پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

دودلی در خیابان­های تهران و قرآن – اکبر کرمی

اصلاح­ طلبی و رفرم زبان جهان جدید و خوش­بختانه زبانی جهانی است؛ اما در آوار سرکوب، سانسور و سرب، اصلاح­ طلب ­های ایرانی هم از جهان جدید دور افتاده اند و هم از آماج­ های اصلاح­ طلبانه! به زبان دیگر اصلاح ­طلب­های ایرانی (در قواره ی موجود) برای آن که بتوانند دل زندان­بان اعظم را نرم کنند و رخنه ­ای برای...

اصلاح­ طلبی و رفرم زبان جهان جدید و خوش­بختانه زبانی جهانی است؛ اما در آوار سرکوب، سانسور و سرب، اصلاح­ طلب ­های ایرانی هم از جهان جدید دور افتاده اند و هم از آماج­ های اصلاح­ طلبانه! به زبان دیگر اصلاح ­طلب­های ایرانی (در قواره ی موجود) برای آن که بتوانند دل زندان­بان اعظم را نرم کنند و رخنه ­ای برای بازگشت به قدرت بجویند، آسان­ترین راه را برگزیده اند؛ آن ­ها چنان برساخت اصلاح­ طلبی را چلانده­ اند که در چنته ی آن­ جز نامی نمانده است. بر این اساس همه ی نقدها به اصلاح­ طلبی را در ایران باید به حساب ناکامی و نادانی و زبونی اصلاح ­طلبان گذاشت و نه ناتوانی و ناپسندی برساخته ی مدرن، پیش­رو و سازنده­ ی اصلاح­ طلبی

هنگامی که در ضرورت برانداختن جمهوری اسلامی می­نویسیم و با آب و تاب از پایان اصلاح ­طلبی خبر می­دهیم، یک نکته بیش از هر چیز آشکار می ­شود؛ درک مناسبی از سیاست (قدرت) و سیاست ­ورزی در میان نیست. چه، برانداحتن جمهوری اسلامی با آن کارنامه ی ننگین و سنگین نکته‌ای نیست که بتوان به آسانی در آن تردید کرد. مساله ی اساسی چه گونه‌گی گذار از این ساختار بیمار و ناپایدار و برساختن دموکراسی است که اصلاح­ طلبی را با همه ی دشواری‌ها و نقدها ناگزیر و بی‌بدیل می‌کند.

منتقدان اصلاح‌طلبی در هر دو سوی پهنه ی قدرت به طور چیره رقبای اصلاح‌طلبان هستند، و شوربختانه چیزی بیش‌تر از آن در نقدهایشان دیده نمی شود.

با آن که از نکبت جاری در جمهوری اسلامی ایران بسیار آزرده‌ایم اما آسیب‌شناسی پلشتی حاکم بر ایران را نباید محدود به جمهوری اسلامی ایران کرد و بر آن‌چه پیش از جمهوری اسلامی در ایران گذشته است چشم بست. برای توضیح انحطاط و بررسی امکانات گذار از آن نیازمند انگاره‌ای هستیم که بتواند همه چیز را توضیح دهد؛ چیزی همانند انگاره‌ی ریسمان‌ها در فیزیک جدید.

اگر چه انحطاط (در هر معنایی) در دوران جمهوری اسلامی به اوج خود رسیده است، اما تاریخ انحطاط در ایران از جمهوری اسلامی و انگاره‌های نا‌به‌کار آن کلید نخورده است. اگر ایران پیش از انقلاب را ایران گل و بلبل می‌بینید، احتمالن گرفتار نادانی مضاعف هستید و از بی‌مسولیتی ملی رنج می‌برید؛ ما چند سده است که در گل انحطاط مانده‌ایم؛ و در جست‌وجوی توسعه جا مانده‌ایم. جمهوری اسلامی با هر تعبیری برآمد و پاسخی به این درمانده‌گی اجتماعی و جامانده‌گی تاریخی است. تفکیک جمهوری اسلامی ایران از ایران این خطر سهمگین را دارد که نمی‌گذارد ما خود را آن‌چنان که هستیم ببینیم و به ریشه‌های بحران و هیدرای انحطاط آن­چنان که باید نزدیک شویم؛ و باری دیگر به تجربه‌ای ناکام و انگاره‌ای خام و رویایی بدفرجام خطر نکنیم.

اصلاح­ طلبی و رفرم زبان جهان جدید و خوش­بختانه زبانی جهانی است؛ اما در آوار سرکوب، سانسور و سرب، اصلاح­ طلب ­های ایرانی هم از جهان جدید دور افتاده اند و هم از آماج­ های اصلاح­ طلبانه! به زبان دیگر اصلاح ­طلب­های ایرانی (در قواره ی موجود) برای آن که بتوانند دل زندان­بان اعظم را نرم کنند و رخنه ­ای برای بازگشت به قدرت بجویند، آسان­ترین راه را برگزیده اند؛ آن ­ها چنان برساخت اصلاح­ طلبی را چلانده­ اند که در چنته ی آن­ جز نامی نمانده است. بر این اساس همه ی نقدها به اصلاح­ طلبی را در ایران باید به حساب ناکامی و نادانی و زبونی اصلاح ­طلبان گذاشت و نه ناتوانی و ناپسندی برساخته ی مدرن، پیش­رو و سازنده­ ی اصلاح­ طلبی.

اصلاح­ طلب ­ها یا باید ادعاها و زبان خود را عوض کنند یا باید برای زبونی خود چاره‌ای بی اندیشند. اصلاح‌طلبی زبان جهان جدید است؛ اما با زبونی نمی‌خواند و پیش نمی‌رود.

اصلاحات همانند هر فرایندی به شوندها (دلایل) و بنارهایی (عواملی) برمی­گردد و محتاج است که شوربختانه در ایران (به طور کلی) و در ایران امروز (به طور خاص) اثری از آن­ها دیده نمی­ شود. توسعه‌نایافته‌گی ملی و منطقه‌ای، ساختار ناهم‌وار و نامتوازن قانون اساسی جمهوری اسلامی، نادانی‌ها و بدفهمی‌های جریان‌ها و نخبه‌گان سیاسی در چهار دهه‌ی گذشته و از همه مهم‌تر و کاری‌تر نادانی، ناتوانی و ناکارآمدی‌های تلمبار شده در نهاد رهبری و رهبران جمهوری اسلامی همه‌ی راه‌های سیاست و سیاست‌ورزی را در ایران به خیابان کشانده است؛ به زبان دیگر تا اطلاع بعدی هرکس در و بر خیابان‌ها حاکم باشد بر آینده و در آینده هم حاکم خواهد بود.

محافظه‌کاران جمهوری اسلامی و شخص خامنه‌‍ای با تکیه بر دستگاه پهناور سانسور، سرکوب و سرب هنوز کم و بیش بر خیابان‌ها حاکم اند. جدی‌ترین نماد و نشانه‌ی این سرکرده‌گی رعایت کم و بیش حجاب اجباری در خیابان‌ها است.(۱) حجابی که بسیاری از رعایت‌کنند‌ه‌گان آشکارا به آن ناباور هستند. استقرار نظام سرکوب بیش از هرجا با جاری شدن بر کالبد شکننده‌ی زنان و گروه‌های آسیب‌پذیر خودنمایی و زورآزمایی می‌کند.(۲) در این چشم­ انداز هم ایستاده ­گی هسته ی سخت قدرت در برابر فشارهای فزاینده ­ی خواست لغو حجاب اجباری و هم تکاپوی زنان و مردان برای درنوردیدن آن قابل درک و توضیح است. در این میان اما از همه راه­بردی­ تر جمعیت هم­چنان سرگردان و دودلی است که ته دلش را هنوز با زندان و زندانی و زندان­بان یک­طرفه نکرده است.   

براندازان، انحلال‌طلب‌ها و اصلاح‌طلب‌ها هم در خیابان‌ها حضور دارند، هرچند امیدها، راه‌ها و آماج‌های آن‌ها بسیار متفاوت است. براندازان با امید به شکستن سرکوب و سانسور بر آن اند که خیابان‌ها و ایران را آزاد کنند. به باور آنان پایان جمهوری اسلامی آغار آزادی مردم و ایران و برپایی دمکراسی و حکومت قانون هم هست. آن‌ها بی‌هیچ واهمه‌ای از آمدن و آوردن مردم به خیابان هواداری می‌کنند. برنامه‌ی دل‌خواه این جریان‌ها اتحاد و هم‌کاری در شکستن سد ستبر سرکوب و سکوت و ریختن ترس مردم، آوردن آن‌ها به خیابان‌ها و برچیدن جمهوری اسلامی است. آن­ها هرچند گاهی با دلایلی که مردم را به خیابان می ­آورد چندان هم­سو و هم­راه نیستند؛ اما همیشه از آمدن مردم به خیابان و ایستاده­ گی در برابر جمهوری اسلامی حمایت می­ کنند.

براندازها و انحلال‌طلب‌ها یک‌پارچه و هم‌داستان نیستند. هستند جریان‌هایی که به زبان­ های مدرن تکلم می­کنند و رویای برپایی حکومتی سکولار و دمکرات را می‌پزند، اما این جریان­ ها در عمل از امکان مدیریت خیابان ­ها در ایران محروم هستند؛ و در نتیجه به سیاست­ های خیابانی کشیده می ­شوند؛ (۳) سیاست­ هایی که ممکن است به برچیده شدن جمهوری اسلامی بینجامد، اما بعید است به برساختن سکولار دمکراسی برسد.

برآمد و آینده‌ی سیاست‌های خیابانی، جدا از آن که چه کسانی یا چه گروه­ هایی در آن مشارکت داشته باشند، با آن‌ها و رویاهایی که آن‌ها در سر می­ پزند هماهنگ نخواهد بود. آینده در این جریان‌ها به کسانی تعلق دارد که زبانی مدرن و به روز ندارند؛ آشکارا شکار آخوندها، مذهبی‌ها و رهبران سیاسی جمهوری اسلامی را در سر می‌پرورند؛ کسانی که تحمل گوناگونی فرهنگی زبانی، قومی و ایدیولوژیک را ندارند. آن ­ها به آسانی می ­توانند از هر رهبر یا جریانی که از اتفاق رهبری خیابان­ ها را به عهده می گیرد، یک دیکتاتور تازه بسازند. گروه ­های دیگر(حتا اگردر سیاست ­های خیابانی هم­کاری و هم­راهی کرده باشند)، اقلیت ­های آسیب­ پذیر نظام آینده اند و شوربختانه در جایی باید نوبت خویش را برای دوری دیگر از سکوت، سرکوب و سرب انتظار بکشند. چه، وقتی ماشین سرکوب روشن‌ می‌شود، به آسانی نمی‌توان آن را خاموش کرد.

اصلاح‌طلب‌ها وقتی به خیابان می‌رسند آشکارا دو دسته می‌شوند. گروهی بر این باورند که «دمکراسی تنها از صندوق‌های رای بیرون می‌آید.» آن‌ها با تاکید بر این نکته در تلاش‌اند از خیابان‌ها و زورآزمایی خیابانی بگذرند. آن‌ها در برابر اصلاح‌طلبانی ایستاده‌اند که به خیابان هم چشم دوخته‌اند و با تکیه بر تجارب گذشته بر این باوراند که بدون سرکرده‌گی در خیابان‌ها نمی‌توان از صندوق‌های رای بهره برد. (۴) به باور این جریان آزاد کردن صندوق‌های رای مقدم و مهم‌تر از حضور در پای صندوق‌های رای است.

باید میان حضور موثر در خیابان‌ها (که نماد جامعه‌ی مدنی است) و سیاست‌های خیابانی (که بازگشت به جامعه‌ی طبیعی است) فاصله گذاشت؛ بودن و ایستادن در خیابان‌ها الفبای هر سیاست مدرن و سیاست‌ورزی معناداری است. ایستاده‌گی برسر مالکیت و مدیریت مدنی خیابان‌ها آغار دمکراسی است؛ چه، اگر دمکراسی را سازوکار مدرنی برای مدیریت بهداشتی و برون‌شد پایدار و مسالمت‌آمیز از گوناگونی‌های بسیار اجتماعی بدانیم، آن‌گاه باید پذیرفت که حاکمیت بر سرنوشت خیابان‌ها آغاز حاکمیت ملی است. ملتی که بر خیابان‌های خود حاکم نیست، به‌واقع بر هیچ چیز حاکم نیست و نمی تواند باشد. باورها و داوری‌های آن وزنی ندارد؛ ملتی که نمی تواند آزادانه در خیابان‌ها ظاهر شود و خود را بیان کند، حاکم بر سرنوشت خود هم نمی ­تواند باشد و نیست. نمایش انتخابات در این دست خیابان‌ها فریبی است که بیش‌تر به‌کار پایداریدن نظامیان حاکم و نظام حاکم بر خیابان ­ها می‌خورد.

اصلاح‌طلب‌ها اگر نمی‌خواهند یا نمی‌توانند پا به خیابان بگذارند، چه گونه می‌خواهند حاکم خیابان‌های تهران باشند؟ چه پسند ما باشد و چه ناپسند، همه چیز در ایران به خیابان‌ها می‌رسد.  

آشکار است که هر صندوقی به دمکراسی نمی‌رسد؛ و آشکار است که در ایران با نهاد رهبری و بازوهای اجرایی او در هرجا در واقع صندوق رایی باقی نمانده است که بتوان به آن دل‌خوش ساخت….، در نتیجه پرسش اساسی آن است که چرا لایه ­هایی از اصلاح­ طلبان هنوز بر این راه ­های شکست خورده تاکید و تکیه می ­کنند؟
به این دوستان بزرگوار باید گفت: صندوق‌های رای را آزاد کنید، کارهای دیگر پیش‌کش!
در این گفت‌و‌گو هیچ خلاقیت و حرف تازه‌ای دیده نمی‌شود. آن‌ها حتا توضیح نمی‌دهند با کدام نیرو و روش می‌خواهند و می‌توانند نهاد رهبری و سربازان گم‌نام و بانام او را در ساختار موجود مشروط و محدود کنند.
مردم تنها نیروی و انرژی اصلاح‌طلبان هستند (اگر هنوز شکاف میان مردم و اصلاح‌طلبان تکمیل نشده باشد)؛ و بدون کارگیری (هارنست) آن هیچ کس آن‌ها را جدی نخواهد کرد.
مساله اساسی و ضعف بزرگ اصلاح‌طلبان مهندسی و مدیریت مردم در خیابان‌ها است، به گونه‌ای که هم بتوانند به حریفان فشار بیاورند و هم از جنگ‌داخلی بگریزند.
اصلاح‌طلبان ترسو در هراس از سوریه‌ای شدن ایران، شاید عامل اساسی سوریه‌ای شدن ایران بشوند.
به قول قماربازها که در پهنه‌ی سیاست بسیار بامعناست «ترسو مرد.»
اصلاح‌طلبان در غیبت از خیابان‌ها از صحنه‌ی سیاست هم غیب خواهند شد.

در توضیح ناکامی و ناتوانی اصلاح­ طلب­ها حرف و حدیث­ های بسیاری هست؛ اما جان کلام به سرگردانی اصلاح­ طلبان در خیابان ­های قران می­رسد؛ و هیچ­کس به­تر از محمد خاتمی آن را پوست­ گیری نکرده است. او بود که جامعه ی مدنی را به مدینه­ النبی متصل کرد. او بود که در غوغای خونین کوی دانشگاه هنوز نگران آخرت خود بود. دودلی اصلاح­ طلبان در خیابان­های تهران ادامه ی دودلی آنان در خیابان ­های قران است. عجیب نیست اگر محمد خاتمی هم در عمل و هم در نظر هنوز تکلیف خود را با حاکمیت ملی (که می­گوید به آن وفادار است) و اسلام سیاسی (که آشکارا با حاکمیت ملی ناهماهنگ است) حل­وفصل نکرده است. (۵)

عجیب است اما باید پذیرفت که هر خوانشی از اسلام خوانشی سیاسی و لاجرم سکولار است؛ یعنی، این­ جهانی، انسانی و تاریخی است. یعنی باید درجایی و به ­گونه­ای تکلیف خود را با خیابان­ ها هم روشن کند؛ یعنی باید تکلیف حوزه و مسجد را در ساختار سیاسی تعریف و تبین کند.

اصلاح­ طلبی سیاسی در ایران به ویژه پس از جمهوری اسلامی شکلی از اصلاح ­طلبی مذهبی و اسلامی و برآیند آن است؛ و چون اصلاح­ طبی مذهبی هنوز راه خود را به جهان جدید به درستی  و به تمامی نگشوده است، در نتیجه در پهنه ی سیاست هم هم­چنان دو­دل و بی ­برنامه است.

پس از آیت ­الله خمینی و برداشت یگانه ی او از اسلام و قدرت که در انگاره ولایت مطلقه ی فقیه صورت­بندی شده است، اسلام سیاسی در ایران دوپاره شده است. جریانی از اسلام گرایی که به آیت الله منتظری می­ رسد در یک طرف و جریانی که به آیت ­الله خامنه ­ای می ­رسد در طرف دیگر. در انگاره ی ولایت مطلقه ی فقیه و خوانش یگانه ی خمینی از اسلام، اسلام و سیاست (هم­چنان که او ادعا داشت) کم­ وبیش درهم­ تنیده شده اند. کاریزمای خمینی و توهم نسل انقلاب هزینه ی این درهم­ تنیده­ گی را در طول حیات خمینی پرداخت. اما پس از خمینی ادامه ی این درهم­ تنیده­ گی ممکن نبود؛ از یک­طرف توهم مردم انقلابی و مسلمان تاحد بسیاری فروکش کرده بود و دیگر نمی ­توانست و نمی خواست این نادانی مدرن (که در جان خود پیشامدرن بود) را ادامه دهد و از طرف دیگر جانشینان او هم کاریزمای بنیان­گذار جمهوری اسلامی را نداشتند و نمی ­توانستند با همان فرمان پیش بروند.

از آن جا که هر خوانشی از اسلام به ناچار خوانشی سکولار از اسلام است؛ در نتیجه تفاوت این دو ره و رهیافت را می­توان و باید به تفاوت دو خوانش از سکولاریزاسیون در میان مسلمانان ایرانی فرو کاست.

اهمیت ندارد خمینی و پی­روان او چه در سر داشتند، یا چه ادعایی را پیش گذاشتند؛ و می­ گذارند. سکولاریزاسیون جان جهان جدید است؛ و در فرایندی ناگریز و ناگزیر حتا مخالفان خود را هم سکولار خواهد کرد. به زبان دیگر کلاف بسیار پیچیده و درهم­ تنیده ی جهان جدید تنها با سرانگشتان هنرمند جریان­ های سکولار باز می ­شود؛ در نتیجه عجیب نیست اگر جریان­ های مخالف سکولاریسم هم تا خرخره در سکولارکردن دین و دنیای خود فرورفته باشند. (۶)

سکولاریزاسیون در پوشش مخالفت با سکولاریزاسیون عجیب­ ترین شکل ممکن از سکولاریزاسیون است، اما غریب ­ترین شکل آن نیست. چه، سرمایه ­های نمادین ادیان چندان اندک نیستند که دین­ گاران قدیم و جدید بتوانند به آسانی از کنار آن ­ها بگذرند. در تاریخ ادیان به طور عام و درتاریخ اسلام به طور ویژه نمونه ­های فراوانی در چنین پادبهره­ گیری­ هایی از ادیان یافت می ­شود.

برای خامنه ­ای و بسیاری از آخوندهای هم­راه او دانسته یا نادانسته قدرت اصل است (و این هسته ی سخت جهان و جان یک سکولار است) و اسلام تنها بزک و پوششی است برای حفاظت از آن. این سکولاریزاسیون پنهان و شیادانه که گاهی به دشمنی ظاهری با سکولاریزاسون هم می­ رسد. قدرت و حفظ آن را به هر قیمتی آماج خود ساخته است. دشمنی با سکولاریزاسیون در این خوانش از اسلام تا آن جا ادامه می ­یابد که بتواند سرمایه­ های نمادین اسلام را خرج حفظ هسته ی قدرت کند.(۷)

برداشت یک‌سر مثبت از سکولاریسم و ادیان را فراموش کنید. استبداد و سرکوب همیشه امری تاریخی و سکولار است؛ یعنی مستبد همیشه از نزدیک­ترین راه و مناسب ­ترین ابزار برای سرکوب بهره می ­برد. یعنی اگر شرایط ایجاب کند به آسانی می ­تواند خود را در مقابله با سکولاریسم هم تعریف و صورت‌بندی ‌کند. اما نباید فراموش کرد که که مستبد همیشه به حفظ خود چشم دوخته است. حفظ اسلام تنها فریبی است که به کار حفظ خود می‌آید. هیچ سلطان و مستبدی با سکولاریسم مساله‌ای ندارد، او با حقوق بشر و دمکراسی بیگانه است؛ او با توزیع قدرت مساله دارد. جدایی مسجد و حوزه از حکومت یا درهم­ تنیده­ گی آن­ ها تا جایی که اختیار هر دو در دستان مستبد باشد، و به کار سرکوب و توزیع سکوت و سرب بیاید نه تنها مساله ­ایی نیست که می­ تواند هرکدام در شرایطی آماج او باشد. ایستاده‌گی در برابر توزیع پایدار قدرت و انتقال مسالمت آمیز آن هسته ی سخت هر استبدادی است.

برای خمینی هم قدرت اصل بود. با این تفاوت که خمینی خود و اسلام را یگانه می ­دید و می­ کرد؛ و ولایت مطلقه­ ی فقیه برآمد و نماد آن بود. تفاوت برنامه ­ها و چینش سیاسی و دینی خمینی و خامنه ­ای برای پس از خود یک اتفاق ساده نیست، همه ی اتفاق است؛ خمینی به ادامه ی اسلام سیاسی و استمرار ولایت فقیه چشم دوخته بود و خامنه ­ای به ادامه ی ولایت خود (در قامت مجتبی).

در حالی که برای منتظری اسلام اصل بود و برای بسیاری از پی­روان او هنوز هم اسلام اصل است. چنین خوانشی از اسلام به درک ویژه­ ای از سکولاریزاسیون می­ رسد که هنوز در میان پی­روان منتظری صدای آشکار و بلندی ندارد. از آن جا که چنین برداشتی از اسلام و سکولاریزاسیون به خود بسنده­ گی پهنه ی قدرت و پهنه ی دین می ­انجامد، در اساس با اسلام سیاسی (با هر رقتی) هماهنگ نیست و نمی­ تواند باشد. ناکامی و دودلی اصلاح طلبان را در پهنه ی سیاست تا حد بسیاری باید برآمد این ناهم­خوانی دید.(۸) چه، اصلاح­ طلبی دینی (در تعبیر منتظری که به نظارت فقیه می­رسد) با اصلاح ­طلبی سیاسی (باز هم در تعبیر منتظری که به حاکمیت مردم می­انجامد) هماهنگ نیست.

دودلی اصلاح ­طبان در تهران حدفاصل انقلاب و آزادی انگار در جایی به دودلی آن­ها در آیه ­های قرآن می ­رسد.

پانویس‌ها

۱) من این موضوع را در سرنام “اسلام سیاسی در چمبره ی حجاب” کاویده ام. وب­گاه اخبار روز، یک­ شنبه  ۱۷ اردیبهشت ۱٣۹۱ –  ۶ می ۲۰۱۲

۲) زندان و آن­چه در آن می­گذرد نمونه ی ایدال جامعه­ ­ای است که خامنه ­ای در پی ساختن آن است. اگر هنوز کم ­وبیش تفاوتی میان زندان­ های ایران و و زندان بزرگ ایران می­ توان دید از آن روست که ایستاده­ گی در برابر دستگاه سرکوب، سکوت و سرب در ایران بیش­تر از زندان­ هاست. به زبان دیگر ما آسیب­ پذیرترین مردمان خود را در زندان ­ها و در دستان زندان­بان اعظم رها کرده ­ایم.

۳) شورش­های سال ۹۸ در ایران و حمایت همه جانبه ی جریان ­های برانداز از آن ها نمود و نماد چیره گی سیاست­های خیابانی در میان این جریان ­ها است. با این که این شورش­ ها غالبن بی ­سر، غیرمدرن و ویرانگر بودند، با این همه براندازان با این امید که پس از برانداختن جمهوری وحشت اسلامی می توانند به این گرایش­ ها غلبه کنند و دیو آزاد شده را دوباره به شیشه بازگردانند، به طور همه جانبه و بی ­قید و شرط از آن­ ­ها حمایت می­ کردند.

اصلاح­ طلب ­های خیابان گریز در شورش­ های ۹۸ با نقد سیاست ­های خیابانی نه تنها به حکومت سرکوب و سرب نزدیک شدند که آشکارا از هر نوع حضور در خیابان تبری جستند. در حالی که اصلاح طلب ­هایی که چشم به خیابان دوخته اند و مدیریت خیابان را مقدمه ی هر مدیریت مدنی دیگر می دانند با تفکیک حق بودن از حق داشتن هم آشکارا به حکومت ستم­گر نه گفتند و هم به سیاست ­های خیابانی. 

۴) سعید حجاریان، علیرضا علوی‌تبار و مصطفی تاج‌راده در گفت‌و‌گوهای مفصلی از این نگاه پرده بر‌می‌گیرند. آن‌ها آشکارا در پی آن اند که با اصلاح‌طلبانی که آهنگ ‌خیابان و ایستاده‌گی مدنی دارند صف‌بندی کنند؛ کسانی همانند علیرضا رجایی و ابوالفضل قدیانی.

۵) من با اصلاحات هیچ‌وقت مشکل نداشته‌ام، و هنوز هم ندارم. اصلاح‌طلبی‌جان جهان جدید و زبان انسان جدید است. اما هرچه از دوم خرداد و جنبش سبز فاصله گرفته‌ایم، من هم فاصله‌ام با اصلاح‌طلب‌ها بیش‌تر شده است؛ اصلاح‌طلب‌ها اگر در ایران اراده‌ای به اصلاح داشته باشند باید اصلاحات را از خود شروع کنند. اصلاح‌طلب‌ها اگر امکانات، دانایی و توانایی اصلاح رهبران، نهادها، راه‌بردها، سازوکارها و برنامه‌های خود را ندارند، چه‌گونه می‌خواهند نظام و آماج استراتژیک آن را اصلاح کنند؟

اسلام سیاسی آشکارا با اصلاح ­طلبی اگر آماج حاکمیت ملی داشته ناخوانا و ناهم­سو است.

۶) این نگاه را در سرنام “اسلام سیاسی و انگاره ی ولایت مطلقه ی فقیه” کاویده ­ام. وب­گاه اخبار روز، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲ اوت ۲۰۰۹

۷) چنین تلقی از سکولاریزاسیون و اسلام چندان هم جدید نیست. در دوران پهلوی هم همین­گونه بود. به زبان دیگر پیش از انقلاب اسلامی هم خوانشی از اسلام و سرمایه نمادین آن که به کار استحکام ساختار سیاسی موجود می ­آمد، بسیار مورد توجه بود. و در اساس در تاریخ اسلام چنین پادبهره­ گیری از اسلام و سواری از مسلمان بی­ سابقه نیست. به زبان دیگر تا زمانی که در میان مسلمانان کسانی برای سواری دادن پیدا شوند، حتمن خوانش­ هایی از اسلام هم که به سواری­ گرفتن امکان می ­دهد برساخته خواهد شد.

۸) این دودلی و سرگردانی در آثار سروش هم آشکارا دیده می­ شود. عبدالکریم سروش در داوری من از دسته­ ی نواندیشان مسلمانی است که هم‌چنان وفادار به نواندیشی در اسلام است؛ او در تلاش است خوانشی از اسلام را پیش بگذارند که بتواند امکان سازگاری بیش‌تری به مسلمانان در جهان‌های جدید بدهد. سروش بیش‌تر اما درگیر ناسازگارهای اسلام‌ها با مبانی فلسفی و شناختی جهان‌های جدید است؛ و آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز آماج اصلی او نیست. مینی‌مالیزمی که سروش در خوانش‌های جدید بر اسلام‌ها مدیریت می‌کند، تا آن جا که امکانات سیاسی اجازه می‌دهد، هم چنان فعال است و هر شاخ و برگی را که می‌تواند و ضرورت و مصلحت ایجاب می‌کند هرس می‌کند. اما روش و نواندیشی دینی او هنوز و هم‌چنان در چمبره‌ی ماتن مانده است و سر و سودای عبور از آن را ندارد . این جریان‌ها تکاپوی پیش گذاشتن “لبِ لبابی” از اسلام اند که مسیر اصلاح طلبان مسلمان را در پهنه ی سیاست هم وار کند. همین نکته (یعنی مصلحت) چشم‌ اسفندیار نواندیشی سروش هم هست؛ چه، مصلحت‌های سروش سیاسی‌اند و محدود به جریان‌های سیاسی و اسلام­ گرا در ایران امروز. سیاسی بودن در باور و داوری من بر خلاف پندارهای نادرست رایج نه تنها منفی نیست که ستایش‌انگیز هم است؛ چه، همین درد و درفش است که روشن‌فکری را از جریان‌های آکادمیک جدا می‌کند. نقدی اگر هست در وفاداری و شفافیت سروش به راهی و آماجی است که او برگزیده است. سیاست و سیاست‌ورزی مدرن برآمد آزمون و خطا است؛ در نتیجه آن که به سیاست چشم دارد باید همانند رهبران سیاسی بیاید و برود؛ اما سروش (همانند اصلاح‌طلبان مذهبی دیگر) سر رفتن ندارد؛ و در برابر همه‌ی نقدها (نقدهایی که بیش‌تر نقش‌های کم‌و‌بیش سیاسی او را هدف گرفته‌اند) سرسختی می‌کند. او هرجا لازم شود از جای‌گاه سیاسی خود پس می‌نشیند و در نقش یک آکادمسیت و اندیشمند ظاهر می‌شود. اما این رفت و برگشت‌ها امکان پیش‌رفتن را در پهنه ی اندیشه هم از او گرفته است؛ او اگر پیش‌تر برود اصلاح‌طلبی سیاسی و مذهبی را نابود خواهد کرد، و اگر بایستد خود را. سروش با همه‌ی عظمتی که در جریان نواندیشی اسلامی دارد، چشم اسفندیار نواندیشی دینی هم هست؛ سروش در جای‌گاهی ایستاده است که باید انتخاب کند؛ یا پیش برود و پس از نقد متن به نقد ماتن هم خطر کند، یا باید به جنبش بازگشت از نواندیشی دین تن دهد و حفظ بیضه‌ی اسلام و اصلاح‌طلبی مذهبی و سیاسی را وجه همت خود کند. او یا باید پیش برود و هم‌چنان که برخی از منتقدان مذهبی‌اش اشاره کرده‌اند دینی جدید اختراع کند و نقشی پیامبرانه برای خود تعریف کند، یا باید از سیاست و مصلحت‌های سیاسی چشم بپوشد و هم‌چنان که منتقدان غیرمذهبی او نشان داده‌اند به سکولاریسم، دین‌ناباوری و حتا خداناباوری لبخند بزند.

https://akhbar-rooz.com/?p=104656 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
3 سال قبل

بنظر من هم مقاله ایست بسیار عالی و لازم است در این برهوت قلم ها پوک و فحّاش از جناب کرمی تشکر کنم. البته به چشم من مقاله ایراد های بزرگ هم دارد اماحسن بسیار مقاله چشم خواننده مشتاق پیکاوی حقیقت را خطاپوش می کند.من انتظار داشتم نقد اصلاح طلبی اسلامی را در قد و قوارۀ بدریخت اصلاح طلبان ایران امروز، از مسلمان – اش گرفته تا مدعیان آتئیست – با نقاب چپ -، بر این برهان استوار کنند که هر مفهومی را وقتی از مختصات واقعی آن دور کنیم و در مختصات ساختگی و متعارض به تبببن آن برآییم؛ مثلن بخواهیم مفهوم مدرن و سکولار حکومت قانون و اصلاح طلبی را در ارتباط باحکومت اسلامی و قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه مفهوم پردازی یا شبهه سازی کنیم، حاصل جز فکر یاوه و عمل ضد حقوق بشر چیز دیگری نخواهد بود!

بهروز آدمیت
بهروز آدمیت
3 سال قبل

اصلاح گرائی “رفورمیسم ” در جهان و ایران بوده و هست و حسابش از اصلاح طلبان دینی / اصلاح طلبان حکومت اسلامی که بعدز دوم خرداد سر زبانها افتاد فرق دارد.
در این نوشته به این موضوع توجه نشده ست.
خواهشمندست اصطلاحات سیاسی را که اعتبار جهانی دارد را غیر مسئولانه بکار نبریم و در هم نیامیزیم .

کسانی که بعداز انقلاب ۵۷ سوار کاروان به سوی ام القرای اسلام خمینی و روحانیون شدند و با نامهای مختلف ؛ کمیته چی ، حزب الهی ، بسیجی ، پاسدار ، انجمن اسلامی ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، چماقدار و هزارو یک باند رسوا و سیاه ، شور وشوق مردم انقلابی بخصوص زنان و دختران را با «یا روسر ی ، یا توسری » به نا امیدی و دلسردی از انقلاب وادار کردند مشروعه خواه بودند و هستند معرفی کنیم.
ذوب شدگان در حکومت ولایت فقیه و هواداران مختلف مافیاها و طایفه های مختلف قوم ضد مردمی
شیعی متعصب همیشه همانند که بوده اند و نباید برای آنها «مشروعیت» قائل بود.
این متعصبین افراطی، روزی خود را «جناح چپ »مجلس مفتضح معرفی کردند.
بعد خود را به خمینی چسباندند و به «خط امام » معروف شدند.
به مرور که دست رهبران روحانی و انگل صفت در « جامعه روحانیت مبارز» برای مردم رو شد. تعدادی از ان ها «مجمع روحانیون مبارز» را علم کردند. که اولی به روحانیت راست گرا رفسنجانی ، خامنه ای ، اردبیلی وشرکا معروف شد .
دومی به روحانیون «چپ گرا » معروف شدند. موسوی خوئینی ها ، کروبی و دیگران .

وقتی در دوم خرداد ۷۶ زنان و جوانان و نیروهای مخالف حکومت ولایت فقیه با شرکت بی سابقه و غافگیر کننده و اعتراضی به نمایش های تحمیلی خامنه ای ، رفسنجانی ، ناطق نوری ، فلاحیان ، اردبیلی و شورای نگهبان و تمام دایناسورهای حکومت دهن کجی کردند تا کاندید آنها را شکست دهند و شکست دادند.
محمد خاتمی، موسوی خوئینی ها ، مهدی کروبی و تمام کسانی که بعنوان «خط امامی » یا «جناح چپ» مجلس یا روحانیون «چپ گرا» ، دانشجویان خط امام و… در تمام دوران حکومت ولایت فقیه در تمام کارهای افراطی و مخرب در صحضور داشتند . بخشی از آنها مجبور شدند که بخواست مردم ، کمی از شرارت ها و نتدی ها بکاهند و نام خود را «اصلاح طلب» گذاشتند. که عمر آنها در ۱۳۸۴ با شکست کامل پایان یافت. ولی تا امروز در همان چارچوب سابق و دفاع از قانون ارتجاعی حکومت ولایت فقیه دست و پا میزنند.
بهمین دلایل ست که حساب اصلاح طلبان حکومتی / دینی را از جنبش جهانی اصلاح گرائی ” رفورمیسم ” که در ایران همیشه نمایندگانی داشته جدا کنییم.

حسين راشدى
حسين راشدى
3 سال قبل

بسیار عالى، امید که نوشته هاى شما چراغى باشد در این شب تاریک و بى نویسنده.

یحیی انوری
یحیی انوری
3 سال قبل

من که نفهمیدم چی میخواست بگه امیدوارم خودش فهمیده باشه!با این نثر مالامال از اظهار فضل (لحیه).با ساختن ترکیبات غریب و نامانوس مثل دین گار،چمبره(لابد همان چنبره خودمان)ماتن! و گزاره هایی که معلوم نیست از کجا آورده است مثل:”استبداد و سرکوب همیشه امری تاریخی و سکولار بوده است”.جالب اینه که متن دو صفحه ای ایشان خودش دو صفحه پانویس لازم داشته!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x