پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

دیکتاتورها اصلاح نمی شوند… – ف. تابان

تلاشی برای شناخت دلایل بن بست جنبش سبز

این روزها که فصل تحولات بزرگ سیاسی و انقلابی در منطقه ی ماست، این سوال با حدت در برابر مردم ما مطرح است که چرا دیگران می توانند وضع کشور خود را تغییر دهند، و در ایران، علیرغم ان که پیشتاز تلاش برای ایجاد تغییرات دموکراتیک بوده است، این تلاش ها به نتیجه نرسیده است؟
این یادداشت بر آن است بگوید پیش فرض های اساسی یک تغییر دموکرات در ایران آماده است به جز یک پیش فرض تعیین کننده که جنبش سبز را در موقعیت نامطلوب کنونی قرار داده است. حکومت اسلامی علیرغم آن چه می گوید و نشان می دهد، اقتدار و مشروعیت خود را در نزد مردم و افکار عمومی از دست داده است، مردم ایران بعد از تجربه ی جنبش سبز، آمادگی تغییر حکومت را یافته اند، شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به درجه ای وخیم است که ضرورت تغییر را برای اکثریت جامعه قابل پذیرش کرده است. تحولات پی در پی منطقه و فضای جهانی به نفع مردم ایران است. آن چه که محقق نیست و شرط مهمی برای هر تغییری در جامعه است، وجود یک رهبری ی مصمم به تغییر در جنبش ماست. اندیشه های حاکم بر این جنبش، اندیشه هایی محافظه کارانه است که نه تنها راه پیروزی را هموار نمی کند، بلکه در بیشتر اوقات، جنبش دموکراتیک مردم ایران را به بیراهه می برد و باعث تضعیف و به نتیجه نرسیدن آن شده است.

قصل دوباره انقلاب ها
سال ها است حکومت مردم ایران را از آینده ی بدون جمهوری اسلامی می ترساند. همه ی جناح های جمهوری اسلامی به سهم خود در پراکندن این هراس در جامعه ی ما سهیم بوده اند. در این هراس پراکنی، ایران ِ بدون جمهوری اسلامی، ایرانی غرق در درگیری های قومی و جنگ های داخلی، تجزیه شده، گرفتار مستبدانی خونخوارتر از رهبران جمهوری اسلامی تصور می شود.
اصلاح طلبان در پراکندن این هراس فعالانه مشارکت داشته اند. آن ها هرگونه تلاش برای کنار گذاشتن این حکومت را با واژه هایی نظیر «انقلاب»، «رادیکالیسم»، «خشونت» و نظایر آن محکوم کرده و از انقلاب و رادیکالیسم چنان تصویر مهیبی به دست داده اند، که در بین انتخاب بین آن ها و وضعیت موجود، وضعیت موجود تحمل پذیرتر به نظر آید.
انقلاب های عربی چشم اندازهای تازه ای را در برابر مردم ایران نیز گشودند و سحر «انقلاب هراسی» را که اصلاح طلبان در کالبد جامعه ی ایران دمیده بودند، تا حدودی باطل کرده اند. این انقلاب ها نشان دادند خلاف آن چه سال های زیادی است با قوت در ایران تبلیغ شده است، دوران انقلابات سپری نشده است، اصلاحات و صندوق رای تنها راه رسیدن به دموکراسی نیست و «خیابان» همچنان نقش خود را به عنوان یک عامل غیرقابل چشم پوشی در تغییرات دموکراتیک حفظ کرده است. آن ها نشان دادند دیکتاتورها و حکومت های موجود می توانند سقوط کنند بدون این که کشورها گرفتار جنگ داخلی و استبدادهای بدتر و تجزیه شوند.
در این شرایط پرسشگری در مورد دلیل ناکامی های جنبش سبز هر روز جدی تر می شود. برخی از اصلاح طلبان که انتقادی را به سیاست های خود نمی پذیرند، تمام مسئولیت این وضعیت را متوجه طرف مقابل می کنند و سرکوب خشن حاکم بر جامعه را مهم ترین دلیل «رکود موقت» جنبش سبز می دانند. آن ها بر این واقعیت متکی شده اند که نقش «ارتش» به عنوان عامل بالقوه سرکوب در کشورهایی نطیر مصر و تونس، با نقشی که قوای سرکوب در ایران ایفا کرده اند، کاملا متفاوت است. در مصر و تونس، ارتش به دلیل وابستگی و دست کم حرف شنوی از آمریکا و کشورهای غربی در برابر جنبش های تحول خواهانه که – غرب از آن حمایت می کرده است – نایستاده و حتی نقش میانجی را در جریان گذار در هر دو کشور بازی کرده است. به همین جهت نیز در این دو کشور سقوط دیکتاتوری ممکن شده است.
این واقعیت صحیح است. اما کامل نیست. تجربه تحولات در سوریه و دیگر کشورهای عربی درگیر در بحران، آن را رد می کند. قدرت سرکوب، عامل مطلق برای تعیین سرنوشت اعتراضات نیست. تحولات در سوریه و چند کشور دیگر عربی، هنوز به سرانجام نرسیده است، اما در مقابل یک قدرت سرکوب بسیار بی رحمانه ادامه یافته است. سرکوب در سوریه در هیچ زمینه ای کمتر از سرکوب در ایران نیست، زیر سایه این سرکوب بی وقفه، جنبش اعتراضی در سوریه رو به اعتلا است. میلیون ها نفر در تظاهرات هفته های اخیر شرکت کرده اند. چرا شدت سرکوب در ایران، با سرعت غیرقابل انتظاری جنبش سبز را از نفس انداخت؟ یکی از پاسخ ها به گسترش ترس در صفوف جنبش سبز بر می گردد. ترسی که یک عاملش کچ فهمی از «مبارزه ی مسالمت آمیز» بوده است. «مبارزه ی بدون خشونت» به توجیه ایدئولوژیک این ترس تبدیل شد. ما وقتی حدود هفتاد کشته دادیم، خیال کردیم هزینه ی بسیار بزرگی پرداخت کرده ایم. به این موضوع فکر نکردیم که هر روز ادامه ی این حکومت، با هزینه های بسیار سنگین تری همراه می شود. تنها اعدام های دو ساله ی اخیر را در نظر بگیریم. هزینه ی کمی نبوده است.
«انقلاب هراسی» در صفوف اصلاح طلبان، اما دلایل عمیق تری هم دارد. انقلاب در مفهوم متراداف خود به معنای پایان دادن به وضعیت موجود است. اصلاح طلبان پایان وضعیت موجود – جمهوری اسلامی – را نمی خواهند. رهبری جنبش های بزرگ اعتراضی در ایران سالهاست از درون حکومت تولید شده است بدون آن که رشته های وابستگی خود به حکومت را قطع کرده باشد. این «اپوزیسیون»، جنبش های مردمی را از اتحاذ یک موضع تهاجمی و قاطعانه علیه دیکتاتوری بازداشته و مانع از تعرض قطعی به حکومت که در شرایط انقلابی و متحول رمز موفقیت است، شده است.
خواست های اساسی که این اصلاح طلبان حکومتی در برابر جنبش سبز قرار داده اند، اتوپیایی و غیرقابل تحقق بوده اند. وقتی خواست ها غیرقابل تحقق باشند، طبیعی است جنبش نتواند به موفقیت برسد.

اگر «رای من» پس داده می شد…
اصلاح طلبان وقوع جنبش سبز را به حساب درستی سیاست های خود در انتخابات ٨٨ می نویسند – در مورد درستی این ادعا، به بحث جداگانه ای نیاز است – اما این انتخابات دو پیش فرض اساسی را که جنبش اصلاح طلبانه بر آن متکی بود، باطل کرد. پیش فرض اول آن که در صورت شرکت گسترده ی مردم در انتخابات، حکومت دست به تقلب در آرای مردم نخواهد زد و پیش شرط دوم آن که بنابر این: امکان تحقق مطالبات اساسی دموکراتیک از طریق انتخابات و صندوق های رای در ایران وجود دارد. اصلاح طلبان داخل حکومت و بخشی از اصلاح طلبان بیرون از حکومت، این فرضیه خود را به یک حقیقت مسلم و یگانه تبدیل کرده و هر تردیدی نسبت به آن را به نام «رادیکالیسم»، «انقلابی گری» و «خشونت طلبی» محکوم می کردند.
کودتای انتخاباتی خرداد ٨٨ هر دوی این پیش فرض ها را باطل کرد. هم تقلبی بزرگ و بی سابقه صورت گرفت و هم نشان داده شد که از صندوق رای در حکومت اسلامی دموکراسی بیرون نمی آید. شکست این دو پیش فرض، باید ما را به شناخت بهتر و دقیق تری از خصوصیات نظام سیاسی حاکم بر ایران راهنمایی می کرد و تاکتیک های تازه ای را پیش پایمان می گذاشت.
میان نظام سیاسی حاکم بر ایران با دیگر کشورهای جهان، تفاوت بزرگی موجود است. تفاوتی که گره گاه اصلی بحثی است که در این یادداشت مطرح می شود. در اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان بر روی کاغذ (قانون اساسی)، همه ی نهادهای قدرت، انتخابی تعریف شده اند. تغییر قانونی حکومت، از طریق تغییر رئیس جمهور و پیروزی اپوزیسیون در انتخابات، امکان پذیر بوده و هست. پیروزی اپوزیسون در انتخابات ریاست جمهوری می تواند – ظرفیت آن را دارد – که به تحولات بزرگ و دموکراتیک بیانجامد. در این کشورها به این دلیل، انتخابات می تواند فرصتی برای آغاز گذار به دموکراسی باشد. در چنین کشورهایی اگر «رای» مردم محترم شمرده شود می تواند زمینه ساز تغییرات سیاسی شود.
در ایران وضعیت کاملا متفاوتی حاکم است. حکومت قانونا نیز انتخابی نیست. رای مردم در هسته ی اصلی قدرت سیاسی راه و نفوذ ندارد. «رای من کو؟»، حتی اگر تحقق می یافت، به معنای هیچ دگرگونی اساسی در ساختار قدرت در ایران نبود. هسته ی اصلی قدرت در ایران، خارج از انتخاب و رای مردم است. مردم اگر رای خود را پس می گرفتند، موسوی رئیس جمهور می شد. از نظر قانونی و حقوقی وضعیتی مشابه سال ۷۶ به وجود می آمد. جنبش سبز تا مدت ها از حق خود برای انتخاب رئیس جمهور دفاع می کرد. تجربه ی انتخابات سال ۷۶ نشان داد که انتخاب رئیس جمهور توسط مردم در سال ٨٨ – اگر هم متحقق می شد- ، به هیچ تغییری در ساختار سیاسی کشور نمی انجامید. قدرت در ایران متعلق به ولایت فقیه است. ولایت فقیه را از راه قانونی و انتخاباتی نه می توان تعییر داد و نه می توان منحل کرد.
تحقق شعار «رای من کو» جنبش سبز را در نقطه ی آغاز اصلاحات سال ۷۶ قرار می داد. اصلاحاتی که یک بار تجربه شد و شکست خورد.

اصلاحات در حکومت اسلامی اتوپی است
انقلابیون در ایران، غالبا از جانب اصلاح طلبان به این متهم می شوند که به هیچ اصلاحی باور ندارند. آن گاه اصلاح طلبان لیستی از اصلاحات دوران آقای خاتمی – و اخیرا رفسنجانی – را یادآوری می کنند مبنی بر این که اصلاحات در ایران به موفقیت هایی دست یافته است. این نوع استدلال از سر ناآگاهی نیست، زیرا تا به حال بارها در مورد آن گفتگوهای به حد کافی روشن کننده صورت گرفته است. استدلالی عوامفریبانه است که می خواهد با تحریف واقعیت، به جنگ اندیشه رقیب برود.
وقتی از ناکامی اصلاحات در ایران سخن گفته می شود، نفی هر گونه اصلاحی در چارچوب نظام فعلی نیست، بلکه تبدیل این اصلاحات به یک تحول کیفی در کشور و ایجاد حکومت دموکراتیک موردنظر است. اگر هدف ایجاد دموکراسی در کشور است، جنبش دوم خرداد، در این هدف شکست خورده است و جنبش سبز نیز به نتیجه ای نرسیده است.

چرا قانون اساسی اجرا نمی شود؟
مهم ترین شعار اصلاح طلبان در شانزده ساله ی گذشته اجرای «بدون تنازل» قانون اساسی بوده است. گمان نمی رود هیچ اصلاح طلبی بر این نظر باشد که پیش از آن نیز قانون اساسی ایران به طور کامل اجرا می شده است. بنابر این پرسش این است که چرا قانون اساسی سی و دو سال است که به طور کامل اجرا نشده است و چه شرایطی باید پدید بیاید که بتوان این قانون را «بدون تنازل» اجرا کرد؟
از نظر سیاسی، پاسخ به این پرسش، پاسخ دشواری نیست. چنین شرایطی هیچ گاه به وجود نمی آید. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر پایه ی یک تناقض بزرگ نوشته شده است. اصول مهم این قانون همدیگر را نقض می کنند و اجرای برخی از اصول به جز با نقض اصول دیگر ممکن نیست. اجرای اصل ولایت فقیه به جز با تعطیل فصل سوم قانون اساسی مربوط به حقوق ملت امکان ندارد. از این نظر اجرای «بی تنازل» قانون اساسی، یک شعار موهوم، غیرواقعی و غیرممکن است. بدیهی است هر جنبشی که هدف خود را این شعار غیرممکن قرار دهد، نتیجه ای جز شکست نخواهد برد.
از نظر عملی یک جنبش شانزده ساله، در پشت سر این شعار است. اصلاح طلبان در سال ۷٨ در نیرومندترین و ایده آل ترین شرایطی قرار گرفتند که شعار خود را تحقق بخشند. آن ها تمام بخش های انتخابی حکومت را – بخش هایی که می توان از طریق انتخابات به دست آورد – به دست آوردند. هم ریاست جمهوری، هم اکثریت قاطع مجلس و هم شوراهای شهر در اختیار آن ها قرار گرفت. در جامعه نیز از پشتیبانی وسیع و بی دریغ افکار عمومی برخوردار بودند. اما آن ها نتوانستند حتی یک قانون دموکراتیک مطبوعات تحویل جامعه بدهند، چه برسد به آن که قانون اساسی را «بی تنازل» اجرا کنند و دموکراسی را بر نظام سیاسی حاکم کنند. همه ی این «قدرت انتخابی» در برابر یک «حکم حکومتی» فلج شد و هیچ اصلی از قانون اساسی نیز نقض نشد. پرسش این است که کدام شرایط باید به وجود بیاید تا قانون اساسی بدون تنازل به مرحله ی اجرا گذاشته شود؟ هیچ کدام از طرفداران اصلاحات، نه تا به حال توانسته اند چنین شرایطی را مشخص کنند و نه احتمالا بعد از این خواهند توانست.
اگر قرار باشد فصول مربوط به حقوق ملت در قانون اساسی اجرایی شود، باید فصول فراوانی که در آن نقض کننده ی این حقوق است، منحل شود. در این حالت نیز اجرای بی تنازل قانون اساسی امکان پذیر نیست. آقای خاتمی به عنوان مشخص ترین شخصیبت مدافع این خواست، شانزده سال است که در هر فرصتی خواستار اجرای قانون اساسی می شود. او می تواند صد سال دیگر هم به همین طریق عمل کند. اما او هرگز به رویای خود دست نخواهد یافت.

اگر قانون اساسی اجرا شود…
اگر از همه ی این ناممکن ها صرف نظر کنیم و بپذیریم که شرایطی – که ما قادر به تشخیص آن نیستیم – ایجاد شود که بتوان قانون اساسی را بدون تنازل به اجرا گذاشت، آیا در این صورت حکومت دموکراتیک برقرار خواهد شد؟ حتی اصلاح طلبان به این سوال پاسخ مثبت نمی دهند. قانونی که به موجب آن زنان و غیرمسلمانان از حق انتخاب شدن به مقامات عالی کشور محروم هستند و تبعیض بین مسلمان و غیرمسلمان و زن و مرد اساس آن را تشکیل می دهد، ارزش آن را ندارد که در راه به کرسی نشاندن آن مبارزه و جانفشانی کرد.
پس چه لزومی دارد که جانفشانی های مردم در راهی هزینه شود که هیچ سودی برای آن ها ندارد؟

افسونی که باید باطل شود
اصلاحات با توجه به ساختار حکومت موجود، از نظر تئوریک قادر به موفقیت در ایران نیست و نمی تواند وضعیت کنونی را به گونه ای اصلاح کند که هم جمهوری اسلامی باشد و هم دموکراتیک باشد.
از نظر تجربی نیز این هدف با شکست های بزرگ مواجه شده است. از سال ۷۶ کلیه ی جنبش های اجتماعی بزرگ ایران تحت سیطره ی اصلاح طلبی قرار داشته اند. نتیجه ی شانزده سال مبارزه و چند جنبش بزرگ سیاسی و اجتماعی امروز چیزی برابر صفر است. صفر، یعنی این که شرایط حتی نسبت به قبل از شروع جنبش های اصلاحی بدتر شده است. ولایت فقیه نه تنها اصلاح و دموکراتیزه نشده بلکه بیشتر از هر زمان به یک نهاد استبدادی تبدیل گردیده است. نتیجه ی جنبش اصلاح طلبانه ی دوم خرداد شده است آقای احمدی نژاد و نتیجه ی جنبش اصلاح گرانه ی سبز شده است وضعیـت موجود و اختناق گسترده در کشور.
اصرار بر نگاه داشتن جنبش های اعتراضی مردم در چهارچوبه ی اصلاح طلبانه نتیجه اش شکست پشت شکست بوده است. اصلاح طلبان باید به عنوان نیروی هژمون جنبش های شانزده ساله ی اخیر مسئولیت این شکست ها را بپذیرند و آن را به گردن این و آن نیاندازند.

تغییر مسیر – دیکتاتور باید برود
جنبش دموکراتیک در ایران برای پیروز شدن باید به ایده های دیگری – به جز آن چه تا به حال مرسوم بوده است – مجهز شود. تغییر مسیر و طرح سیاست ها و ایده های تازه، طبیعی ترین نتیجه ای است که بعد از شانزده سال ناکامی می توان گرفت. تا به حال کوشیده اند «دیکتاتور» را اصلاح کنند، حالا شاید وقت آن رسیده باشد که دیکتاتور را ساقط کنیم.

– مشی انقلابی به معنای تخریب و خشونت نیست. انقلاب به معنای تحولات رادیکال سیاسی در نظر است. در همه ی جنبش هایی که به نتیجه رسیده اند، یک هدف روشن در برابر مردم بوده است: دیکتاتور باید برود! تحولات ماه های اخیر در اطراف ایران – و خود ایران – این حقیقت را بیشتر اثبات کردند که دیکتاتورها اصلاح نمی شوند، سقوط می کنند، آن چه بعد از این سقوط روی می دهد، به درایت، آگاهی، هشیاری و میزان دموکراتیسم نیروهای شرکت کننده در پروسه ی سقوط دیکتاتوری بستگی دارد. هر چند اصلاح طلبان می کوشند به این اختلاف بین انقلابیون و اصلاح گران یک بعد ارزشی و ایدئولوژیک بدهند، اما این اختلاف در جامعه ی کنونی ما، بیش از آن که یک اختلاف ارزشی باشد، – زیرا انقلاب و اصلاحات هیچ کدام ارزش نیستند، طرق رسیدن به دموکراسی می باشند – در واقع ناشی از منافعی است که گروهی در حفظ حکومت اسلامی دارند و به دلایل مختلف در طول سال ها رهبری جنبش های اعتراضی را در دست داشته اند.

– در فهم مبارزه ی بدون خشونت در جامعه ی ما آن قدر کجروی و مقایسه های نابجا صورت گرفته و راه افراط پیموده شده است، که مبارزه ی بدون خشونت در غالب موارد با تسلیم طلبی یکی شده است. نتیجه ی این افراط، از یک سو تزریق دائم ترس در میان معترضین و از سوی دیگر هار کردن حکومت و تشویق آن به سرکوب بی امان بوده است. هر جنبش سیاسی و اجتماعی باید حق دفاع از خود داشته باشد و این را به حکومتی هم که با آن درگیر است حالی کند که هم می تواند و هم مصمم است از خود دفاع کند و قربانی دست بسته ی خشونت های او نخواهد بود.

– در جامعه ی ما به دلایل مختلف از جمله سرکوب، فقر اقتصادی و اجتماعی و آگاهی های ناکافی – شعارهای دموکراسی خواهانه، قادر به بسیج همه ی اقشار و طبقاتی که از وجود دیکتاتوری در رنج هستند، نمی باشد. این شعارها حداکثر می تواند بخش هایی از «طبقات متوسط» جامعه را بسیج کند و به دنبال خود بکشد. هم تجربه ی جنبش دوم خرداد و هم تجربه ی جنبش سبز، نشان داد که دامنه ی نفوذ شعارهای دموکراسی خواهانه گسترده نیست. بسیاری از فعالان جنبش سبز در دوران اوجگیری این جنبش، چنان به نیروی خود و «طبقه ی متوسط» غره شدند که حضور زحمتکشان در جنبش را نالازم و حتی زیانبار ارزیابی کردند. درباره ی قدرت طبقه ی متوسط در ایران بسیار اغراق شد، اما گذشت زمان ثابت کرد که «طبقه ی متوسط» به تنهایی قادر به ایجاد تغییر دموکراتیک قابل اتکایی در کشور ما نخواهد شد. جنبش دموکراتیک در ایران بدون آن که عمیقا عدالت خواهانه باشد و بهبود زندگی طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش را مدنظر خود قرار بدهد، قادر به بسیج نیروی تعیین کننده کارگران و زحمتکشان برای شکست دیکتاتوری نیست.

– دامنه ی دموکراسی جنبش سبز باید آن قدر وسعت یابد که همه ی مردم ایران که از دیکتاتوری در رنج هستند بتوانند منافع خود را در آن تعریف کنند. جنبش سبز ناگریز است به مساله ی اقلیت های قومی – ملی در ایران پاسخ دموکراتیکی بدهد. بی توجهی به خواست های اقلیت های ملی – و دیگر اقلیت ها – از عوامل کاهش مداوم قدرت این جنبش بوده است. تحولات دموکراتیک عمومی در ایران، باید حل عادلانه ی مساله ی ملی در کشور را در نظر داشته باشد و به این ترتیب بتواند بخش های مهم مردم ایران را که خارج از جنبش مانده و غالبا با بی اعتمادی به آن نگاه می کنند، تشویق به مشارکت در مبارزه ی عمومی علیه دیکتاتور حاکم کند.

– جنبش تحول طلبانه در ایران برای پیروز شدن احتیاج به رهبری و تشکیلاتی دارد که برای غلبه بر حکومت دیکتاتوری اسلامی، قاطع بوده و در ادامه ی این حکومت هیچ منفعتی نداشته باشد. بسیار تاسف انگیز است که دو سال بعد از جنبش سبز، هیچ گامی در این جهت برداشته نشده است. بسیار تاسف انگیز است که اصلاح طلبان هنوز از گفتگو با مخالفان حکومت هراس دارند، تلاش های آشکار و پنهانشان بطور بی وقفه برای تضعیف این مخالفان و بیرون کردن آن ها از فضاهای عمومی است – سایت ها و رسانه هایشان هنوز انحصارطلبانه عمل می کنند… این سیاست ها مانع شکل دادن به یک ائتلاف واقعی و ملی که همه ی اپوزیسیون و همه ی اقشار مردم خود را در آن ببینند شده و یکی از دلایل مهم ناکامی های جنبش سبز است.
برای بیرون آمدن از بی تحرکی موجود، جنبش سبز به یک رهبری متنوع، ملی و دموکراتیک و شعارهای تازه احتیاج دارد، رهبری ای که شورای هماهنگی راه سبز امید در وضعیت موجود، حتی سایه ای از آن هم نمی تواند باشد. 

     از : نصیر امیدوار

عنوان : دیکتاتوری آینده ای ندارد
دیکتاتوری آینده ای ندارد

آقای تابان

انتقاد شما از محافظه کاری در جبهه ایرانیان ناراضی از دیکتاتوری در ایران درست است. علیرغم تحولات اخیر ایران و جهان محافظه کاری هنوز نفوذ زیادی در جنبش مردم ایران دارد. محافظه کاری بعنوان یک نیروی قوی شاید بعلت نقش نسبتا زیاد اقشار مرفه در جنبش در شرایط کنونی دوام آورده و یا ممکن است که بخاطر فرهنگ پدر/مرد سالار سنتی باشد. همانطوری که میدانید ایران کشوری بزرگ و متنوع بوده و رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در این کشور بسیار ناموزون است. همچنین بنظر میرسد که هویت ایرانی توسط حکومت مذهبی شیعه در سی سال اخیر تضعیف شده است. برای مثال در تظاهرات جنبش سبز بعد از انتخابات در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در لندن شماری از افراد مخالف نمایش پرچم سه رنگ ایران بودند. شاید آنها فکر می کردند که پرچم ایران باید تنها سبز رنگ باشد. خاطره ای غم انگیز از این موضوع برایم باقی مانده است. البته خوشبختانه پس از چند ماه رفتار بسیاری از آنها در این مورد ملایم تر شد. باید خاطرنشان سازم که شاید این تنها مثالی غیر مهم درباره مشکل هویت ایرانی در شرایط کنونی است. متاسفانه بدلایلی که به برخی از آنها بطور کلی اشاره کردم، ما ایرانیها حرفهایمان و نگاهمان با یکدیگر در موارد مهمی تفاوت جدی دارد. در تونس و مصر مردم در مبارزه علیه دیکتانوری متحد بودند و یک صدا داشتند. ما ایرانیها هنوز تفاهم لازم را با هم نداریم. احتیاج به زمان بیشتری داریم تا صاحب سازماندهی موثری در جنبش دمکراتیک مردم ایران شویم. همانطوریکه شما هم قبول دارید نیاز به افکار تازه داریم. دیکتاتوری رفتنی است ولی هنوز باید برای پیروزی افکار پیشرفته در جنبش تلاش کرد. ما نیاز به اتحاد در جنبش چپ و تشکیل جبهه وسیع مردم برای گذار به دمکراسی در ایران داریم.

با احترام
امیدوار
٣۹۹۵۰ – تاریخ انتشار : ۱۰ شهریور ۱٣۹۰       

     از : کمال حسینی

عنوان : در مورد برخی نکات در پاسخ آقای تابان به کامنت من
۱-جنبش سبز محصول صندوق رای بود یا نه ؟ همچنان بر این باورم که اگر در خرداد ۸۸ مردم به صندوق های رای بی باور بودند و انتخابات را تحریم می کردند حکومت موفق میشد انتخاباتی با حضور موسوی و کروبی از رهبران مخالفان برگزار کرده و با افتخار اعلام کند که در انتخاباتی بدون تقلب احمدی نژاد پیروز شده است ولی مردم با مشاهده موسوی و کروبی و نظرات متفاوت آنها نسبت به جریان حاکم به این نتیجه رسیدند که انتخابات فرمایشی نیست و اگر موسوی پیروز شود شرایط به گونه دیگری رقم خواهد خورد بنابر این در انتخابات شرکت کردند و اقتدار گرایان را بر سر ۲ راهی پذیرش و یا مقابله با آرای مردم قرار دادند و همانطور که مشاهده کردیم انحصار طلبان راه مقابله با مردم و سلب اعتماد آنها از خود را برگزیدند و هر چه بیشتر به جایگاه خود در بین اقشار مردم ضربه زدند که این یک پیروزی بزرگ برای باور مندان به صندوق رای و شرکت در انتخابات بود .
۲-آقای تابان میگوید ۳۲ از اجرای قانون اساسی گفتیم ولی اجرا نشد و به این نتیجه میرسد که اشگالی وجود دارد که قانون اساسی اجرا نمیشود و بنا براین دیگر نباید این شعار را بدهیم .شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی در چهار چوب شعار بزرگتر و مهم تری مطرح شده است و آن حکومت قانون است ، بیش از صد سال است که کشور ما به بلای بی قانونی گرفتار است و حکومت ها از رضا شاه گرفته تا سران جمهوری اسلامی قانون را زیر پا میگذراند آیا باید شعار حکومت قانون را کنار بگذاریم تنها به این خاطر که صد سال گفتیم و نشد ؟ ما چاره ای جز ادامه شعار حکومت قانون نداریم ، شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی در شرایط فعلی تلاشی برای تحقق همان حکومت قانون و درمان همان درد دیرینه بی قانونی در کشور است .کسانی بر این باورند که دلیلی وجود دارد که پس از ۱۰۰ سال هنوز حکومت قانون در کشور ما در حد شعار باقی مانده است ، شرایط اقلیمی و خشکی آب و ها ، فقر و بیچارگی بخش های بزرگی از جمعیت کشور ، وابستگی درآمد کشور به نفت و از این طریق وابستگی مردم به دولت و وجود اقوام مختلف و خطر تجزیه کشور از جمله دلایل بی قانونی و گرایش حکومتها به استبداد اعلام میشود اما من همچنان بر این باورم که حکومت قانون در کشور ما امکان پذیر است در غیر این صورت باید به راهی برویم که صدام حسین ها ، قذافی ها ، بشار اسد ها ، طالبان ها و دیگران رفتند که راهی خطرناک است که سرانجامی جز ناکجا آباد نخواهد دشت .
٣۹۹۴۱ – تاریخ انتشار : ۹ شهریور ۱٣۹۰       

     از : همایون

عنوان : پاسخ
آقای تابان
از این که به کامنتها پاسخ دادید تشکر میکنم ولی منظور من از شعار نابهنگام اتفاقا شعار “دیکتاتور باید برود”نبود که این شعار در یک مرحله خاص از جنبش و بعد از اینکه خامنه ای به عنوان فرد اصلی در تقلب و جنایات بعدی آن مطرح شد ، منظور من همان شعار “اجرای بی تنازل قانون اساسی “است که اتفاقا در جریان تعمیق جنبش از طرف موسوی مطرح شد و او در اطلاعیه های بعدی در امکان تغییر قانون اساسی و البته در شرایط آزادی کامل ،بوسیله او مطرح شد ، یعنی همان تفاوت تاکتیک با استراتژی. که هم اکنون تغییر قانون اساسی در بین اصلاح طلبانی که من با آنها در ارتباط هستم بصورت جدی مطرح است و دیگر توهمات دوسال پیش در بین بسیاری از آنان از بین رفته و مساله این است که شعارها باید معطوف به آن باشد که در هر مرحله نیروهای بیشتری را جذب جنبش کرد . باتشکر از شما
٣۹۹۴۰ – تاریخ انتشار : ۹ شهریور ۱٣۹۰       

     از : خسرو صدری

عنوان : در رابطه با توضیحات آقای تابان
به نظر من دغدغه خاطرمهمی هنوز در توضیحات شما بی پاسخ می ماند و آن اینکه آیا ما، یعنی چپ ها و طرفداران عدالت اجتماعی، قراراست درمسیرسرنگونی با استراتژی و برنامه های آمریکا در برخورد با ج.ا ، هم سو شویم؟ حتما خواهید گفت که اگر آنها هم خواهان سرنگونی هستند، یا خواهند شد، ما نمی توانیم آنچه را که خود درست می دانیم بخاطر نشان دادن مخالفت با آن ها کنار بگذاریم. حال از بحث “اصلاحات”( نه اصلاح طلبان) و ضرورت و امتیاز آن برای انتقال بی خسارت به یک نظام مطلوب هم که بگذریم، مساله سرنگونی بلافاصله معضل جایگزینی را با خود دارد که دیگر آن را نمی شود در هم مسیری با آمریکا و طرفدارانش حل کرد. اتفاقی که خواهد افتاد آن است که لکوموتیو رانان بلافاصله چپ ها را از واگن ها بیرون خواهند ریخت. مگر این که دچار این خوش خیالی شده باشیم که ما قطار را هدایت می کنیم. چپ ها ، بخاطر آرمان گرایی، گوشت های دم توپ نئولیبرال هایی خواهند شد که نمونه های وطنی اش ، زیر چشمی و موذیانه ، همه این گفتگوهای من و شما را هم رصد می کنند تا ببینند که چگونه بارشان را می توانند روی شانه ما به مقصد برسانند.
٣۹۹٣٨ – تاریخ انتشار : ۹ شهریور ۱٣۹۰       

     از : ف. تابان

عنوان : با دوستان
از میان کامنت هایی که در زیر مقاله ی من گذاشته شد، امکان پاسخ دادن به همه ی آن ها را ندارم، چون هم متن بسیار طولانی می شود و هم این که برخی اظهارنظرها به خود این مقاله و موضوعات مطرح شده در آن ارتباط مستقیمی نداشته اند. در مورد برخی انتقادات و نظرات اما تاکیدات دوباره ای دارم. اگر نکته ای ماند و یادآوری شد، دوباره به آن خواهم پرداخت

در مورد کامنت آقای کمال حسینی. لحن بسیار تند ایشان نشان دهنده ی آن است که ایشان دنبال جدل هستند و نه روشن شدن حقیقت، اما من سعی می کنم به برخی انتقاداتشان پاسخ دهم.
در مورد قسمت اول کامنت ایشان: رسم شده است که تا می خواهیم نگاهی به اطراف خود بیاندازیم و از تجارب دیگران یادی بکنیم و درسی بگیریم، فورا به ما خاطرنشان کنند که ما با دیگران فرق داریم. من هم می دانم که فرق داریم. رژیم بشار اسد رژیم بشار اسد است و رژیم جمهوری اسلامی، رژیم جمهوری اسلامی. اما این دلیل نمی شود که چشم خود را بر تجارب دیگران ببندیم. حالا بعد از دو سال حوادث جنبش سبز، دیگر اگر کسی بگوید قدرت در ایران در دست آیت اله خامنه ای و ولایت فقیه نیست، کمی تعجب آور است. مثال های ایشان که می خواهد این موضوع را ثابت کند، هیچ کدام این واقعیت را نفی نمی کند که قدرت اصلی در ایران در اختیار ولایت فقیه است و صندوق رای در این حیطه نفوذی ندارد.
موضوع قسمت دوم کامنت ایشان یک موضوع مهم است که تا به حال سواستفاده های تبلیغاتی زیادی هم پیرامون آن صورت گرفته است. جنبش سبز «محصول» یک جنبش انتخاباتی بود. این حرف درست است. اما جنبش سبز به هیچ وجه یک جنبش انتخاباتی نبود و نیست. این جنبش نتیجه ی شکست سیاست هآیی بود که می خواست تحولات را از طریق انتخابات و صندوق های رای کسب کند. مردم از صندوق های رای ناامید شدند و به خیابان آمدند. همه ی حرف کسانی که مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کردند این بود که از طریق انتخابات می توان حکومت را اصلاح کرد و قدرت را جابجا نمود. اصلا مردم را دعوت به شرکت در انتخابات می کردند که حضور در خیابان منتفی شود. کدام یک از این پیش بینی ها درست درآمد؟ من فکر نمی کنم هیچ کدام از کسانی که مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کردند حتی در گوشه ی ذهن خود هم از این دعوت انتظار یک جنبش خیابانی را داشته اند. یا خیال می کردند با این تاکتیک می توانند جنبشی مثل جنبش سبز ایجاد کنند. من امیدوارم این موضوع را در مقاله ی جداگانه ای دنبال کنم.
در مورد قسمت سوم کامنت ایشان: آقای حسینی نمی خواهد بپذیرد که شعاری که ۳۲ سال است حرفش زده می شود و اجرا نمی شود (اجرای بی تنازل قانون اساسی) در جایی اشکال دارد. مردم ایران کم از مردم هیچ کشوری ندارند. حق دارند برای دموکراسی مبارزه کنند و شعارها و خواسته هایی را مطرح کنند که آن ها را به دموکراسی برساند. اگر اجرای قانون اساسی به معنای دموکراتیک شدن حکومت نیست، بهتر است دنبال خواسته ای برویم که به معنای دموکراتیک شدن حکومت باشد.
قسمت چهارم: تحولات در جامعه روی داده است. مگر می شود آن ها را نادیده گرفت. برخی از این تحولات مثبت بوده است و برخی منفی. اما نتیجه ی فعلی این است که ما نسبت به شروع جنبش اصلاحات عقب رفته ایم. جنبش اصلاحات برای ما دموکراسی به همراه نیآورده است.
قسمت پنجم: من نه «شیفته» ی خیابان و نه هیچ شکل دیگری از مبارزه هستم و انتقادم هم به آن ها که اصلاحات را به ایدئولوزی و دین و مذهب تازه ای تبدیل کرده اند این است که باید از همه ی راه هایی که ما را به رسیدن به دموکراسی یاری می دهد، استفاده کنیم. به قول قدیمی ها آقای حسینی دست پیش را گرفته است که پس نیفتد. شیفتگی را باید در آن ها دید که چشم ها را بستند و گفتند راه فقط یکی است و آن هم از داخل صندوق رای می گذرد.

در مورد کامنت آقای مهران همایون
یادآوری کرده اند که من فرق استراتژی و تاکتیک را نمی دانم و شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی به عنوان یک شعار تاکتیکی قابل قبول است. من فکر نمی کنم که هیچ کدام از مدافعان شناخته شده ی این شعار در میان اصلاح طلبان آن را یک شعار تاکتیکی بدانند. موضوع روشن است. همه ی آن ها می گویند جمهوری اسلامی خوب است و به انحراف رفته است و برای آن که به مسیر اصلی برگردد باید قانون اساسی بی تنازل اجرا شود. این دیگر شعار تاکتیکی نیست. این خود هدف است.
من با نوشته های آقای مهران همایون جز در این مورد و همچنین موضوع شعار «نابهنگام» اختلافی ندارم. شعار «نابهنگام» اما چیست؟ اگر قرار باشد دهان مردم اندکی فارغ از نیروهای سرکوبگری که به جان آن ها افتاده اند باز شود، هیچ کدام از شعارهایی که آن ها می دهند، شعارهایی مثل اجرای قانون اساسی نیست، فریاد «دیکتاتور برود» است. خوشبختانه این جنبش به راه افتاد تا همگان بفهمند که «براندازی» خواست «خارج از کشور» نیست و «داخل کشور» تا فرصت پیدا کند این خواسته را مطرح می کند. مرگ بر دیکتاتوری به اشکال مختلف در هر اجتماعی به نوعی در این دو سال تکرار شده است. چرا باید به آن شعار «نابهنگام» گفت؟

در مورد کامنت آقای نامی شاکری
طبیعی است که انقلاب های عربی بسیار جای بحث دارند. اما این انتظار نبوده است که این تحولات از دنیای سرمایه داری فراتر بروند. بحث در چارچوب وضعیت موجود است. دست کم دو کشور مصر و تونس، تا به حال نشان دادند که چنان راه انتخابات و صندوق رای بسته باشد، راه های دیگری باز است.
اما حرف من در مورد قسمت سوم کامنت ایشان، موضوع «اصلاح دیکتاتورها» و یا «تحمیل اراده» به آن هاست. همین تحولات، از هر طریقی که بررسی شان کنیم نشان می دهند، تحمیل اراده به دیکتاتورها، کار سختی است. سخت تر از سقوط آن ها. در تحولات کشورهای عربی، دیکتاتورها به اراده ی مردم تمکین نکردند، سقوط کردند، بدون استثنا. و حرف این است که جنبشی که به آن اندازه از توانمندی دست یآفت که بتواند اراده ی خود را به دیکتاتور تحمیل کند، دیگر اساسا چه احتیاجی به دیکتاتورها دارد؟
٣۹۹٣۵ – تاریخ انتشار : ۹ شهریور ۱٣۹۰       

     از : یاور بیدار

عنوان : این جمله را همه آویزه گوش کنند.
“جنبش دموکراتیک در ایران بدون آن که عمیقا عدالت خواهانه باشد و بهبود زندگی طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش را مدنظر خود قرار بدهد، قادر به بسیج نیروی تعیین کننده کارگران و زحمتکشان برای شکست دیکتاتوری نیست.”
٣۹۹۰۶ – تاریخ انتشار : ۷ شهریور ۱٣۹۰       

     از : خوش چهره

عنوان : سوسول
نامی شاکری نوشت.
“یک اتومبیل پرادوی مشکی خوشگل …راننده ی جوان از کنار دوست دختر خوشگلش …”
نویسنده دید کاملن اسلامی دارد و از زیبائی تنفر دارد و با این نوشته حتمن همه باید قیافه اسلامی و یا زشت داشته باشند, و گرنه سوسول هستند.در تظاهرات این دوسال در ایران این همه جوانان زیبا کشته شدند .من تعجب میکنم که شما ایران هستید و این همه مخالفین را ندیدید که حکومت اسلامی تک و پاره کرد. سری به یوتوب بزن پر است از صحنه های دل خراش.
شما شدید نماینده طبقه کارگر و رشک می برید که یکی با ماشین شیک آنجا ظاهر شد؟ “کارگران ساختمانی بنای در حال ساخت نبش خیابان فرشته با تعجب و نفرت جریان را تماشا کردند” این ” بحث هایی جدی “نظری” است ” که پیشنهاد میکنید.
در لیبی هم مخالفین قذفی با ماشین ها تویاتای در جه یک با اسلحه قذفی میلیاردر را شکست داده اند و شما غیب گو شدید و نوشتید ” محال است از توحشی که در لیبی جاری است ، دمکراسی زاده شود! محال است” اینهم توهین به همه کشته شدگان را ه آزادی در لیبی. قذفی باعث این وضعیت شده و شما علت و معلول را عوضی گرفتید.
٣۹٨۹۵ – تاریخ انتشار : ۷ شهریور ۱٣۹۰       

     از : جعفر رستمی بوکانی

عنوان : دیکتاتورها
نمیتوانم خوشحالی خود را از این مسئله‌ پنهان کنم ،که‌ روز بروز بر تعداد کسانی که‌ به‌ اردوی انقلاب و یک دگرگونی بنیادی در ایران استبداد زده‌ می پیوندند ، افزوده‌ میگردد . آقای فواد تابان به‌ حق روی بسیاری از نکات کلیدی و معضلات جنبش سبز
انگشت گذاشته‌ و راههای برون رفت از این بحران را برشمرده‌اند. میتوان امیدوار بود که‌ در روزهای آتی تلاشها برای ایجاد فضایی سالم برای گفتمانی بدور از تعصب و غرض ورزی در راستای دستیابی به‌ یک پلاتفرم واحد که‌ در برگیرنده‌ و منعکس کننده‌ خواست همه‌ طبقات و اقشار جامعه‌ ،نیز ملیت های ساکن ایران باشد، افزایش یابد .
به‌گروهها و سازمانهای سیاسی، نیز شخصیت های مستقل این امکان داده‌ شود ، که‌ با ارائه‌ راه حل ها و نظریات در غنا بخشیدن به‌ این گفتمان کمک کنند . امید است که‌ این ظرف بتواند ، امکانی برای تمرین مدارا و تمرینی عملی برای دموکراسی مابین سازمانهای سیاسی باشد .
انگ ها و برچسبهایی نظیر ” برانداز ” و ” خشونت طلب ” به‌ گذشته‌ تعلق دارند.
٣۹٨۹۲ – تاریخ انتشار : ۷ شهریور ۱٣۹۰       

     از : نامی شاکری

عنوان : تمام عناصر یک گفت و گو !
این متن تمام عناصر یک ” گفت وگو”در مورد این مرحله از فرایند تکوین دمکراسی در ایران را در خود دارد . ای کاش امکان و مجال توسعه ی آن در محیط های غیر مجازی به ویژه در داخل ایران را داشتیم . از میان کامنت های خوانندگان ، کامنت های “کمال حسینی” و “جنبش شکست نخوردگان” حاوی نکات بسیار قابل توجه در چارچوب ” تلاش” آقای تابان عزیزدر این متن است . به مجموعه ی این نکات و نظرات می افزایم که :
اول : هسته ی اصلی متن آقای تابان با متن زندگی ما در ایران انطباق کامل دارد : “…درباره ی قدرت طبقه ی متوسط درایران بسیاراغراق شد، اما گذشت زمان ثابت کرد که «طبقه ی متوسط» به تنهایی قادر به ایجاد تغییر دموکراتیک قابل اتکایی در کشور ما نخواهد شد. جنبش دموکراتیک در ایران بدون آن که عمیقا عدالت خواهانه باشد و بهبود زندگی طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش را مدنظر خود قرار بدهد، قادر به بسیج نیروی تعیین کننده کارگران و زحمتکشان برای شکست دیکتاتوری نیست…” اگر چه ، به نظرم نیازی به “گذشت زمان” نبود که ثابت شود “طبقه متوسط” به تنهایی قادر به ایجاد تغییر دمکراتیک قابل اعتنایی در کشور ما نخواهد بود. همه ی لرزش دست و دل “ما” در جنبش چپ ایران از آن بود که طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش به میدان نیایند که نیامد! (در شب های پر غوغای انتخابات سال ۸۸ در چهارراه پارک وی تهران ، یک اتومبیل پرادوی مشکی خوشگل وسط جمعیت هیجان زده ، “دستی”اش را کشید و توقف کرد . راننده ی جوان از کنار دوست دختر خوشگلش از پشت فرمان بلند شد. سان روف را بازکرد و با شورو هیجانی باورنکردنی ، شعارهایی به نفع آقای کروبی داد . بعد هم “دستی” را خواباند و در میان کف زدن و هورای ممتد جمعیت ، خیابان را ترک کرد! کارگران ساختمانی بنای در حال ساخت نبش خیابان فرشته با تعجب و نفرت جریان را تماشا کردند و بسیاری از جوانان فعال جنبش سبزهم با حسرت ! آن شب یاد گل محمد کلیدر دولت آبادی افتادم که گندم ها یا آردهای خان را در مقابل چشمان رعیت گرسنه ای که قانع به غارت انبار خان نشدند، در رودخانه ریخت و…)
دوم : من هنوز به سختی با آقای تابان و دوستان دیگر در مورد “انقلاب”های عربی مخالفم . آنچه که در این کشورها می گذرد ، “انقلاب” نیست . “شعبده” ی جدید آقایان سرمایه است که ممکن است حاوی اندک منافعی هم برای مردم باشد. آقایان تئوری های “بیزنسی” برنده / برنده شان را به حوزه ی سیاست آورده اند و می نمایند که از رویکرد برنده/بازنده فاصله گرفته اند. این “ادعا” نیاز به مجالی بیشتر دارد. فقط به همین بسنده می کنم که در رتق و فتق بحران جدیدی که حلق آقایان سرمایه را به سختی می فشارد، قربانی کردن امثال بن علی و مبارک یک ترفند ارزان است. اگر روزی، آوردن پینوشه و قربانی کردن آلنده ، ضامن منافعشان بود ، در شرایط عینی امروز، تدبیری دیگر می کنند. اشتباه نکینم ، آلنده را نمی آورند! کاریکاتوری از او را به مردم قالب می کنند تا به آنها بباورانند که قاعده ی بازی برنده/برنده را رعایت کرده اند. (محال است از توحشی که در لیبی جاری است ، دمکراسی زاده شود! محال است)
سوم : واقعا بحث بر سر “اصلاح دیکتاتورها” نیست . بحث بر سر تحمیل اراده مردم به آنها و تغییر رفتارشان در شرایط فقدان الزامات عینی برای اسقاط دیکتاتورهااست.(برخی جنبه هادرکامنت کمال حسینی عزیزآمده.)
موضوعاتی مثل” انقلاب هراسی” عناصر و جریاناتی ازاصلاح طلبان ، ” انقلاب گریزی” عناصر و جریاناتی از ترقیخواهان چپ ، مبارزه ی بدون خشونت و…مستلزم بحث هایی جدی “نظری” است که به تدریج در همین فضاها جریان دارد.
٣۹٨٨۹ – تاریخ انتشار : ۷ شهریور ۱٣۹۰       

     از : تهمتن – ش

عنوان : جنبش دوم خرداد و جنبش سبز
نقد نویسنده از دو جنبش(؟)دوم خردادی و جنبش سبز که آغازگران آن از همان طرفداران سرسخت حکومت اسلامی اند(چه درآنزمان و چه اکنون) نقدی درست بوده که پرداختن به جنبش سبز و عواملی که به ناکامی این جنبش(سبز) منجر گردید هم بخوبی بیان شده است. حقیقت اش این است که هرگاه نگارنده درحین خواندن مقاله ای به واژه ی ” جنبش سبز ” و ادامه ی این واژه و منتسب کردن آن به قیام و جبنش ضدنظام حکومت اسلامی مردم مشاهده کند;از خواندن و دنباله مقاله صرف نظر کرده و از اتلاف وقت خود جلوگیری میکند. امااین نگارنده سعه صدر را پیشه کرد و مقاله (همراه بانظرات – ۱۰نطر)را به پایان برد. نویسنده اینمقاله از دو عامل اصلی ناکامی جنبش(سبز)اشاره کرده که یکی ارعاب و سرکوب مردم بوسیله نظام بوده و دیگری پراکندن ترس و دلهره از طرف همین حامیان اصلاح طلب نظام در بین مردم ست تا گزندی به نظام اسلامی نرسد. اما این دو اصل در خاموش کردن قیام مردم(اما آتش زیرخاکستر)تنها عوامل این خاموشی نبوده بلکه یک عامل مهم و اصلی(و قبل ازاین دوعامل)همان وصله ی “سبز” اصلاحطلبان اسلامگرا به جنبش و قیام مردمی ست که بیزاری و انزجار خودرا بر این نظام وحامیان ۳۲ساته آن را با هزار زبان و شعارهای خیابانی خود ابزار داشته اند. آیا غیرازاین است؟؟ در اوائل قیام و هوشیاری مردم از استفاده ابزاری ازحامیان نظام- موسوی و کروبی- و رای دادن به این بخش از نظام خود استراترژی مردم بود تا بدین “وسیله” به ” هدف” خود برسند(که نتایج آن هم ببار نشست و نظام را بی آینده کردند)و دیگر مردم ایران برای این دو حامی نظام تره خورد نمیکنند و گواه آن هم این است که از حصر این دو; و هوشیاری مردم و بی اعتنایی به کسانیکه آرزوی دوران طلایی امام شان را دارند. مگر غیر ازاین است؟؟ نویسنده در جایی میگوید” بخش های مهم مردم ایران که از جنبش سبز(اصلاحطلبان) خارج مانده اند(که بایدگفت خودرا سبز نمیدانند و به همین خاطر به آن نه پیوسته اند !!)و به آنها اعتماد ندارند” اما متاسفانه و از آنجایئکه نویسنده این مقاله هم همانند اکثر نویسندگان; قیام مردم برعلیه نظام اسلامی را “جنبش سبز” می خواند ومیداند;باید یادآوری به خود همین مقاله خود نمود و به ایشان گفته شود که اکثریت مردم ایران به جنبش سبز اصلاح طلبان و آرزوی طلایی امام شان نه تنها نه پیوسته اند بلکه همه باندها را از یک کرباس میدانند که گواه و صحت آنرا از زبان مغز متفکر این باند;آخوند محسن کدیور و شعار “هم غزه هم لبنان” اورا مردم ایران شنیده اند!! آیا نسبت دادن جنبش مردم ایران به واژه ی سبز اصلاحطلبان حامی نظام عادلانه ست؟؟ هر چند نقدهای دیگری به این مقاله وارد است;اما نگارنده به همین مقدار بسنده کرده و امیدارست که نویسندگان و شخصیت ها از “مصلحت” و مماشات با باندی که بارها و بارها به حمایت و وفاداری خود به نظام اسلامی را به مردم بجان آمده ایران اعلام کرده اند دست کشیده و قیام مردم را به واژه سبز برادران اسلامگرا آلوده نکنند – اگر قرار است که قیام مردم را رنگی کنیم; آنرا باید بخون رنگین سرخ و ناحق ریخته ی مردم ایران دانست که دژخیمان و حامیان ۳۲ساله این نظام بر سر مردم ایران آوردند.
٣۹٨٨۲ – تاریخ انتشار : ۶ شهریور ۱٣۹۰       

     از : مهران همایون

عنوان : فرق تاکتیک با استراتژی
جناب تابان
من هم با نظر شما در مورد تاثیر تبلیقات اصلاح طلبان در توقف روند حرکت های اعتراضی کاملا موافق هستم و حتی دوستان خود ما هم به شدت تحت تاثیر اینگونه تبلیغات در مورد پایان دوره انقلاب ها و از این قبیل مسائل بودند که البته میتوان دلیل آنرا در ترس اصلاح طلبان از تغیرات عمیق به دلیل بهره مندی آنان از انواع واقسام رانت های اقتصادی و یا آموزشی و…….دانست که به همین دلیل موانعی برای تعمیق جنبش ایجاد میکردند ولی نتیجه گیری شما از بی نتیجه بودن دوران اصلاحات و یا شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی برای ما که در ایران زندگی می کنیم به هیچ وجهه ای قابل قبول نمی باشد زیرا که دوم خرداد و جنبش اصلاحات را ،با تمام ضعف های آن ،ما بخشی از جریان مبارزه میدانیم که تناقصات درونی نظام و نقش خامنه ای را برای مردم و همان اصلاح طلبان روشن کرد و بسیاری از توهمات را زدود. وشور و هیجان انتخابات سال ۸۸ و جنبش سبز نیز محصول همان اگاهی مردم است ، هرچند که به اعتقاد من هم اصلاح طلبان به دنبال خواسته های مردم حرکت کردند ولی این هم بخشی از روند آگاهی مردم است و تا زمانی که نیروهای دیگر وبخصوص چپ ها نتوانند بصورت متحد(از نظر شعار های خود) وارد عمل شوند متاسفانه اینچنین است.
همچنین شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی اگر به عنوان یک شعار تاکتیکی مطرح باشد کاملا برای نیروهایی که در ایران مبارزه میکنند قابل قبول است و برای ایجاد شکاف هر چه بیشتر در حکومت و جذب نیروهای بینابینی کاملا لازم و شعار صحیحی است و لی اگر به عنوان یک شعار استراتژیک مطرح گردد کاملا مردود خواهد بود و خود مردم در زمان مناسب که تناسب قوا به نفع آنان باشد به سمت شعار صحیح خواهند رفت.
آقای تابان
افراد با تجربه ای مثل شما باید تفاوت تاکتیک با استراتژی را خوب بداند ونباید با شعارهای نا بهنگام بخشی از نیروهایی که بینابینی هستند را به سمت رژیم فرستاد وگرنه شعارهای بسیار تند وتیز دادن که آسان ترین روش است و مطمئنا تناسب قوا تعیین خواهد کرد که اصل ولایت فقیه حاکم خواهد بود یا اصولی که حقوق ملت را ذکر کرده. پس باید تناسب قوا را به نفع مردم تغییر داد.
در مورد شورای هماهنگی راه سبز هم تا زمانی که نیروهای اپوزسیون و بخصوص چپ ها نتوانند اتحاد داشته باشندو مهر ونشان خود را به جنبش بزنند، بصورت طبیعی رهبری اصلی جنبش بعهده اینگونه سازمان ها خواهد بود و نمی توان اینگونه خواسته هایی که منطقی و صحیح می باشد را از انان خواست(زیرا هنوز نشانه های انحصار طلبی در این افراد قوی است و در دوران اصلاحات علیرغم شعارهای زیبانیز شاهد این رفتارها بودیم) البته خوشبختانه تا حدودی تناسب قوا در نیروهای اپوزسیون در حال تغییر است که نمونه آن در مقالاتی که در سایت جرس در مورد کشتار سال ۶۷ آمده و یا وقایع چند روز اخیر در آذربایجان میتوان مشاهده کرد ولی باید کاملا هشیار بود که باشعارهای نابهنگام بخشی از اصلاح طلبان به سمت حکومت سوق داده نشوند.
٣۹٨۷۴ – تاریخ انتشار : ۶ شهریور ۱٣۹۰       

     از : آرش

عنوان : سه اصل ساده برای حرکت به جلو
متاسفانه ما ایرانی ها عادت داریم حرف زیادی و تکراری زیاد بزنیم. مثل این که قراره سه دهه دیگه هم شبیه این کامنت ها ادامه پیدا کنه.

بیایید فرض را بذازیم بر بدترین حالت:

ما ایرانی ها هیج چیز مشترکی نداریم. همه ما با هم مخالفیم.

بیایید در همین یک مورد به توافق برسیم که ما هیچ نقطه مشترکی نداریم جز پذیرش این که ما با هم مخالفیم. بعد مبارزه کنیم برای «داوری» صندوق های رای.

در این میان بیانیه جهانی حقوق بشر هم فعلا بپذیریم. چرا که ما قادر نخواهیم بود روی هیچ منشوری توافق کنیم. این منشوری ست که توسط دیگران نوشته شده نه گروهی از ما ایرانیان که بخواهیم نسبت به آن حساسیت نشون بدیم.

بنابراین سه اصل ساده زیر میشه مبنای حرکت به جلو :

۱) پذیریش اختلافات (یکدیگر)
۲) پذیرش بیانیه جهانی حقوق بشر
۳) مبارزه برای «داوری» صندوق های رای

از سه اصل بدیهی و ساده بالا، اصل اول مهمترینه. چون اگر این اصل واقعا درک و پذیرفته بشه خیلی از مسائل ما حل خواهد شد.

با پوزش از صریج بودن، مشکل ما بادفتخ آریایی ست که نمی ذاره جلو بریم:

– «منیت»
– کم سوادی
– مریضی
٣۹٨۶۷ – تاریخ انتشار : ۶ شهریور ۱٣۹۰       

     از : الف باران

عنوان : فروکش کردن جنبش در ایران وحشت از ماشین سرکوب دولتی نیست بلکه بیماری روش‌های مسالمت آمیز است…
جناح‌های مختلف حکومت هر چقدر هم که با هم اختلاف داشته باشند در سرکوب مردم و خواست‌های دموکراتیک و رادیکال آنها باهم متحد و هم پیمانند ! رهبری جنبش سبز هم از این قاعده مبری و مستثنی نیست !اگر حکومت،جنبش دموکراتیک مردم را با خشونت عریان سرکوب و خاموش می‌کند ،اصلاح‌طلبان هم با قرص‌های خواب و ملال آور “مسالمت آمیز آرامبخش” آنرا از حرکت باز می‌دارند ! اختلاف جنبش در ایران و کشورهای منطقه هم در همین است که آنها جنبش را به انحصار گروه‌های سیاسی خاصی‌ نمی سپارند ، وقتی‌ میگویند و یا میخواهند که “دیکتاتوری باید برود” این حرف اول و آخر تمام و یا اکثریت مردم است و هزار شاید،اما و اگری نمیسازند ! ولی‌ در ایران خواست‌های مردم ملاک و مطرح نبوده و نیست،خواستهای گروه‌های سیاسی است که وضعیت دیکتاتور و یا دیکتاتوری را مشخص میکنند.آنها هستند که به مردم تکلیف میکنند که دیکتاتور باید برود و یا نرود و اگر باید برود با پای چپ برود یا پای راست برود ؟ با نصیحت و کرامت انسانی‌ اصلاح بشود ؟ با رای و انتخابات آزاد تغییر یابد ؟ در اثر “لاغر” شدن مطیع گردد ! اگر خدای نکرده، خدای نکرده دیکتاتور از بین برود ،چه تضمینی وجود دارد که ایران به هرج و مرج و تکه پاره شدن نانجامد ؟!
( خداوند سایه دیکتاتور را از سر دوستدارانش کم نکند ) با این اظهارات و نسخه نویسی‌ها بدور دایره‌ای میگردند که شمع دیکتاتوری همیشه در مرکز آن دایره قرار دارد و اگر نباشد نوری به آنها تابیده نمیشود…فروکش کردن جنبش در ایران وحشت از ماشین سرکوب دولتی نیست بلکه بیماری روش‌های مسالمت آمیز است…
٣۹٨۶۶ – تاریخ انتشار : ۶ شهریور ۱٣۹۰       

     از : جوهر جوادی

عنوان : تعریف دموکراسی
من هیچ جیز از کامنت آقای باخته دستگیرم نشد،یک سوال دارم شاید پاسخ به آن موضوع را روشن کند
آقای باخته ابتدا دیکتاتو رمنش را تعریف کنند تا ببینیم به قول ایشان حکومت های دیکتاتور منش آمریکای لاتین و مشخصاًچاوز هم در این چارچوب میگنجد یا خیر.چاوز طی یک انتخابات دموکراتیک که صحت آن مورد تأیید سازمان های بین المللی است ، با اکثریت آرا مردم بر گزیده شده و زمانی هم که مخالفین راستگرای او جر زدند ،رفراندم بر گذار شد و مجددا ًمورد پشتیبانی اکثریت مردم قرار گرفت.نویسنده محترم آزادند که از چاوز خوششان نیاید و مردمی را که به ایشان رأی دادند ،ناآگاه بداند،ولی نحوه انتخاب چاوز عین دموکراسی است،اگر تعریف دیگری از دموکراسی دارند ،ارائه نمایند.اگر ما هم یقین داشتیم که آقای احمدی نژاد نظیر آقای چاوز ،طی یک فرایند دموکراتیک و انتخابات سالم بر گزیده شده بود،هیچ اعتراضی به ایشان وارد نبود و حتی اگر نظیر چاوز با رفراندم مورد تأیید فرار گیرند و ما از شک در آییم ،باز ما تسلیم نظر اکثریت هستیم.به هر حال دموکراسی معیار های دارد که همه باید به آن پایبند باشیم.خوب و بد یک رییس چمهور را مردم تعیین میکنند،البته ما میتوانیم نظر مستقل خود را داشته باشیم، لیکن در زمینه اداره کشور باید تسلیم راه و روشی باشیم که اکثریت دیکته میکند.اینگونه حمله به برای مثال به چاوز نوعی حمایت از احمدی نژاد است .زیرا چاوزی که رای اکثریت دارد،معادل احمدی نژاذ دانسته اید.
هر رییس چمهوری باید به فکر منافع ملی کشورش باشد.رئیس جمهور ما نه مشروعیت داخلی دارد نه جهانی و آماده خرید آن.چاوز هر دو دارد .هم مورد پشتیبانی اکثریت مردم خودش است و هم دست کم بین مردم آمریکای لاتین ،محبوب است.چاوز حاضر است این محبوبیت را در یک معامله سود آور معاوضه کند .این عین وطن پرستی است.با یک دیده بوسی و بغل گرفتن ،کلی منافع اقتصادی برای کشورش کسب میکند.کاری که دولتمردان ترکیه هم به خوبی از پس آن بر میآیند.بنابر این پای مرغ خود را محکم ببندیم و همسایه را دزد نکنیم.عیب از ما است که منافع ملی را حراج کرده ایم و نه از خریدار آن..
جهت اطلاع نویسنده،چاوز مورد پشتیبانی همه احزاب چپ و بخش عمده سندیکاهای کارگری و به طور کلی ،فقرا ،کارگران و کشاورزان است و در مقابل در احزاب دست راستی مخالف او ،طبقات فوقانی و بخشی از خرده بورژوازی و نفت گرانی که تا بحال رانت خوار بوده اند،متمرکز شده اند و مورد حمایت آمریکا هستند. .البته همه این ها به معنی بی عیب و نقص بودن چاوز نیست.
سوال دیگر این است که حکومت عربستان که البته به ماهیت آن آشنا هستید، با تمام وجود از سر نگونی قذافی حمایت و پول و اسلحه در اختیار به اصطلاح انقلابیون قرارداده و چاوز در نقطه مقابل ایستاده است، موضوع را جگونه تبیین میفرمائید؟
٣۹٨۵٨ – تاریخ انتشار : ۵ شهریور ۱٣۹۰       

     از : رضا سالاری‫

عنوان : آیا تعصب ها، ایدئولوژی ها، آموزه های یک بعدی، هیجانات دینی سد راه نیستند؟
‫‫‫جناب تابان، ‫ما اگر در زمان سرکشیدن جام زهر توسط مستبدالله خمینی، انقلاب کرده بودیم، دیگر مستبدتران بعدی و جانشینانش یعنی خامنه ای و رفسنجانی را نداشتیم. اگر در آغاز زمان ولایت خامنه ای مستبدتر ‫از خمینی و یا حتی در دوره خاتمی انقلاب کرده بودیم، دیگر استبداد حمارگونه تر و مسخره تر احمدی نژاد و جعفری و سپاه و بسیج مداخله گرتر و قلدرتر و قدارتر امروزی را نداشتیم. هرچه کمتر واکنش نشان دهیم، ‫چه اعتراضی، چه اصلاحی، چه انقلابی، رژیم خودخواه تر و خودسرتر و سرکوبگر تر و نفسگیر تر ‫و قدرتمندتر میشود!

در سال ۵۷ انقلاب هدف بود. دموکراسی دغدغه هیچ طبقه و حزب و گروهی غالب، حتی در ذهن و تفکر ‫غالب روشنفکران، نبود. امروز هم دموکراسی دغدغه همه طبقات نیست. متأسفانه ‫دغدغه غالب و فراگیری نیست! امروز هم همچون زمان سال ۵۷ دغدغه پائین ترین و محرومترین طبقات اجتماعی ایران، دموکراسی نیست!

برای کارگران اخراجی، بیکار و بی پول ایرانی، شعار دیکتاتور باید برود شما چندان انگیزه انقلابی جدیدی ایجاد نمیکند که دست به خطر بزند و به خیابان بریزد و احیاناً کشته شود! شاید شعار ‫صنفی نان، مسکن، کار، برایش جذابتر باشد تا شعار آزادی!

درست است که مردم در انقلاب ۵۷ ‫متعصبانه شعار مرگ برشاه فریاد زدند، و یا گفتند و یا بهشان گفتند بگویند استقلال، آزادی، ج.ا.، در حقیقت طالب نوعی عدالت خواهی و رفع تبعیض، ‫عمدتاً موهون و مجازی و آرمانی و ایده الی و مخلوط با باورها و اسطوره های دینی، بودند. الان هم بیشترین و قدیمی ترین مشکل ما مردم در همان سطح ‫مطالبات عدالت اجتماعی سنتی درجا میزند. توده مردم ما با مفاهیم مدرن دموکراسی غربی و ‫لیبرالیزم سیاسی و اقتصادی، سکولاریزم، حقوق شهروندی و رواداری اندیشه ‫و دین و مذهب، هنوز خیلی فاصله دارند! هنوز شعار عدالت خواهی سنتی ‫و دین آرمانی همه گیری و فراگیری بیشتری دارد! کارگر نون ندارد بخورد ولی زیارت امامزده ها و قم و مشهد و کربلا و حج برای او و خانواده اش جز اولین آرزوهایش است! اولاً برایش بسیار مشکل است با یک نظام دینی مورد اعتقاد سنتی خود بجنگد! تازه اگر گیرم دست به انقلاب هم بزند، شعارش از الله اکبر فراتر و مترقی تر نخواهد شد. ریشه های مشکل بسیار عمیق تر از ظواهر امر است!

در مورد موفقیت تاریخی انقلابات کشورهای عربی هم نمیبایست و نمیتوان به این سرعت قضاوت کرد. وقایع دلسرد کننده و ‫متعصبانه شبیه انقلاب ۵۷ ایران کم مشاهده نمیشود. اگر قرار است انقلاب ما بازهم یک انقلاب ‫دین محوری هیجانی الله اکبری، انشاءاللهی، حسین حسینی، مرگ بر شاهی و نظایر اینها باشد، شاید بهتر باشد هنوز صبر پیشه کنیم تا به یک عقلانی گری ‫فراگیر درخور و شایسته ‫یک انقلاب دموکراسی خواهانه واقعی ‫برسیم.‫

٣۹٨۵۷ – تاریخ انتشار : ۵ شهریور ۱٣۹۰       

     از : ش. فردا

عنوان : مشکل رهبری جنبش سبز نیست!!
شخصا”معتقدم که رهبران نمادین جنبش سبز نیز خود در تحول حرکت جنبش متحول شده و برای تغییر دمکراتیک آمادگی یافته اند. ولی متاسفانه به علت جدایی این جنبش از اقشار و لایه های فرودست جامعه و عدم گسترش نهادهای مدنی همچون اتحادیه ها ی کارگری و…و همچنین بازداشت خانگی موسوی و کروبی و جدایی آنها از طرفدارانشان، جنبش سبز دچار رکود و در نتیجه ناگزیر از اتخاذ سیاست “صبر و انتظار” شده است. فراموش نکنیم که اقشار میانی جامعه عمدتا” توان پرداخت “هزینه” های بیش از این را ندارند و ادامه تحمیل هزینه سنگینتر به ایشان به گسترش گرایشات خشونت محور و بازگشت به مبارزات چریکی و امثالهم خواهد انجامید که راه را نه برای گذار به دمکراسی بل دیکتاتوری و استبدادی تازه نفس و غیر قابل کنترل هموار خواهد نمود.
٣۹٨۵۴ – تاریخ انتشار : ۵ شهریور ۱٣۹۰       

     از : باخته

عنوان : سر نگونی ولایت فقیه شعار اصلی جنبش سبز
اندیشه های محافظه کارانه جنبش سبز را که بدرستی ذکر کردید ,باید با ایده های نو شکست داد. فعلن تجربه من ار انقلاب های عرب زبان برای ایران ما اینست.

۱ موقع شروع جنگ با صدام مخالفین جنگ تظاهرات اعتراضی بزرگی در شهر های بزرگ غرب براه انداختند. بر عکس در دوره حمله ناتو به لیبی هیچ کسی اشکی برای قذفی نریخت مگر دولت آلمان , چین و روسیه و چند حکومت دیکتاتور منش آمریکای لاتین . هر کدام بخاطر منافع سر شارشان . نتیجه پیروزی مردم لیبی بر قلدر ترین و مشمئز کنند ه ترین دیکتاتور میلیاردر لیبی سئوال های زیادی را مطرح کرده و حتی وزیر امور خارجه آلمان بخاطر بذدلی اش و مواضعش بنفع قذفی در سازمان ملل ممکن است بر کنار شود. تشکر دولت مردان آلمان از ناتو دردی را دوا نمی کند.

۲ در شروع انقلاب لیبی همه از قبایل موجود در لیبی و تجزیه صحبت میکردند که چنین چیزی اتفاق نیافتاد و کسی هم منتظر قبایل برای سرنگونی قذفی نماند. این حالت در ایران و سوریه هم است. مسائل حل نشده قبایل و یا ناسیونالسم زیانی و قومی که تفکری عقب ماند ه است تا بحال ترمزی برای پیروزی انقلاب در ایران بوده. در ضمن دید مارکسیستی طبقاتی برای فهم انقلاب لیبی و ایران دردی را دوا نمی کند. وضع مالی مردم لیبی خیلی بهتر بوده تا مردم مصر. اینها تشنه آزادی بیان بدون ترس هستند و دیکتاتوری را نمی خواهند.

۳ در دوران جدید خیلی از مردمان دنیای غرب باین نتیجه رسید ه اند که باید جلوی دیکتا تور ها را گرفت تا دست از گشتن مردم خود بر دارند و امکان دخالت را آسانتر کرده. responsibility to protect( مسئولیت حفاظت )جای ایده کهنه westfälische Freiden ( صلح وستفالن) را گرفته که بیش از ۳۰۰ سال پیش تا بحال ایده حاکم بین ممالک بوده. دخالت نکردن در ممالک دیگر حرفی بیش نیست. در ایران هم دول مختلف در دوران های مختلف دخالت کردند و موی دماغ ما شدند. حالا چه بهتر که دخالت مثبت و بنفع مردم ایران باشد. حمله های ناتو به لیبی کمک اصلی برای سر نگونی قذفی بود. عین همین پروسه در ایران خیلی زودتر نتیجه خواهد داد.
این ایده نوع است بدون سربازان خارجی ولی قرار دادن اسلحه بدست مبارزین و حمله هوائی بمقر ولایت فقیه. در ایران ما خیلی سریع تر بدموکراسی خواهیم رسید تا ممالکی مثل لیبی که زنان در خیابان ها مفقود هستند. در ایران زنان صف اول میارزه را تشکیل می دهند.حضور زنان در سال ۵۷ یادمان نرفته و بیشتر از حضور زنان در ممالک عربی بوده و هست..
٣۹٨۵۰ – تاریخ انتشار : ۵ شهریور ۱٣۹۰       

     از : بهرنگ ایرانی

عنوان : سکوت معنا دار!!
احتمالا،بیانیهء اخیر “شورای هماهنگی راه سبز”در ارتباط با پشتیبانی از تحولات لیبی ،باید توانسته باشد اندکی از نگرانی آقای تابان را کاسته باشد.!چون ظاهرا الگوی مناسبی را برای برونرفت از بحرانی را که جنبش سبز در گیرش است،کشف نموده.!اگر الگوی پیشنهادی “شورای هماهنگی”در جنبش جا بیفتد و شعار “دیکتاتور باید برود”به هرشکلی،حتی اگر شده با مساعدت “ناتو”عملی شود،بعدا به قول شما به مدد آگاهی و شعور سیاسی مردم حتما اوضاع بسامان می شود و ناتو هم که، تشکیلاتی نظامی تحت مدیریت کشورهای پیشرفتهء صنعتی دنیاست و دارای دموکراسی پیشرفته تری هم هستند،متمدنانه خاکش را می تکاند و برای ما آرزوی خوشبختی می کند.گفتم احتمالا!چون در نوشته آقای تابان وقتی صحبت از سقوط دیکتاتوری های منطقه می شود،چگونگی سقوط مسکوت گذاشته می شود و هیچ اشاره ای به میدانداری دول سلطه جو در این کارزار نمی شود.این بی توجهی می تواند معنا دار باشد.
٣۹٨۴٨ – تاریخ انتشار : ۵ شهریور ۱٣۹۰       

     از : کمال حسینی

عنوان : دیکتاتور ها و اصلاحات
۱- شگفت آور است که ف-تابان رژیم ایران را با رژیم بشار اسد یکی میداند و از نظر او هر دو رژیم در دست ۲ دیکتاتور بوده و ایشان خواهان آن است که مردم ایران هم همچون مردم سوریه بر علیه دیکتاتور قیام کنند .حتا اگر از این حقیقت که رژیم جمهوری اسلامی محصول یک انقلاب است که ف-تابان و بقیه چپگرایان هم در آن نقش ایفا کردند بگذریم آیا مناسبات قدرت در ایران همان است که در سوریه و عراق دوران صدام بوده است ؟ آیا در ایران ولی فقیه واقعا قدرت مطلق است و همچون بشار اسد و صدام حسین هرچه بخواهد میتواند انجام دهد ؟ مثال های زیر خلاف این برداشت از جایگاه ولی فقیه در ایران است :
– من باور ندارم که قتل های زنجیره ای بدون آگاهی ولی فقیه صورت گرفته بود ، آیا علنی شدن این قتلها خواست ولی فقیه بود ؟ اگر نبود چرا ولی فقیه که بر طبق نظر ف-تابان قدرت مطلق دارد نتوانست جلوی علنی شدن این ماجرا را بگیرد ؟
سعید امامی و یا “سعید جان ” از افراد محبوب و مورد اعتماد خامنه ای بود ، آیا آنچه بر سرش آمد خواست ولی فقیه بود ؟
– سعید جان دیگری به نام سعید مرتضوی پس از فجایع کهریزک از کار برکنار شد و اگر چه هنوز مجازات نشده است ولی کهریزک تعطیل شد ، من باور ندارم که ولی فقیه از کهریزک و ماجرا های آن آگاه نبود و سوال این جاست که چرا ایشان نتوانست جلوی تعطیل شدن آن را بگیرد ؟
– امروز زندانیان سیاسی بر عکس رژیم های سوریه و عراق دوران صدام با بیرون از زندان از طریق اینترنت و بر پایه برخی گزارش ها از طریق تلفن در تماس هستند و همه ما از شرایط آنها آگاهی داریم برخی از آنها همچون عیسی سحرخیز و محمد نوریزاد که اخیرا آزاد شد ند نامه های انتقاد آمیز به رهبر می نویسند و این نامه ها هم در بسیاری از وب سایتها منتشر میشود ، آیا ولی فقیه خواهان انتشار این نامه هاست ؟ اگر نیست چرا نمیتواند جلوی انتشار آنها را بگیرد ؟
به باور من مثال های بالا نشان دهنده آن است که نطفه های مکانیزم کنترل صاحبان قدرت در کشور ما در حال شکل گرفتن است ، مکانیزمی که امروز در تلاش است که قدرت مطلقه ولی فقیه را مهار کند .
۲- ف-تابان بر این باور است که در ایران صندوق رای کارکردی ندارد ، ایشان خود را طرفدار جنبش سبز می داند جنبشی که محصول همان صندوق رای و تقلب انتخاباتی در سال ۸۸ بود ، تنها خود ف-تابان می تواند این تناقض در دیدگاه را توضیح دهد .
۳-ف-تابان “حقیقت ” بزرگی را کشف کرده است و آن اینکه حتا در صورت اجرای بدون تنازل قانون اساسی حکومت دموکراتیک نخواهد بود !!!! چه کسی گفته است که اجرای قانون اساسی به معنی دموکراتیک شدن حکومت است ، همه صحبت بر سر این است که بر طبق همین قانون اساسی شکنجه در زندان ها ممنوع است ، برگزاری تظاهرات مسالمت امین نیاز به مجوزندارد ، دادگاه ها باید با حضور هیات منصفه برگزار شود ، گروه های فشار اجازه فعالیت ندارند و…….هیچ کدام از این موارد با جایگاه ولی فقیه و قدرت او هم در تناقض نیست ، همه صحبت بر سر این است که اگر این موارد اجرا شود یک گام به پیش است ، لازم میدانم دوباره تکرار کنم که مشگل ما قانون اساسی نیست ، مشگل دیروز و امروز ما بی قانونی است.
۴-تحولات بزرگی در کشور رخ داده که ف-تابان آنها را نادیده میگیرد ، چندی پیش یکی از مداحان گفت که هر کس مشایی را بکشد خودش پولش را میدهد ، پس از این سخنان و علنی شدن آن بسیاری از سایتهای اصولگرا هم خواهان برخورد با او شدند ، در سالهایی نه چندان دور مخفیانه اتوبوس نویسندگان را به اعماق دره می فرستادند ، از هر کس خوششان نمی آمد سربه نیستش میکردند ، هیچ کس نمیدانست در داخل زندانها با فرزندان مردم چه میکنند ، امروز اگر چه با یک جامعه دموکراتیک هنوز فرسنگ ها فاصله داریم ولی در مقایسه با سال های دهه پس از انقلاب به مراتب در جایگاه بهتری قرار داریم ، نباید این دستاورد ها و رشد جامعه مدنی در کشورمان را دست کم بگیریم .
۵- ف-تابان شیفته “خیابان ” و قیام های توده ای در آن است و به همین خاطر آنچه این روزها در سوریه میگذرد او را به وجد می آورد ، ایکاش ایشان کمی هم از ترکیب و رهبری این “قیام توده ای ” در سوریه میگفت ، در سال ۵۷ سازمانهای سیاسی و چپ از ترکیب و رهبری قیام توده ای در ایران آگاهی داشتند و در آن شرکت کردند و امروز همه میدانیم که “خیابان ” و توده های خشمگین در آن دوران ما را به دموکراسی نرساندند ، در سوریه حتا همین آگاهی از شرایط نیروهای سیاسی هم وجود ندارد ، از قدیم گفته اند آدم عاقل از یک سوراخ مار ۲ بار گزیده نمیشود .
۶-ف-تابان قبول دارد که به علت فقر و محرومیت گسترده در کشور بخش های از محرومان با اهداف دموکراسی خواهانه جنبش سبز بیگانه هستند ، از قضا همین محرومان موتور و محرک اصلی قیام های توده ای که ف-تابان خواهان آن است می باشند ، ایشان باید توضیح دهد که تشویق این توده ها ی محروم به قیام تحت کدام رهبری باید صورت گیرد ، یا شاید ف-تابان بر این باور است که در شرایط حاضر مهم “خیابان ” و حضور توده های محروم در آن و سرنگونی این حکومت است و پس از آن “خدا بزرگ است “.
٣۹٨۴۶ – تاریخ انتشار : ۵ شهریور ۱٣۹۰       

     از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : این فقط نصف حقیقت است ….
اقای تابان نظرات بسیاری خوبی مطرح کردید. راه درازی را در این ۲ سال طی کرده اید. این برای کسانی که در دهه گذشته یکسره مردم را از خشونت و انقلاب می ترساندند و حالا “انقلابی” شده اند بد نیست. اما به یک سوال اساسی پاسخ نداده اید چرا ؟ چرا اصلاح طلبان که سهل است تمام اقشار مختلف سرمایه در ایران از سلطنت طلبان گرفته از فدایی اکثریت گرفته تا جمهوری خواهان لاییک و غیر لاییک روزی نبوده است که در بدبودن انقلاب و ترساندن مردم از انقلاب سخنی نگفته . حتی وقتی که مبارزات مردم در سال ۸۸ به انان تحمیل شد تمام تلاششان را کردند و متاسفانه موفق شدند با ایجاد تشتت انرا خاموش سازند. کمونیستها سالهاست گفته اند که اینها اینکاره نیستند. ترس سرمایه داری و طرفداران نظام سرمایه در ایران از قدرت کارگران و به اصطلاح خودشان بی سروپاها بیشتر از رژیم جمهوری اسلامی است. این هم در سایه مافوق سودهایی میسر شده است که اینها نیز در ان شریکند و از ان منفعت می برند. اینها انحصار طلب به دنیا نیامده اند . اینها انحصارطلبی و دیکتاتوری را لازم دارند تا کارگر ارزان و خاموش را در جامعه بتوانند باز تولید کنند. اینها دیکتاتوری لازم دارند تا بتوانند تسمه از گرده کارگر بکشند ، ۶ ماه ۶ماه حقوقش را بالا بکشند و با نرخ سودهای نجومی ۲۰۰ تا ۵۰۰ درصد سرمایه های خود را بیفزایند. این ریشه این انحصارطلبی هاست. این ریشه دیکتاتورمنشی اینها ست. این ضرورت سیستمی است که اینها برای بقایش مبارزه می کنند. این ان حلقه ایست که اقشار مختلف طرفداران بازسازی سرمایه دارانه ایران را در دولت و پوزیسیون متحد می سازد. اینها به اپوزیسیون رژیم ربطی ندارند. اینها برای این مبارزه می کنند که رژیم جمهوری اسلامی را در بحرانی که گرفتار امده نجات دهند و با کمی جر ح و تعدیل به یک رژیم برای همه سرمایه داران تبدیل کنند. بی جهت نبود که نوشتند که کارگران با ا.ن. هستند و این طبقه متوسط است که پهلوان میدان است و غیره . اینها از به میان امدن طبقه کارگر وحشت زده اند. تمام مساله اینها حفظ نظام از دست این طبقه است. به همین دلیل است که نه ازادی طلبند نه انرا می فهمند. منافعشان اقتضا می کند که نفهمند. اگر نه اینجوری بدنیا نیامده اند. این منافع طبقاتی است که سرمایه داری ایران را به یک طبقه ترسو ،پرنسیب، دم دمی مزاج، دیکتاتور ، سازشکار و غیره در مقایسه حتی با هم قطارانشان در غرب در اورده است. نرخ های مافوق سود و سودهای نجومی بالای صددرصد در مقابل سودهای ۱۰ درصد در غرب موجب می شود که اینها دل از این نظام نکنند. وجود این نظام نعمت است. دیکتاتوری نعمت است هرچند که محدودیتهایی برای زندگی اینها بوجود اورد. اینها فقط از انحصار طلبی سپاه ناله و شکایت دارند. از اینکه در امدهای نفتی بطور برابر بین اینها تقسیم نمی شود و یک عده از سرمایه داران سهم بیشتری براساس رابطه می برند. اگر نه اینها نه ربطی به ازادی دارند نه انرا می فهمند. وجود دیکتاتور ی برای اینها نعمت است. به همین دلیل نیز تلاش شما تا موقعیکه به کمک رفقایتان در چارچوب بازسازی سرمایه دارانه ایران تلاش می کنید تا حد نق زدن بیشتر نخواهد رفت. اینها استخوان خرد کرده تر از شما هستند و می دانند که با انقلاب مردم نمی شود شوخی کرد. بقول خودشان اگر شما باران می خواهید مردم سیل می اورند. تلاش شما تا زمانیکه در چارچوب بازسازی سرمایه دارانه ایران است مجبور است همیشه بدنبال جنبش مردم بدود. با یک دست جلو بزند و با صد دست جلو بگیرد. جنبش مردم نیز بالاخره منفذی را که بایستی بوجود اورد ایجاد خواهد کرد و مطمین باشید کمونیستهای ایران با برنامه مدون و کوهی تجربه همانطور که تا این زمان به افشای سترونی این سیستم و ضرورت انقلاب و قدرت طبقه کارگر تلاش کرده اند بازهم حضور دارند و مانع ان خواهند شد که انقلاب اینده شان باز توسط جناحهای سرمایه خنثی شود. این رژیم با انقلاب مردم سرنکون خواهد شد و ازادی و برابری و یک حکومت سوسیالیستی و انسانی در ایران بوجود خواهد امد. نسل انقلاب ۵۷ و تجربه ۳۲ سال مبارزه کمونیستهای ایران نخواهد گذاشت که انقلاب مردم سرکوب شود. اگر همین نتایج را هم شما گرفته اید در سایه اگاه گریهای مداوم همین کمونیستها در سالهای گذشته بوده است.
٣۹٨۴٣ – تاریخ انتشار : ۴ شهریور ۱٣۹۰       


https://akhbar-rooz.com/?p=9020 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x