پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم! – امیر خوش سرور

پیش‌کش یک ظلم به ظلم دیگر؛ چشم‌پوشی از یک ظلم در مقابل یک ظلم دیگر با این استدلال‌ِ ناصواب که «تمام تپه‌ها و کوه‌های‌مان زیر آتش خمپاره و توپ و موشک ارتش فاشیست ایران و ترکیه سوخت. یکی صدایش در نیامد. بهار خودتان در آتش سوخت، کوردستان را دریاب؛ هفت‌تپه پیش‌کش» یا منطق مضحکِ اول کردستان؛ بعداً ایران یا...

ده تز در مواجهه با اطلاعیه‌ی «کمیته‌ی مرکزی کومه‌له»

به یاد روزگارانِ دور؛ آن‌هنگام که سیاست نام دیگرِ «آرمان» بود!

امیر خوش سرور

یک

مارکس در نامه‌ی سوم در سال‌نامه‌ی آلمانی- فرانسوی در مواجه‌ی با مدعیان رنگارنگِ سوسیالیسم و به‌تازه‌گی «کمونیسم» که در ردای رهبرانِ فرقه‌های تازه بنیادِ نظام‌ساز فعال بوده‌اند با ردِ ابداعِ «انجیلِ» جدیدی برای «زنده‌گی نوآئین» می‌نویسد: «اما، این دقیقاً از مزایای سمت‌گیری نوین است: ما نمی‌خواهیم به صورت جزمی دنیای آینده را پیش‌بینی کنیم بلکه می‌خواهیم دنیای جدید را فقط از طریق نقد دنیای کهن فرایابیم. تاکنون فیلسوفان برای همه‌ی معماهای روی میزشان راه‌حلی در آستین داشتند و تنها کار دنیای بلیه‌ی خارج این بود که دهان بگشاید و کبک سرخ‌شده‌ی معرفت مطلق را بخورد… پس اگر ساختمان آینده و حل‌و‌فصل ابدی مسأله کار ما نیست، در آن‌صورت کار ما اکنون بیش از پیش روشن و قطعی است- نقد بی‌رحمانه از هرچه موجود است، بی‌رحمانه بدین معنی که این نقد هیچ خوفی از نتایج‌اش و نیز از برخورد با قدرت‌های موجود ندارد».(۱)

بنابراین، شکل مثبت دنیای نوآئین سرانجام، اما این بار بر اساس یک سمت‌گیری نوین، نضج خواهد یافت؛ اما نه با پیش‌بینی و صدور احکام بل‌که با انتقاد از نظم موجود.

این موضع پاسخ مارکس جوان به مخمصه‌ای بود که «نظام» با آن موجه شده بود. به تعبیر مارکس در همان نامه «این نظام اصلاً نه علاجی دارد و نه خلاقیتی بل‌که صرفاً وجود دارد و بهره‌مند می‌شود».(۲) چرا؟ به این دلیل که «گویی مشکلات درونی بسی بزرگ‌تر از موانع برونی است، چون هرچند در مسأله‌ی «از کجا؟» شکی وجود ندارد، اما در مسأله‌ی «به کجا؟» آشفته‌گی حاکم است».(۳)

خب! بایسته است با عطف توجه به گزاره‌ی یک به بررسیِ «اطلاعیه‌ی کمیته‌ی مرکزی کومه‌له در مورد توطئه‌ی مشترک دولت‌های ترکیه، ایران و عراق بر علیه مردم کردستان»(۴) بپردازیم و «نقد بی‌رحمانه از هرچه موجود است» را روی میزِ رفقا بگذاریم. پیش از این اما تأکید بر این مهم از نان شب نیز واجب‌تر است که کومه‌له و به‌طریقِ اولی، حزب بر اثر «آشفته‌گی حاکم» نه تنها در «مسأله‌ی به کجا» بلکه فراتر از آن در «مسأله‌ی از کجا» نیز با بحرانِ عمیقِ هویتی مواجه شده است. 

دو

رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم (حافظ)

ملاحظه کنید! پس از تهاجم گسترده‌ی حکومت‌های فاشیستِ ترکیه و ایران به کردستان عراق، کومه‌له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) با انتشار اطلاعیه‌ای فارغ از محکومیت این حملات به ارائه‌ی تحلیل پرداخت. از این منظر، اطلاعیه‌ی تحلیلِی رفقا در سه سطح قابل ارزیابی است:

  1.  تحلیل مشخص از شرایط مشخص؛
  2. تحلیل نقشِ «حکومت محلی کردستان» در شرایط  مشخص؛
  3. ارائه‌ی راهکارِ به‌منظور فراروی از وضع موجود.

در این مختصر به اجمال به موارد سه‌گانه‌ی بالا می‌پردازیم و اندکی «دست‌وپا» می‌زنیم تا به‌ دور از طرح مسائلِ درون‌تشکیلاتی، زوایای تاکنون مغفول‌مانده‌ای را روشنایی ببخشیم.

اطلاعیه «رویدادهای دو هفته‌ی اخیر» را «نشان از جان گرفتن دوباره‌ی هم‌کاری و هم‌آهنگیِ دیرین رژیم‌های ایران و ترکیه و عراق بر علیه مردم کردستان» می‌داند و «پیش‌روی ارتش ترکیه در کردستان»، «تمرکز نیرو و توپ‌بارانِ مناطق مرزی به بهانه‌ی وجود نیروهای پیشمرگ توسط جمهوری اسلامی» و «سکوت دولت عراق در مقابل تجاوز ارتش ترکیه و عملیات جمهوری اسلامی» را «برای اجرای این سیاست» هم‌راستا ارزیابی می‌کند. کدام سیاست؟! در این بخش هدف از این «توطئه‌ی مشترک» و سیاستِ پسِ پشت آن مسکوت مانده است. آشفته‌گی در تحلیل از همین‌جا آغاز می‌شود.

سه

اطلاعیه پس از آن‌که جغرافیای تهاجمِ «هواپیماهای ارتش ترکیه» را ترسیم می‌کند، می‌نویسد: «اگرچه هدف اعلام شده‌ی دولت ترکیه پیش‌روی به سوی رشته کوه قندیل، محل استقرار نیروهای پ‌ک‌ک است، اما در واقع با این بهانه اهداف توسعه‌طلبانه‌ی منطقه‌ای فراتری را تعقیب می‌کند. اشغال بخش‌هایی از کردستان سوریه، اعزام نیرو به لیبی و اشغال بخش‌هائی از کردستان عراق، تشنج‌آفرینی و تهدید در قبرس، همگی اجزای سیاست توسعه‌طلبانه واحدی هستند که اردوغان به دنبال اجرای آن است.»

بنابراین طبق نظر رفقای «کمیته‌ی مرکزی کومه‌له»، وقایع اتفاقیه‌ی دو هفته‌ی اخیر حاصلِ بازیِ «سه کشور» در راستایِ «سیاست توسعه‌طلبانه‌ی واحدی هستند که اردوغان به دنبال اجرای آن است». جالب است! در این‌جا نیز اطلاعیه‌ی تحلیلیِ رفقا به خِنِس می‌خورد؛ هدف از این «توطئه‌ی مشترک» و سیاستِ پسِ پشت آن مشخص می‌شود اما این‌که چرا کشورهایی چون ایران، عراق و حتی آمریکا می‌بایست در راستای سیاست توسعه‌طلبانه‌ی اردوغان ایفای نقش کنند، یکی دیگر از مسکوت‌مانده‌های تحلیلیِ رفقا است. آیا باورپذیر است که در عالم سیاست، آن‌هم در قالب یک توطئه‌ی مشترک که «فرامنطقه‌ای» و طبیعتاً استراتژیک است، هم‌کاری و هم‌آهنگیِ دیرینِ چند کشور بر محورِ سیاستِ توسعه‌طلبانه‌ی یکی از آن‌ها جان بگیرد؟! که چه شود؟! «همه با هم» دست در دست یک‌دیگر گذاشته‌اند تا یکی‌شان دکانِ ماست‌بندی بزند و دیگران با کاسه‌ای در دست، ماست‌شان را بخورند و بس؟! آیا در چهارچوب این نظام اندیشه‌گی مابه‌ازای تاریخیِ دیگری را می‌توان یافت؟!

خداوند ما را از عطسه‌ی «بشار اسد» محفوظ بدارد! اگر جز این باشد توطئه‌ی مشترک ضلع دیگری نیز می‌یابد.

چهار

این تحلیل اَبتر اما یک آماج دارد؛ حکومت محلی کردستان باید مصون بماند. «شاه بیتِ» اطلاعیه رفقا را ملاحظه کنید: «در این میان حکومت محلی کردستان با اعلام یک موضع فرمال عملاً در حاشیه این رویدادها قراگرفته است».

گویا رفقا بر این باور هستند که ابر و باد و مَه و خورشید و فلک در کارند تا یک اتفاق را رقم زنند اما این اتفاقِ کذایی نه در بسترِ یک زمینه‌ی عینی بل‌که در آسمان هفتم به وقوع می‌پیوندد!

آیا این آشفته‌گی‌ها «آگاهانه» است؟ نمی‌دانیم. می‌دانیم اما اگر «طاق‌چه‌نشسته‌گان» بر اَرض موعود هبوط کنند، تأکید بر «پاس‌داشتِ دست‌آوردهای اقلیم» در بزن‌گاه‌های تاریخی جزئی از وظایف یک خط سیاسیِ شناسنامه‌دار در کومه‌له است…

پنج

… و ماجرا از همین‌جا آغاز می‌شود. اطلاعیه می‌خواهد دل ببرد. به موجب این نیاز به دل‌بَری است که اطلاعیه از یک سو با برجسته‌سازیِ خط رسانه‌ای پ‌ک‌ک، آماج این تهاجمات را «مردم کردستان» می‌داند و از سوی دیگر به حکومت محلی کردستان، مدالِ «حاشیه‌نشینیِ» این رویدادها را عطاء می‌کند و بدین‌سان به هر دو‌ چشم‌وچراغ می‌زند تا نه سیخ بسوزد و نه کباب!

باری! اطلاعیه یک پاسِ گُل به پ‌ک‌ک و یک پاسِ گُل به حکومت محلی کردستان می‌دهد و بازی را با نتیجه‌ی یک به یک خاتمه می‌دهد و این کار را آن‌قدر گُل‌درشت انجام می‌دهد که هر دو رقیب انگشت به دهان مانده‌اند!

«خط» همان خطِ دیرین است؛ «دیپلماسی» را عشق است! لذا اطلاعیه به خیال خود مابین دو صندلی جا خوش کرده است. به تصریح اما اگر صندلی‌ها از یک‌دیگر فاصله بگیرند و بالطبع «انتخاب» ایجاب شود جای‌گاه اطلاعیه، بی‌تردید اظهر من الشمس است.

شش

اما آیا واقعاً این چنین است که در اطلاعیه آمده است؟! مطلقاً چنین نیست.

به اجمال باب این دفتر را می‌گشاییم تا فرصت مناسب‌تر و بهینه‌؛ پ‌ک‌ک و سازمان‌های اقماری‌اش با تمام کم‌و‌کوری‌های‌شان به‌مثابه‌ی یکی از مراکز ثقل سیاسی در منطقه باید در راستای «طرح خاورمیانه‌ی بزرگ»، «آدم» شوند.

به این اعتبار باید «رام» شوند؛ «متعارف» شوند و لذا «سلاح» را بر زمین بگذارند و نه فقط سلاح را بل‌که اندیشه‌ی محمولِ سلاح را! «توطئه مشترک»ی اگر هست که قطعاً هست معطوف به این مهم است؛ خاموش کردن آخرین بارقه‌ی امیدِ «تغییر از پایین» توسط آخرین بازمانده‌ی جنگ سرد در منطقه‌ی خاورمیانه که از قضا؛ خوش‌بختانه به شدت «زبان نفهم» است.

باری! پ‌ک‌ک باید «تغییر ریل» دهد. هم‌راستاییِ ترکیه و ایران و عراق و سکوت معنادار «شیطان بزرگ» و ایضاً لَب‌ورچیدن‌های سازمانِ کذاییِ ملل به این معناست. همین و بس!

از این منظر ناگفته پیداست که هم‌زمانیِ «اشغال بخش‌هایی از کردستان سوریه، اعزام نیرو به لیبی و اشغال بخش‌هائی از کردستان عراق، تشنج‌آفرینی و تهدید در قبرس» عمق استراتژیک ندارد. چرا که موضوع در این مقطع زمانی عروج منطقه‌ای ترکیه نیست که با صد ملاطِ جسب‌ناک هم به سیاست خارجی و استراتژیِ منطقه‌ای «شاه‌سلطان‌ولایت» و دُم و دُم‌بال‌چه‌های وحشی‌اش در حکومت مرکزی عراق و… نمی‌چسبد. نقش محوریِ (و نه به زعم رفقا حاشیه‌ای) حکومت محلی کردستان در این نقطه‌ی تعیین‌کننده است که نضج می‌یابد. اگر جز این بود سرکوب اعتراضات شهرهای سلیمانیه و شیلادزی و… و ایجاد سپر دفاعی پیرامون پایگاه‌های ارتش ترکیه و…، به‌منظور مصون نگاه داشتن نیروهای اشغال‌گر در برابر خشم بر حقِ گریلاها و «مجازات» آن‌ها را چه‌گونه باید تحلیل کرد؟ مقابله با هرج‌ومرج‌طلبی در راستای «پاس‌داشتِ دست‌آوردهای اقلیم»؟!!!

باری! در بطن این «نقشه‌ی راهِ» امپریالیستی بی‌جهت نیست که صغیر و کبیرِ بورژوازی کرد، «فدرالیسم» را چون تخم چشم‌اش پاس می‌دارد و البته نوعِ ایرانی‌اش در تکاپوی دست‌یابی به این باقلوای تَر و تُرد و تازه آب از دهان‌اش جاری شده است. بگذریم!

هفت

نه! اشتباه نکنید. موضوع در این‌جا هدف نیست که صد البته در جای خود چون‌و‌چرای بسیار دارد بل‌که بسا فراتر از آن «وسیله»؛ طریقه‌ی دست‌یابی به هدف است که قابلیت برهم‌زننده‌گی میزِ بازیِ «از ما بهتران» را دارد؛ سلاحِ آماده‌ی آتش که وقت‌وقت‌اش بی‌شک و شبهه آتش می‌گشاید. مسأله این است و جز این نیست! 

ببینیم «جمیل باییک»(ریاست مشترک کمیته‌ی رهبری کنفدرالیسم جوامع کردستان) در این رابطه و در پاسخِ به پرسشِ «این حملات را چه‌گونه ارزیابی می‌کنید؟» چه می‌گوید: «این حملات جدید نیستند. حملاتی هستند که بر جنبش‌مان و خلق‌مان تحمیل شده‌اند. بر این اساس همواره شاهد حملاتی بر جنبش‌مان و خلق‌مان بوده‌ایم. هدف این این حملات این‌ست که جنبش آزادی را نابود کنند، هدف این‌ست که بتوانند کورد را قتل‌عام نمایند. زیرا تا زمانی‌که حزب کارگران کوردستان را نابود نکنند، نمی‌توانند به تمامی کورد را قتل‌عام نمایند. به همین علت است که نابودی پ‌ک‌ک و قتل‌عام خلق کورد را همزمان با هم به پیش می‌برند. برای این‌که اهداف خود را به‌خوبی تحقق بخشند، می‌خواهند که خلق کورد بدون رهبر، بدون پیش‌آهنگ، بدون سیاست، بدون مبارزه و بدون سازمان‌دهی باقی بماند. به همین دلیل حملات آنان بیش از پیش متوجه رهبر آپو و رهبری جنبش‌مان، کادرهای ما، جنبش سیاسی و سازمان‌های ما شده است. بیشتر بر آنان متمرکز شده‌اند. حملاتی که به مخمور، شنگال و محورهای منطقه‌ی مدیا صورت گرفت، به چنین وضعیتی مرتبط است… لازم است که تلاش‌گران و مبارزان هوشیار باشند که هدف این حملات چیست؟ می‌خواهند اراده‌ی ما را درهم بشکنند، تا بتوانند اهداف خود را تحقق بخشند…»(۵)

اگر در پاسخ بالا تبلیغاتِ خاصِ ایدئولوژیکِ پ‌ک‌ک در سنجاق کردن مداوم خود به «خلق کورد» و سرنوشت آن را بزداییم تحلیل مشخص از شرایط مشخص به بار می‌نشیند؛ «حملات آنان بیش از پیش متوجه رهبر آپو و رهبری جنبش‌مان، کادرهای ما، جنبش سیاسی و سازمان‌های ما شده است».

به بیانِ دیگر پ‌ک‌ک باید «تغییر ریل» دهد. مهم‌تر اما این‌ست که رهبران پ‌ک‌ک این مطالبه‌ی متناسب با اجماع منطقه‌ای و چه بسا جهانی را به‌ خوبی می‌دانند و آگاهانه نیز بر آن گردن نمی‌نهند. این‌که موها و دندان‌های اوجلان هم‌رنگ شده‌اند و او هم‌چنان؛ بیش از ۲۰ سال در زندان است، یک دلیل‌اش مقاومت در برابر این تغییر ریل کذایی است وگرنه تا به امروز نه تنها آزاد، چه‌بسا هم‌چون «ابو عمار» دست در دست اردوغانِ فاشیست جایزه‌ی صلح نوبل را نیز ربوده بود!

در خاتمه‌ی این بخش خالی از فایده نیست اگر به یادداشت سیاسیِ «ریوار آبدانان»(عضو شورای ریاست کل ک‌ج‌ک) با عنوانِ «پادویی کردن برای ترکیه‌ی فاشیست افتخار شما نیست، انتحار شماست»(۶) نگاهی بیندازیم: «همراهی نمودن سازمان‌ها و احزاب سیاسی کورد با اشغال‌گری‌های ترکیه و حتی سکوت معنادارشان در قبال این تجاوزات، باعث می‌شود کوردها با خطر هولناک «عقب‌گرد به وضعیت فاجعه‌بار صدسال گذشته» روبه‌رو شوند و تمام دست‌آوردهایی که با خود و رنج فراوانی کسب کرده‌اند، زیر چکمه‌ی دشمنان خلق کورد پایمال شوند. در حال حاضر آن‌چه جای‌گاه (استاتوی) سیاسی کوردها در کشور فدرالی عراق نامیده می‌شود، در نتیجه‌ی مداخلات ترکیه عملاً به یک نام فرمالیته و عنوان توخالی تقلیل پیدا کرده است. زیرا جنوب کوردستان به حالت مستعمره‌ی ترکیه درآمده و ارتش متجاوز ترکیه در حال رژه‌رفتن روی رویای دولت کوردی است. رویکرد بزدلانه‌ای که برخی از احزاب حاکم در اقلیم کردستان در قبال تجاوزات رژیم ترکیه در پی گرفته‌اند، گویای آن است که این نیروها در استراتژی خود هیچ جایگاهی برای اتحاد ملی کوردها و مقاومت ملی قائل نیستند.

ناسیونالیسم عقب‌مانده‌ی احزاب کلاسیک و سلطه‌پذیر کوردی (در هر چهار بخش کوردستان) هم از لحاظ ایدئولوژیک و هم از لحاظ سیاسی و عملی، اکنون در یک موقعیت «توسری‌خوردگی و زبونی» به ناسیونالیسم فاشیستی پان‌ترکی الحاق شده و به آن سرویس می‌دهد. این احزاب حرمتی برای «خانه کورد» باقی نگذاشته‌اند؛ یک روز بوسه بر دستان صدام بعثی زدند و او را از روی فرشی که با خون کوردها قرمز شده بود عبور دادند و به اندرونی خانه آوردند تا خانه و اهل‌اش را تصاحب کند و امروز کلید خانه را به دستان آلوده‌ی اردوغان سپرده‌اند. چنین سیاستی نوعی «تن‌دادن خودخواسته به تجاوز» است. احزاب سیاسی کورد باید بدانند که همکاری با رژیم فاشیست ترکیه و پادویی کردن برای اردوغان نه‌تنها افتخار و دست‌آوردی برای آن‌ها به‌همراه نخواهد داشت، بل‌که انتحار آن‌هاست. احزابی که مدعی کوردستانی‌بودن و میهن‌دوستی‌اند باید دست مردم کوردی که به متجاوزان معترض هستند را ببوسند نه این‌که با باتوم و گاز اشک‌آور سرکوب‌شان کنند تا دل اشغال‌گران را شاد نمایند».

باری! ادبیاتِ خاص به‌کار رفته در فقره‌ی بالا که گویا به زعم نویسنده‌ی آن بر خلافِ «ناسیونالیسم عقب‌مانده‌ی احزاب کلاسیک و سلطه‌پذیر کوردی (در هر چهار بخش کوردستان)» بسیار «مدرن» و پیش‌رونده است را رها کنید. این ادبیات خصلت‌نمای پ‌ک‌ک است و در تحلیل ما «زائده»‌ای بیش نیست. آن‌چه در این‌جا مهم است تأکید مضاعف بر نقشِ حکومت محلی کردستان در پروسه‌ تغییر ریلِ پ‌ک‌ک است و بس!

اگر می‌خواهید بیش‌تر و پیش‌تر بر موضوع تمرکز کنید روی دو فاکتورِ «موضع فرمال»(در اطلاعیه) و «نام فرمالیته و عنوان توخالی»(در یادداشت فوق‌الذکر) خم شوید!

هشت

باریک شد این‌جا سخن، دم می نگنجد در دهن
من مغلطه خواهم زدن، این‌جا روا باشد دغا (مولوی)

همه‌ی موارد بالا به جای خود، در ذهن مخاطب آگاه اما یک پرسش شکل می‌بندد؛ چرا نفیِ تحلیل اطلاعیه با داده‌های «پ‌ک‌ک»ای صورت گرفته است؟!

پاسخ به این پرسشِ به‌جا در ارائه‌ی یک راه‌کار مشترک از طرف هر دو است. ملاحظه کنید! راه‌کار اطلاعیه این‌ست: «اما خنثی کردن توطئه‌هائی در چنین ابعادی، تنها در توان توده مردمی است که عزم جزم کرده باشند برای تامین آزادی و بدست آوردن حق تعیین سرنوشت خویش بپا خیزند، دست در دست متحدین واقعی، ستمدیده و استثمارشده‌ی هم‌سرنوشت خویش، در کشورهای ایران و عراق و ترکیه، با انقلاب خود، بنیان رژیم‌های دیکتاتوری فاسد حاکم را از ریشه بر کنند و با دستان خود دنیای انسان‌های آزاد و برابر بنا نهند».

نقطه‌ی عزیمتِ اطلاعیه به‌مثابه‌ی راه‌کار فراروی از وضع موجود همانند پ‌ک‌ک «حق تعیین سرنوشت» است. از آن‌جا که یک برداشت از حق تعیین سرنوشت در کومه‌له وجود دارد – از قضا در مقطع کنونی این برداشت در موقعیت هژمون قرار گرفته- که معتقد است:

اولاً: از آن‌جا که این حق بالذات و «طبیعی» است، بنابراین «مقدس» هم هست؛

ثانیاً: استقرار این حق منوط به برقراری سوسیالیسم نیست و لذا در مناسبات سرمایه‌داری نیز قابلیت تحقق دارد و نمونه‌ی تاریخی‌اش اروپای شرقی پس از فروپاشیِ سوسیالیسم واقعاً موجود است؛

ثالثاً: این حق به‌گونه‌ای انضمامی در قالب مناسبات سرمایه‌داری توانایی پاسخ‌گویی به «مسأله‌ی ملی» را دارد؛

رابعاً: کومه‌له به‌عنوان سازمان کردستان حزب، اولویت‌اش منطقه‌ی جغرافیاییِ برخاسته از آن است و لذا محاق در گفتمانِ «جنبش ملی» است؛

خامساً: بر خلاف برنامه‌ی حزب به‌مثابه‌ی مبنای هویت که می‌گوید: «در ایران سرمایه‌داری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نیز دامنه‌ی شکاف‌های طبقاتی درون جامعه روزبه‌روز عمیق‌تر شده و ثروت هنگفت بر روی فقرِ انبوه مستقر شده است. امنیت و رفاه طبقات دارا به بهای ناامنی و بی‌تأمینی اجتماعی اکثریت جامعه، یعنی کارگران ممکن گردیده است. حال دیگر جامعه به صحنه‌ی رویارویی دو طبقه‌ی اصلی اجتماعی، توده‌ی وسیع کارگران مزدی (شاغل و بی‌کار) و سرمایه‌داران و دولت سرمایه‌دار تبدیل شده است، و این حقیقت از همیشه آشکارتر شده است که طبقه‌ی کارگر نیروی اصلی هر تحول سیاسی آتی در ایران معاصر خواهد بود. حزب کمونیست ایران به‌مثابه‌ی حزبی مارکسیستی، برای پایان دادن به حاکمیت سیاسی و اقتصادی طبقه‌ی سرمایه‌دار، برقراری حکومت کارگری و ایجاد یک جامعه‌ی سوسیالیستی مبارزه می‌کند. جامعه‌ای که پایان بخشیدن به استثمار انسان از انسان، زوال دولت و تمام ارکانِ نگاه‌دارنده‌اش از آن می‌گذرد. هدف غایی ما دست‌یابی به جامعه‌ای است که در آن آزادی و رفاه همه‌گانی جای اسارت و بی‌عدالتی و محرومیت را می‌گیرد و فرصت‌های یک‌سان برای رشد و شکوفاییِ خلاقیت‌ها و تعالی انسان فراهم می‌شود؛ جامعه‌ای که در آن هر کس به اندازه‌ی توانایی‌اش کار می‌کند و به‌اندازه‌ی نیازش از مواهب زنده‌گی برخوردار می‌گردد و در آن دولتی نیست که بر فراز جامعه قرار بگیرد و بند اسارت تک‌تک افراد آن را به گذشته‌های استثمار، ستم، خرافه‌پرستی و جهل گره بزند… در شرایط حاضر این مبارزه از طریق سرنگونی جمهوری اسلامی تداوم می‌یابد و برانداختن این نظام سرکوب و خفقان در ایران هدف بلاواسطه‌ی انقلاب کارگری را تشکیل می‌دهد»؛ در مغایرت با «پایان دادن به ستم ملی و تبعیض بر اساس ملیت» ذیل برنامه‌ی حزب که می‌گوید: «ستم ملی یکی از اشکال تبعیض و بی‌حقوقی حاکم در ایران است که باید قاطعانه به آن پایان داده شود. از این‌رو: ما خواهان برابری حقوق ملت‌ها، ملغی کردن کلیه‌ی تبعیضات قانونی و عملی بر اساس ملیت، پایان دادن به دخالت‌های بوروکراتیک دولت مرکزی در شئون زنده‌گی مردم، فراهم کردن امکان شکل‌گیری ارگان‌های دموکراتیک حاکمیت محلی و لغو زبان رسمی اجباری هستیم و با ایجاد و تحریک کینه و خصومت ملی مبارزه می‌کنیم. ما اعتقاد داریم که مصالح مبارزه پرولتاریا برای نیل به سوسیالیسم، وحدت عمل و یگانه‌گی سیاسی طبقه‌ی کارگر را ایجاب می‌کند، حزب کمونیست ایران در راه تأمین وحدت طبقه‌ی کارگر ایران در همه‌ی عرصه‌های مبارزاتی می‌کوشد. از این‌رو است که ما حق کلیه‌ی ملل ساکن ایران را در تعیین سرنوشت خویش، یعنی آزادی آن‌ها تا حد جدایی کامل به رسمیت می‌شناسیم. در عین حال خواهان اتحاد آزادانه و داوطلبانه‌ی کلیه‌ی ملل بوده و معتقدیم که چنین اتحادی به سود توده‌های زحمت‌کش است»؛ در تضاد با «استراتژی ما در جنبش کردستان» ذیلِ استراتژی حزب که می‌گوید: «استراتژی ما در جنبش کردستان برپاییِ انقلاب است که نیروی محرکه‌ی آن را مردم کارگر و زحمت‌کش تشکیل می‌دهند. از نظر ما شرایط عینی جامعه کردستان نابرابری‌ها و تضادهای حاد طبقات، ستم و سرکوب دولت مرکزی و سلب ابتدایی‌ترین آزادی‌ها و حقوق مردم، سنت‌های چند دهه مقاومت و مبارزه، نفوذ جریان رادیکال و چپ در این جامعه، همه‌ی این‌ها زمینه‌های وقوع یکی برآمد انقلابی را در کردستان فراهم کرده‌اند. حزب کمونیست از طریق سازمان کردستان خود (کومه‌له) با شرکت در تمامی لحظات این مبارزه تلاش می‌کند که رهبری رادیکال و سوسیالیستی این جنبش را تأمین و آن را به سمت پیروزی نهایی هدایت کند. سازمان‌دهی حرکت‌های اعتراضی، ایجاد تشکل‌های توده‌ای و در رأس آن‌ها تشکل‌های کارگری، گسترش عرصه‌های کار علنی و قانونی، حفظ ظرفیت نیروی مسلح، منزوی کردن سیاست‌ها و روش‌های لیبرالی و ناسیونالیستی، تحکیم موقعیت کومه‌له در مبارزه برای رفع ستم ملی از جمله وظایفی هستند که در دوره‌ی کنونی خطوط اصلی استراتژی ما را تشکیل می‌دهند. با درهم شکستن نیروهیا دولت مرکزی، امکان سازمان‌یابی یک حاکمیت شورایی در کردستان فراهم می‌شود. در این میان کومه‌له می‌کوشد برنامه سیاسی خود برای حاکمیت مردم در کردستان را به تأیید شورای نماینده‌گان سراسری مردم کردستان برساند و بلافاصله آن را به مورد اجرا بگذارد. این برنامه از همین امروز مبنای فعالیت عملی ما در کردستان خواهد بود»؛ ‌در ضدیت با نص صریح ماده‌ی دهم اساس‌نامه‌ی حزب که رفع ستم ملی را در راستای «وحدت طبقاتی پرولتاریای کرد و غیرکرد… با هدف تحکیم رهبری پرولتری در جنبش انقلابی خلق کرد و تسهیل امر پیوستن توده‌های هرچه وسیع‌تر از کارگران و زحمت‌کشان کردستان به صفوف حزب کمونیست» می‌داند و لذا ذیلِ ماده‌ی یک اساس‌نامه قرار می‌گیرد؛ این ستم، مسأله‌ی بالطبع آن و… را «آماجِ» منفک و مجزا از تضاد طبقاتی به‌مثابه‌ی یک حُکم (آیه‌ی آسمانی) دانسته‌اند و «انحلال‌طلبی» را به هزار ناز و کرشمه فریاد می‌کنند.

ملاحظه کنید! یک روز تشکیل «جبهه متحد کردستانی» مبنای هویتیِ یک گرایش سیاسیِ مشخص در تشکیلات بوده است و…، روز بعد پیشنهاد تلویحیِ انحلال حزب در پس پرسشِ به‌حقِ «چرا حزب کمونیست، کارگری نشد؟» به منطقه‌گرایی روی می‌آورد و هم‌چنان با قوّت بر طاقچه حی و حاضر مانده است، روزی دیگر از زبان یکی از برجسته‌ترین کادرها می‌شنویم: «اولویتِ کومه‌له کردستان است. کومه‌له نیز مُحاق در جنبش ملی است. ای‌کاش ما در مناطق دیگر چون آذربایجان و خوزستان و بلوچستان و… هم یک سازمان یا کمیته همانند کومه‌له می‌داشتیم» و بدین‌سان در خوش‌بینانه‌ترین حالت ساختار مطلوب ذهنی‌اش را از حزب کمونیست ایران به‌مثابه‌ی مجمع‌الجزایر سازمان‌های محلیِ خودگردان که طبیعتاً آماج مبارزه‌شان «ملی» خواهد بود، فرموله می‌کند و روزی دیگرتر توسط یکی از کادرهای استخوان‌دار از واژه‌‌ی «روژهلات» برای نامیدنِ کردستان ایران در برنامه‌ی تله‌ویزیونیِ بزرگ‌داشتِ روز پیشمرگ استفاده می‌شود. و امروز در بدنه‌ی تشکیلات زمزمه‌هایی می‌شنویم به شرحِ «کردستان ۵۰ میلیونی»(!) یا تقدم مسأله‌ی ملی بر تضاد طبقاتی با این ادعای کودکانه که «در هفت‌تپه موضوع فقط کارگری‌ست، نه مسأله‌ی ملی‌ست و نه چیز دیگری»(!) یا پیش‌کش یک ظلم به ظلم دیگر؛ چشم‌پوشی از یک ظلم در مقابل یک ظلم دیگر با این استدلال‌ِ ناصواب که «تمام تپه‌ها و کوه‌های‌مان زیر آتش خمپاره و توپ و موشک ارتش فاشیست ایران و ترکیه سوخت. یکی صدایش در نیامد. بهار خودتان در آتش سوخت، کوردستان را دریاب؛ هفت‌تپه پیش‌کش» یا منطق مضحکِ اول کردستان؛ بعداً ایران یا…

باری! آیا متناسب با آن‌چه در بالا آمد و هم‌چنین آن‌چه به تجربه دریافته‌ایم، «انقلابِ» بی‌نام‌ونشانِ اطلاعیه اسم رمزِ «براندازیِ» غیرطبقاتی نیست؟! و مهم‌تر آن‌که آیا کومه‌له با سوسیالیسمِ رقیق‌شده‌اش در گردابِ مسأله‌ی ملی زمین‌گیر شده است؟! بگذریم!

نُه

این همه اما تحلیل است و بس! می‌تواند درست یا نادرست باشد، عذاب‌‌آور اما دمیدن در شیپور کردایه‌تی با دَم مسیحایی مصلحت‌گرایی‌ست!

می‌گوییم: «چرا در اطلاعیه از محکومیتِ جنایت پرهیز کرده‌اید»؟

می‌گویند: «هست اما به ایهام و اشاره»!

می‌گوییم: «از مرکز همکاری احزاب کردستان تا سپاه ملی کردستان(!) همه با هم محکوم کرده‌اند».

می‌گویند: «ما اطلاعیه‌ی تحلیلی داده‌ایم و نه اطلاعیه‌ی محکومیت»!

می‌گوییم: «چرا در تحلیل‌تان نقش حکومت محلی کردستان را به اندازه‌ی «موضع فرمال» و «در حاشیه» تقلیل داده‌اید»؟

می‌گویند: «ما در اقلیم هستیم. نمی‌فهمید؟! پس…»(پس از این «پس» است که خواب در چَشم تَر هر ‌آن‌کس که در برگ‌‌ریزانِ آرمان‌باخته‌گی هم‌چنان معتقد به این‌ست که سیاست نام دیگرِ «آرمان» است، می‌شکند و وای اگر بگوییم که این اطلاعیه شرم‌آور است، چه‌ها که بر گرده‌مان بار و هموار نمی‌شود!)

پاسخ ما اما به همان اندازه که «آرمانی‌»ست، سیاسی نیز هست. سلاحِ بر دوش و مصلحتِ آویزان از قلم هر چه هست، باشد؛ انقلابی اما نیست!

به این اعتبار اگر زیر سلطه و سیطره‌ی حکومت محلی کردستان برای طرح یک تحلیل ساده و بیان محکومیتِ هم‌دستیِ آشکار در آفرینشِ یک توطئه‌ی مشترک قرار است «شمع‌آجین» شویم؛ چه باک! بیایید بزنیم به کوه؛ بازگردیم به «بوته»، «ماوُت»، «معلومه» و… برویم به «قندیل» و…

یادِ آن روزگاران فُزون باد؛ آن‌هنگام که کوه به‌ترین دوست ما بود.

دَه

مارکس جوان پیش از آن‌که بند ناف‌اش را از هگلی‌های جوان بگُسلد و به معنای دقیقِ کلمه «کمونیست» شود، نوشته بود: «… من در صدد برافراشتنِ بیرقِ جزم‌اندیشیِ دیگری نیستم؛ درست برعکس، باید بکوشیم کمکی به جزمی‌اندیشان بکنیم تا اصول اعتقادی خود را برای خود روشن کنند».(۷)

باری! این یادداشت را می‌بایست در چهارچوب «کمکی به جزمی‌اندیشان» دانست و بس! چرا که به تعبیر مارکس در همان نامه‌‌ی اول در سال‌نامه‌ی آلمانی- فرانسوی؛ «ما به‌این طریق به شیوه‌ای آئینی و با اصول نوینی در دست خود با دنیا روبه‌رو نمی‌شویم: «حقیقت همین است، همین‌جا زانو بزن!» ما اصول نو‌آئین جهان را از درون اصول خود جهان پدید می‌آوریم. ما به جهان نمی‌گوییم: «از مبارزات خود دست بردار، که کار ابلهانه‌ای‌ست؛ می‌خواهیم شعار راستین مبارزه را به شما ندا دهیم.» ما صرفاً به جهانیان نشان می‌دهیم که چرا در عمل مبارزه می‌کنند؛ و آگاهی چیزی است که حتی اگر نخواهد، باید آن را به دست آورد. اصلاح آگاهی فقط در این نهفته است که کسی که جهان را می‌سازد از آگاهیِ آن آگاه می‌گردد، آن را از خواب درباره‌ی خودش بیدار می‌کند، اعمال‌اش را به او توضیح می‌دهد.

پس شعار ما این است: اصلاح آگاهی نه با جزم‌ها بل‌که با تحلیل آگاهیِ رمزآلودی که برایش گنگ است، چه در پوشش مذهبی و چه در پوشش سیاسی. فقط در آن صورت ثابت خواهد شد جهان از قدیم در رؤیایِ خود چیزی داشته که تنها راه داشتن آن در واقعیت، کسب آگاهی است. ثابت خواهد شد که مسأله بر سر شکافی بزرگ در اندیشه میان گذشته و آینده نیست بل‌که بر سر به‌انجام‌رساندن اندیشه‌ی گذشته است. و سرانجام ثابت خواهد شد بشریت کار جدیدی آغاز نمی‌کند بل‌که کار قدیمی‌اش را آگاهانه انجام می‌دهد. بنابراین می‌توانیم گرایش نشریه‌ی خود را با یک عبارت بیان کنیم: خودآگاهیِ دوران (فلسفه‌ی انتقادی) از مبارزات و آرزوهای خود. این وظیفه‌ی جهان و ماست».(۸)

«هال دریپِر»؛ نظریه‌پرداز و فعال سخت‌کوش جنبش کارگری آمریکا از آن‌چه در بالا آمد تحلیلِ مختصر و پُرمایه‌ای داده است؛ «اعتراض به اصول آیینی و جزمی مستقیماً شامل برنامه‌های کار جامعه‌ی جدید می‌شود نه اصول سیاسی به‌طور کلی؛ اما حتی همین شق اخیر نیز تابع روش عمومی است. همه‌ی اندیشه‌های سوسیالیستی را باید با بررسی انتقادی مبارزات واقعی موجود جست‌وجو کرد تا بتوان معنایی را که می‌کوشد در آگاهی پدیدار شود، از درون‌اش بیرون کشید. این به معنی ممنوعیت اتخاذ اصول نیست بل‌که استراتژی چگونه‌گی طرح آن‌هاست».(۹)

بحث همین است و جز این نیست!

دَه تیرماهِ ۱۳۹۹

[email protected]

پی‌نوشت

  1. دریپر، هال؛ «نظریه‌ی انقلاب مارکس»(جلد اول: دولت و بوروکراسی)، ترجمه‌ی حسن شمس‌آوری، نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۸۲، ص ۱۰۴.
  2. همان؛ ص ۱۰۳.
  3. همان؛ ص ۱۰۳.
  4. https://fa.komalah.org/?p=31362
  5. https://anfpersian.com/jhn/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D9%88%D9%86-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D9%84%D8%A7-%D8%A2%D8%BA%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D9%88%D8%AF-%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%AC-%D9%87%D8%AF%D9%81-%D9%85%D8%A7-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AF-%D9%A1-54670
  6. https://bit.ly/2NiupZC
  7. دریپر، هال؛ ص ۱۰۵.
  8. همان؛ ۱۰۶.
  9. همان؛ ۱۰۶.

https://akhbar-rooz.com/?p=38738 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x