ای جوان ترین جوانه ی شادی!
بانگِ آزادی
نویدِ مهربانی
کیانِ آبادی؛
دیدارت گریه ی شادمانه ای است،
اما دریغ،
برای دیدنت باید چشم ها را فرو بست
و برای رفعِ دلتنگی،
تنها به اشارتی
و تکان دادنِ سری به رضایت،
راضی بود.
می دانم: در چشمانِ ماتِ مرگ
هرکه خیره شود؛
سنگ می شود *
من در چشمانِ روشنِ تو؛
خیره می شوم،
و در صدایِ نرمِ تو؛
قرار می گیرم
بی آن که بی تو زیستن را؛
حتّی در خواب
تاب بیارم؛
می میرم.
* اشاره به “مدوسا” در میتولوژی ی یونانی است. هر که به چشمانِ او خیره می شد، سنگ می شد.