جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

دو نگاه در طیف چپ به خیزش آبان و راه پیشروی – حمید محصص

از میان نوشته های بیشمار در طیف چپ که به خیزش آبان ۹۸ اختصاص یافته، دو نوشته شایسته تامل و بحث بیشتر است: «از خودسوزی به کوکتل سازی» (کمیته عمل سازمانده کارگری) و «این صدای قیام مردم ایران است» (کمیته جواد نظری فتح آبادی).

این حرف به هیچ وجه به معنی بی اهمیت بودن نوشته های دیگران نیست. اما در این دو نوشته نکات و جهت گیری هایی مطرح شده که با پرداختن به آن ها، سریعتر و مستقیم تر به مباحثات اصلی و وظایف عاجل در قبال شرایط و رویدادهای کنونی می رسیم.

 ـ از خودسوزی به کوکتل سازی» نگاه دست اول و جمعبندی فشرده ای از میدان نبرد ارائه می کند و در دو سطح [تشکل چپ و جنبش کارگری] به تعیین وظیفه می پردازد.

ـ «این صدای قیام مردم ایران است» رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک گوناگون به خیزش مردم را مورد نقد و بررسی قرار می دهد و رهنمودهایی فوری پیش می گذارد.

در نوشته «کمیته عمل» با چند مشاهده مهم و تیزبینانه، چند رهنمود تاکتیکی به موقع، و البته یک دورنمای مبهم روبروییم. آن ها به درستی بر خودانگیخته بودن خیزش تاکید می گذارند و این واقعیت را «هشداری بر وظایفِ هنوز بر زمین ماندۀ ما» تلقی می کنند. نتیجه گیری شان این است که: «این خشم و خشونت اگر بخواهد راه به انقلاب و تحول ریشه‌ای اجتماعی ببرد شدیداً نیازمندِ چشم‌انداز و برنامۀ انقلابی و تشکیلات است.»

«از خودسوزی به کوکتل سازی» از تابوشکنی خیزش آبان در مورد ضرورت خشونت عادلانه می گوید و از ضربه ای که ذهنیت «مسالمت آمیز» خورده است. باید اضافه کنیم که این تحول مهم بدون شک بر سیاست گذاری و نقشه ریزی کمونیست ها در تعیین مراحل، روش ها و وظایف پروسه تدارک انقلاب اجتماعی تاثیر مستقیم دارد. در عین حال، باید تاکید کنیم که تحول ایجاد شده را نباید یک پروسه بی بازگشت و فارغ از تاثیر ضد گرایش ها تصویر کرد. از بیرون و بالا و میانه جامعه، «مسالمت و سازش و عقلانیت» به شدت تبلیغ خواهد شد و تئوری پردازان و سیاستمداران بورژوا با استدلالات و توجیهات گوناگون [بی هیچ مسالمتی] بر خشونت عادلانه و قهر انقلابی مردم شمشیر خواهند کشید. حافظان وضع موجود، همه تلاش خود را برای عوض کردن فضای رادیکالیزه و آنتاگونیزه شده [به ویژه در بین جوانان] به کار خواهند برد.

«از خودسوزی به کوکتل سازی» به برخی تاکتیک های جنگ خیابانی نظیر تخریب دوربین های مدار بسته و بستن اتوبان ها هم پرداخته، به توانایی رژیم در قطع سریع شبکه اینترنت اشاره کرده و ضرورت یافتن راه های ارتباطی آلترناتیو را برای حل این معضل گوشزد کرده است. نکته مهم دیگر در این نوشته، تاکید صحیح بر ضرورت سازماندهی مخفی و پرهیز از علنی کاری است. تاکید بر وظیفه عاجل دفاع از جان دستگیرشدگان در جریان خیزش آبانماه، اعلام همبستگی انترناسیونالیستی با توده های مبارز در عراق و لبنان، و مرزبندی مشخص با همه بلوک های مرتجع در منطقه به عنوان وظیفه مبرم نیروهای انقلابی و سخنگویان خیابان، از نکات مهم و مثبت دیگر این نوشته است. در اینجا می خوانیم که: در تبلیغ و ترویج باید از فرصت استفاده کرد و نقش آمریکا و نهادهای سرمایه داری جهانی مانند صندوق بین المللی پول و کل سیاست های تهاجم وحشیانه سرمایه به معیشت و حیات مردم را در بین توده ها افشا کرد و به این وسیله راه نفوذ اپوزیسیون پرو امپریالیست را بست. «کمیته عمل» با توجه به طرح افزایش بهای انواع سوخت مشخصا گازوئیل در مرحله بعدی، اشاره ای در خور به احتمال شروع مجدد اعتصاب کامیونداران و تاثیراتش بر روند کنونی دارد.  

اما «از خودسوزی تا کوکتل سازی»، آنجا که می خواهد بین مبارزه و جنگ توده ای خیابانی با جنبش کارگری ارتباط معین برقرار کند [ارتباطی که به هم افزایی و تقویت متقابل منجر شود] گرفتار ابهام و ناروشنی است. گفته اند که:

«رادیکالیسمِ… طیف وسیع بیکاران و تهیدستان شهری باید و ضروری است که به رادیکالیسم کارگرانی که اقتصاد کشور را با دستانشان سرپا نگه داشته‌اند گره بخورد، اگر سلاحِ یکی، جاده بستن و جنگ خیابانی است، آن یکی هم سلاح اعتصاب و خواباندن تولید را دارد. این دو سلاح مکمل یکدیگرند و در جنگ پیش رو باید توامان به کار روند تا بتوانند طبقۀ حاکم را از پا بیاندازند.»

و ادامه:

«در واقع وارد شدن بخش متشکل طبقۀ کارگر، با سلاح مهم “اعتصابش” سرنوشت جنگ فرسایشی خیابانی را می‌توانست و در آینده می‌تواند به نفع معترضان تغییر دهد.»

در اینجا ناگهان مشاهدات و تحلیل های مشخص «کمیته عمل» جای خود را به خیال پردازی و عدم تحلیل مشخص از شرایط مشخص جنبش کارگری می دهد. این که کارگران «سلاح اعتصاب و خواباندن تولید را دارند» موضوعی عام و مجرد و بی ارتباط با زمان و مکان نیست. واقعیت این است که نه هر اعتصابی بلکه فقط اعتصاب سیاسی در واحدهای تولیدی که شعارها و خواسته های عمومی همسو با آنچه در خیابان می گذرد را به روشنی جلو بگذارد، می تواند نقش و تاثیری را که «کمیته عمل» انتظار دارد در پی داشته باشد. آیا کارگران [همان بخش متشکل طبقه کارگر از نظر کمیته عمل]، آگاهی و آمادگی و اراده رفتن پای چنین اعتصاب را دارند؟ آیا بدنه این جنبش در همان واحدها و شهرهایی که طی سال های اخیر شاهد مبارزات و اعتراضات حق طلبانه کارگری بوده، می تواند و می خواهد پا از دایره خواسته های معیشتی و اقتصادی [یا حتی خواسته هایی مثل آزادی رهبران و فعالان جنبش کارگری] فراتر بگذارد؟ اعتصابات کارگری [یا به تعبیر بعضی از نیروهای چپ، اعتصاب عمومی که مراکز آموزشی و ادارات و… را هم در بر بگیرد] فقط در شرایطی می تواند از دایره خواب و خیال خارج شده و صورت واقعیت به خود بگیرد و «سرنوشت جنگ فرسایشی خیابانی را تغییر دهد» که جزیی از یک استراتژی و نقشه حساب شده (رهبری شده) تبدیل باشد.

تصویری که «از خودسوزی تا کوکتل سازی» از حداقل ترین کاری که بخش های متشکل کارگری در روزهای خیزش آبان می توانستند بکنند نیز کاملا ذهنی گرایانه است. می گویند:

«در روزهای اول شورش، به زعم ما حداقل‌ترین کاری که بخش‌های متشکل کارگری می‌توانستند بکنند، “تهدید به اعتصاب” بود.»

و در ادامه:

«تهدید به اعتصاب، هم باعث آمادگی ذهنی سایر کارکنان خاموش می‌شد و هم وقت تنفسی حداقلی فراهم می‌کرد که تدارکات لازم برای سازماندهی و هماهنگی‌ها و مشورت‌ ها و ارزیابی از شرایط صورت گیرد (بدون آنکه معنی سکوت و کنار کشیدن این بخش‌ها از این اعتراضات را بدهد). علاوه بر این در طول این مهلت، شرایط رو به رشد اعتراضات خیابانی و از آنسو واکنش وحشیانه حکومت، خودبخود توازن قوا را به نفع درگیر کردن اکثریت کارگران شاغل و آمادگی ذهنی آن‌ها به نفع اعتصاب در روزهای آتی تغییر می‌ داد.»

احتمالات بالا بدون در نظر گرفتن سطح آگاهی و انگیزه های بدنه جنبش کارگری، و میزان و کیفیت نفوذ فعالان و رهبران این جنبش در بخش هایی که متشکل عمل می کنند، مطرح می شود. «کمیته عمل» درست زمانی این نکات را روی کاغذ آورد که اعتصاب کارگران هفت تپه همزمان با خیزش آبان، حول خواسته های حق طلبانه کارگری (بدون مطرح کردن هیچ خواسته و شعار دیگری که نشان از تاثیرات خیزش داشته باشد) به پیش رفت. احتمالات [یا در واقع انتظاراتی] که در نوشته «کمیته عمل» می بینیم بازتاب دیدگاه و ذهنیتی جان سخت در طیف نیروهای چپ نسبت به جنبش کارگری است. با این دیدگاه و ذهنیت نمی توان راه و روش گسترده کردن افق دید و متحول کردن ذهنیت توده های درگیر در جنبش کارگری را پیدا کرد. جنبش کارگری تحت تاثیر وقایع جاری خود به خود ریل عوض نخواهد کرد و اعتصابات کارگری، این چنین مکمل جنگ خیابانی نخواهد شد. چنین تحولی در گرو تبلیغ و ترویج و سازماندهی حول شعارها و خواسته های سیاسی و اجتماعی در میان توده های کارگر است. این یعنی ضرورت پرداختن و عکس العمل نشان دادن کارگران به اموری غیر از «امر خود»؛ عکس العمل نشان دادن نسبت به انواع و اقسام ستم ها و نابرابری های اجتماعی و جنسیتی و ملی و مذهبی در مورد قشرهای گوناگون جامعه. پشت تجربه اعتصابات کارگری در دوران بحران انقلابی ۱۳۵۷ [مشخصا اعتصاب نفتگران که خیلی از چپ ها هنوز که هنوز است آن را به عنوان الگویی برای مبارزات امروز مطرح می کنند] یک واقعیت غیر قابل چشم پوشی وجود داشت؛ هر چند بسیاری ترجیح می دهند آن را نادیده بگیرند: تحولات جامعه از مقطع پاییز ۱۳۵۷، عملا تحت رهبری یک ستاد ایدئولوژیک ـ سیاسی با هدایت ائتلاف مرتجعین حلقه زده حول خمینی، قرار گرفته بود. رهبران عملی اعتصاب نفت و برخی گروه های سیاسی دخیل در آن اعتصاب عملا از این رهبری دنباله روی کردند؛ پرچم آلترناتیوی دیگر را در برابرش قرار ندادند و با موج مسلط همراه شدند. به یک کلام، وقوع اعتصاب یا اعتصابات عمومی در غیاب یک ستاد رهبری کننده عمومی، به شدت نامحتمل است. و مهم تر اینکه، ماهیت و سیاست این ستاد رهبری کننده است که نهایتا تعیین می کند اعتصاب عمومی در خدمت کدام هدف و استراتژی قرار گیرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مقاله «این صدای قیام مردم ایران است» در ستایش خودانگیختگی است. دقیق تر بگوییم، به خودانگیختگی مبارزات مردم به عنوان یک تضاد با ضعف ها و مشکلات و محدودیت هایی که در بر دارد، نگاه نمی کند. بلکه آن را طبیعت کنش سیاسی و قیام مردم می بیند. از دید نویسندگان مقاله، سوژه مردم «از دل کارگران معترض به روابط طبقاتی، اقوام معترض به تصویر دولت ـ ملت، و زنان معترض به مردسالاری» ساخته می شود. و این سوژه [فاعل آگاه] فقط با اتکاء به «دلسپردگی به ابتکارات عرصه پراکسیس و بازاندیشی های مکرر آن است که قوام می یابد».

نویسندگان مقاله از حرکات مبارزاتی خودانگیخته مردم تحت عنوان پراکسیس یاد می کنند. و پراکسیس، حاوی و حامل آگاهی انقلابی یا ضد سرمایه داری است. از دید آن ها، آگاهی مردم یک پروسه در حال تکامل است و نه پدیده ای تمام و کمال که یک شبه به وجود آید. بحث شان این است که مردم به مثابه سوژه در ابتکارات یا عمل خود مکررا بازاندیشی می کنند و پروسه تکوین و تکامل آگاهی طبقاتی یا انقلابی اینگونه پیش می رود:

«به این ترتیب “آغاز مردم شدن جمعیت” نوعی واکنش حیاتی است که در جریان تداوم یافتن آن طی تاریخ، بازاندیشی انتقادی تجربه هایش و زدودن “ضرورت های آغازین شکل گیری به شکل واکنشی” به نفع “ضرورت های تداوم ایجابی به شکل اجتماع ساز”، آن “مردم”ی خلق می شود که به عوض انتظام بخشی به “دموکراسی” از خلال “نمایندگان” و “قانون گذاری”، هر بار دموکراسی را از خلال هم افزایی “شوراها”ی حوزه های “کاری”، “اقوام” و “زنان” خلق می کند.»

چنین تبیینی از حرکت یا عمل مردم چیزی جز ستایش خودانگیختگی نیست. با چنین نگاه و رویکردی، در شرایط وقوع خیزش توده ها [و پتانسیل وقوع خیزش های گسترده تر]، هیچ وظیفه و راهی فراتر از پیوستن و غرق شدن در این امواج باقی نمی ماند. در حالی که بیش از هر زمان دیگر، نیاز به انتقال آگاهی انقلابی به میان توده های شورشگر و سازماندهی [از جمله در میدان جنگ خیابانی] و تلاش برای ایجاد یک قطب انقلابی بر پایه هدف دگرگونی اساسی جامعه در همه عرصه های اقتصادی ـ اجتماعی، سیاسی ـ فرهنگی و زیست محیطی است.  

افکار و رفتار نویسندگان «این صدای قیام مردم ایران است» به عنوان یک روشنفکر رادیکال به شدت متناقض است. از یک طرف، وظیفه تحلیل از اوضاع و ارائه رهنمود را بر دوش خویش احساس می کنند و دست به قلم می برند. از طرف دیگر، معلوم نمی کنند که رابطه این نقش فکری و تعهد روشنفکری با دریای همیشه جاری پراکسیس مردم چیست؟ آیا خود را صرفا قطره ای در این دریای همیشه جاری می بینند، یا برای خود وظیفه ای دیگر معین کرده اند: بازاندیشی مکرر در عمل مردم با هدف تکامل آگاهی انقلابی؟ که اگر این دومی باشد، یعنی برای خود جایگاهی متفاوت از توده ها در حرکات خودانگیخته قائلند.

البته «کمیته جواد نظری فتح آبادی» در سراسر نوشته اش از بکار بردن واژه ها و مفاهیمی مثل «رهبری مردم»، «رهبری قیام»، یا «رهبری انقلاب» پرهیز و وظایف فوری چپ ها را چنین مشخص می کند:

«جهت جلوگیری از پمپاژ پاس و ناامیدی یا برجسته سازی ابعاد سرکوب (از خلال ایستادن بر اعداد بازداشتی هایا کشته شدگان)، باید به سرعت دست به کار “معنا کردن” این مبارزات به عنوان “یک گام به پیش” و “پیروزی” شویم. نشانه های کمک کننده به ایدئولوژی انقلابی خودمان را از دل روایت ها بیرون بکشیم و مداوما باگ ها و تناقض گویی های نهفته در قرائت های راست را در نظر توده ها برملا کنیم.»

اینجا علیرغم ستایش ها و فروتنی نشان دادن های نویسندگان مقاله در برابر پراکسیس مردم، با رهنمودهایی مواجهیم که هدف از آن ها، رهبری کردن یا جهت دادن به ذهنیت و حرکت توده ها است. نتیجه ای که ما از جملات بالا می گیریم این است که:

یکم، توده ها در عمل مبارزاتی خودانگیخته خود که پروسه مداوم و پر افت و خیز است، خود به خود به آگاهی و تشکل مورد نیاز برای به پیروزی رساندن جنبش در حد یک انقلاب اجتماعی ریشه ای دست نمی یابند.

دوم، امکان اینکه «پراکسیس مردم ساز» به مسیر یاس و ناامیدی راه بگشاید وجود دارد.

سوم، افشای قرائت های راست در نظر توده ها ضروری است چون ممکن است این قرائت ها بر عمل مردم سایه بیفکند و آن را به جهتی نامطلوب سوق دهد.

چهارم، عاملی تحت عنوان ایدئولوژی انقلابی هم داریم که باید آگاهانه به آن یاری رساند. [و باید اضافه کنیم، زمانی که از کمک به ایدئولوژی انقلابی حرف می زنیم یعنی داریم به رهبری کردن، به اعمال اتوریته، و به کسب هژمونی فکر می کنیم.]

نویسندگان مقاله «این صدای قیام مردم ایران است»، نتایجی که برشمردیم را مستقیما به زبان نمی آورند. و شاید در حیطه تئوریک، اصولا چنین بحث هایی را به رسمیت نشناسند، چون قبولش در تناقض با «طبیعت کنش مردم» است. در مقابل این درک و رویکرد متناقض، باید از واقعیات حرکت کرد و به حقایق تکیه کرد. پیشرفت و تکامل و پیروزی جنبش مردم (با همه افت و خیزهایش) وابسته به نقش فعال و دگرگون کننده آگاهی انقلابی است. آگاهی انقلابی [کمونیستی] به معنی علم شناخت و تغییر و تحول بنیادین جامعه و جهان سرمایه داریم. این علم حاصل جمعبندی و سنتز دائمی عرصه های گوناگون فعالیت بشری (و نه فقط مبارزات طبقاتی و اجتماعی) است. کمونیسم متکی بر داده های مبارزه طبقاتی، فعالیت تولیدی و آزمون های علمی است. تکوین و تدوین آن نیازمند وجود کلکتیوهای منضبط و منسجم حزبی متشکل روشنفکران انقلابی پرولتاریا است که به شکل متمرکز و تخصصی در حیطه نظری به آن بپردازند و آن را در پروسه رهبری کردن مبارزات توده ها و به عمل گذاشتن و محک زدن به سیاست و استراتژی و تاکتیک های ضروری برای پیشبرد انقلاب اجتماعی ترجمه کنند. این پروسه ای کیفیتا متفاوت از «پراکسیس» یا کنش سیاسی خودانگیخته مردم است؛ هر چند کاملا با آن مرتبط است؛ بر آن تاثیر می گذارد و از آن تاثیر می گیرد.

تنها بر پایه چنین درک و رویکردی است که ضرورت شدید «تبلیغ و ترویج در این شرایط» به قول نویسندگان مقاله، می تواند معنا و جایگاه واقعی خود را پیدا کند. و گرنه با درکی نادرست از رابطه تئوری و عمل، و آگاهی و خودانگیختگی، و رویکردی محدود به مقوله رهبری کردن و رهنمود دادن، نقش و تاثیر «تبلیغ و ترویج» نیز به شدت محدود خواهد شد. با درک و رویکردی که مقاله ارائه می دهد، وظیفه مبرم نیروی آگاه محدود می شود به حرکت به سوی تشکیل «اجتماعات محلی ـ قومی ـ کاری ـ زنانه». فکر و ذکرش فعلا می شود: « حفظ روند همبستگی، تشدید خشم و کینه و بازخوانی نبردها» تا بتوان «فاصله دورهای بعدی مبارزه را از یکدیگر کم و کمتر» کرد. آیا واقعا این کار، حتی اگر به طور کامل و بدون دردسر محقق شود، به انقلاب اجتماعی و رهایی رها می گشاید؟

بگذارید بحث از «این صدای قیام مردم ایران است» را با اشاره به دو ناروشنی و ابهام مهم خاتمه دهیم؛ هر چند ممکن است فرعی به نظر برسد.

اولا در چند جای نوشته، آگاهانه از مقوله «قوم» و «قومیتی» به جای ملت یا ملیت استفاده شده است. این به معنی «ترجیح» یک روایت معین از میان «روایت های موجود» در مورد تبعیض و نابرابری ملی است که از ارکان نظم مستقر در جامعه ایران و جهان سرمایه داری به شمار می آید. نویسندگان مقاله، مفهوم قوم را که اشاره به یک گروه بندی اجتماعی ـ فرهنگی در چارچوب یک ملت به رسمیت شناخته شده دارد بر تئوری های علمی مارکسیستی در مورد ملت، ملیت، مسئله ملی و کنش سیاسی و اجتماعی سوژه در مقابل واقعیت مستقر [مبارزه علیه ستمگری ملی] ترجیح داده اند. در این مورد توجه یا تمایل چندانی هم به «پراکسیس سوژه» [مردمی که از علاوه بر ستم های طبقاتی و جنسیتی، مشخصا از ستم ملی هم در رنجند] از خود نشان نداده اند. این ترجیح در سطح موضع گیری یک مقاله، شاید مشکل چندانی ایجاد نکند. اما اگر فرض کنیم مردمی ستمدیده در مقطعی خواست تعیین سرنوشت خود و به رسمیت شناخته شدن به مثابه یک واحد مجزای ملی را وسط بگذارند، این رویکرد می تواند به یک معضل جدی سیاسی تبدیل شود.

ثانیا در کل مقاله، نامی از انقلاب به مثابه هدف و دورنما در میان نیست. آنچه به عنوان تحول سیاسی در جامعه مطرح شده صرفا همانی است که بالاتر نقل کردیم: پروسه زایش دمکراسی مستقیم (شورایی) به جای دمکراسی پارلمانی. جای خالی انقلاب در مقاله، کاملا به رویکرد و جهت گیری نویسندگان نسبت به خودانگیختگی و درک شان از پراکسیس ربط دارد. از دید آن ها، این پروسه تکاملی کنش خودانگیخته است که تعیین می کند حرکت مردم به کجا بینجامد. یعنی پیشاپیش نمی توان استراتژی و نقشه معینی را به کنش اجتماعی «تحمیل» کرد یا حرکت خودانگیخته را به قول لنین از مسیرش منحرف کرد؛ توده های درگیر را متحول کرد و جنبشی با هدف انقلاب را شکل داد. با این حساب، ضرورت «بازاندیشی انتقادی» و «تداوم ایجابی» و «تبلیغ و ترویج» و «تشکیل اجتماعاتی» که در مقاله می خوانیم فقط در محدوده ای مطرح است که با این مسیر «طبیعی» کنش سیاسی مردم به سوی دمکراسی مستقیم شورایی همخوان باشد. معلوم نیست که «ایدئولوژی انقلابی» این وسط چکاره است. آیا به جز اینکه نقش یک عنوان هویتی را برای «کمیته جواد نظری فتح آبادی» بازی کند، کاری از دستش برمی آید یا نه.

https://akhbar-rooz.com/?p=13675 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
4 سال قبل

جالب است

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x