جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

راستی آقایان ملی مذهبی هاله ی سحابی و هدی صابر برای چه کشته شدند؟ – ف. تابان

۱
مقاله ی محمدرضا نیکفر تحت عنوان «حقیقت و مرگ، به یاد اعدام شدگان دهه ی ۶۰» نیشتر به دمل چرکینی بود که بسیاری از ما را از خوش خیالی بیرون آورد و این واقعیت تلخ را یادآوری مان کرد، که اشتباه می کردیم، در مبارزه ی علیه جنایت های دهه ی شصت، از آنان که آن روز سکوت کردند، امروز هم کسان زیادی به ما نپیوسته اند. آن سکوت، که تا به امروز ادامه یافته، از سر ندانستن و حتی ترس نبوده است، از کسانی انتظار حمایت داشته ایم، که کم یا زیاد از جنس همان ها بوده اند که رفقای ما را کشتار کرده اند، اگر هم امروز در محکومیت آن جنایت ها سخنی می گویند، فراموش نمی کنند اضافه کنند: «از سر ناچاری بوده است…»، «برای دفاع از خود بوده است»…
موضوع از این قرار است که عده ای از فعالین ملی – مذهبی در پشت سر اکبر گنجی صف کشیده و مقاله ای از محمدرضا نیکفر در مورد «رژیم کشتار» را بهانه کرده اند تا ثابت کنند حکومت اسلامی رژیم کشتار نیست، آغاز گر کشتار و خشونت در ایران نبوده است، دگراندیشان را تحمل می کند. آن ها به صراحت می گویند و می نویسند: مخالفین حکومت بوده اند که کشتار و خشونت را در ایران شروع کرده اند. من فقط امیدوارم بر لیست کسانی که در این موضوع در پشت سر اکبر گنجی قرار می گیرند، بیش از این اضافه نشود.
در این یادداشت قصد پاسخگویی به کسی و افشاگری علیه کسی ندارم. می خواهم به پس زمینه ی این ماجرا بپردازم و این پرسش را مطرح کنم که چرا بازی «ببخشید اما فراموش نکنید» که حق را به قربانیان اعدام ها می داد و از بازماندگان ان ها می خواست برای جلوگیری از «چرخه ی خشونت» فراموش نکنند، اما ببخشند، حالا جای خود را به بدهکار شدن ما قربانیان اعدام های سیاسی سال های شصت داده است. چرا در این شط خونی که در دهه ی شصت به راه افتاد، گناهکاری ما حکومت شدگان، ما سرکوب شدگان دارد بیشتر و بیشتر می شود؟ چرا ما بی حقوقان داریم مسئول این شط خون معرفی می شویم؟
اصلاح طلبان نشان داده اند که به دموکراسی و حقوق بشر یک نگاه ابزاری دارند. یک نمونه اش خود اکبر گنجی است که در زمان احمدی نژاد می خواست حکومت اسلامی را به جرم «جنایت علیه بشریت» به سازمان ملل بکشاند و امروز همه ی استعدادش را به کار گرفته است تا نشان دهد که در این رژیم دگراندیشان تحمل می شوند.
گروهی از ملی – مذهبی هایی که به رفت و آمد بین رژیم و اپوزیسیون عادت دارند، نیز در پشت سر او صف بسته اند. منتها این جا – کشتارهای دهه ی شصت و قله ی آن یعنی اعدام های سال ۶۷ – جایی است که نمی شود میانه گرفت، هم با قاتلین ابراز همبستگی کرد و هم برای مظلومین اشک ریخت. اینجا «پل صراط است» یا رد می شوی و یا می افتی.

۲
تابستان امسال، بیست و پنجمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی از سوی برخی ها بی سر و صدا و به طور غیرمستقیم تحریم شد. آن ها نه تنها آستینی برای برگزاری حتی یک مراسم بزرگداشت به این مناسبت بالا نزدند، بلکه از شرکت در مراسمی که توسط دیگران برپا شد و سخنرانی در آن ها نیز با دلایل مختلف امتناع کردند. این ها، همان ها بودند که در مورد انتخاب مصطفی پورمحمدی – یکی از سه عضو «هیات های مرگ» در کشتار شصت و هفت، به وزارت دادگستری دولت روحانی هم سکوت کردند. اصلاح طلبان، ملی – مذهبی ها و بیشتر چپ طرفدار حکومت و اصلاحات، که در هر انتخابی با همه ی قوا وارد میدان می شوند که «باید سیاست کرد»، در تابستان امسال ترجیح دادند سیاست کردن را تعطیل کنند و یا به دیگران بسپارند. دلایل این سکوت، دلایل ننوشتن مقاله، دلایل خودداری از شرکت در مراسمی که در جاهای مختلف دنیا برگزار شد و دلایل خود را به «فراموشی» زدن، وضعیت تازه ی سیاسی در ایران بود. احمدی نژاد رفته و روحانی آمده بود.
به این ترتیب عده ای مساله ی دفاع از حقوق بشر در ایران و مساله ی کشتارهای دهه ی شصت را به وسیله ای برای معامله تبدیل کردند.
اکنون با روی کار آمدن دولت روحانی، جنبش دادخواهی در ایران به جای آن که یک قدم به جلو گذاشته باشد، چند قدم به عقب رفته است! با موجی که این روزها علیه محکومیت بی قید و شرط کشتارهای دهه ی شصت به راه افتاده است، این گمان که در اعدام های سیاسی سال ۶۰، موضوع بر سر «بخشیدن و فراموش نکردن» یا «نبخشیدن و فراموش نکردن» است را باید به کناری گذاشت. ما را یک گام و شاید چند گام به عقب برگردانده اند و این دعوا را زنده کرده اند که در کشتارهای دهه ی شصت و نقطه ی اوج آن یعنی قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱٣۶۷ اصلا چه کسی مقصر بوده است؟ آیا اسیرکشی ها در زندان بی قید و شرط باید محکوم شود و یا باید دنبال شریک جرمی گشت و گناه عوامل این کشتار را تقسیم و دیگران را نیز در این جنایت شریک و سهیم کرد؟ مثل همه ی موارد دیگر، در اینجا نیز گروهی از اصلاح طلبان با پیشینه حکومتی به شمول ملی – مذهبی های هم سنخشان هستند که شستن دستان خونین حکومت اسلامی را بر عهده گرفته اند.
این گروه از اصلاح طلبان و ملی – مذهبی ها که این روزها استعدادهای خود را به کار گرفته اند تا ثابت کنند جمهوری اسلامی «رژیم کشتار» نیست. دارند این «نظریه» را طرح می کنند که خشونت ها را گروه های سیاسی شروع کردند، و حکومت قربانی خشونت ها بوده است. آن ها چه صریح بگویند و چه نگویند نتیجه ی این ادعای آن ها می شود این که: اقدام حکومت اسلامی در کشتار زندانیان بی گناه، اقدامی دفاعی محسوب می شده است و این در یک حالت خوشبینانه به معنی رقیق کردن مسئولیت و یک تا چند درجه تخفیف برای عاملان کشتارهای دهه ی شصت است.
حتی در بیرحمانه ترین جنگ ها هم «اسیرکشی» پذیرفته نیست. کشتن اسیر در جنگ مغایر موازین اخلاقی و «جنایت» تلقی می شود. بلند کردن علم و کتل که گروه های مخالف خشونت را آغاز کردند، اسیر کشی، اعدام ها و خشونت های سیاسی را توجیه نمی کند.
جالب این است همان ها که دارند کشتارهای حکومت را توجیه می کنند به ما می گویند که: آزادی خواه نبوده اید و نیستید!
ما آن قدر آزادی خواه هستیم که به صدای بلند بگوییم اسیر کشی در هر حالت و به هر بهانه محکوم است، اعدام چه از نوع سیاسی چه از نوع غیرسیاسی اش در هر حالت محکوم است. شکنجه به هر بهانه ضد حقوق بشر و آزادی است. اما و اگری در این منطق وجود ندارد.
ما با همین منطق است که با قدرت تمام به قتل هدی صابر و هاله سحابی اعتراض می کنیم. نسبت به قتل دکتر سامی به عنوان نخستین قربانی «قتل های زنجیره ای» ابراز نفرت می کنیم. کشتن سامی و صابر و سحابی را ادامه ی جنایتی می دانیم که از سینما رکس آبادان شروع شد و به پشت بام مدرسه ی رفاه رسید، سال های سیاه شصت را رقم زد و بعدتر یاران ما را در خون غرق کرد. منطق ما قربانیان را خودی و غیرخودی نمی کند! وقتی رژیم اسلامی می گوید کشته شدگان جنبش سبز حاصل خشونت خود مردم بودند، او را دروغگو می دانیم و با نهایت خشم محکومش می کنیم. وقتی امروز در کردستان به بهانه ی «خشونت گروه ها» زندانیان سیاسی را اعدام می کند، بی ذره ای تردید به او اعتراض می کنیم.
پس آقایان، به یاد داشته باشید، رفقای ما در سال ۶۷ اسیر بوده اند. حتی آگر آن ها را «اسیر جنگی» در یک جنگ صددرصد بیرحمانه هم به حساب بیاورید، حکومت اسلامی حق نداشته است آن ها را به جرم گناهی که ما کرده ایم و خشونتی که ما انجام داده ایم، دسته جمعی بکشد و زیر خاک کند. لطفا در این فاجعه ی دردناک «میانه گیری» نکنید و اگر قصد نزدیکی به حکومت دارید، خون یاران ما را دستمایه نسازید.

٣.
همه ی منتقدان به نیکفر یک موضوع را تکرار کرده اند که چرا او حکومت اسلامی را رژیم کشتار نامیده. همه ی آن ها استدلال کرده اند: آیا بازرگان و سحابی و خاتمی و منتظری و موسوی و… رژیم کشتار بوده اند؟
بزرگترین جعل در این استدلال صورت گرفته است. می خواهند ما باور کنیم که جمهوری اسلامی حکومت بازرگان و سحابی و خاتمی و منتظری بوده است! شاید بر این عده از ملی – مذهبی ها امر مشتبه شده باشد، شاید آن ها توصیف «رژیم کشتار» را به خود گرفته اند که آقای سهیمی با جدیت تلاش می کند مفهوم آن را در دوران حکومت چند ماهه ی بازرگان به سخره بگیرد و رد کند.
«رژیم بازرگان» یک اتفاق در حکومت اسلامی بود، چند ماه بیشتر دوام نیاورد و توسط خود حکومت اسلامی سرنگون شد. «بازرگان» خود قربانی «خشونت» حکومت اسلامی بود. تلاش برای آن که با استناد به «رژیم بازرگان» – که حتی در همان چند ماهی که سر کار بود، هیچ کاره بود، جمهوری اسلامی از «اتهام» کشتار تبرئه شود، تنها یک شوخی آزار دهنده است. اما یک واقعیت را نشان می دهد. دلبستگی آن ها که در این میانه ایستاده اند، به قاتلین بیش از مقتولین است. این وابستگی آن قدر است که آن ها را در بزرگترین فاجعه ی سیاسی کشور ما متاسفانه در کنار قربانیان قرار نمی دهد. وقتی ما در برابر این کشتار بزرگ همدرد نیستیم، در کجا می توانیم همدرد باشیم؟
این یک درس سیاسی مبرم و فوری برای همین امروز جامعه ی ماست. جبهه ها را باید درست شناخت، هم جنس ها در کنار هم قرار می گیرند. «محکومیت» کشتارهای دهه ی شصت از آن گونه که امروز در میان عده ای اصلاح طلب و ملی – مذهبی شاهد آن هستیم، از آن جنس محکومیت های سیدمحمد خاتمی در مورد خشونت ها و «بداخلاقی»های حاکمان است. از روی دلسوزی برای حاکمان و «نظام» است. ما این دلسوزی را نداریم. به دنبال اجرای عدالت هستیم.

۴.
همه ی این استدلال ها در خدمت دو هدف و یک استراتژی واحد است:
یک. به حکومت بگویند: ما از «آن ها» نیستیم. ما به «شما» نزدیکتریم!
دو. به مردم بگویند، خشونت های حکومت را واکنشی به خشونت های گروه هایی بدانید که نه آزادی خواه بوده اند و نه دموکرات و سرنوشت بدتری برای شما رقم خواهند زد. باور کنید که این حکومت ذات بدی ندارد. حکومت اسلامی را با خاتمی و منتظری و بازرگان بشناسید و خود را با تصور اصلاح آن سرگرم کنید…
و اتفاقا همه حرف بر همین ذات این حکومت است که با کشت و کشتار و حذف و سرکوب عجین است، حتی اگر طرفش آدم های نیک طبع و سلیم النفس و مهربان و خشونت گریزی چون ملی مذهبی ها باشند.

     از : بهروز

عنوان : پرچم خونین عدالتخواهی برافراشته تر از همیشه
امثال گنجی هزار سال آسمان و ریسمان به هم ببافد و درباره خشونت اپوزیسیون حرف بزند، فرخ نگهدار هزار سال دیگر در بوق اولترااپورتونیستی خود بدمد، هزار سال زرادخانه های سبز و نبفش بر خون سرخ هزاران جانباخته جنبش خاک فراموشی و سکوت بپاشند برچم سرخ خونخواهی جانباختگان را بر زمین نخواهیم گذاشت. از نظر سیاسی، اگر میخواهید به مفلوکانی چون گنجی و نگهدار و بهنود و شرکاء کمک کنید آن ها را به زیر تازیانه نقد بیرحمانه بکشید این به نفع آنان است اگر تا به جال نیز بیشتر به پرتگاه عفونت تاریخی نغلتیده اند به خاطر همین نقدهای بیرحمانه است، و الا آن که از نقد بی پروا و بدون مماشات می ترسد به حرکت تدریجی به سمت سقوط ادامه می دهد، چرا که آن کس یک موضع ارتجاعی را توجیه و تطهیر می کند خود مجبور است در موضعی ارتجاعی تر بایستد چون مجبور به تئوریزه کردن آن است.
۵٨٨۶۰ – تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣۹۲       

     از : صادق شکیب

عنوان : یاد آوری دوستانه
احمد عزیز هیچ کس منکر خدمات افراد با شخصیت و مهین دوستی چون زنده یاد سحابی نیست . ولی انتقاد از مواضع را با تخطئه شخصیت های میهن پرست همسان ندانیم که این امر جز به ایراد گیری از نفس انتقاد منجر نمی شود .
۵٨٨۵٨ – تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣۹۲       

     از : peerooz

عنوان : احمد پورمندی
لینک مقاله جناب پورمندی دراز و مشکل بتوان بسهولت ارقام فارسی را به لاتین تبدیل کرد. گمان دارم ارجاع ایشان به مقاله ایست که در سایت بی بی سی با ویدئو هم موجود است:

http://www.bbc.co.uk/persian/tvandradio/۲۰۱۱/۱۰/۱۱۱۰۱۹_hardtalk_reza_alijani.shtml
۵٨٨۵۶ – تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣۹۲       

     از : احمد پورمندی

عنوان : جانب انصاف را داشته باشیم
در بحثی که بعد از سخنرانی نیکفر در کلن و نقد گنجی بر آن در گرفت، برخی نوشته های نامربوط افراد منتسب به ” ملی-مذهبی ها” ، باعث دامن زدن به این توهم شد که گویا ملی-مذهبی ها توجیه گر خشونت ها و جنایاتی هستند که سران رژیم جمهوری اسلامی در طول حیات ۳۴ ساله این حکومت مرتکب شده اند. به ” ملی-مذهبی ها” در زمینه هایی می توان خرده گرفت و دیدگاه هایشان را به چالش کشید، اما وصله ” ماله کشی” خشونت و جنایت به جریانی که زنده یاد سحابی بنیان گذاشت و کسانی نظیر زید آبادی، رجایی و پیمان از منتسبین صاحب نام آنند، وصله ای ناچسپ است. رضا علیجانی در مقاله ای که می توان آن را معدل و میانگین نظرات ” ملی- مذهبی ها” دانست، به این مهم پرداخته استhttp://melimazhabi.com/?maghalat=D۸A۸D۸A۷D۸B۲DB۸C-D۸AED۸B۴D۹۸۸D۹۸۶D۸AA-D۸A۸DB۸CD۹۸۶-D۸ADDAA۹D۹۸۸D۹۸۵D۸AA-D۹۸۸-D۹۸۵D۸AED۸A۷D۹۸۴D۹۸۱D۸A۷D۹۸۶-D۸B۱D۸A۷-D۹۸۶D۹۸۵DB۸C-D۸AA
۵٨٨۲۹ – تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣۹۲       

     از : جواد اصلانی

عنوان : پز دادن با کیف پول پیدا شده در دعوا و جنگ و گریز گانگسترها
برخی از ایشون ها هنوز تو غار دین آخوندها دارن با سنگ هاشون بازی بازی می کنند. یک دفعه این وری یک دفعه اونوری و دوباره این وری می چینن. عرفان ایرانی هم اومده به کمک فلسفه سیاسی که بله ما چیزهایی می دونیم و می فهیم که دیگران نمی بینن و نمی فهمن! همان عادت قمپزدرکردنی که با نظریه پردازی های سربازان گمنام همسایه شمالی در دوران معاصر توده ای و مدرن شده!

حالا حاصل توجیه خفت پذیریش یا از نانوایی اکبر گنجی در میاد که جلاد بیرحمی چون پورمحمدی را نه حتی نان تافتون که شیرمال میخواد بده دست مشتری… یا از تنور رامین جهانبگلو که وادادگی و خفت پذیری را در توهم جایزه نوبل ازش عدم خشونت درمیاره! فرخ نگهدارها که دیگه مهر باطل خورده اند.

در دعوا و جنگ و گریز گانگسترها کیف پولی از دستشون در میره، امتی از منقرض شده های سیاسی کیف پول را سر دست میگرن و باهاش پز میدن. وقتی که در کیف هم باز میشه چیزی توش نیست جز اسکناس تقلبی!

آقایان محترم ۳۵ سال گذشته فقط با یک سنجه فقط با یک سنجه فقط با یک سنجه که خود تعریف می کنید دستاوردهای خود را ارزیابی کنید. پیشرفتی ارائه بدهید تا ما هم مثل شما نخوانده ملا بشیم! ای کاش ابراهیم یزدی ها وارد سیاست نشده بودند و در همان رشته حرفه ای خودشون به مردم خدمت می کردند و کسب درآمد میکردند و به خانواده خود می رسیدند! الان کار راحت تر بود!
۵٨۷۹۱ – تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲       

     از : فریدون بی بیان

عنوان : تذکری به محسن مقصودی
در اولین کامنت زیر این نوشته ء آقای تابان، جنابعالی ادعا کردید که :” … مگر در همین هفته اخیر در پالتالک ها شاهد نیستید که چگونه این “خودی ها” در هنگامه اعدام ها ، از روحانی دفاع می کنند. نمونه آن خانم محمدی و آقای خلیق ! “

آقای خلیق به این نوشته جنابعالی اعتراض کرد ولی پاسخ نگرفت .
نگارنده نیز کنجکاو شد که محسن مقصودی ۲ کامنت دیگر نوشت ولی پاسخ آقای خلیق را نمیدهد؟

امیدوارم بقیه ء کنشگران که انسانهای حقیقی هستند از این کار درست آقای خلیق تاسی کنند و در مورد ادعا ها و نوشته های ما کامنت گذاران که اغلب “ناشناس ” هستیم و گاها بی ملاحظه و با اشتباهات یا شیطنت موضوعاتی را طرح می کنیم که حتی دقیق نیست و حساسیت ایجاد می کند. معلوم نیست، ادعا ها و اهانت های اشخاص دنیای “مجازی” تا کجا علیه اشخاص دنیای “حقیقی” پیش خواهد رفت .

ولی اعتراض خلیق ها به بعضی کامنت های وارده به اخبار روز که پنچره کامنت گذاری را باز گذارده است کمک می کند تا بادقت بیشتر بنویسیم. (حساب مغرضان و ماموران جداست.)

معلوم نیست اخبار روز چه وقت و نیروئی برای جلوگیری از درج کامنت های توهین آمیز صرف می کند؟ عکس العمل نویسندگان به کامنت ها بهر صورت مفید است.
این کار و تدوام آن حتما در بالا بردن کیفیت بحث و گفتگو کمک خواهد کرد.

هنوز فرسنگها از رسیدن به شرائط “متمدانه” بحث و گفتگو فاصله داریم که نحله های رقیب بطور مستمر در بحث ها و مناطره ها در کنار هم و در فضائی دوسنانه بنشینند و مواضع خود را تعریف و انتقادات دیگران را بشنوند . حتی وقتی چند کنشگر چپ با دیدگاهای مختلف نشست و برخاست می کنند در دنیای مجازی طوفان میشود.
اختلاف نظر ها در مورد یک موضوع واحد مثلا کشتار ۶۷ در بین کنشگران سیاسی از زمین تا آسمان است.

در مورد تحلیل شرائط سیاسی کشور نیز همیشه همین بدبختی را داشته ایم منظورم در بین نیروهای چپ می باشد که یا ” چپِ چپ ” یا “راست ِ راست” بوده ایم. این اعوجاج کار ما را با سایر نیروها دشوارتر می کند .

وقتی “راست ِ راست ” یا “چپ ِ چپ ” میشویم سائر نیروها حسابی از فرصت علیه “چپ” استفاده می کنند. در ابن باره صد ها فاکت چندش آور وجود دارد. علل اصلی تفرق ما نیز همین “تحلیل ” ها عجیب و غریب می باشد.

آقای محمد رضا نیکفر در مراسم کلن بمناسبت کشتار ۶۷ سخنرانی کرد در مراسمی که گزارش آن را در بیشتر سایت ها دیدیم. در دنیای “مجازی” طوفان شد. از گنجی تا فرخنده مدرس سلطنت طلب مدعی صحبت های نیکفر شدند. پای سایر “اصلاح طلبان” هم به میان آمد.
با این حساب معلوم میشود که موضوع فاجعه ملی کشتار ۶۷ که در سکوت رسانه ای داخل کشور قرار گرفته است . در خارج از کشور نیز آن طور که کنشگران حقوق بشری فکر می کنند روشن نیست. در بین ایرانیان از یک اتفاق نظر در محکوم کردن حکومت برخوردار نیستیم. با این حساب حالا حالا ها اعدام در ایران لغو نخواهد شد.

بهمین دلیل فرسنگها تا بحث و گفتگوی واقعی فاصله داریم . چگونه ممکن است سمیناری در باره ء کشتار ۶۷ برگزار کرد . تا هرکس به میل خود موضوع کشتار را به آسمان و ریسمان وصل کند.
مگر میشود شاهد بحث و گفتگوی گنجی ها ، سهیمی ها ـ برقعی ها ، فرخ نگهدارها با نیکفرها ، تابان ها و..و.. در زیر یک سقف گردید؟

اصلا مگر کشتار ۶۷ نیاز به تحلیل سیاسی دارد که اختلاف نظرها اینقدر زیاد است؟

نتیجه:
آقای مقصودی بنظر نگارنده باید از خودمان شروع کنیم و مسئولانه بنویسیم و از نویسندگان نیز با دقت انتقاد کنیم تا نتوانند هر چه میخواهند به اسم تحلیل سیاسی بخورد رسانه های تجارتی دهند. این به نفع همه است. زمان می برد تا از این بلبشو نجات پیدا کنیم.
۵٨۷٨٣ – تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲       

     از : رضا پرچی زاده

عنوان : حقوق بشر در ایران مساله ای عمدتا سیاسی است
سپاس از دوست عزیزم، جناب آقای تابان، بابت دفاع همیشگی شان از حق. کاش این حملاتی که در یکی دو هفته اخیر – بابت واکنش شان به مقاله آقای نیکفر – به این دو سه دسته ماله کشان رژیم می شود (و این مقاله شما قسمتی از آن حملات است) فقط جنبه واکنشی نداشته باشد، و مداومتِ سیستماتیک پیدا کند. قبلا هم خدمت شما عرض کرده بودم که نقض حقوق بشر تحت رژیم جمهوری اسلامی، در درجه اول مساله ای سیاسی است. فرمودید که نگاه اصلاح طلبهای حکومتی به حقوق بشر نگاهی ابزاری است. کاملا همینطور است. حقوق بشر برای اینها – و برای آن یکی دو دسته دیگر – حکم اهرم و ابزار سیاسی را دارد. و این تنها یک دلیل است برای اینکه مساله حقوق بشر در ایران را باید در میدان سیاست به چالش کشید و احیانا حل و فصل کرد. امیدوارم حملاتِ از این دست تداوم داشته باشد، و تمرکز خود را بر سیاست بگذارد. چنانکه همیشه گفته ام، به هیچ وجه نباید فشار را از روی جمهوری اسلامی و ماله کشانش برداشت؛ که برداشتن فشار همانا و چاقوکشی و چماقداری آنها نیز همانا!
۵٨۷۷٨ – تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲       

     از : محسن مقصودی

عنوان : تحریف نه ! واقعیت عریان !
آقای بهروز خلیق !
نخست در پاسخ به دو سوال شما عرض کنم که من نه با تحریف و دروغ ، بلکه متکی برواقعیت ها و حقیقت ها می خواهم با نقد و افشای چهره هایی گرد گرفته و خاکستری باصطلاح “چپ “که منافع طبقه کارگر و زحمتکشان ایران را رها کرده اند و تلاش دارند سوسیالیسم را از محتوای علمی و انترناسیونالیستی اش خالی و به یک رویا و توهم تبدیل کنند، به سود طبقه کارگر و زحمتکشان ایران ، قدم بردارم.
من چهره ای را مخشوش نمی کنم ، اختشاش فکری “چهره ها” را نقد می کنم.
واما،
در اطلاعیه “پرونده قتل های زنجیره ای پانزده سال است باز است!” نامی از حسن روحانی و مسئولیت وی نیآورده اید در حالی که وی در آن زمان در شورای امنیت ملی کشور بوده است،
در اطلاعیه “به‌ کشتار زندانیان سیاسی ملیت های ایرانی پایان دهید!”، نوشته اید:
بعد از انتخاب آقای روحانی و با انتشار رئوس برنامه‌ وی و انتخاب معاونت ویژه در رابطه با مسایل ملی – قومی که‌ یکی از وجوه آن زدودن شرایط امنیتی در کشور و بویژه‌ در مناطق ملی-قومی بود، انتظار این بود که با فضای امنیتی، اختناق و اعدام مقابله شود”

چرا چنین انتظاری از یک دست اندکاران امنیتی وجنایت های حاکمیت داشتید و چرا هم اینک که انتظارتان برآورده نشده است ، روحانی را بعنوان یک دروغ گو محکوم نمی کنید؟
در اطلاعیه “کشتار مرزبانان و اعدام زندانیان را محکوم می کنیم!” نوشته اید:
“حسن روحانی در پیامی کشتار مرزداران در منطقه سراوان استان سیستان و بلوچستان را تسلیت گفته و خواهان رسیدگی وزارت کشور و وزارت خارجه به این موضوع شده است. اما او سخنی در مورد اقدام جنایتکارانه دادستان به زبان نیآورده است.”
آقای روحانی شخص دوم حاکمیت است. شما اقدام دادستان راهدان را محکوم می کنید؟ چرا سکوت روحانی را محکوم نمی کنید؟
در اطلاعیه “به اعدام ها پایان دهید!” نوشته اید:
امسال نیز علیرغم کارزار تبلیغاتی دولت جدید در عرصه سیاست خارجی و سخن گفتن مقامات ایرانی از مسالمت و صلح در مجامع جهانی، آمار حاکی از ادامه اعدام های پرشمار در ایران حتی پس از روی کار آمدن دولت روحانی است.”
” حتی ” بعد از آمدن دولت حسن روحانی ! جالب این است که در این اعلامیه گفته می شود که سنگ بنای جمهوری اسلامی بر اعدام است ولی کمترین محکومیتی شامل حال روحانی نمی شود و همچنان صحبت از انتظار صلح و مسالمت از جمهوری اسلامی با آمدن دولت روحانی می رود!! گوئی روحانی چیزی ورای رژیم است!
در صحبت های پالتالکی هم همین تفاوت آشکار میان روحانی و رژیم حاکم را گذاشتی که البته من ضبط نکردم تا اینجا نقل کنم.

خوب اگر این ها دفاع از روحانی و نمایش چهره ی وی غیر از فردی مسئول در جنایت ها و اعدام ها در جمهوری اسلامی نیست، پس چیست؟ مگر روحانی از آسمان به این رژیم نازل شده است و از مسئولان بلند پایه آن نبوده و یا نیست؟

قبل از اینکه به کسی انگ ” اتهام زنی و تحریف ” بزنی ، کمی بیاندیش ! اینجا کلاس اکابر سیاست نیست !
۵٨۷۷۶ – تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲       

     از : K ۹

عنوان : این مار های های افعی را خود در استین مان پرورش داده ایم.
جناب ف. تابان: مرحوم کانت المانی فرموده اند که ” خودمان گرد و خاک بر پا می کنیم و بعدا شکایت می کنیم که نمی توانیم به بینیم.” آنهائیکه اکبر گنجی را اینقدر پر رو بار اوردند به اصطلاح روشنفکران و فعالین ” اپوزیسون ” بودند و گرنه من که نه ته پیازم و نه سر پیاز بعد از سه چهار ماه خروج گنجی از ایران به ماهیت ایشان پی برده و دقیقا می دانستم که برای کدام نیت پلید و شیطانی ایشان را در اب نمک خوابانیده بودند من به ایشان عنوان” مرغ طوفان رفسنجانی” داده بودم که همانطوریکه شاپور بختیار برای مماانعت از فروپاشی کل سیستم ر÷یم پهلوی خود را مرغ طوفان نامیده بودند گنجی هم دیدگاه های بخش دور اندیش حاکمان مستبد در ایران را نماینده گی می کردند. در همه مصاحبه هایئکه با اندیشمندان و نخبه گان امریکایی انجام می دادند بدون اینکه موضوع دخالت نطامی و فروپاشی سیستم در میان باشد ایشان این موضوعات را به پیش می کشیدند که افکار آمریکایی و دانشگاهی های آمریکا را مهندسی کرده که آنها مثلا در اینده با دخالت نطامی آمریکا مخالفت کنند. در حالیکه دولت امریکا در باره طرح های استرات÷یکی اش گوشی برای شنیدن روشنفکران آمریکایی ندارد. اینکه من نوعی از ایشان شناخت کاملی داشتم باید دنبال دلایلی گشت که چرا صد ها بلکه هزاران نخبه فرهنگی و سیاسی و فعالین معروف و با تجربه در اپوزیسیون تا همین یکی دو ماه پیش پشت سر گنجی سینه می زدند. بقولی از ماست که بر ماست.” ماهیت گنجی بر من روشن بود و اگر فردا به فرض مسسقیما از جنایاتی که در دهه ۱۳۶۰ در ایران اتفاق افتاد حمایت کنند من اصلا و ابدا شگفت زده نخواهم شد. در اینجاست که باید به نبوغ مارکس افرین گفت که شعور طبقانی آحاد مردم را خوب بررسی کردند. اشتباه روشنفکران ایرانی در ارزیابی از ماهیت گنجی نه از تقصان در معرفت شناسی بلکه در نقصان در هستی شناسی است. خود روشنفکران از آنجائیکه شعور و اگاهی از نوع و جنس خرده بور÷وازی دارند بخاطر ماهیت طبقاتی شان در برخورد به پدیده ها ریاکارانه رفتار کرده و واقعیت را همانطوری که است نمی بینند . گرنه شناخت ماهیت افرادی مانند گنجی کار مشکلی نبود.
۵٨۷۷۵ – تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۲       

     از : محسن مقصودی

عنوان : پاسخی به آقای مبشری
آقای مبشری ، با سلام و درود. یادداشت کوتاه من مبین این نظر است که باید رفیق بازی را گذاشت برای مهمانی ها و جشن ها. اگر قبول داریم که سیاست، سرنوشت میلیون ها انسان را در حال و آینده رقم می زند و هر تصمیم سیاسی بخصوص در یک کشور استبداد زده می تواند سرنوشت هزاران نفر را تغییر دهد، بیائید تابع روابط شخصی نباشیم .فدایی خلق باشیم ، قبیله فدائی نباشیم. و آن “خودی” هائی را که روحانی را از این جنایات و احکام اعدام ها تفکیک می کنند، ببینیم و محکوم کنیم.
آقای خلیق و خانم محمدی را من در کنار هم قرار ندادم ، آنها خود طرح برنامه مشترکی نوشتند و به همایش اتحاد جمهوری خواهان ارائه دادند. طرح برنامه مشترک یعنی چی؟
نامی هم از آقای نگهدار نیآوردم. حال که شما مطرح می کنید باید بگویم که مشکل آقای نگهدار همانطور که بارها اظهار داشته است، فدائی بودن در قلبش هست. خود را متعلق به قبیله فدائی می داند. خوب این احساس خوبی است ولی در سیاست زیان زیادی به خودش و به سازمانش و به جنبش دمکراتیک می رساند.
هر مقاله ای که می نویسد، موجی از ابراز نفرت و لعنت بر می انگیزد! کار به جائی رسیده است که مجری دسته چندم و عاشق پیشه و قلم به مزد تلویزیون صدای آمریکا، دستی به وی می رساند و او را به سخره می گیرد و وی بجای آنکه این خود فروخته را بجای خود بنشاند به رئیس وی شکایت نامه می نویسد!! این تصویر با تصویری که مردم از یک فدائی بعنوان نماد و کوهی از اراده و شجاعت و وفاداری تا سر حد جان به منافع زحمت کشان و ستم دیدگان دارند یا داشتند، بکلی متفاوت است.
نگهدار نه قدرت آن را دارد که سازمان و نهاد و تشکیلات و یا حتی فراکسیونی، حول نظراتش ایجاد کند و نه آن مرد عملی که به ایران برگردد و نامه هایش را خودش به دست خامنه ای بدهد و کتکش را بخورد و زندانش را بکشد، اعتصاب غذا کند، ملی کشی بکشد، شکنجه شود و سر به چوبه دار بسپارد، قهرمام خلق باشد و نشان دهد که اراده فدائی بالاتر از استبداد می ایستد و دیکتاتوری را می شکند، چنانکه در زمان شاه چنین شد !
فعلا فرخ نگهدار “آلن دولون” فدائی ها است !
۵٨۷۷۲ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : سرنگونی طلب

عنوان : متحدا شویم و رژیم را سرنگون کنیم
استدالال های خوبی بودند اما آیا این درسی برا سرنگونی طلبان می شود که دیگه برا دلخوشی مدهبیون اصلاح طلب از اتحاد و همکاری با رضا پهلوی و طرفداران مشروطه سرباز بزنند.
۵٨۷۷۱ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : صادق شکیب

عنوان : یادآوری
با سلام حضور جناب تابان . به نظر من یک اشتباه لپی در انتخاب تیتر از سوی آقای تابان صورت گرفته . چرا که ایشان خطابشان به آقایان ملی مذهبی است و امکان دارد به ذهن خواننده متبادر شود که خانم های ملی مذهبی طرف خطاب ایشان نیستند .
۵٨۷۶۷ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : ‫البرز

عنوان : نه، فراموش کنیم، و نه، ببخشیم، بل، فرد و یا جریان خاطی را به دادگاهی صالح بکشانیم
به گمان من، اگر آرزوی برچیدن بساط استبداد از میهن را به دل داریم،‫ یکی از ابزارهای موثر میتواند این باشد، ‫که‫ نه، فراموش کنیم، و نه، ببخشیم، بل، فرد و یا جریان خاطی را به دادگاهی صالح بکشانیم.

‫اما در اینجا،‫ حرف و سخن ‫من، در باره تمامی آن اشکهایی است، که اکثر ما ایرانیان در خلوت خود و گاه عیان می ریزیم. که این‫ همه سبب شده، تا کشورمان ‫ایران و ما ایرانیان‫، علیرغم وُسع هنگفت کشور برای آفرینش شادی‫، ‫در ردیف افسرده ترین مردم و کشورهای جهان به شمار آییم.
‫شکی نیست، این همه به خاطر آن است که، همه(یعنی تمام ایرانیان) در جسم و روان خود آثاری بدخیم از استبداد دارند. استبدادی که در طول تاریخ همه را، یا با قلدری، و یا با فریبکاری به خفقان و زندگی پنهانی واداشته است.

‫راستی این استبداد چیست، کیست، کجاست که علیرغم مبارزات سخت، پیگیر و دلیرانه ایرانیان، حتی قدری هم از شقاوتش کاسته که نشده، هیچ، گویی دم به دم، به نیرویش هم اضافه میشود.

‫اگرچه روی پرسش نوشتار، خطاب به آقایان ملی مذهبی هاست، اما من، به عنوان یک هموطن زنده یادان‫ هاله و هدی، معتقدم، که هاله و ‫هدی درست به همان علتی کشته شدند،
‫که ستار بهشتی، شیرکو معارفی کشته شدند،
‫که سعید سلطانپور ، توماج کشته شدند،
‫که صمدیه لباف، عبدلله پنجه شاهی کشته شدند،
‫که محمد مسعود، خسرو روزبه کشته شدند،
‫که شیخ محمد خیابانی، قاضی محمد کشته شدند،
‫که حیدر عمواوغلی، میرزا کوچک جنگلی کشته شدند،
‫که امیر کبیر، ناصر الدین شاه کشته شدند،
‫و شاید به علت آنکه نیمی از جامعه ایرانی(زنان ایرانی) احساس نمیکنند، که در جایگاه واقعی اجتماعی خود، قرار ندارند،
‫و یا شاید به علت آنکه ایرانیان، در حرف میگویند، ایرانی برای همه ایرانیان، اما در عمل، هر دسته ای از ایرانیان، در حیطه خود، ایرانی کاملا مستقل از دیگران ساخته، چنانکه غیر خودی ها، اجازه ورود ندارند.
۵٨۷۶۵ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : آزاده سپهری

عنوان : اشتباه در فرموله کردن نظرم
با پوزش که مجبورم دوباره کامنت بگذارم. الان دیدم که جمله ی اول کامنت دومم به کل اشتباه فهمیده میشود و منظورم را اصلا نمی رساند. نوشته بودم: “فرخ نگهدار اگر نمیگوید اپوزیسیون خشونت را شروع کرد دقیقا به همان دلیل است که امثال گنجی ها حاضر نیستند واقعیت را بیان کنند. فرخ نگهدار هم فردی فرصت طلب است که چون خودش جزو اپوزیسیون بوده، همین قدر آبکی هم که شده از آن دفاع میکند، چون پای خودش هم در میان است.”

منظورم این بود که آقای نگهدار از روی فرصت طلبی تا همین حد هم از اپوزیسیون دفاع می کند، وگرنه اگر شرایط می گذاشت او هم صد در صد کنار گنجی ها قرار می گرفت. برای همین هم دفاع او از اپوزیسیون اینقدر آبکی ست. در رابطه با فرصت طلبی ایشان همچنین باید گفت که اصرارش بر ادامه عضویت در سازمان اکثریت تنها از آنجا انگیزه می گیرد که از این طریق می تواند خود را به عنوان عضوی از اپوزیسیون جا بزند. وگرنه هیچ آدم عاقلی که فرصت طلب نباشد و نظرات فرخ نگهدار را داشته باشد، حاضر نیست در این سازمان بماند و بر چپ بودن خود پافشاری کند. اینگونه ایشان هم بخش بزرگی از حکومتیان را با خود دارد، هم بخش بزرگی از اپوزیسیون را.
۵٨۷۶۴ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : هوشنگ ح

عنوان : همه برادردینی یکدیگرند
ازنسلی که درجریان انقلاب ۵۷ فعال وبسیاری ازانها بعدا بوسیله حکومت اسلامی قتل عام شد، هنوززنده‌ اند کسانی که خوب بیاددارند که چگونه ازهمان فردای پس از انقلاب با شعارحزب فقط حزب اله به دفاتر روزنامه، ها به زنان غیرمحجبه و….. حمله شد وچگونه اوباشان میتینگ واجتماعات گروه ها ی دگراندیش رانعره زنان وبا خشونت به هم می ریختند. می دیدیم که چگونه افراد روشنفکرازخانه هایشان بیرون کشیده‌ وسربه نیست می شدند. اقایان ملی مذهبی ها اگرنمی دانند بروند به پرسند برای نمونه درکرمانشاه گروه “شیت=دیوانه” چه بود وچه جنایاتی که مرتکب نشد تا اگرصداقت درکارباشد بفهمند براستی کی آغازگر کشتار وخشونت درایران بوده است.
۵٨۷۵٨ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : همایون

عنوان : آقا یا خانم شادی
خانم یا آقای شادی. حتما ما همه ی انسان ها از نظر بیولوژیک همجنس هستیم چون همه مان دارای دو پا و دو دست و دو گوش هستم. اما از نظر انسانیت چه؟ آیا شما با کسانی که چهار هزار از زندانیان سیاسی اسیر و دست بسته ی ما را در چند روز بی محاکمه ای می کشند از یک جنس هستید؟
من که با آن ها از یک جنس نیستم. اگر هم باشم از شرم سرم را بلند نخواهم کرد!
۵٨۷۵۰ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : آزاده سپهری

عنوان : به سهراب مبشری
فرخ نگهدار اگر نمیگوید اپوزیسیون خشونت را شروع کرد دقیقا به همان دلیل است که امثال گنجی ها حاضر نیستند واقعیت را بیان کنند. فرخ نگهدار هم فردی فرصت طلب است که چون خودش جزو اپوزیسیون بوده، همین قدر آبکی هم که شده از آن دفاع میکند، چون پای خودش هم در میان است. ایشان با همه اطلاعات و سوادی که دارد، هیچگاه به دنبال بیان حقایق نبوده و نیست و معلق زدن بین رژیم و اپوزیسیون را بر صداقت سیاسی و اجتماعی ترجیح میدهد.

جدیدترین نمونه، مقاله ایشان در رابطه با بحث بین گنجی و نیکفر است که امروز در گویانیوز منتشر شده و ایشان در آن تمام توانایی هایی خود را بکار می گیرد تا ثابت کند که این رژیم واقعا ددمنش نیست، بلکه این نقش را بازی میکند تا اپوزیسیون را از خود ناامید کند و آنان به مبارزه مسلحانه روی بیاورند. ادعای ایشان آنچنان هنرمندانه در قالب جملات در ظاهر عاقلانه پیچیده شده، که خیلی ها شاید مسخرگی و حماقت نهفته در این ادعا را درنیابند. کدام رژیمی خودش می آید دیگران را تشویق به مبارزه مسلحانه علیه خودش میکند؟! کدام رژیمی در تاریخ بشر مبارزه مسلحانه مخالفینش را به مبارزه مسالمت آمیز آنان ترجیح داده؟! اتفاقا از آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی، رژیم همیشه تلاش داشت نشان دهد که در چهارچوب آن “مبارزه مسالمت آمیز” ممکن است. خود آقای فرخ نگهدار به همین دلیل به همراه فتاپور، کیانوری، طبری و سروش در تلویزیون رژیم حضور یافتند تا ثابت شود رژیم به دنبال گفتگو با مخالفینش است. دستگاه کشتار رژیم هدفش نابودی تمام نیروهایی ست که خواهان سرنگونی آن هستند، حتی اگر از راههای مسالمت آمیز بخواهند آن را سرنگون کنند. کسی که ادامه حاکمیت نظام جمهوری اسلامی را نپذیرد، همین امروز هم به راحتی کشته میشود. حتی اگر یک بچه هفده ساله باشد که فکر کرده با شرکت در تظاهراتی به نفع موسوی میتوان نظام را ساقط کرد.

اینکه آقای مبشری چگونه با اطلاع از کارنامه سیاسی فرخ نگهدار حساب او را از کسانی چون گنجی جدا میکند، برای من واقعا یک معماست. تنها فرق نگهدار با گنجی ها در این است که ایشان عضو یک سازمان چپ است.
۵٨۷۴۹ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : شادی

عنوان : جنس یعنی چه، توضیح دهید
من بدون آنکه با رگه های حقیقتی که در مطلب هست مخالف باشم ، بی رودروایستی از روح آن مشمز میشوم. آدمهایی از همان جسم گفتن، یکدفعه آژیر میکشد که داریم وارد مرحله ی بو کشیدن آدمها میشویم که خطرناک است. ما انسانها همه از یک جنسیم. شناگران خوبی هم هستیم گاه فرصت دست نمیدهد. کمی مهربانتر بودن با دیگران غیرسیاسی نیست و لطمه به خط کشی ها نمیزند، بلکه خود سیاست است و حساسیت به انسانها.
۵٨۷۴٨ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : بهروز خلیق

عنوان : چرا تحریف؟
آقای محسن مقصودی!
شما نوشتید: ” مگر در همین هفته اخیر در پالتالک ها شاهد نیستید که چگونه این “خودی ها” در هنگامه اعدام ها ، از روحانی دفاع می کنند. نمونه آن خانم محمدی و آقای خلیق”.
آقای مقصودی من از شما می خواهم عین گفته مرا نقل کنید تا مشخص شود که ادعای شما درست است و یا اینکه دست به تحریف زده ای؟ من در صحبتم در پالتاک چنین موضعی نداشتم. سازمان ما در محکومیت اعدام ها در دوره حسن روحانی چند اعلامیه داده است که در کارآنلاین و اخبار روز و عصر نو است. موضع من همان موضع سازمان نسبت به روحانی و اعدام ها است. من از شما یک سئوال دارم. چه سودی از این تحریف ها و اتهام زنی ها می بری؟ چرا با این تحریف ها می خواهی چهره دیگران را مخدوش کنی؟
۵٨۷۴۶ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : آزاده سپهری

عنوان : واقعیت تلخ
امیدوارم درسی را که به قول خودتان از این جریان گرفته اید، باز هم فراموش نکنید. متاسفانه “خوش خیالی” بخش بزرگی از اپوزیسیون نسبت به رژیم، با وقفه هایی کوتاه در این سی و چهار سال همواره جریان داشته و مدتی کوتاه پس از هر “شکست” دوباره قوی تر از پیش سربرآورده. همین موضوع باعث به هدر رفتن انرژی اپوزیسیون، از دست دادن نیروها و قطع امید کردن از آن شده. در نبود یک اپوزیسیون جدی ست که رفسنجانی ها و خاتمی ها و موسوی ها و کروبی ها و روحانی ها (که همه از اینهایی که بهشان انتقاد کرده اید، صد برابر بدترند و دوران حاکمیت خمینی را “طلایی” میدانند) خود را به عنوان اپوزیسیون به مردم قالب میکنند.
۵٨۷۴۵ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : سهراب مبشری

عنوان : پاسخی به آقای مقصودی
آقای مقصودی با درود. تابان به همان اصلاح طلبان غیرمذهبی هم به نام بخشی از به اصطلاح چپ اشاره کرده است. شاید به سرعت مطلب را خوانده اید و این اشاره را ندیده اید. البته شما نام دو نفر را آورده اید که یک کاسه کردن آنها قدری بی انصافی است. من اینجا یک مطلب را می خواهم اضافه کنم. سی سال است که فرخ نگهدار و حزب توده ایران به حق مورد انتقادند که چرا حرفهایی را می زدند که اکنون امثال برقعی و سهیمی و گنجی می زنند. اما تا به حال کسی رفته است بلندگو به دست بگیرد و در خیابان – همان گونه که جلوی کنسولگری ایران در لندن دیدیم – آقایان گنجی و سهیمی و برقعی و مهاجرانی را افشا کند؟ فرخ نگهدار لااقل اکنون نمی گوید خشونت را حکومت شروع کرد. من مواضع او را توجیه نمی کنم و فرسنگها از او فاصله دارم اما احساسم این است افکار عمومی در تقبیح مواضع مشمئزکننده، خیلی عدالت را رعایت نمی کند. نگویید فرخ نگهدار گناهش سنگین است چون بزرگترین سازمان چپ را نابود کرده و غیره. این جماعتی که اکنون نقاب از رخ برگرفته در تاریخ معاصر ایران بسیار به قدرت نزدیکتر بوده و هست و از این رو، تاثیرش مخرب تر از امثال نگهدار است. لااقل هر دو را نقد کنید، همان گونه که تابان نقد کرده است و می کند. زنده باشید.
۵٨۷۴۲ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : برزویه طبیب

عنوان : میخواهید سره را از ناسره جدا کنید!
اقای تابان ، به حق به رفتار یکی به نعل و یکی به میخ ، و بیشتر به نعل ملی مذهبی ها میتازد . ولی این تمام راه نیست . اقای تابان ، به این شکل نمی توانید ، سره از ناسره جدا کنید. چرا ؟ برای اینک خشونت حاکمیت بر علیه به قول شما اسیران ، که واقعیت را بیان میکند ،ابتدا برای ادامه به مسلخ فرستادن جوانان ایرانی در جبهه ها ، و سپس و در دور بعدی برای لاپوشانی وسعت این سلاخی بوده است. و در هر دو مرحله برای امکانپذیر کردن وحشیانه ترین نوع بهره کشی از این مردم و غارت ایرانیان ، صورت گرفته است . سئوال این نیست که چه کسی اول شروع کرد. سئوال اینست که چرا شروع شد و چرا امروز هم به شکل اعدام های روزانه ادامه دارد . فلانی که حتی ممکن است اسم اعدام را هم نشنیده باشد ، از نتایج ان متمتع شده است ،بنابراین از حتی طرح مسئله نیز طفره میرود . میخواهید سره را از ناسره جدا کنید ، از طرف مخاطب و حتی از خودمان بخواهیم که این غارت و بهره کشی ، را که در هر کوره پز خانه وهر کوی و برزن ادامه دارد و جنگ هشت ساله ناشی از ان را که هنوز تتمه های آن در سوریه و لبنان و در مراکز غنی سازی اورانیم جریان دارد ، بدون قید و شرط محکوم کند . آنوقت معلوم میشود چه کسی مرد وچه کسی نامرد است و گرنه حتی محکوم کردن کشتار چند هزار نفر هم ختمی برای این غائله نیست . نمیبینید که حتی یاران محافظه کارترین نئوکان ها ، قادرند این کشتار چندین هزار نفره را بدون قید و شرط ، محکوم کنند ، که دلیلی بر خلوص سرشت انها نیست . برزویه طبیب
۵٨۷۴۰ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : کمالی

باید بین افرادی مانند زنده یاد مهندس سحابی ، زنده‌یاد هدی صایر، دکتر ملکی،…. و عوامل نهان و آشکار رژیم خامنه‌ای که خود را ملی-مذهبی مینامند، تمایز قائل شد. اینها پشت ماسک ملی-مذهبی پنهان میشوند تا بتوانند از جنایات رژیم مافیایی دفاع کنند. این جماعت خودفروخته در دوره احمدی‌نژاد با شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور هماهنگ بودند و اکنون نیز توسط ارگانهای اطلاعاتی رژیم هدایت میشوند.
۵٨۷٣۹ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : علی کبیری

عنوان : ملی-لامذهبی ها بهوش باشند!
صفت “ملی-مذهبی” صفتی عوامفریبانه، بی مسما و فریبکارانه است. آقای اشکوری که خود را یکی از ملی-مذهبیها میداند، به همگان بطور صریح اعلام کرده که این فقط ایشان و همپالکیهایشان هستند که هم زبان دگر اندیشان را میفهمند و هم به عمق افکار آخوندها واقفند. درواقع، ایشان به زبان بیزبانی میگویند که گروه ملی-مذهبی بعنوان تنها محللی است که قادر است مخالفین مطلّقه را برای عقد مجدد با آخوندها، شرعاً حلال نماید. پس برای هیچ انسان با خردی، شکی باقی نمیماند که این جمع برای ملاخورکردن مبارزه برعلیه رژیم خون و وحشت در خارج از کشور حضور دارد. اینجاست که وقتی دست اینها را سرِ موقع نخوانیم، تا سالهای متمادی اسیر بازیهای این جمع میشویم. در حالیکه این جمع از همان ابتدا با اعلام صفت ملی-مذهبی، خط پر رنگی بین خود و سایرین کشیده اند. شگفت آنکه ملی-لامذهبی ها تا همین اواخر که چهره ی تمام نمای اکبر گنجی در حمایت از جنایتهای حکومت اسلامی رو نشده بود، کاملاً امکان مانوور در صحنه مبارزه را دارا بودند، ولی در پی عکس العمل طبیعی نیکفر و متعاقباً حملات بی پایه ی سهیمی به وی و نیز استدلال بی منطق برقعی به او بر اساس قاعده ی من درآوردی جامعه شناسانه ی ایشان، پرده ها یکباره کنار زده شد و همگان دیدند آنچه را که در پس پرده نهان بود.

حال باید دید بعد از این همه سر شاخ شدنهائی که شاهد آنها بوده ایم، محمّد رضا نیکفر به عنوان مدیر مسئول رادیو زمانه، با دادن امکان درج مقاله های گنجی در آن، در پی اجرای چه سیاستی است. امیدوارم که حقوق حقه ی ملت ایران در پیش پای زد و بندهای پشت پرده ی هلند وجمهوری اسلامی، ذبح شرعی نشود.
۵٨۷٣٨ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : ایران آباد

عنوان : درد را باید گفت! حرف را باید زد!
فواد عزیز،
نوشته بجا و دقیقی است و من فکر می کنم به این کار می آید که در خط کشی های “سیاست ورزی” دقت عمل بیشتری را هم با ان انجام داد.
وقتی بلافاصله بعد از انتخاب “روحانی” نامه ای با ۵۵ امضاء به اوباما منتشر شد، به فاصله حداکثر نیم ساعت از رویت آن در ایران اباد یادداشتی منتشر کردیم، با این عنوان:
«در نقد نامه‍ی منتسب به ۵۵ زندانی سیاسی به رئیس جمهور آمریکا؛ اصلاح طلبان حکومتی از هول حلیم در دیگ!؟» http://iranabadec.blogspot.com/۲۰۱۳/۰۸/۵۵.html مایه‍ی تاسف است که آن نامه با نامه‍ی بالای ۵۰۰ امضاء توسط اپوزیسیون تقویت شد و کار بجایی رسید که در آخرین گزارش “احمد شهید” موضوع تحریم های مالی، بانکی ج.ا. ((با لابی گری اپوزیسیون)) در صحن سازمان ملل منتشر شد.
روشن بود که با این قبیل همراهی های اصلاح طلبان حکومتی و بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور افراطیونی که بعد از انتخابات بدنبال سوراخ موش رفته و پنهان شده بودند، از سوراخ های خود خواهند آمد و قول ازادی ۸۰ زندانی سیاسی و خاتمه حصر را هم نادیده خواهند گرفت.
در همین هفته گذشته نامه با بالای ۴۰۰ امضاء به اولاند نیز در همین سیاق نوشته شد و امروز باید شاهد آن باشیم که خامنه ای با سخیف ترین ادبیات دنیا را به جنگ علیه ایران – که خسارت آنرا مردم خواهند پرداخت و نه مافیای کودتا – فرا می خواند.
با نقد بجای شما موافقم، سپاسگزار دقت و سرعت عمل شما در این موضع گیری هستم و مایلم توجه شما را به یک نکته‍ی انحرافی که بهتر است اصلاح شود نیز جلب می کنم.
شما می توانید در ادبیات «ایران اباد» به روشنی از تاکید بر ضرورت شرکت در انتخابات و “نه” به حاکمیت تعداد زیادی نوشته و یادداشت ببینید ولی این سیاست اگر هم درست بوده باشد – که به نظر من درست هم بود – به هیچ وجه سنخیتی با مواضع دوستان ملی – مذهبی، بخشی از چپ و بخصوص اصلاح طلبان حکومتی ندارد.
۵٨۷٣۷ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

     از : محسن مقصودی

عنوان : نه تنها آقایان ملی مذهبی !
بله درست است که :”منطق ما قربانیان را خودی و غیرخودی نمی کند!” ، اما آقای ف. تابان باور بفرمائید که منطق شما مقصران و حامیانشان را ” خودی و غیر خودی ” می کند.
چرا گوشه ای از انتقاد درست خود را به سمت آن ” دمکرات های ” خودی که علی رغم آنکه رای نیآوردند، به جمع آوری رای برای “انتخاب” حسن روحانی که در تمامی این جنایات در سی سال اخیر دست داشته است و هیچگاه و هرگز کلمه ای حتی در تقبیح آن نیآورده ، نمی کنید.
مگر در همین هفته اخیر در پالتالک ها شاهد نیستید که چگونه این “خودی ها” در هنگامه اعدام ها ، از روحانی دفاع می کنند. نمونه آن خانم محمدی و آقای خلیق !
از همین جهت است که امثال گنجی ، مدعی هم می شوند. یادتان هست در کنفرانس برلین چه کسانی با چه حرارتی برایش کف می زدند؟ اگر یادتان رفته ، فیلمش را برایتان بفرستم.
اگر نمی خواهید و یا توانائی طرد حامیان مجرمان حکومت اسلامی را ندارید ، حداقل میدان را باز بگذارید تا با این افراد نیز مبارزه کنیم. نمی توان ونباید استخوان لای زخم گذاشت !
۵٨۷٣۶ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲       

https://akhbar-rooz.com/?p=8986 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x