جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

دگردیسی بنیادگرایی اسلامی و نقش کشورهای سرمایه داری – ا. مانا

دگردیسی بنیادگرایی اسلامی از القاعده و طالبان به داعش و جبههٔ النصر، که عقب ماندگی و درنده خویی شان القاعده را هم غافلگیر نمود، گمانه زنی هایی درمورد سازمان دهندگان و حامیان آنانرا بدنبال داشت که علیرغم استناد به سوابق نسبتاً معتبری، در قانع نمودن اذهان پرسشگر ناکام مانده و به تناقض گویی و سردرگمی هایی دامن زدند.

بهنگام جنگ کوبانی آقای جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا در سخنانی جنجالی به نقش ترکیه، عربستان و سایر متحدین آمریکا در تسلیح و کمکهای مالی به امثال داعش اشاره نمود. بدون شک، ادعای بایدن تا حدود زیادی نحوهٔ شکل گیری و رشد این گروهها را روشن ساخت. بایدن مدعی گردید که هشدار امریکا در مورد کمک به این گروهها توسط این کشورها نادیده گرفته شد و ادامه داد که اردوغان در دیداری به اشتباه بودن این حمایتها اذعان نموده است. دفتر رئیس جمهور ترکیه فقط این بخش سخنان بایدن را (اذعان اردوغان به اشتباه) تکذیب نمود و تا آنجا که اطلاع دارم کشورهای شورای همکاری خلیج زحمت تکذیب هیچ بخشی از این ادعا را بخود نداده اند. اگر اظهارات بایدن را درست بدانیم، بگونه ای پذیرفته ایم که نوع جدید سازمانهای بنیادگرا مستقیماً توسط آمریکاییها سازمان نیافته اند. سیر حوادث از آنهنگام نشان داده است که علیرغم ادامهٔ همان روندها توسط ترکیه، عربستان و بقیهٔ شیخ نشینهای خلیج – آمریکا، اروپا و سایر قدرتهای سرمایه داری متحد آنان مانده اند. این نوشته میخواهد عللی را که سرنوشت غرب سرمایه دار و ارتجاع منطقه را بهم گره زده است به بحث بگذارد. سعی می گردد در این بحث از حدس و گمانها بر حذر مانده و به واقعیتِ عمل و آنچه که سردمداران غرب بطورِ علنی اظهار داشته اند استناد گردد.

لازم به ذکر است که نوشتهٔ حاضر بدنبالِ نادیده گرفتن نقشِ مشکلات درونی منطقه در پیدایش وضع موجود نبوده و میخواهد نشان دهد که دخالت های خارجی چگونه شرایط را پیچیده تر نموده و بر مصایب مردم افزوده اند. در خاتمه این نوشته یادآور می گردد که بهرهٔ امپریالیستی که کشورهای پیشرفتهٔ سرمایه داری را به دیگر نقاط جهان می کشاند (در دو دههٔ اخیر تحت عنوان پر طمطراق جهانی شده یا گلوبالیزاسیون سرمایه) عامل اصلی و انکار ناپذیرِ عملکرد غیر اخلاقی، ظالمانه و مشکل آفرینِ آنها در سراسرِ گیتی و از جمله در خاورمیانه است.

حقایق مسلم و سوابق تاریخی دوران جنگِ سرد

متحدان آمریکا و اروپا در صد سال گذشته در منطقهٔ ما کسانی جز مرتجع ترین و منفورترین حکومتهای منطقه نبوده اند. تصاویر دیدارهای دوستانه و صمیمی آقای دانلد رامسفلد و صدام حسین از یادها نرفته است. روابط صمیمی و پذیراییهای گرم اروپاییها از معمر قذافی، در اواخر دورهٔ حکمرانی اش، را هنوز همگان بخاطر دارند. فرانسهٔ مهد آزادی، در آستانهٔ سقوط بن علی، علناً پیشنهاد نمود ارتش فرانسه را برای سرکوب مردم و نجات بن علی به تونس اعزام دارد. ضیاء الحقها، شیوخ مرتجع خلیج فارس را چه کسانی حمایت نموده اند؟ کشورهای پیشرفتهٔ سرمایه داری در منطقهٔ ما هیچگاه در جبههٔ ترقی خواهی و حق نبوده اند.

نگاهی گذرا به همهٔ آنچه که در صد سالِ اخیر کورسوی امیدی در دل مردم منطقه افکند و شور زندگی، ترقی خواهی، پیشرفت و عدالت طلبی را در آنان برانگیخت، و بررسی احوال همهٔ رادمردانی که همت به بهروزی و پیشرفت مردم خاورمیانه گماشتند، نقش منفی و بازدارندهٔ غربیها را بیشتر در معرض دید همگان قرار می دهد. همهٔ آنانی که در پاکستان، افغانستان، ایران، مصر، اندونزی و … همت به اصلاح امور بستند با توطئهٔ یکی و یا جمعی از این کشورها از مسند قدرت به زیر کشیده شدند. جنگها، کودتاها و سایر توطئه های ریز و درشت این قدرتها علیه رهبران میهن پرست و جنبشهای ملی – آزادیخواهانه جزئی فراموش نشدنی از تاریخ منطقهٔ ما است.

همهٔ این رذالتها را با مقتضیات دنیای دو قطبی پیش از خاتمهٔ جنگ سرد توجیه نموده اند. در مقابل اردوی اهریمنی شوروی و متحدانش، باید همهٔ این ننگها اتفاق می افتاد تا دشمن از پای درآید. اگر این توجیهات را بپذیریم، در دنیای بعد از جنگ سرد، انتظار عملکرد کاملاً متفاوتِ غربیها در خاورمیانه نباید توقعی غیرمنطقی جلوه نماید.

دوران پس از جنگ سرد

عده ای از دوستان ما متقاعد گردیده اند که کشورهای پیشرفتهٔ صنعتی با این گذشتهٔ شرم آور وداع نموده و پس از پایانِ جنگ سرد به منادیانِ صلح، آزادی و پیشرفت اجتماعی در پهنهٔ گیتی مبدل گشته اند. استنادهایی را که به پاره ای حقایق گردیده تا از رفتار گذشتهٔ غربیها، رفتار و مواضع آتی آنها استنتاج گردد (ویدئوی اعترافات خانم کلینتون به سرهم بندی مجاهیدن افغان توسطِ آمریکا که از دلِ آن القاعده رشد نمود و یا تصویرهایی که شرکت آقای سناتور مک کین را در جلساتی با مخالفان سوری نشان می دهد که ابوبکر بغدادی نیز جزء شرکت کنندگان است) به کناری می نهیم و فقط به واقعیت عمل دنیای سرمایه داری در دو دههٔ گذشته در خاورمیانه بسنده می نماییم تا جای شک و شبهه ای باقی نگذاریم.

در مورد جنگهای افغانستان و عراق و عواقب آنها بسیار نوشته اند که لازم نیست در اینجا تکرار گردند. فقط به ذکر نکته ای بسنده می نمایم. با محافظه کارانه ترین آمارها صدها هزار نفر در این دو کشور کشته شده اند و از زیر ساختهای آنها جز ویرانه هایی به جا نمانده است. با خلأ قدرت ایجاد شده توسط این جنگها، بنیادگرایی مذهبی به چنان رشدی در منطقه رسید که قبل از آن تصورش هم ممکن نبود. نیات جهان سرمایه داری در به ارمغان آوردن دمکراسی از طریق این جنگها امروزه بیشتر دستمایهٔ کمدینهای غربی برای خندان مردم است.

زمان لازم بود تا مشخص گردد که جدیدترین محصول این خلأ قدرت نوع جدیدی از سازمانهای بنیادگرا بوده است که از درهم آمیختن گروههایی از القاعده و نظامیان اخراج شده از ارتش صدام شکل گرفته اند که اهداف و تاکتیکهای بسیار متفاوتی را در پیش گرفته و داعیهٔ تشکیل خلافت دارند. پیشرویهای سریع داعش در خاک عراق ظاهراً محصول آشنایی تام و تمام نظامیان صدام با جغرافیای عراق، قبایل ساکن مناطق اشغال شده و پتانسیلهای موجود برای این اشغال بوده است. پس از همهٔ مصایبی که جنگهای افغانستان و عراق به مردم بومی تحمیل نمود، امیدی واهی شکل گرفته بود که غربیها و در رأس آنان دولت اوباما راهکارهای جدیدی را در پیش گیرند که به کاهش این مصایب منجر گردد. امیدی که تا کنون عکس آنرا شاهد بوده ایم.

اجازه دهید به سخنان بایدن که در مقدمه به آن اشاره شد بازگردیم و اصل را بر درستی آنها گذاشته و به بررسی نقش آمریکا در وقایع چند سالِ اخیر بپردازیم. متحدین آمریکا در منطقه هشدارهای آمریکا را در مورد تسلیح و کمک مالی به بنیادگرایان نوین نادیده گرفته و این نیروی تاریک اندیش را بجان مردم بی دفاع سوریه و عراق انداختند. آمریکاییها نظاره گر این وقایع می مانند بدون آنکه اقدامی نمایند! در روزگاری که همهٔ پیامهای الکترونیکی را کنترل و همهٔ شهروندان را شنود می نمایند، حریم خصوصی همه را نقض نموده، با ماهواره های بسیار دقیق قسمتهایی عمده از سطح کرهٔ زمین را رصد می نمایند، ارتشی صد هزاره نفره در قالب داعش گرد هم می آید، تجهیز می گردد، هزاران خودرو و انواع سلاحهای سبک و سنگین تهیه می نماید و همهٔ اینها از دید و نظر غربیها و سازمانهای جاسوسی آنها پنهان می ماند! از هشدار آمریکا به متحدانش در منطقه، تا مقطع حملهٔ داعش به عراق و تصرف بخشهای بزرکی از آن کشور، آمریکا، اسرائیل و اروپا چه اطلاعاتی را در مورد فعالیتهای این گروه انتشار دادند؟ در کدام اجلاس سازمان ملل متحد آنرا به بحث گذاشته و در مورد آن اطلاع رسانی نمودند؟

آقای اوباما مدتها پس از تصرف بخشهای بزرگی از عراق در مصاحبه ای تلویزیونی ادعا نمود که آمریکا خطر داعش را جدی نگرفته بود؟ ادعایی که دقیقاً خلاف گفته های بایدن بود. اگر داعش خطری جدی بحساب نمی آمد، به چه دلیل به متحدان آمریکا هشدار داده شد که از یاری نمودن آن بپرهیزند؟ اگر با نهایت خوش باوری هر آنچه را که آمریکاییها می گویند بپذیریم، یک سناریو محتمل تر از هر گمانهٔ دیگری خواهد بود. متحدان منطقه ای آمریکا تصور نمی کرده اند که داعش چنین طرح بلند پروازانه ای را در دستور کار قرار دهد. خلافت اسلامی داعش به معنای آنست که کشورهایی چون ترکیه و عربستان اگر در آن مستحیل نگردند باید با آن بیعت نمایند و به مقام متحدین دست دوم آن تنزل نمایند. همانگونه که آمریکاییها نتوانستند القاعده را به جنگ با شوروی و متحدانش محدود نمایند، داعش هم به برنامهٔ حداقلی منظور نظرِ حامیانش محدود نماند.

همانگونه که متقاعد نشده ام داعش مستقیماً ساخته دست آمریکا است، هرگز هم باور ننموده ام که در مبارزه با آن صادقند. متحدان آمریکا و اروپا در منطقه اگر از یاری دهندگان داعش و دیگر بنیادگرایان نبوده باشند، بدون شک با بیشترین اغماض و رواداری ادامهٔ فعالیت، داد و ستدهای نفتی، تهیهٔ سور و سات جنگی، مداوای بیماران و آمد وشد افراد آنها را ممکن گردانیده اند. چشم پوشی های متحدان غرب بر آنچه داعش می کند حتی پس از آنکه داعش دامنهٔ فعالیتهایش را به اروپا و آمریکا گسترش داده و ترورهایی را در فرانسه و آمریکا سازمان داد ادامه یافته است. اگر ترکیه، عربستان و شیخ نشینهای خلیج فقط بخشی از شدت عملی را که در چند ماه گذشته علیه کردها در ترکیه یا علیه حوثی ها در یمن به کار بسته اند به مقابلهٔ با داعش تعمیم می دادند می توانستیم اوضاع بسیار متفاوتی را شاهد باشیم. کسی تاکنون شاهد نبوده است که غربیها فشار قابل توجهی را متوجه متحدان منطقه ای خود نمایند تا راه متفاوتی در پیش گیرند. مضافاً اینکه، عملیات اخیر ترکیه علیه کردها، عملاً یکی از کارآمدترین نیروهای رزمی زمینی را از عرصهٔ پیکار با داعش حذف نموده و آنانرا در جنگی تمام عیار با ارتش ترکیه درگیر نموده است. در حالیکه بحثهایی دایر بر مخالفت آمریکا با این جنگ بر سر زبانها بود، اظهارات بایدن در ترکیه بهنگامِ بازدید هفتهٔ گذشته اش از این کشور همه شبهات را برطرف نمود. همسان دانستن پ – ک – ک و داعش توسط بایدن آب پاکی بر سر این توهم بود که آمریکا کمر به نابودی داعش بسته است. غیر از این است که همین پ – ک – ک، که به زعم بایدن از قماش داعش است، در بسیاری از پیکارهای سالِ گذشته در کردستان سوریه و عراق به مثابه نیروی پیاده ای عمل نموده است که جنگنده های آمریکایی از آنان حمایت نمودند؟ اگر آمریکا توانست با پ – ک – کای تروریست در یک سنگر قرار گیرد، چرا نباید بتواند در شرایط دیگری از همکاری داعش بهره مند شود؟ می دانیم که همکاری امنیتی آمریکا با گروهای غیر قانونی و نامشروع (مافیا و امثالهم) که برای برههٔ نسبتاً کوتاهی در زمان آقای کلینتون متوقف گردیده بود با واقعهٔ ۱۱ سپتامبر و تجدیدنظر در این سیاست از سر گرفته شد. وقایع سه ماههٔ اخیر هنگامی عجیب تر می نماید که بیاد آوریم که آمریکاییها به دفعات متذکر گردیده اند که بدون نبردهای زمینی و فقط با تکیه بر بمبارانهای هوایی نمی توان داعش را از پای درآورد. با همهٔ اینها، غربیها و سازمانِ ملل می پذیرند که کردهای سوریه را بخاطر جلب رضایت ترکیه به گفتگوهای اخیر صلح در ژنو دعوت ننمایند! با عدم دعوت از تنها نیرویی که تاکنون از معدود موانع بر سر راه پیشرفت بنیادگرایان مذهبی در سوریه بوده است، به صداقت غربیها در پیکار با داعش باید شک نمود. هنگامی که کارایی حملات هوایی روسیه را در چند ماه گذشته با تأثیر بسیار محدودِ بمبارانهای غربیها مقایسه می نماییم، این شک بطور جدی تقویت می گردد.

به نظر می آید که بنیادگرایی مذهبی، در دنیای امروز، بیشتر محصولِ غیرمستقیم سیاستهای امپریالیستی در جهان پیرامونی اند که در غیاب نیروهای چپ و مترقی، عصیان ها و نارضایتهای موجود را در مسیر دلخواه خود کانالیزه می نمایند. بنیادگرایان مذهبی در دو دههٔ اخیر از حمایت حکومتهای مرتجع منطقه که بدون شک از نزدیکترین متحدان غرب هستند برخوردار بوده اند. با اظهارات اخیر بایدن، حتی نمی توان تصور نمود که غربیها در جریان این ارتباطات نبوده اند. بحث فقط بر سر آن نیست که چه کسانی داعش و امثالِ آنرا سازمان داده اند، مسئله آنست که بدون سیاستهای دو دههٔ اخیر کشورهای سرمایه داری در منطقه و جهان، می توانستیم شاهد اوضاع متفاوتی باشیم. جرمِ آنان که داعش می سازند همپای جرم آنانی است که این ساختن را ممکن می گردانند.

بهرهٔ امپریالیستی و نقش تعیین کنندهٔ‌ آن در عملکرد کشورهای سرمایه داری

چه منافعی است که آمریکا و سایر کشورهای صنعتی پیشرفته را به هم آوایی با ارتجاع منطقه وامی دارد؟ مشکلاتِ ساختاری جهان سرمایه داری به رکودی ماندگار در این کشورها منجر گردیده است. حاشیهٔ سود سرمایه تنگتر گشته و قسمت قابل توجهی از ظرفیت های تولیدی در غرب بلااستفاده مانده اند. در چنین شرایطی سرمایه بدنبال دستمزدهای پایین، مواد خام ارزان قیمت، قوانین سست تر ایمنی کار و زیست محیطی – یا بعبارتی بدنبال سودهای نجومی – به اقتصادهای نوپا سرازیر گشت. اهمیت جهان پیرامونی برای هستهٔ مرکزی کشورهای سرمایه داری، هیچگاه به اندازهٔ امروز نبوده است. هر چه سهم نیروی کار مولد در کشورهای پیرامونی از ثروتی که تولید می نمایند کمتر باشد، سود سرمایه های فعال در این کشورها بالاتر است. حفظ سطحِ کنونی بهرهٔ امپریالیستی در جهان پیرامونی در دراز مدت مستلزمِ روابط و سازوکارهای نامشروعی است که فقط می تواند بدست سرمایه دارانِ وابسته (کمپرداور)، دلالان تجارت خارجی و دولتهای مرتجع این جوامع تحقق پذیرد. دلالانی که در چهارچوبِ دولتهای مرتجع منطقه متشکل گردیده اند، عوامل بومی و شرکای سرمایه های غربی در جهان پیرامونی هستند. همین امر است که سرنوشت سرمایه های غربی را در منطقهٔ ما و بقیهٔ جهان پیرامونی با سرنوشت رسواترین و منفورترین نیروها گره می زند. تا سرمایه داری بر جهان حاکم است این روند بسختی می تواند دگرگون گردد. سرمایه ها و دولتهای غربی برای مدت زمان درازی متحدِ مرتجعترین نیروها در جهان پیرامونی خواهند ماند.

در ترجمه ای که اخیراً در سایت اخبار روز منتشر گردید پرابهات پاتناییک اقتصاددان هندی متذکر می گردد که: «در متن بیکاری گستردهٔ ناشی از بحران، الیگارشی شرکتهای بزرگ و سرمایهٔ مالی که بر بسیاری از کشورها حکم می رانند فعالانه حرکتهای فاشیستی و شبه فاشیستی تفرقه افکنانه را تشویق نموده… این همهٔ ماجرا نیست. چون این گونه فاشیسم نوعی از تلافی جویی را در قالبِ حرکتهای ضد – فاشیستی بدنبال می آورد، مانند پدیدهٔ تبلیغِ برتری هندوها در هند، که میرود تا نوعی بنیادگرایی اسلامی را دامن زند، و حاصل کُلی همهٔ اینها چیزی جز فروپاشی اجتماعی نیست. این فروپاشی اجتماعی نشان گلوبالیزاسیون جاری در جوامعی چون هند، و بدون شک بسیاری از جوامع دیگر است.» آنچه در عراق، سوریه، لیبی و حتی مصر شاهدیم نشانه های همین فروپاشی اجتماعی است.

أ‌. مانا
۳۰ ژانویه ۲۰۱۶

https://akhbar-rooz.com/?p=36381 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x