیل کند. درچنیین آفت فرآگیرو شرایطی؛ نیازبه «اصلاح» بواسطه ی شخم عمیق ساختاری جهت نجات به ضرورتی اجتناب ناپذیر درمی آید.  

پیش ازجنگ جهانی اول ودرطول« جمهوری وایمار» وسپس بعدازجنگ، درآلمان، بسترو شرایط برای نضج وشکل گیری پدیده ای بنام «استبداد» ازنوع «ناسیونالیسم» و«فاشیسم» آماده بود. برتولت برشت شرایط را بخوبی می دید وبرآورد می کرد که در برخی ازآنها نوع رویکرد او  ـ گاها ـ محل مناقشه می شود ومیدان نقد را درمقاطع متفاوت ودرموارد وشرایط مشابه، وسیع  و هموارمی کند. درنمونه ومثالی دراین باب، ذیلن از زوایه ی متفاوت رودردرویی وبرخورد یا نگرش او با پدیده ی «استبداد» و«فاشیسم» پرداخته خواهد شد.

برتولت برشت درمجموعه داستانها وروایت های کوتاهی که گفته می شود درمدت ۳۰ سال زندگی پرمشغله اش بدآن شکل داده که به داستانهای هرکوینرdie Geschichte von Herrn Keuner معروف هست، مخاطب وخواننده ی خود را با طرح سوالها به چالش وفکردعوت می کند.

دریکی ازاین حکایتهای کوتاه که به نام اقدام علیه استبداد Maßnahme gegen die [۴]Gewalt  می نگارد، استبداد die Gewalt درهیبت فردی با ویژه گی های منحصربه خود کارآکتریزه شده و  درمقابل چهره ای متفاوت و فرهنگی ـ آموزگارومدرس ـ Herrn Keuner قرارمی گیرد. رودرویی این دوچهره ـ بعنوان نماد ـ وبرخورد دانش آموزان با پدیده استبداد die Gewalt، که همه دراصل بشکل «نماد»ین بازپروری می شوند،  قابل تعمل هست.

البته ازتاریخ ـ دقیق ـ نگارش این متون وروایات اطلاع ـ ظاهرن ـ قابل استنادی دردست نیست ولی همانطورکه پیشتراشاره شد؛روایات با عنوان داستانهای هرکوینرـdie Geschichte von Herr Keuner  معروف هست که شامل مجموعه روایات وداستانهایی است که درطول ۳۰ سال، پیش و پس ازجنگ جهانی اول و دوم شکل گرفته هست.

ترجمه ی آزادِ یکی ازاین داستانهای کوتاه، ازاین قلم،  تحت عنوان «اقدام علیه استبداد» Maßnahme gegen die Gewalt  که تخمین زده می شود که به سال ۱۹۳۰ نگاشته شده:

روزی آقای کوینرHerrn Keuner متفکرـ که ـ درسالنی ودرمقابلِ بسیاری برعلیه استبداد سخن می راند، متوجه شد که حاضرین ازاوفاصله می گیرند ودورشده ومی روند. اوبه اطراف نگریسته ومتوجه حضوراستبدادdie Gewalt درپشت سرخودمی شود.

– چه می گویی( ؟! ) مستبد die Gewaltازاو می پرسد.

– من به طرفداری ازشما صحبت می کنم.! آقای کوینر Herrn Keunerدرپاسخ می گوید.

بعدازاینکه آقای کوینر Herrn Keunerسالن را ترک می کند، شاگردانش سراغ مردانگی اورا می گیرند(؟!)

اودرپاسخ می گوید: من چیزی – بنام مردانگی (جسارت)- ندارم که ازدست بدهم.(!) ودقیقن همین جاست که من باید طولانی تر ازاستبداد عمرکنم.(!) وسپس داستانِ ذیل را به دانش آموزانش تعریف می کند:

دریکی ازروزهای آشوب و هرج ومرج،  به آپارتمان آقای اِگه Herrn Egge – کسی که آموخته بود- «نه» بگوید، ماموری آمده، با مدارک شناسایی واسنادی که صادره از طرف حکومت (دولت) بود که نشان می داد براساس آن، او برهرمکان یا جایی که او پا می گذارد متعلق به اوخواهدبود وهمچنین هرغذایی که اومی خواهد ومی طلبد. وهمچنین هرکسی که اومی بیند موظف به خدمتگزاری اوخواهد بود.

مامور der Agentدرروی یک صندلی نشسته وتقاضای غذا می کند. سپس ـ خود را شسته و درازکشیده ـ روبه دیوارـ وقبل ازاینکه به خواب برود ـ آمرانه ـ و پرسان ، اعلام می کند:

ـ ” خدمت می کنی ؟!”

 آقای اِگه Herr Egge به رویش پتو می کشد ، پشه ها را ازاو دورمی کند ـ ودرکنارش ـ به نگهبانی می پردازد.

واینگونه ـ وبدین منوال ـ اوهفت سال خدمتگزارومطیع اومی شود، و برای اوـ دراین مدت ـ هیچ تفاوتی نداشت، که چه کاری اودرطولِ ـ این ـ هفت سال برای او ـ بکند، ولی، فقط ـ  ازیک چیزاجتناب کرد(!) وآن گفتن حتی یک کلمه بود .

حال، بعداز هفت سال وقتی مامورـ فرستاده ـ der Agent ـ بقدرکافی ـ ازخوردن و خوابیدن ـ وامرونهی ـ وفرمان دادن چاق شده بود، می میرد. آقای اِگه Herrn Egge  اورادریک پتوی پلاسیده پیچیده، اورا ازخانه بیرون کشیده، منزل را شسته، دیوارها را سفیدکاری کرده، نفسی عمیق می کشد، ومی گوید : “نه.” (هرگز)

درنقد نگاه برتولت برشت دردهه های پیش ازجنگ جهانی دوم ودرپروسه ی شکل گیری فاشیسمِ نژادی و با تعاریف ورویکرد «سوسیالیستی»[۵]Nationalsozialist-NS  درآلمان، چند نکته ی قابل ارزیابی و تعمل دراین کوتاه ، ازنگارنده ی این سطورـ قابل طرح وتعمل بنظرمی رسد:

وقتی امروزه «وسیله» ـ ویاشاید ـ «مفهوم»ی تحت عنوان «علم» برآن می شود که به «چرا»یی یا «چیست»ی و«چگونه»گی پدیده ای پاسخ پیدا کند، بدون تردید ـ نه تنها وصرفن ـ ذهن کنجکاوِ پژوهشگروجستجوکننده را به راهکارهای گوناگون و امکان پذیرو دردسترس، برای یافتن پاسخ مشخص، به اراده وحرکت، به سمت هدف مورد نظر، سوق می دهد، بل ، سعی در کنش به «ایده»های پیوندزننده ای می کند که ـ بواسطه اش وبرخلافِ«علم» امروزی شده یِ «سودمحور ابزاری» ، به اراده درکردار و رفتاری ـ متفاوت ـ  شکل داده، که درآن «موانع» به «امکان» و«فرصتی» برای؛ گذارازشرایط دشوار، باآگاهی وبدون کسستِ تاریخی ازخویش، جهت یک دگردیسی  طبیعی و تعالی بخش با رشدِ پایا وپویای او درکنارطبیعت وکل زیست بوم، تبدیل شده وامکان پذیر می شود.

بنظر می رسد که ، با چنین جنسِ رویکردی درمقابله با دشواریها، برتولت برشت ، می نگاشت و زندگی می کرد. ولی این جنسِ نگاه و نگارش «برشتی» ضروتا وصرفن «ایجابی» ومشروط به نوعِ وجنسِ استبداد یا بواسطه ی شرایط خاص : ـ «زمان» ، «جعرافیا» وغیره ، نمی تواند بوده باشد، یعنی لزومن، شیوه ی مقابله با دیکتاتورخودکامه را ، خودکامه گی وجنس مستبد وشرایط زمانی یا مکانی ، به برشت تحمیل نمی کرد، بلکه ؛ این «خود» و «من» یا به بیانی متفاوت، کارآکتربرتولت برشت ـ نیزـ بود که اورا بدآن «شکل» و«سو» یا «منش» و«روش» سوق می داد. او درد خود را فریاد می کرد، بی آنکه کسی را زخمی کرده یا بیآ زارد. ولی فریاد ناشی ازدرد اوتا آشیانه ی مغزاستخوان نفوذ می کرد. او می دید ومی فهمید ولی نه آنگونه که بسیاری دیگرـ بنا به عادت ورسم آموخته ـ می توانستند ببیند وبشنوند، لذا، کلامش زمانیکه جاری می شد، دردشوارترین زمانها، چون پنجره ای بود درفضایی مسموم که دستهای خسته وناتوان را بسوی گشایشش فرا می خواند. 

درتمثیل واره ی داستانی Parabel   [۶] فوق، برتولت برشت با توسل به سبک دیالوگ ودیالکتیک سقراطی [۷] صحنه آرایی و پرسوناژسازی می کند که درآن استبداد وفاشیسم یا سوسیالیسم نژادی NS درچهره ی حکومت/دولت der Stadt و با ویژه گی های مختصِ حاکمانِ دیکتاتور، ظاهرشده، به کنترل، نظارت و امرونهی امورمی پردازد. وظیفه ی ارگانِ فرهنگی ، که تولید  کنجکاوی وپرسش ونهایتا ارتقا ع سطح دانش وفرهنگ هست ودرتمثیل فوق؛ درچهره هرکوینرHerrn Keuner ظاهرمی شود، او درمیان عمل خود وعکس العمل دانش آموزان ودر توضیح و توجیه یا: در دفاع از رفتارِخود، درمقابل استبداد ـ   به مثالِ آقای اِگه Herrn Egge متوسل می شود.  برتولت برشت شخصیت اصلی داستان خود را با ویژه گی ؛ «متفکر»  der Denkendeیا سنجش گر، معرفی می کند، هرکوینرHerrn Keuner ، نباید بی گدار و ندانسته به آب بزند، او ضمن اینکه مروج آگاهی ودانش هست، ولی برای دفاع ازباورهای خود، درمقابل ، استبداد کور و بی خرد، خود را ملزم به دفاع از خردمندی ازنوع آقای اِگه Herrn Egge می بیند، و ازهمین رو است که درمقابل پرسش دانش آموزان خود ودرتوجیه عکس العمل خویش درمقابل استبداد، اذعان می کند: ” دقیقن همین جاست که باید من طولانی تراز استبداد زندگی کنم.” البته ، دفاع ازاین عکس العملِ خاصِ موردی ولحظه ای ، شاید درسالهای پیش ازجنگ جهانی دوم ودراوجِ توحش فاشیستی ، بنوعی ، قابل توجیه ودفاع بوده باشد[۸].

ولی با تمام این تفاسیر،  تغییرشکل وشمایلِ «پدیده ای» ودراین مورد خاص یعنی «استبداد»، لزومن به معنی پایان عمرآن نیست، یعنی به نسبت تغییرشکل وروش زورمداری واستبداد، شیوه یا روش  ومنشِ مقابله با آن نیزمتفاوت شده، البته این دوسویه گی تغییرات به معنی تعیین روش و سبک مبارزه ـ لزومن ـ «آگاهانه» وتحمیلی ازسویی به سوی دیگر نیست، بل ، تصویری از جبرشدن و دگرگونی پدیده ی اجتماعی را  روایت می کند و  این دیسکورز، با نظرداشت فوق ،لزوم جستجو برای شناسایی آگاهمند وتوسل به وسیله ی مناسب، جهت گذارازشرایط ـ بغایت ـ بحرانی را در نظردارد.

«شناخت» و «شناسایی» نکات و عوامل بحران زایی که تشدید به دردهای اجتماعی  و فرهنگی درارکانهای یک ساختارتعریف شده ، می کنند، بنظر می رسد ،تکلیف وباری  باشد، که برعهده ی هر کسی که بارآن بردوشش سنگینی می کند، باشد . ندیدن و نادیده انگاشتن آن  یعنی ، نشانه ی بیماری مزمن. خود را به دست کوری وکری آگاهانه سپردن، ازنوع بیماری مزمن «اجتماعی» هست که درنهایت منجربه بیماری دامنگیر، ازنوع روانپریشی فیزیکی شخص نیزمی تواند شامل آن شود.

بررسی تاریخ کشورهایی که پروسه های مشابهی را ازسرگذرانده اند و مردمان یا افرادی که دررودیی ومواجهه با «استبداد»، خود را به ، «نادانسته» گی یا «ندانم» کاری ویا به اشکال متفاوتی چون؛ ماموری ومعزوری وازاین دست، شانه از بار مسولیت خالی کرده، وبدترازهمه با توجه به ملاحظات ومنافع شخصی ومادی ، آگاهانه چشم به واقعیات بسته وازاظهارنظرو در دفاع ازعدالت وآزادی ، خود را به کنارکشیده اند، تا آتش ویرانگر، دیگری و دیگران را بکام خود کشد، این دسته ازمردمان را برتولت برشت ، نه تنها می نکوهد وبه تعبیری، گویی،  بیمارمی فهمد، بل؛ بزعم او، این دسته ازمردمان، با «آگاهی»  در«ناآگاهی» خویش برعمق و وسعت بیماری اجتماعی و استبداد زدگی دامن می زنند. 

درتمثیل واره ی “اقدام علیه استبداد”  Maßnahme gegen Gewaltآقای کوینرHerrn Keuner  چون گالیلیو گالیله Galileo Galilei 1564-1641 ـ گویی ـ با باوربه نوعی «جبر» زیستی وطبیعی Determinism[۹] درمقابله ومقابل دیکتاتور، اراده به ادامه ی زندگی، با هدف «تغییر» بواسطه ی «روشنگری»  را پیشه ی خود می کند. شاید، به تعبیری بتوان ، آقای کوینررا اززبان ونگاه برتولت برشت اینگونه فهمید که،: اگرقهرمانی دریک ساختاری با شکافهای عمیق طبقاتی، قربانی شده یا کشته شود، پروسه ی مبارزه برای تغییر، شاید سالها ، تعطیل شده ، ویا با وقفه و رویکردی جدی و ناهنجارمواجه شود.

ولی زمانیکه، «روشنگری» به «پروسه» وباوری با هدف «تغییرات» بنیادی، به «اصلاح» و«تغییر» از«خود»وبه تک تک افراد و اعضا تبدیل شود، درآنصورت ، همه افراد جامعه تبدیل به قهرمان می شوند وساختاراستبداد بخودی خود ازدرون وبیرون شروع به تغییرات همه جانبه ، ازجمله ؛ با مفاهیم: «اصلاحی» ، «ریزشی»، «تجدیدی»، «تنبهی»، «توبیخی»، «توضیحی»، وبا دها صورت واشکال متفاوت ومتوازن به  «تغییر» و«تبدیل» آغازمی کند و درصورت فراهم بودن شرایط، دگردیسی بنیادی ازجزتا به کل جامعه را دربر گرفته ونظامی نوین چون پروانه ای زیبا ازپیله ی کِرمی سربرون می آورد.

درمثال برشت، جوانان یا دانش آموزان ـ باتصور به شناخت خویش ازآموزگارخود، با مطالبه گری نقادانه، درپی قهرمانِ به عاریه گرفته وپرورده درتخیل خویش، به کمک  معلم خود هستند که گویی ازاوآموخته ودراو یافته اند ،وبنظرمی رسد که آقای کوینر، با روایتِ داستان آقای اِگه، تصمیم به «اصلاح» وارایه ی  تعریف وتصویری متفاوت از، «قهرمان» و«مبارزه» ونهایتن «تغییر» درباور و تصور دانش آموزان خود هست.       

داستان آقای اِگه اززبانِ وقلم برتولت برشت، روایتِ امید و اراده به پیروزی با رویکرد و روش«سکوت» با محتوای «نه» هست. شاید آقای اِگه، به تعبیری می داند که : بادکنک پیش رویش، باید، باد کرده ودیر یا زود، نیزباید، بترکد. اوبه امید ترکاندن «مامور» یا «گماشته» که درتمثیل Parable  بعنوان نماد وسمبل دیکتاتوربکارگرفته شده، به خدمتکاری شبانه روزه ی آن درمی آید. او جنسِ اعتراضش را در، خوراندن وپروراندن و با سکوت مطلق، نشان داده واجرا می کند. برشت، هفت سال به پرسوناژ خودـ آقای اِگه فرصت می دهد تا او زورگویِ دیکتاتوری که به زور خانه ی او را، اشغال و تسخیرکرده و استثمارش می کند را، بپروراند ( چون گوسفندوو..) بادش کند (چون بادکنک و…) ، نه به امید وباوربه، اصلاح وتغییراو، بل به امید «تغییر» بواسطه ی «مرگ» و عوض شدن شرایط .

آموزه هایی اجتماعی وفرهنگی، ازاین دست ونوع، با تدبیرونظرداشت چندسویه، به ثاثیرمی پردازند.    

درسالهای پیش ازجنگ جهانی دوم ، ودراوج شیوع و رشد فاشیسم درآلمان، همزمان، نژاد پرستان وبرتری طلبان نژادی نیز درپی تسخیراموال ، بخصوص یهودیان وصاحبان سرمایه بودند. نازیسیم [۱۰]NS با ملیتاریزه شدن روزبروز برنفوذ وقدرتش افزوده می شد تا اینکه تمام ارکانهای قدرت درکشور را با همراهی گله وار مردم، بدست گرفت، کوره های آدم سوزی برقرارشد ومردمانِ دگراندیش و«نژاد» غیر ـ خصوصن ـ  یهودیان، با همکاری «سربازانِ گمنام هیتلر»ی و«لباس شخصی ها»ی نظام فاشیستی، شناسایی ودستگیرشده، ابتدا به بازداشتگاههای یا اقامتگاهای بزرگِ مخوف ومراکزنگهداری موقت برده و سپس درگروههای بزرگ ودرکوره های آدم سوزی، بوسیله ی گازوشعله های آتش، خاکسترشدند.[۱۱]

قطعن، مردمانی که ملیونی به حمایت ازناسیونال سوسیالیسم نژادی NS، هایل هیتلر Heil [۱۲]Hitler  گویان بدنبال عده ای بیمارِ مالوخولیایی افتادند، هرگز نمی دانستند که ازدرون آن، چه جانور خطرناکی بیرون خواهد آمد ، چنانچه تحقیقات وبرآوردهای مستند، ازبازمانده گان ـ دراین زمینه ثابت می کند ـ که بسیاری ازحامیان دیروزی: ـ ناسیونالیسم وفاشیسم ـ،  نه تنها به نادمان، بل به دشمنان جدی آن تبدیل شده اند.

آقای کوینرHerr Keuner درتمثیل واره ی Parabele فوق به ادامه ی «زندگی» یا به بیان خود “زندگی طولانی” می اندیشد. درحقیقت ـ گویی ـ او برای «هدف» خویش یعنی “زندگی طولانی” ، درمقابل، «دیکتاتور» یا «استبداد» ـ نه تنها ـ باور،بل برنامه نیز دارد، ولی شاید بزعم عده ای: شکل وجنسِ مقابله ی آقای کونیرHerr Keuner  وباوراو، درتمثیل واره ی ارایه شده به دانش آموزانش، نه حکایت باور به «برنامه» و«هدف» بل، اساسن، کارآکتریست و ازویژه گی های فردی یا اندیویدوآل Individual او ناشی می شود. درهرحال این یا آن مورد ، آقای کوینرHerr Keuner درمقام آموزگار، ازسوی دانش آموزانش  برای پاسخگویی درمقابل رفتاروگفتارش، فرا خوانده می شود و توجیه او بعنوانِ “متفکر” و به احتمال زیاد؛ با «هدف» وبا«برنامه» ای ـ مشخص ـ هست که بدآن «وسیله» یا رویه و روش، درمواجهه ومقابله با «استبداد» بدآن «رسیده» ودرنهایت، باورکرده و روی آورده.[۱۳] 

درنقد ومقایسه ی این دو شخصیت ورفتارمتقاوت:

بواسطه ی «زندگی» و«عمر» ، «بودن» و«هستی» مفهوم به خود می گیرد. ولی ازنگاه وباور«آرمانگرایان» و«اخلاق مداران» یا «دینداران» ، «زندگی» و«عمر» ـ جبرن ـ دراشکال ورنگهای متفاوتیست که درآن گاه نوع و جنسی برنوع وجنس دیگرغلبه کرده وبه زورگویی ودیکتاتوری می پردازد.

آرون آنتونووسکی  [۱۴]Aron Antonovsky1923-1994 درپژوهش ها وبررسی های میدانی که ازتعداد قابل ملاحظه ای اززنانِ جامعه ی آماری خود، بعمل می آورد، با تعجب مشاهده می کند، باوجود فشارها ودشوارهای عدیده ای که ـ عده ای اززنهای ـ جامعه ی آماریش، با آن مواجه بوده وآن راتجربه کرده بودند وحتی، تجربه ی تلخ و وحشتناکِ اردوگاههای کاراجباری و شکنجه ی آلمانِ نازی را نیز ازسرگذرانده بودند، دارای روحیه ای خوب ودرمواردی دارای طول عمری بیشترازسایرین نیزبودند.

آنتونووسکی Antonovsky بر پایه ی تحقیقات بعمل آورده، مُدلی ازسلامتی، تحت عنوان سالم زایی [۱۵]Salutogenese  ارایه می دهد.  اوبا طرح سوال : ” سلامتی چگونه بوجود می آید؟” با تحقیق وتفحص، وبا نتیجه ی برگرفته ازیافته ها وداده ها، به پی ریزی «مدلِ» سالم زایی Salutogenese   همت می گمارد.

براساس یافته ها و«فرضیه»ی آرون آنتونووسکی، که در«مدل» خود ارایه می دهد، «سلامت» یا سلامتی نه بمثابه، یک «وضعیت» عمومی تعریف شده ی «فیزیکی» یا«روانی» ازیک شخص، بل، «پروسه» وروندی است، «متغیر» و«متفاوت» که ازشخصی به شخص دیگروازنکته و یا جایی به جای دیگرمتفاوت عمل می کند.

.

در«مدل» آرون آنتونووسکی «پایه» یا «ستون» اصلی«پیدایش سلامت» Salutogenese ، بربسترونهادِ «انسجام» و «درهم تنیده گی» یا پیوند ومکانیسمِ پیچیده ی ارتباطی شخص با جهان پیرامون ومفاهیمِ فردی شده، شکل گرفته، که اوازآن تحت عنوان،  [۱۶]Kohärezgefühl  نام می برد، هست. برهمین اساس وقتی مفهوم «سلامت» وپیدایش آن، با «احساس» die Gefühle  آدمی ، ودریافت ها یا تجربیات شخصی شده،ومفاهیم خودویژه یافته، و با، مولفه های محیطی ـ اکتسابی ـ وارثی، گره خورده و با هم «ارتباط» ارگانیکی پیدا می کند، «شخص» درمواجهه ومقابله با مقوله ی «سلامت» با پرسش ها وچالش ها یی رودرو می شود.

درپژوهش های میدانی آنتونووسکی، زنانی که تجربه ی تلخ زندگی را با توسل به، «امید» ، «خوشبینی» وازاین دست سپری کرده بودند، ازبنیه ی متفاوتی، درمواجهه ورودریویی با چالش ها ومشکلات برخوردار بودند .

درداستان یا تمثیل واره ی آموزشی از زبانِ برتولت برشت، آقای اِگه Herrn Egge ، به تعبیری، دارای ویژه گی مذکورو با مفاهیم عنوان شده هست. البته ، همانگونه که پیش ترـ نیزـ اشاره شد، آقای کوینرHerrn Keuner با تاکید به اینکه ، او”…باید طولانی ترازدیکتاتور عمر کند” به رویه و روشِ مقابله ی ـ «آگاهانه» از نوع «نه» وبا رویکرد «اطاعت» و گوش بفرمانی، روی میآورد. اوبا تمام انرژیِ خود که معطوف به ازمیان برداشتنِ نمادِ «استبداد» و«دیکتاتوری» هست، به «اطاعت» و«پذیرایی» ازمامور و دیکتاتور، مشغول می شود.

تکته ی جالب توجه دراین داستان کوتاه این هست که ، مامور بعنوان ؛ فرستاده ی «دیکتاتور» و نماد «استبداد » ، بی آنکه خود متوجه باشد، با رویه و شکل ـ مقابله یا مبارزه ی «مطیعانه» وبا محتوی «نه» در«سکوت» کلامیِ  آقای اِگه Herrn Egge با فرجام «مرگ» مواجه می شود. داستان وتمثیل واره ـ با این ویژه گی ـ واین شکل خاتمه می یابد. «مامور»   der Agentوفرستاده ی حکومتِ دیکتاتور، با مرگ ، ازمیان برداشته می شود، ولی داستانِ «استبداد» و«دیکتاتوری»، گویی، نه تنها ـ دراین کوتاه به پایانِ  خود  نمی رسد، بل، برتولت برشت ، گویی با این رویکرد خود ویژه اش ـ چالش ومقابله با «استبداد» ساختاری وحکومتی را، با پایان استبداد فردی، پایان یافته اطلاق نمی کند بل آنرا ـ ضمن ارتباط تصویری ومفهومی ـ با پاکسازی خانه ی شخصی آقای اِگه Herrn Egge ـ وپایان کاریک «دیکتاتور» ازیک«پروژه»  به «پروژه» ی وسیع ساختاردولتی و حکومتی ودرفرازی دیگر، وبا تعاریف خودویژه اش، محول می کند. آقای اِگه Herrn Egge  ماموررا درپتویی پلاسیده ، پیچانده، وبه بیرون از چاردیواری منزل خود منتقل می کند، منزل خود و مکان اقامت دیکتاتور را می شوید ودرودیوار را …تمیزو پاکسازی می کند، ونفس عمیق می کشد ودرنهایت می گوید “نه” ! پروژه ی هفت ساله  اول با خاتمه ی زندگی فرستاده ومامورder Agent و با پاکسازی منزل شخصی  ـ ازهرگونه اثرمخرب وبجا مانده ازدیکتاتورـ درخانه ی شخصی یک فرد ودریک ساختارخاص وفردی، به اتمام می رسد. ولی سئوال وچالشِ چگونگی ؛ مواجهه و رودروریی یا مقابله و مبارزه با «استبداد» بطورکل، همچنان در جوامع استبدادزده به قوت خود باقی می ماند.

ازآنجائیکه مفهوم و مقوله ی «استبداد» با مفاهیم دیگری چون ؛ «آزادی» ، «عدالت» «زندگی» ویاهمچنین با «فرهنگ» و«اقلیم» ومهمترترازهمه با مفهوم وخوانش های «فردی» یا «خود»ویژه یافته،  ومولفه های از این دست، درهم تنیده شده، لذا، جستجو برای یافتنِ «فرمول» یا «فرمی» مشخص برای فهم و راه مشترک وکم هزینه، جهت گذاراز«استبداد»، کاروچالش گذاراز«استبداد» را برای تلاشگران، بمراتب دشوارترساخته. ولی ازتجربه ی تلخ وشیرینِ، گذارهای گوناگون ومتفاوت، می توان چنین دریافت کرد که، ابتدا، بواسطه ی «حضور» درفضای «عینی» و «استبداد»ی و سپس درگیری با شرایط چالشزای استبدادزده ی«میدانی» هست که امکان درک وفهمِ راه وگشایشی ازمیان راهها وگره ها برای «گذار» ازشرایط بحرانی،  روشن ترمی شود.

دراین گیرودار وکش وقوسِ میدانی، نه تنها درک مفاهیم و یافتن راه خروجی ازشرایط بحران، راحتروعملی تربنظرمی رسد بل میدانِ حضوروامکان کشف وبسط راه کارها، بهمراه  درک شرایط با مفاهیم متفاوت را نیزمیسرمی کند.

گره ها ـ خصوصن ـ ازنوع چالشی آن، درصورتی  می تواند به گشایش بینجامد ومنتهی به “گره کور” نشود که؛ تافته ی گره خورده درمیان دستان و انگشتانِ جستجوگرِ مایل به گشایش، پیوسته وبا هدفِ« گشایش» رشته های درهم گره خورده ، اینسوو آنسوشود.

«ایده» و«فکرِ» دایرو ناظربر«گشایش» راه کار وبه عبارتی : مَنِش وروش خود را به خروجی و گشایشِ راه وگرهِ کار هموارمی کند. خرد وفکرِ ناظرو حاضر، به انگشتان وپاها اراده و سمت وسومی بخشد.

لذا ، بنظر می رسد که، برتولت برشت باتوسل به پرسوناژهای خودویژه و خودپرورده اش، وبا «باور» به رویه و فرجام مورد نظرخود درروایتش، به کارآکترِسازیِ، با پروژه وبرنامه ای مشخص، جهت مقابله با «دیکتاتور» متوسل می شود. برشت درمدل خود، «گره» و «کلاف»  را در واژه هایی چون: “استبداد” یا “دیکتاتور” die Gewalt ، “حکومت” یا “دولت” die Stadt و”مامور”یا “فرستاده” der Agent  کارآکتریزه کرده و”زمان” را با تعابیریا صفاتی چون: “دوران خفقان” یا “دوران غیرقانونی” Zeit der Illegalität ” رنگ آمیزی می کند. دانش آموزانش ضمن پرسش گری ,آرامانگرا وقهرمان طلب هستند. آموزگاربا ویژه گی “متفکر” و ظاهرن «محافظه کار» معرفی وتصویر می شود.

بطورکلی ، می شود اینگونه  ازتمثیل واره ی Parabele برشت برآورد کرد که او با دیالوگ و دیسوکورز Diskurs [۱۷] سازی،  آگاهانه مخاطب خود را به «فکر»  مقابله و مبازره ای چند وجهی و ـ شاید ـ طولانی مدت وپروسه ای با اسبتداد برمی انگیزد و با بکارگیری یا «اتنخابِ »  راه وروشی  ـ حتا مشخص ـ راه و روش دیگر یا آلترنانیو مقابله ومبارزه با استبداد را نفی وـ یا ترد نمی کند .  تاکید به “شستن” یا “تمیز” کردن و”سفیدکاری دیوارها ” همانجا سطر ۲۳[۱۸] بعد ازمرگ وازمیان رفتن استبداد، اشاره و تاکیدیست با زبان استعاره وهنر، به برچیدن ـ نه تنها ـ آثار، بل عوامل ساختاری که می تواند اسبتداد را بازآفرینی کند، می باشد. “تمیزکردن” منزل یا “رنگ کردن دیوارها” ازسوی آقای اِگه ، یعنی: پالایش  منزل ازآثار مخربی که بواسطه ی : بو و فضایی هست که درطول هفت سال اقامت وسلطه ی استبداد که ـ شاید ـ بواسطه اش ـ امکان بازآفرینی استبدادی دیگر در لباسی متفاوت  را می تواند منجر شود را،ازنگاه وزبان برتولت برشت می توان بازخوانی کرد که بزعم برشت  با تولید وایجاد «فضای سلبی» با  “تمیزکاری” اساسی بعدازبرچیده شدن بساط استبداد ، می توان بدآن رسید.

شاید اشاره به مثالِ تجربه ی «انقلاب ایران» وظهورِ استبدادِ عریان «دینی» و وحشی ازدرون وقلبِ یک ساختار مستبد درفقدانِ وجود «آگاهی» و«شناخت» و رویکرد مناسب و متناسب درمقابل ساختارها و سازکارهای شکل گرفته ی استبدادی درطول سده ها،  دراین مثالِ برتولت برشت بی مورد نباشد .         

تجربیات تاریخی و مطالعات ، درعرصه های گوناگونِ : اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، وفرهنگی ، استحاله وپوسیده گی از درون وفرجام عمرِسخت جان ترین سخت جانها را، اثبات وبه ثبت رسانده. نظامی که نظم خود را با توسل واتکا به زور واستبداد ، برپا وبرقرارکند، بخودی خود ، رای  به صدورِ پوسیدگی و استحاله خود ازدرون می کند. استحاله ی و پوسیدگی ازدرون ـ نیزـ بمثابه شکل گیری و کارآکتریزه شدنِ نوع و منش یا رفتار اعتراضی خاص در«سکوت» و«اطاعت» ازیک دیکتاتوردریک ساختارتمامیت خواه و استبدادی هست .

نطامهای «دیکتاتور» و«استبدادی» با استمرارِروش خود  به پوسیدن واستحاله ی خود به دردناکترین شکل ممکن رای می دهند. «استحاله» به تعبیری ـ حکایت ـ پایان کارِ «اصلاحات» نیز، می تواند تلقی شده وبواسطه ی آن راه وبهانه برای «انقلاب» با شورشهای کوررا فراهم کند.

زمانیکه اصلاحات با رویکرد وهدف بازسازی و«تغییر» یا«تجدید» دررویکرد های عمومی، به بن بست می رسد، استحاله ی نظام وحاکمانش بی درنگ آغازمی شود. «استبداد» دراسرار به رویه و باورخود درحفظ شرایط حاکم درخققان، فکرها وجسم ها را به جویده شدن وپوسیدن وا می دارد.

«ایده» یا فکری که برای گشایش وشکوفایی خویش ، درراه ، بدنبال فرصت وبستر، با بم بست وسد راه  مواجه می شود ،درمقابل سنگ سخت، میان راه ، درتلاش وتقلای خود درکنارسنگِ سخت جان، مانده ، ودرجانِ او رخنه و لانه می کند، جانِ جاریِ آب بمرور وبا نفوذ به تاریک ترین نکته های ارگانِ سختِ سنگ، ازدرون جسمِ او، شروع به ساویدن و استحاله ی او می کند. شاید؛ به بیانی: اوبا قربانی کردنِ جان جاری خود درجانِ سختِ سنگ، اورا بتمامی ، ازدرون جویده وبافت وساختِ ارگانهای اورا بتمامی ازهم جدا و متلاشی می کند  تا راهِ «شدن» و «تغییر» و «تحول» هموارو بازشود .                      


[۱]مدارا – ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)

[۲] -https://de.wikipedia.org/wiki/Bertolt_Brecht

[۳]Brecht und die politischen Systeme | APuZ (bpb.de)

[۴]Maßnahmen-gegen-die-Gewalt.pdf

[۵] -https://www.bpb.de/nachschlagen/lexika/handwoerterbuch-politisches-system/202075/nationalsozialismus

درشکل گیری سوسیالیسم نژادی

[۶] Parabel (Sprache) – Wikipedia

[۷] -https://de.wikipedia.org/wiki/Dialektik

[۸] / امروزه با توجه به گسترده گی ارتباطات رسانه ای، مقوله ی؛ «اطلاع رسانی» و «روشنگری» ، نه تنها درابعادگسترده تر ومتفاوتی شکل گرفته ورشد کرده، که امکان یا جایی برای توجیه ودفاع از آنگونگی «مبارزه» و«مقابله» یا «دفاع» را برای کسی باقی نمی گذارد، بل، با توجه به تغییروتحولات گسترده، ومیدان وزوایای رودرویی ومقابله یا مبارزه، با پدیده ی «استبداد» یا «دیکتاتور»، بمراتب وسیع تر وچند بُعدی گشته،  ونیز، مفاهیم درعرصه ی «مبارزه» و«مقابله» با پدیده های ناهنجار، متفاوت یا ودگرگون شده، که بدآن واسطه، گویی نه تنها ـ سوالهای دیروزی را ـ با ابزارامروزی ـ به جواب ونتیجه ی مشابهی نمی رساند ، بل، درسوال بودن وچگونگی سوال ـ نیزـ  گاهن تردید وسوال ایجاد می کند.

[۹]https://www.spektrum.de/lexikon/physik/determinismus/2942

http://othes.univie.ac.at/30747/

https://books.google.de/books?hl=de&lr=&id=i3LBkv_T-cgC&oi=fnd&pg=PR6&dq=galileo+und+Determinismus&ots=Vs4WlRLS92&sig=f0lHOnSLtpFzyjy-Hnj5gRZqF6w#v=onepage&q=galileo%20und%20Determinismus&f=false

[۱۰] -https://de.wikipedia.org/wiki/Nationalsozialismus

[۱۱] -https://de.wikipedia.org/wiki/Gesetze_gegen_Holocaustleugnung

[۱۲] – https://www.mdr.de/zeitreise/hitlergruss-112.html

 ـ  درروایت تمثیلی ـ گویی ـ  شخصیت متقاوتی ازآقای اِگه ارایه می شود. [۱۳]  

[۱۴] – https://de.wikipedia.org/wiki/Aaron_Antonovsky

[۱۵]https://www.leitbegriffe.bzga.de/alphabetisches-verzeichnis/salutogenese/

۹/ «مدل» ارایه شده ازسوی پزشکِ جامعه شناس، آرون آنتونووسکی، نه بعنوان آلترناتیوی درمقابل، علم پزشکی که بیشتربعنوانِ «مدلِ مکمل» پزشکی ارایه ودرنظرگرفته می شود.

https://de.wikipedia.org/wiki/Salutogenese

[۱۶] – https://juttaheller.de/resilienz/resilienz-abc/kohaerenzgefuehl/

https://de.wikipedia.org/wiki/Koh%C3%A4renz_(Psychologie)

[۱۷] – https://de.wikipedia.org/wiki/Diskurs

[۱۸]Maßnahmen-gegen-die-Gewalt-1.pdf 

https://akhbar-rooz.com/?p=116283 لينک کوتاه

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x