روزنامهنگاران مستقل ایران: گزارش تحقیقی که در ادامه میخوانید توسط ۶ نفر از روزنامهنگاران تهیه شده که درباره یکی از روایتگریهای آزار جنسی در مطبوعات است. این گزارش میتواند شروعی برای کسب و گسترش آگاهی از حقوق افراد باشد. چنانکه بسیاری از افراد از حوادث سیاه مطبوعات مانند اصناف دیگر نیز مطلع هستند اما به دلایل مختلف از بیان آن پرهیز دارند.
از آنجا که زنان در مقایسه با مردان، به دلیل آن که نیروی کار ارزان قیمتتری محسوب میشوند، جایگاه شغلی متزلزلی دارند و از حقوق قانونی محدودتری برخوردارند، نخستین گزینه برای آسیب هستند. همچنین نیروهای کار پاره وقت، کمدرآمد، بدون قرارداد یا دارای قراردادهای غیررسمی و کارآموزان بیشتر میتوانند در معرض آزار و اذیت جنسی قرار گیرند. دشواری اثبات آزار جنسی و عدم حمایت عمومی و دعوت قربانیان به سکوت، به تشدید فشارها بر قربانی میافزاید.
از این رو، تشکلهای صنفی باید توجه ویژهای به جایگاه این گروه داشته باشند و برای رفع فوری عوامل زمینهای که ممکن است افراد را در معرض آسیب و آزار جنسی قرار دهد، تمهیدات لازم را پیشبینی کنند.
اگر برای شفافیت در محیط مطبوعات گامی برنداریم، اعتباری برایش نمیماند [۱]
«او همزمان با چند نفر در رابطه بود»؛ «همه درباره روابط او میدانستند»؛ «بارها شاهد این بودم که زنها را در محیط کار، ج… ده خطاب میکرد»؛ « تنها راهی که به ذهنم میرسید این بود که سعی کنم با گذاشتن دستم روی دهانم، مانع بشوم، چون او قصد بوسیدن من را داشت»؛ «در حالی که لباس به تن داشتم خوابیدم، صبح که بیدار شدم لباس تنم نبود»… اینها بخشی از روایتهای گفته شده درباره م. خ. است؛ فقط بعضی از آنها؛ آنهایی که جسارت به خرج دادند و حاضر به مصاحبه درباره فساد اخلافی در رسانه شدند. رسانهای که حالا برخی اهالی آن در برابر این افشاگریها میگویند، «آبروداری کنید»؛ «آبروی مطبوعات را نبرید». مگر نه اینکه مطبوعات قرار بود فساد را در هر جایی که باشد، افشا کند؟
داستان از یک ویدیو شروع شد؛ ویدیوی «دختر آبادان» که در آن زن جوانی در یک درگیری توسط مامور حراست شهرک مسکونی پالایشگاه آبادان، به بهانه بازرسی بدنی مورد آزار جنسی قرار می گرفت. یکی از عجیبترین واکنشها به این ویدیو، مربوط به م. خ. ، روزنامهنگار شناخته شده بود. او کسانی را که رفتار مأمور را مصداق آزار جنسی می دانستند، به شتابزدگی متهم میکرد. دیری نگذشت که چند روایت که همگی او را به عنوان آزارگر هدف قرار میداد، در شبکههای اجتماعی و «بیدارزنی» منتشر شد. البته این نخستین باری نبود که زنان روزنامهنگار، علیه مردانی که از فضای مردسالار حاکم بر رسانه به نفع تقویت این گفتمان بهره میبرند، زبان به اعتراض گشودند.
با انتشار روایت های مختلف کمکم هویت م. خ علنی شد اما واکنش ها به انتشار روایت های جدید متفاوت شد. برخی ماهیت روایت ها را زیر سوال بردند و آن را یک توطئه از پیش نوشته شده خواندند. بحثهای متعدد در این باره باعث افزایش نگرانی روزنامه نگاران درباره مسئله آزار جنسی در مطبوعات شد.
نبود یک تشکل صنفی کارآمد؛ بخشی از اهالی مطبوعات را به این واداشت تا خود برای رفع ابهامات دست به کار شوند. بنا به پیشنهاد تعدادی از اعضای گروه تلگرامی «مطالبات صنفی روزنامه نگاران» شش نفر داوطلب شدند تا در این باره به طور مستقل تحقیق کنند. گزارشی که میخوانید نتیجه بیش از دو ماه تحقیق و مصاحبه این گروه با افراد مرتبط در ماجرای م.خ است.
برای انجام این تحقیق به بیش از ۲۰ نفر مراجعه شد که در نهایت تنها بخشی از آنان حاضر شدند درباره م.خ صحبت کنند. هویت همه کسانی که در این گزارش از آنان نام برده میشود نزد گروه تحقیق محفوظ است و در این گزارش تنها یک علامت مستعار به جای نام آنان ذکر میشود.
قرار در منزل
خانم «الف» که هویتش برای تمام اعضای گروه شش نفر محرز شده تجربه خود از م.خ را این گونه تعریف میکند: «شروع آشنایی من با م.خ از سالها پیش به واسطه دوستانم در روزنامه شرق بود. آن زمان برای دیدن دوستانم در ساعات پایانی کار به شرق میرفتم. ولی هیچگاه با او صمیمیتی نداشتم. چند سال پیش یک بار برای بحث و بررسی درباره انتخابات انجمن صنفی روزنامه نگاران تهران با تعدادی از دوستان به خانه او رفتیم. این اولین و تنها باری بود که قبل از تجربه آزار به خانه او رفتم. تا این که زمستان سال ۹۸ م.خ هم از جمله روزنامه نگارانی بود که بازداشت شد. به واسطه این که من هم وضعیتی مشابه او داشتم، گاهی از دوستانم درباره وضعیت روزنامهنگاران بازداشتی و از جمله او کسب اطلاع میکردم. یک بار برای اینکه وضعیت او را جویا شوم، شماره تلفن پسرش را از دوستانم گرفتم و بعد با او در همین باره صحبت کردم. چندی بعد او با من تماس گرفت و گفت که درباره مسائل بازداشتیها صحبت مهمی دارد و چون پسرش در خانه تنها است، نمیتواند بیرون قرار ملاقاتی بگذارد و من را به خانه اش دعوت کرد. دعوت را قبول کردم و با این تصور که پسرش در اتاق است، وارد خانه شدم. من روی مبل و او روی صندلی مقابل من با فاصله نشست. موضوع صحبت ما مربوط به مسائل امنیتی بود و من به همین دلیل در شرایط روحی بدی بودم. او تأکید داشت که الان که در شرایط سخت روحی و روانی هستم و اگر کسی کنارم باشد، خیلی میتواند در حل موضوعات به من کمک کند. کمی بعد او کنارم نشست و همین صحبتها را ادامه داد. من به او گفتم که الان در وضعیتی نیستم که با کسی وارد رابطه شوم و عدم تمایلم را بیان کردم اما او بیشتر اصرار میکرد. بلند شدم که از خانه خارج شوم، اما او خودش را به من چسباند. قدرت بدنی او مانع میشد تا بتوانم از آن شرایط خارج شوم. شوکه شده بودم. به خاطر دارم که میگفت دوست داری اتاقم را ببینی؟ میدانم که دوست داری اتاقم را ببینی. در هنگام تلاش برای خروج از خانه نیز با اعمال زور فیزیکی من را به دیوار چسباند، به طوری که تنها راهی که به ذهنم میرسید این بود که سعی کنم با گذاشتن دستم روی دهانم، مانع بشوم، چون او قصد بوسیدن من را داشت و صورتش را به صورتم نزدیک میکرد. در بین این اتفاقات اصرار داشت که خودم با صدای بلند بگویم که دوست دارم با او وارد رابطه شوم. با تمام این شرایط سخت از خانه خارج شدم. بعد پیامهایی از او دریافت کردم که با واژه «عزیزم» مرا خطاب کرده بود. در حالی که هیچ صمیمیت خاصی قبل از این ماجرا با او نداشتم.»
خانم «ب» هویتش برای شش عضو گروه تحقیق روشن شده است. او هم خانم «الف» را از نزدیک میشناسد و هم با م.خ آشنایی نزدیک دارد. او میگوید من بیشک مطمئنم که بین خانم «الف» و م.خ هیچ رابطه صمیمی وجود نداشته است چرا که وقتی ماجرای بازداشتیها پیش آمده یک شب خانم «الف» در خانه ما بود و من به او پیشنهاد کردم که با م.خ تماس بگیرد و درباره مسائل بازداشتی ها صحبت کند و شماره پسر م.خ را خودم به خانم «الف» دادام.
علیه همکار
خانم «پ» که هویتش برای شش عضو گروه ما محرز شده میگوید: «در سالهای ابتدایی دهه نود با م.خ آشنایی پیدا کرده است.» خانم «پ» توضیح میدهد: «م.خ درباره یک خانم خبرنگار لفظ «جنده» را مکرر به کار میبرده است.»
درباره این ادعا دو آقای «ت» و «ث» که هویتشان محرز شده است صحبت کرده اند. آقای «ت» میگوید: «من مشخصا به خاطر ندارم که م.خ این لفظ را درباره یکی از همکاران شرق به کار برده باشد ولی یادم هست که درباره یک خانم که در یک رسانه دیگر کار میکرد این لفظ را به کار برده است.»
همچنین آقای «ث» توضیح میدهد که من دقیقا به خاطر دارم که این لفظ را در یک جمع چند نفره برای فلان خانم به کار برد.(آقای «ث» نام همان خانمی را ذکر میکند که خانم «پ» هم اعلام کرده بود.)
روابط پیچیده
خانم «پ» در ادامه تجربه مواجهه خود از م.خ توضیح می دهد:«او همزمان که در شرق با خانم X رابطه داشت، وارد یک رابطه جدید هم با خانم Y در همان روزنامه شده بود. اما این رابطه موازی او علنی شد و همین کافی بود تا جنجال به پا شود. حاشیه های این دعوا باعث شد تا خانم Y از روزنامه اخراج شود.»
آقای «ث» هم بر این ماجرا صحه میگذارد و میگوید: «یک نفر سومی رابطه م.خ با خانم Yرا به خانم X اطلاع داده بود. همین باعث خشم م.خ شد و م.خ آن خانم سوم را که ماجرا را علنی کرده بود به اسیدپاشی تهدید کرد. این ماجرا را دیگران هم میدانند. به او در وایبر پیام داده و تهدیدش کرده بود.»
خانم «پ» میگوید:«جزئیات این اتفاق را خانم Y به سردبیر وقت روزنامه آقای داوود محمدی اطلاع داده بود.»
آقای داوود محمدی سردبیر سابق شرق در پاسخ به درخواست یکی از اعضای گروه شش نفره ما حاضر به مصاحبه در این باره نشد.
خانم «چ» که هویت او برای شش عضو گروه ما روشن شده، جزئیات بیشتری را از این روابط توضیح میدهد و میگوید: «خانم Y گویا بعد از اتمام رابطه م.خ با خانم بیات وارد شرق می شود. این در حالی بوده که م.خ با خانم X در شرق رابطه داشته است. م.خ گویا با خانم Y وارد رابطه میشود و برای او در شمال تولد میگیرد. اما خانم Y گویا یک دوست پسری هم داشته (نمیدانم رابطه او همزمان بوده یا تمام شده بوده است) که از رابطه او با م.خ مطلع میشود و به روزنامه مراجعه میکند و بین او و م.خ دعوایی رخ میدهد. یکی از خانم های همکار در شرق در جریان جزئیات این ماجرا قرار دارد ولی الان به هردلیلی سکوت کرده ولی آن زمان از دیگران در مقابل م.خ حمایت میکرد.( شخص مورد اشاره همان فردی است که گفته میشود م.خ علیه او لفظ جنده را چندین بار به کار برده است.) عکس های تولد گویا به دست آقای داود محمدی سردبیر شرق میرسد ولی ایشان در واکنش میگوید که این مسائل به ما مربوط نیست و ما وارد مسائل شخصی افراد نمیشویم. بعد از این خانم Y از روزنامه شرق جدا میشود.»
خانم پ جزئیات بیشتری را از روابط م.خ شرح میدهد و میگوید: «او همزمان که با این افراد رابطه داشته با یک خانمی به نام Z هم به عنوان دوست دختر رابطه داشته است.»
آقایان «ت» و «ث» نیز بدون این که مصاحبه گر گروه ما، از خانم Z نام ببرد، به خانم Z اشاره میکنند و میگویند که در تمام سالهای گذشته این خانم در خانه م.خ به عنوان دوست دختر رفت و آمد داشته است.
خانم«پ» شیوه تعامل م.خ با خبرنگاران را این گونه توضیح میدهد: «هر وقت زورش به زنی نمیرسید به او جنده میگفت. جلوی خود من هم چند بار به خانمی که در شرق همکارمان بود جنده گفته بود. به هرکی میتوانست میگفت بیاید خونه ام. به خود من هزار بار گفت بیا خونه ام و خب من نرفتم.»
ویلا
خانم «جیم» که هویت او نیز برای همه اعضای گروه ما محرز شده درباره رابطهاش با م.خ میگوید: «مجموعا دو بار او را دیدم؛ اولین بار برای خوردن شام به چیتگر رفتیم و بار دوم به ویلای یکی از اقوامش در کردان رفتیم. خانم «جیم» با اشاره به این که بنا بود با یکدیگر رابطه داشته باشیم، ماجرای خود را این گونه روایت میکند: «اگر وضعیت نرمال پیش میرفت؛ آزاری در کار نبود، چون با خواست خودم رفته بودم اما در بدو ورود به ویلا، پیش از تعویض لباسم، سعی کرد رابطه را شروع کند که همین موضوع باعث بحث شد، به همین دلیل رهایم کرد. مدتی در محوطه به معاشرت و خوردن نوشیدنی گذشت. بعد از بازگشت به داخل ساختمان، رفتارش ناهنجاری پیدا کرد که منجر به بحث دوباره شد و به او گفتم اصلا نمیخواهم و ولم کن! بعد به من سیلی زد… اینجا دیگر چیزی نگفتم و رابطه برقرار کردیم. یعنی بعد سیلی که به صورتم زد، نه، نگفتم و قبول هم نکردم. بعد از رابطه حالم بد بود؛ به یکی از دوستان روزنامهنگارم اطلاع دادم اما از شهر دور بودم و به دلیل حال نامساعدم نمیتوانستم برگردم.
آقای «ث» که روزنامه نگار و دوست خانم «جیم» است بر سخنان او صحه میگذارد و میگوید: «یک شب در خانه خواب بودم که نیمه های شب خانم «جیم» به من ماجرا را اطلاع داد و گفت که م.خ او را کتک زده است. فردای آن شب ماجرا را با جزئیات برایم شرح داد.»
خانم «جیم» با اشاره به اینکه در آن ایام قرصهای افسردگی مصرف میکرده، اضافه میکند: «آن شب وقتی م.خ به طبقه پایین ساختمان رفت، ۴یا ۵ آرامبخش خوردم و در حالی که لباس به تن داشتم خوابیدم، صبح که بیدار شدم لباس تنم نبود. صبح هیچ صحبتی با یکدیگر نکردیم؛ من را به تهران رساند و همه چیز تمام شد؛ از آن زمان هیچ ارتباط و خبری از او ندارم.»
مجرد یا متأهل
خانم «ش» به تازگی روایت خود را در شبکه های اجتماعی مختلفی منتشر کرده است. او نوشته: «خرداد ٩٢ که در روزنامه شرق مشغول به همکاری شدم، تنها دوستی که داشتم واسطه معرفی من به روزنامه شد. من تازه وارد بودم و از شبکه دوستانم که سالهای قبل در بیرون از ایران شکل گرفته بود، جدا افتاده بودم. مدتی گذشت تا دوستیام با مازیار خسروی به عنوان رفیقی که همراه خوبی هم برای پیادهروی شبانه و بحث بود به رابطه جدی منجر شد. در این مدت ایشان خودش را پدر مجرد و مردی معرفی کرد که آماده زندگی مشترک است. تکفرزند است، وضع مالی مناسبی ندارد و اینکه بهتر است بواسطه شرایط امنیتی فعلا دوستان روزنامهنگارمان از داستان چیزی ندانند، تا بعدا بتوانیم موضوع را عمومیتر کنیم. در این فاصله من به دنبال وام برای تغییر و بزرگتر کردن آپارتمانم بودم. ناگهان فاش کرد که من هنوز از همسرم جدا نشدهام. این وضعیت مثل پتک برسرم آوار شد. از طرفی از اینکه ناخواسته وارد زندگی زن دیگری شده بودم، خودم را نمیبخشیدم. روشنشدن موضوع برای خانوادهام به مراتب مرا تحت فشارهای بیشتری گذاشت. . .این در حالی بود که همزمان خبرهای مختلف از داخل روزنامه و ماجرای رابطه گرفتن او با برخی از کارآموزان پخش میشد. من بلافاصله از روزنامه فاصله گرفتم و دنبال کار دیگری رفتم. عملا از حوزهای که دانش کافی و مهارت لازم برای ساختن زندگی حرفهایام را داشتم به بیرون پرت شدم. تمام این مدت موضعگیریهای مختلف او را در فضای مجازی زیر نظر داشتهام. من ادعا میکنم تعداد دروغهایی که او از وضعیت خانوادگی[تاهل]، والدین، وضع مالی و غیره سرهم کرده بود چیزی جز ساختن تصاویر متناسب برای دستکاری کردن برداشت مخاطب [من] نبوده است.»
آقایان «ت» و «ث» به ما میگویند که م. خ تا سال ۹۵ از همسر سابقش طلاق نگرفته بوده هرچند که به همه اعلام میکرده مجرد است.
خانم «ش» در تکمیل روایتی که منتشر کرده به ما میگوید: «سطح رابطه من و م.خ فراتر از دوستی ساده بود؛ چیزی شبیه به هم خانگی. . .در متن هم بر «کلاهبرداری عاطفی» تأکید داشتم؛ چراکه در سیستمهای قضایی پیشرفته، رابطه جنسی با فریب را به عنوان تجاوز جرم انگاری کردند. همزمان روایتهایی درباره ارتباط م.خ با برخی از کارآموزان شنیده و در یکی از موارد، سبب دعوای او با یکی از دوستانش شد.»
خانم «ش» با اشاره به اینکه م.خ طی رابطه، دروغهای متعددی درباره زندگیاش به او گفته است، میگوید: «به طور مثال درباره روابطش با اعضای خانواده، تعداد خواهران و برادرش یا مشکل مالی پدرش برای پرداخت مهریه به نامادریاش به من حقیقت را نگفته بود. امروز هم مدعی شده است که پیش از مهاجرت من از ایران، وسایل خانه مرا فروخته، درحالی که چنین چیزی صحت ندارد و من وسایل خانهام را به واسطه آگهی که در گروه خبرنگاران شرق گذاشته بودم، فروختم.»
آقای «ح» که وسایل خانم ش را خریده به ما توضیح میدهد: «من وسایل خانم ش را مستقیم از ایشان خریداری کردم. مدتی بعد م.خ به خانه من آمد و وسایل خانم ش را در خانه ما دید و شناخت و با کنایه به من گفت تو نمیدانی که من از این وسایل چه خاطراتی دارم.(منظور او رابطه جنسی بود.) من آن زمان حرفش را خیلی جدی نگرفتم چرا که تصور میکردم احتمالا در این باره مبالغه میکند ولی حالا فهمیدم که نه درست گفته است. هویت آقای «ح» برای شش عضو گروه محرز شده است.
استعفای اجباری
خانم «خ» که هویتش برای شش نفر گروه محرز شده میگوید: «متاسفانه در باور جامعه به ما القا شده که همیشه در اتفاقاتی که مصداق آزاد جنسی هستند، خودمان را مقصر میدانیم؛ خودت را سرزنش میکنی برای این که در چنین موقعیتی قرار گرفتی. حتی زنان هم یکدیگر را سرزنش میکنند که «چرا فضا و موقعیت را برای آزارگر ایجاد کردی؟ چرا همان زمان حرف نزدی؟ با همه این قضاوتها زنان دست و پای خودشان را میبندند. من وقتی به م.خ معرفی شدم که در یکی از روزنامه های اقتصادی کار میکردم. سال ۹۴ بود که یکی از همکاران موقعیت کار در شرق را برایم فراهم کرد. با همکارم به شرق رفتیم و با م.خ صحبت کردیم. بنا شد حقالتحریر با شرق کار کنیم. برای سوژههای بعدی که تماس میگرفت، از من میخواست آخر وقت به روزنامه بروم. آخر وقت در آن روزنامه اقتصادی۶ عصر بود ولی در شرق ۹ و نیم شب بود. من ساعتها معطل میشدم. با خودم میگفتم این امر منطقی است. دبیر سرویس سیاسی ۵ صفحه دارد. در جلسات اول کسی که من را به م.خ معرفی کرده بود، با توجه به شناختی که داشت، همراه من میآمد. بعدها فهمیدم در فضای رفاقت نمیخواسته به من بگوید که این فرد چه نوع شخصیتی دارد و از طرفی هم نمیخواهد من در وضعیت نامناسبی قرار بگیرم. آن زمان گاهی اوقات پیش آمد که به بالکن برویم و سیگار بکشیم و گاهی مثلاً میگفت «چرا یقه مانتوت بازه.» به نوعی با خودت فکر میکردی که این آدم چرا وقت حرف زدن به یقه من نگاه میکند. حتی یادم هست که یکبار خیلی جدی به من گفت: «اینجا میای یقهات را ببند، برای من حرف در میآورند!» از موضع طلبکاری و دعوا کردن با من وارد میشد. طبیعی است که دوست من نمیتوانست همیشه با من بیاید. یک بار یادم هست که م.خ پیشهاد کرد من را برساند. یک بار دیگر پیشنهاد کرد که شام به بیرون برویم. در این شرایط بود که تصور کردم این فرد میخواهد رابطهای را با من شروع کند. رفتار این فرد چنین تصوری ایجاد میکرد. حقالتحریرهای من نیز همزمان بیشتر شده بود.
من شام با م.خ بیرون رفتم. وقتی من را رساند، جلوی در خانه، در ماشین را قفل کرد. شوکه شدم. در کسری از ثانیه من را بوسید. من مبهوت بودم. او خندید و گفت: «این آپشن سمند است که ۱۵ ثانیه طول میکشد در باز شود.» من بدون حرفی پیاده شدم. خیلی شوکه و ناراحت شدم اما احساس نکردم که آزار دیدهام. بلکه حس کردم در حال وارد شدن به رابطه با آدمی هستم که بدون این که از من اجازه بگیرد، چنین کاری کرده است. بعد از این ماجرا مقداری سنگین برخورد کردم. در این شرایط بیخیال شغلم در شرق شدم. او با من تماس گرفت و توضیح داد که اشتباه کرده و نباید عجله میکرده است که من پذیرفتم. چندی بعد با من قراری گذاشت که بیرون برویم و من همچنان تصور میکردم که در حال وارد شدن به رابطه با این فرد هستم. سوار ماشینش شدم و در حال حرف زدن بودیم. قرار نبود جای مشخصی برویم و در حال چرخ زدن در خیابان بودیم. یک باره احساس کردم که اطرافم خلوت شد و به سمت خارج از شهر میرویم. پرسیدم کجا میرویم؟ مسئله را با شوخی ادامه داد. آن زمان م.خ خانهای در پرند داشت. این خانهای که سمت غرب تهران است را هنوز نداشت. آن روز در خانه پرند با من رابطه برقرار کرد. من نمیگویم خشونت به کار برد اما با میل و موافقت من نبود. در حین بهت و تردید من این اتفاق افتاد. من تأکید داشتم که الان نه اما عملاً هم کاری نمیتوانستم انجام بدهم چون خارج شهر بود و نمیشد لباسم را بپوشم و بروم. بیشتر این موقعیت شکل فریب داشت و این طور نبود که با خشونت اتفاقی افتاده باشد. یکی از همکاران مطبوعات تقریباً از ماجرای نزدیک شدن من به این فرد بو برده بود. حساسیت روی م. خ وجود داشت. با من تماس گرفت و پرسید که با این فرد وارد رابطه شدهای؟ من به او گفتم که یک موقعیت جدیدی هست. معلوم نیست چطور بشود. تصور من واقعا این بود که رابطهای در حال شکلگیری است. بعد از این موضوع، م. خ با من قرار گذاشت و ناراحت بود که چرا موضوع را گفتهام. من بعد از این ماجرا سعی کردم ارتباطم را با م.خ قطع کنم. بیشتر پیامها را جواب ندادم و برای کار پیگیری نکردم. در همین مدت بود که از محل کار قبلی ام استعفا دادم و دنبال کار بودم. م.خ با من تماس گرفت که در شرق مشغول به کار شوم. من با این شرط که اگر به آنجا بیایم به منزله داشتن رابطه با او نیست و این دو مسئله کار و رابطه به همدیگر ربطی ندارد، در شرق مشغول شدم و کم کم یاد گرفتم که چطور او را از سر خودم باز کنم و خودم را در موقعیت او قرار ندهم. مثلاً میدانستم اگر وسیلهای را بخواهم به او بدهم همزمان دست من را میگیرد. من حدوداً یک سال و نیم در شرق بودم. یاد گرفتم تا آخر وقت در دفتر نمانم که با او تنها بشوم. اواخر کارم هم دوباره پیام داده بود که در ارتباط باشیم. من این موضوع را با بیتوجهی رد میکردم. تنها ابزاری که به دست آورده بودم این بود که اگر حرف منظور داری میزند، آن را نشنوم و رد کنم. چند وقتی گذشته بود و من با فرد دیگری در رابطه بودم. بعد که شروع کرد به بیان این که دوباره رابطه داشته باشیم، به او گفتم که با کسی هستم. ولی تأثیری در رفتار او نداشت. همزمان میدانست با یک سری حرفها و شوخیهای بیجا و تحقیرآمیز میتواند مرا اذیت کند. تعمدی نیز در چنین رفتارهایی داشت. البته این رفتارش را مثلا در چارچوب رفاقت جا میزد اما کاری را انجام میداد که میدانست آزاردهنده است.
در شرایطی که سعی میکرد نزدیک شود ولی موفق نشده بود، دعواهای کاری ما زیاد شد. من میدانستم که ریشه آن کجاست اما ظاهر آن، دعوای کاری بود. فشار بیشتری وارد میکرد تا به او نزدیک شوم. در روزنامه با یک لوله کاغذی مداوم به سر و صورتم میزد به شکلی که مثلا می خواهد شوخی کند. چندین بار این کار را انجام داده بود و من حس بدی از این رفتار داشتم. کاملاً میدانست که این رفتارش آزاردهنده و تحقیرآمیز است ولی آن را با پوشش شوخی تکرار میکرد. در بین همین دعواهای تحقیرآمیز یک بار کیفم را برداشتم و از شرق بیرون رفتم. بعد از این ماجرا من کلا از شرق خارج شدم. من موقعیت شغلیام را به دلیل همین رفتارهای آزاردهنده از دست دادم.»
آقایان «ت» و«ث» که پیش از این از آنان در این گزارش نام برده شده میگویند ما شاهد بودیم که م.خ با چیزی شبیه یک لوله کاغذی چندین بار به شکل تحقیرآمیز به سر خانم «خ» زده است.
کارآموز
خانم «دال» که هویت او نیز برای شش نفر ما محرز شده به ما توضیح میدهد: «حدوداً ۷ سال پیش در روزنامه شرق مشغول به کار شدم. آن زمان هیچ دیدی نسبت به فضای مطبوعات نداشتم و از مناسبات بیاطلاع بودم. از این رو رفتارِ خیلی راحت م.خ را با خودم میدیدم و تصور میکردم که عادی است و شاید من خیلی از مناسبات خبر ندارم و سنم کم است اما بعد از مدتی احساس کردم که نباید این طور باشد. به خصوص این که او و یک نفر دیگر از مردهایی که در سرویس سیاسی کار میکردند، چنین رفتارهایی داشتند و شوخیهای رکیکی میکردند؛ شوخیهای ضد زن و جنسیت زده میکردند. این رفتارها بیشتر با منی که کارآموز و کم سن و سال بودم، انجام میشد و با بقیه روزنامهنگاران زن سرویس در آن زمان این طور برخورد نمیشد. بعد از مدتی چت کردن با من زیاد شد. نصف شب درباره این که مثلاً «فلان ورزش را دوست دارم چون زنها در آن لخت هستند. تو چطور دوست داری؟» «دوستپسر داری یا نداری؟ با دوست پسرت چی کار میکنی؟» چت میکرد. همچنین درباره این که «من زندانی سیاسی بودم و تو حیفی و نباید با هر کسی باشی. من زن فلان مدل خوشم میآید» حرف میزد. این شوخیها و صحبتها در روز و برخی اوقات که فضا خلوتتر بود، ادامه داشت. کم کم کارآموز دیگری هم به سرویس اضافه شد و این رفتارها با هر دو نفر ادامه پیدا میکرد. تا این که خانم جدید حال چندان خوبی نداشت. این خانم به من گفت ارتباطی با م.خ داشته و در آن ارتباط اذیت شده است. رفتار م.خ با این خانم بد شده بود. سرویس دچار تشنج شد. در ظاهر کسی به روی خودش نمیآورد. همه میدانستند که م.خ با این خانم ارتباط گرفته و قولهای عجیبی به او داده و بعد از اتمام رابطه م.خ رفتار بدی نشان میدهد. من سعی کردم که از آن کارآموز حمایت کنم و در نهایت به علت رفتارهای متشنج که با من هم به خاطر حمایت از آن خانم، زیاد شده بود.
دقیقا دو نوع برخورد با موضوع صورت گرفت. دو نفر کاملا مخالف رفتار م.خ بودند و با او دچار تنش شدند. من هم آنها را از فضای رفتار م.خ با خودم مطلع کردم. اما برخی دیگر در مجموعه شرق کاملا از او حمایت کردند و هنوز هم که هنوز است همان افراد از او حمایت میکنند.»
افتخار دختربازی
آقای «ت» که جزء همکاران سابق م.خ بوده در تشریخ ویژگی های شخصیتی این فرد برای ما میگوید: «تمایل او برای نزدیک شدن به خانم های مختلف خیلی واضح است. او همیشه با افتخار میگفت من دخترباز هستم. ولی فراتر از دختر بازی، همیشه سعی میکرد سریع فضا را صمیمی کند و از ادبیات خارج از عرف استفاده کند. افراد مختلفی را میشناسم که بعدها شنیدم دلیل رفتنشان از شرق به خاطر پیشنهادات متعددی بوده که م.خ به آنان میداده است. این افراد اوایل که وارد روزنامه میشدند، م.خ خیلی رفتاری خوبی با آنان داشت ولی بعد که گویا جواب منفی از آنان میگرفت، رفتار کاملا برعکس میشد. مثلا بودند خانم هایی که مطالبشان را با دلیل های غیر منطقی رد میکرد و بی دلیل در کار تحقیرشان میکرد. برداشت این بود که اینها جواب رد به او داده اند.»
آقای «ت» درباره واکنش م.خ به روایت های منتشر شده میگوید: «م.خ مدعی هست که اینها را امنیتی ها برای او درست کرده اند. اما واقعا باید پرسید که م.خ چه ضرر یا منفعتی برای امنیت کشور دارد که چنین سناریویی برای او طراحی کنند؟ چطور ممکن است افرادی که هرکدام در یک جایی از دنیا ساکن هستند و حتی بعضا یکدیگر را نمیشناسند شروع کنند علیه م.خ توطئه چینی کنند؟ مگر م.خ چه جایگاهی در عرصه سیاسی و رسانه ای کشور دارد که بخواهند با چنین سناریوی پیچیده ای او را تخریب کنند. بهتر است واقع بین باشیم.»
آقای «ث» نیز که از همکاران سابق م.خ است جزئیات بیشتری را این گونه توضیح میدهد: «من قبل از شروع به کار در شرق با م.خ آشنایی داشتم و بعد از اتمام کارم در شرق هم با او در ارتباط بوده ام. در یک مقطعی م.خ به سه خبرنگار دختر سرویس اقتصادی پیشنهاد رابطه داده بود. همزمان به یک دختری هم در سرویس اجتماعی پیشنهاد داده بود. همه این اتفاقات در ده روز رخ داده بود. این ماجرا به گوش آقای رحمانیان مدیر مسئول شرق رسید و گویا ایشان هم او را خواسته بود و به او تذکر داد.»
پیگیری یکی از اعضای ما برای مصاحبه با آقای رحمانیان به نتیجه نرسید.
آقای«ث» اضافه میکند:«تصور من این بود که م.خ به همه پیشنهاد رابطه میدهد و اصلا برایش مهم نیست که دختر چه شکل و قیافه ای دارد. چاق است یا لاغر برای او مهم این حس روانی فتح کردن است. من شک ندارم که طلاق م.خ از همسر سابقش بعد از سال ۹۴ و حتی اوایل سال ۹۵ بوده است. ولی او در سال ۹۲ به خانم ش پیشنهاد ازدواج داده بود. او به همه میگفت که من مجردم. چون یک خانه مجردی داشت به همه میگفت من مجردم. خانه او هم در خیابان سرهنگ سخایی بود. یک مدت قبل تر هم با یکی از بچه های مطبوعات خانه مجردی گرفته بود. به شکل ماهرانه ای نشان میداد که مجرد است و با افراد متعدد وارد رابطه میشد. از یک سری شگرد استفاده میکرد. به یک سری که اخلاق های خاص داشتند، مثل خانم ش، پیشنهاد ازدواج میداد و به یکسری که خیلی موضوع ازدواج برایشان مهم نبود ولی برایشان مهم بود که طرف متأهل نباشد، مجرد نمایی میکرد. اینها را هم خودش تعریف میکرد و هم خودم می دیدیم.»
آقای «ث» ادامه میدهد: «یک کارآموزی به شرق آمده بود و بعد از ده روز رفت ولی نگفت چرا رفت. او بعدا با خانواده ما صمیمیت پیدا کرد و هنوز هم با خانواده ما رفت و آمد دارد. چند وقت پیش از او پرسیدم که چرا به یک باره از شرق رفتی گفت به خاطر گیر دادن های م.خ رفتم. اخیرا که روایت های آزار علیه م.خ منتشر شده بود، زنگ زد و گفت بعد از این که من مجردم شدم،(این خانم مورد اشاره در زمان کارآموزی در شرق مجرد بوده و بعدا ازدواج میکند) م.خ به من پیام داد و گفت یک موضوعی پیش آمده که باید حتما من را ببیند. در کافه ای که همدیگر را دیدیم به من پیشنهاد ازدواج داد و گفت که اشتباه کردم که همان سال ۹۵ به تو پیشنهاد ازدواج ندادم.»
به غیر از مطالبی که به صورت مستقیم از افرادی با هویت مشخص بیان شد روایت های دیگری هم وجود دارد که البته این گروه شش نفره نتوانسته هویت آزار دیده ها را محرز کند. برای مثال در موردی یک خانم فعال سیاسی و مدنی در مراجعه ای که به منزل م.خ داشته مورد آزار قرار گرفته است. هویت او برای دو تن از اعضای گروه شش نفره محرز شده اما این خانم حاضر به مصاحبه با گروه ما نشده است.
در موردی دیگر خانمی میگوید: «م.خ به من پیام داد و گفت که باید تو را ببینم موضوع مهمی پیش آمده است. من اول مخالفت کردم ولی او خیلی پیگیر شد و گفت موضوع امنیتی است و از طرفی به خاطر پسرم نمیتوانم از خانه خارج شوم به همین خاطر تو به خانه من بیا. بالاخره من قبول کردم و به خانه اش رفتم. وقتی آن جا رسیدم گفت پسرم در محوطه در حال بازی است. شروع به حرف زدن کردیم. او از موضوعات بی ربط مختلفی حرف میزد و مدعی میشد که در جاهایی اسم من ذکر شده و وسط حرفها مداوم تعارف میکرد که مشروب بخورم و میگفت اینها خیلی خوبه. بعد از این که مقداری نوشیدم، متوجه اتفاقات بعدی نشدم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم که لباسم در وضع نامناسبی است و او در حال تلاش است تا لباسم را مرتب کند. من عصبانی شدم و ما با هم بحث کردیم من سعی کردم خودم را جمع و جور کنم. او دست من را گرفته بود و میگفت بلند بگو که عاشق منی و میخوای با من تو رابطه باشی. من خیلی حالم بد بود هرطور شده از خانه خارج شدم و در همان ساختمان نشستم و گریه کردم و فقط توانستم به چند نفر زنگ بزنم و بگویم چه اتفاقی افتاده است.»
هویت این خانم برای هیچ یک از اعضای گروه شش نفره محرز نشده است. اما خانمها «الف» و «ب» و آقای «ث» هویت این فرد را تأیید میکنند و میگویند او از مدتها قبل روایت آزار خود را برای ما تعریف کرده بوده است.
البته روایاتی از این قبیل درباره م.خ، به این مورد ختم نشده است. تاکنون دو تن از روزنامه نگاران زن که هویتشان برای اعضای گروه ما محرز شده، روایت هایی از اصرار او برای ملاقات با آنان در خانه شخصی اش داشته اند. در یک مورد م.خ یکی از این خبرنگاران را به خانه اش دعوت کرده و علی رغم پاسخ منفی وی، بر پیشنهاد و درخواست خود اصرار کرده است و بعد از شنیدن پاسخ منفی توسط این خانم روزنامه نگار و آزار خواندن رفتارش، دست از اصرار کشیده و توضیح داده است قصد آزار نداشته است. خانم روزنامه نگار دیگری که در توییتر روایتی از بیکاری خود و فشار ناشی از آن نوشته بوده است، توسط م.خ برای همکاری به خانه دعوت میشود. هرچند او این دعوت را نمیپذیرد و با او دیدار نمیکند اما میگوید برخی از دوستان آقای م.خ واسطه شده و اصرار داشتند با او دیدار کنم. او همچنین تأکید میکند که م.خ گفته خانه اش به نوعی دفتر کار اوست.
مصداقی از یک ساختار
موضوع آقای م. خ فقط یک مصداق از رفتارهایی است که در ساختار مردسالارانه فعلی مطبوعات شکل گرفته است. گروه ما تأکید دارد که این گزارش نمیتواند به طور سلبی یا ایجابی درباره هیچ کدام از این روایت های ذکر شده، اظهار نظر کند و بگوید که مثلا همه آنچه خانم «الف» یا خانم «خ» گفته حتما صحیح یا غلط است. ما برای صحت سنجی سخنان افراد ذکر شده، با آقای م.خ تماس گرفتیم اما او اعلام کرد که تمایلی به مصاحبه با ما در این باره ندارد. ولی در عین حال تأکید کرد که یک نکته به نقل از او در این گزارش ذکر شود. او گفت:«من پیشنهادم برای روشن شدن ماجرا این است که بیایم به حکمیت انجمن صنفی روزنامه نگاران تهران و افرادی همچون خانم مفیدی و یا گیسو فغفوری گردن بگذاریم. بالاخره یک نهادی وجود داشته باشد و به آن جا مراجعه کنیم و تا ماجرا روشن شود.»
جایگاه انجمن صنفی روزنامه نگاران تهران
این در حالی است که اعضای انجمن صنفی روزنامه نگاران تهران در مدتی که گروه شش نفره ما در حال تحقیق درباره حوادث مربوط به آقای م.خ بود، با چند تن از آزار دیده ها تحت عنوان یک کمیته ویژه تماس میگیرد و در صحبتی از آنان میخواهد از انتشار روایت آزار خود پرهیز کنند. جدای از این چند نفر از مرتبطین انجمن صنفی در گفت و گوهای مجزا با اعضای گروه ما چندین بار توصیه کردند که از انتشار این گزارش پرهیز کنیم چرا که منجر به بی آبرویی در مطبوعات میشود. حال این سوال مطرح میشود که رسالت انجمن صنفی در مواجهه با اقسام نابرابریهای جنسی و یا جسنیتی و آزارهایی از این جنس چیست؟ آیا عدم پیش بینی ساز و کاری کارآمد برای مقابله با تبعیض جنسیتی و مردسالاری در محیط کار، نشان های بر ناکارآمدی، عدم بیطرفی و ارتجاعی بودن یک تشکل صنفی نیست؟
انجام چنین تحقیقی در حقیقت واکنشی به فضای مردسالار رسانه و ناکارآمدی در ساختار انجمن صنفی روزنامه نگاران استان تهران که چکیده گفتمان پوسیده مردسالاری در مشی و واکنش آنها به حوادث اخیر موج میزند، است. از این رو، تأکید داریم تحقیق درباره این حوادث نه به مثابه یک موضوع شخصی بلکه به عنوان موضوعی در ساختار صنفی باید مورد توجه قرار گیرد.
درباره آزار جنسی که علیه خبرنگاران در مطبوعات وجود دارد گزارش های مختلفی منتشر شده و پیش از این رسانه ها به آن پرداخته اند. در این مجال نیز خانم سلماز ایکدر به عنوان روزنامه نگار با ما درباره وجود شرایط شکل گیری آزار در محیط مطبوعات صحبت کرده و این گونه توضیح میدهد: «بسیاری از روزنامهنگاران، فعالیت حرفهای خود را با کارآموزی در روزنامهها یا خبرگزاریها شروع میکنند. ساختار غیر متوازن قدرت در روزنامهها موجب ایجاد تصوری برای بسیاری از کارآموزان زن شده است که سوءاستفاده از قدرت در محیط کار را به عنوان بخشی از حقوق شخص بالاتر، برای مثال دبیر یک سرویس، سردبیر یا… درنظر میگیرند. این تصور القا شده است که اگر کارآموز سعی بر تبدیل خود از نیروی حقالتحریر به نیروی ثابت را دارد، برای ماندگاری در روزنامه یا خبرگزاری تلاش کند و بسیاری از موارد دیگر، باید با خواستههای دبیر یا شخص بالاتر از خود در محیط کار همراهی کند».
ایکدر تأکید میکند که« بسیاری از خواستهها به صورت علنی مطرح میشود و بسیاری دیگر به صورت غیرعلنی که در صورت دوم، به طور حتم در بسیاری از موارد قادر به واکنش صحیح نیستیم.»
او میگوید: «هر واکنشی که نشان داده شود، یک واقعیت پنهان میماند؛ این که در چنین وضعیتی شاید تعرض یا تجاوزی صورت نگیرد اما به سادگی، کارآموز را در رابطهای درگیر میکند که برای حفظ موقعیت شعلی خود، ناچار به همراهی با خواستههای فرد مقابل میشود و حتی شخص متجاوز به همراه دیگر همکاران مرد خود، شروع به انجام شوخیها یا رفتارهای نامناسب میکند. احتمالا این روزها در بسیاری از محیطهای کاری ایران، چنین رفتاری مسئلهای نه چندان پیچیده باشد اما در بسیاری از کشورهای دیگر، مدلی از تجاوز است.»
سوال مهم این است که چرا تعداد زیادی از این قربانیان- که در این گزارش هم کم نبودند- نه تنها سکوت که گاهی از در حمایت از آزارگر درمیآیند؟ ایکدر جوابش این است که «بخش عمدهای از سکوت قربانیان تجاوز و عدم اعتراض آنها به وضع موجود، به ناآگاهی آنها باز میگردد. به این معنا که حتی متوجه نیستند که مورد تجاوز قرار گرفتهاند. بخش دیگر هم به عواقب پس از اعتراف به مورد تجاوز قرار گرفتن، مربوط میشود.»
در نهایت جدای از قربانیان یک موضوع را باید برای همه شاغلان روشن کرد: «برقراری رابطه جنسی میان رییس و مرئوس در همه نقاط دنیا خطا است و به دلیل نابرابر بودن قدرت افراد، تجاوز محسوب میشود.»
قوانین بینالمللی
کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری در سال ۲۰۰۶ با شعار «آسیب به یک نفر، آسیب به همه است»، متعهد شد در برابر هر گونه تبعیض، ازجمله تبعیض جنسی/جنسیتی بایستد و در این راستا، اصول و سیاستهایی را تدوین کرد.
به این ترتیب، هرگونه رفتار خواسته یا ناخواسته با ماهیت جنسی که در مجیط کار، با هدف اعمال قدرت، ارعاب و تحقیر صورت گیرد، در زمره آزار جنسی میگنجد و ضروری است تشکلهای صنفی به شکل فعالانه ای نسبت به آن واکنش نشان داده و از حقوق تضعیف شده آسیب دیدگان و قربانیان دفاع کنند.
آزار و اذیت جنسی در محیط کاری به چهار گروه تقسیم میشوند:
جسمی:
لمس، نوازش، فشار دادن بدن دیگری و نیشگون گرفتن، چشم چرانی، چشمک زدن، دادن سیگنال جنسی و نیمه جنسی، ارسال پیام و ایمیل های جنسی و جنسیت زده، تماس فیزیکی غیر ضروری، حمله و…
کلامی:
اظهار نظرهای جنسی، گفتن جوک های جنسی، بیان یا پرسیدن درباره تخیلات جنسی، توهین بر اساس جنس و جنسیت یا رتبه جنسیت، تبدیل مباحث کاری به جنسی و پیشنهاد رابطه جنسی برای ارتقای شغلی
غیر کلامی:
نمایش تصاویر جنسی به شکل غیرمستقیم، مانند زمینه دسکتاپ، تقویم و موبایل و…، ارسال نامه ها و پیام جنسی ناشناس به افراد و شبیه سازی آواهای مربوط به روابط جنسی
سایر:
اجبار زنان به کار، پس از ساعت کاری و سفر
آزار جنسی به عنوان یک مسئله صنفی
آزار جنسی در محیط کاری از روابط قدرت ناشی میشوند و از این منظر، یک مسئله صنفی است و باید از قربانی _که اغلب زنان اند_ در جایگاه فرودست، در مقابل فرادست _که اغلب مردان اند_ حمایت شود؛ چرا که آنها در معرض اقسام تهدیدها قرار دارند. مخصوصا آن که دال مرکزی رفتارهایی که از آن به عنوان آزار جنسی یاد میشود، فرادستی مردانه است و با توجه به ساختار مردسالار جوامع، ازجمله جامعه ایران، این قبیل رفتارها طبیعی سازی شده است. به این ترتیب، قربانی نه تنها از سوی آزارگر بلکه از سوی جامعه نیز به اشکال مختلف سرکوب می شود و سکوت را بر احقاق حق ترجیح میدهد.
قربانیان
همانطور که پیشتر تأکید شد، قربانیان نسبت آزارگر در جایگاه فرودست قرار دارند. بنابراین زنان در مقایسه با مردان، به دلیل آن که نیروی کار ارزان قیمت تر محسوب میشوند، جایگاه شغلی متزلزلی که دارند و از حقوق قانونی محدودتری برخوردارند، نخستین گزینه برای آسیب هستند. همچنین نیروهای کار پاره وقت، کم درآمد، بدون قرارداد یا دارای قراردادهای غیر رسمی و کارآموزان میتوانند در معرض آزار و اذیت جنسی قرار گیرند. دشواری اثبات آزار جنسی و عدم حمایت عمومی و دعوت قربانیان به سکوت، به تشدید فشارها بر قربانی میافزاید.
از این رو، تشکلهای صنفی باید توجه ویژه ای به جایگاه این گروه داشته باشند و برای رفع فوری عوامل زمینه ای که ممکن است افراد را در معرض آسیب و آزار جنسی قرار دهد، تمهیدات لازم را پیشبینی کنند.
الزامات صنفی برای مقابله با آزار جنسی
۱- پیش بینی سیاست های مقابله با آزار جنسی در محیط های کاری و اطمینان از پایبندی به آن
۲- ایجاد ساختار برابر و امن برای زنان و مردان در محیط رسانه
۳-الزام ارائه خدمات کلینیکی به قربانیان، توسط کارفرمایان
۴- برگزاری برنامه های آگاهی بخش و آموزشی برای ارتقای آگاهی جنسی/ جنسیتی برای کارکنان
۵- تشکیل کمپین برای مقابله با آزار جنسی توسط افراد صنف
۶- آموزش نمایندگان صنف برای مقابله با آزار و ارائه خدمات مشاوره و حمایتی به قربانیان
۷- پیشبینی ساز و کاری موثر برای رسیدگی به موضوع آزار، ثبت شکایت و پیگیری سایر ابعاد آن
این گزارش میتواند شروعی برای کسب و گسترش آگاهی از حقوق افراد باشد. چنان که بسیاری از افراد از حوادث سیاه مطبوعات مانند اصناف دیگر نیز مطلع هستند اما به دلایل مختلف از بیان آن پرهیز دارند. این قبیل حوادث تنها مختص به مطبوعات نیست و در اصناف دیگر هم وجود دارد اما شروع به روشن کردن فضا و تلاش برای جلوگیری از آزار در صنف مطبوعات به عنوان یکی از اصناف پیشرو در دفاع از حقوق فرودستان، میتواند قدمی مهم و سرمشقی برای همه اصناف باشد.
تیتر گزارش روزنامه شرق، ۲۴ مرداد ۱۳۹۴
۲. این گروه متشکل از عاطفه مرادی، مریم وحیدیان، فرحناز غالبی، شیما شعاعی، سارا محسنی و مهدی روزبهانی با انتشار اطلاعیهای کار خود را در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۹۹ شروع کرد.