جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

روز کارگر در یک جامعه‌ی نئولیبرال – جان کوفاس؛ برگردان: مسعود امیدی

روز کارگر در یک جامعه‌ی نئولیبرال [۱]
جان کوفاس[۲] -۳۰ آوریل ۲۰۱۸
برگردان: مسعود امیدی

« مقدمه‌ی مترجم :

برنامه‌ریزی و تلاش برای جذب بخش‌هایی از طبقه‌ی کارگر و توده‌های کار و زحمت، رویکردی است که احزاب راست به‌ویژه راست پوپولیست در سراسر جهان دنبال می‌کنند که دقیقاَ نتیجه‌ی ضعف جنبش کارگری و چپ انقلابی است. افت آگاهی طبقاتی در نتیجه‌ی کاهش فعالیت برنامه‌ریزی شده، هدفمند، کنش‌گرایانه و فعال (به جای واکنشی و پاسیف)، نتیجه‌ی عدم اعتماد به نفش جنبش چپ انقلابی پس از بحران ناشی از فروپاشی در سطح جهانی و تهاجم ایدئولوژیک و سیاسی بورژوازی و نظریه‌پردازان رنگارنگ آن در همدستی با چپ رفورمیست و بی‌خطر از یک سو و تخریب انسجام اجتماعی و تشکیلاتی طبقه‌ی کارگر در نتیجه‌ی پیاده‌سازی دستور کار نئولیبرالی در کشورهای مختلف به وضعیتی انجامیده است که چپ را در حاشیه قرار داده است. و تأسف‌بار آن است که این در شرایطی است که پیامدهای فاجعه‌بار پیاده‌سازی دستور کار نئولیبرالی در همه جای جهان به حذف دستاوردهای مبارزاتی طبقه‌ی کارگر و افزایش فاصله‌ی طبقاتی و فقر و فلاکت کارگران و توده‌های مردم منجر شده است که منطقاَ باید زمینه‌ی مناسبی برای تشدید و تعمیق مبارزه‌ی طبقاتی و افزایش وزن اجتماعی و سیاسی  طبقه‌ی کارگر و چپ گردد. چپ انقلابی بدون خودباوری و اعتمادبه‌نفس، کار برنامه‌ریزی‌شده و فعال و اقدامات کنشگرایانه در جنبش کارگری، بدون به‌روزکردن درک خود از مفهوم گسترده‌ی طبقه‌ی کارگر برابر تعریف مارکسیستی که طیف‌های وسیع زحمتکشان مزدبگیر و فروشنده‌ی نیروی کار را شامل می‌شود و بدون همکاری فعال با جنبش‌های دموکراتیک، زنان، جوانان، محیط زیستی، مهاجران و … و سایر جنبش‌های مترقی در نقاط مختلف جهان و از همه مهم‌تر بدون غلبه بر سکتاریسم و فرقه‌گرایی مزمن موجود در جنبش چپ، قادر نخواهد بود در متن مبارزه‌ی اجتماعی و سیاسی نقش شایسته‌ای ایفا نموده و از شانس تبدیل‌شدن به آلترناتیو و کسب هژمونی برخوردار شود. تردید نباید کرد که در چنین شرایطی، همواره مخاطره پیوستن بخش‌های کمتر آگاه طبقه‌ی کارگر به نیروهای راست و شکل‌گیری گرایش‌های فاشیستی در جوامع در قالب‌هایی چون پوپولیسم راست، بناپارتیسم و … ، جنبش های مترقی و انقلابی را تهدید می‌کند. این به هیچ وجه محدود به کشورهای کم‌توسعه هم نمی‌شود. آخرین مطالعات آکادمیک در حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی در آمریکا نیز نشان از تضعیف و تخریب نهادهای دموکراتیک و حقوق نهادینه شده‌ی توده‌های مردم تحت نئولیبرالیسم و به‌ویژه حاکمیت راست پوپولیست دارد. »

مقاله‌ی مجله‌ی فوربس[۳] تحت عنوان “در اول ماه مه، کمونیسم یک شوخی شرم آور است”، پیروزی نئولیبرالیسم و پایان‌دادن به فستیوال کارگران را اینچنین اعلام کرد: “زمانی اول ماه مه بزرگترین جشن خودستایی (برای جنبش کارگری) بود، امروز اول ماه مه، روز سیگنال اضطراب[۴] برای کمونیسم جهانی است. فقط نیم‌قرن پیش، (این جنبش) غیرقابل کنترل به نظر می‌رسید، اکنون کمونیسم با احیای این فستیوال دقیقاَ قابل سرزنش است. درست برعکس، اتفاقا این چپ است که بیشتر می‌خواهد آن را فراموش کند … قبل از این که بتوان عبرت پشت مرگ کمونیسم را به طور گسترده‌تری به اجرا گذاشت، “[۵]

فوربس با معرفی مبارزه‌ی کارگران برای عدالت اجتماعی در جهت رژیم شوروی،  فرض می‌کند که حقوق کارگران هیچ مشروعیتی در قرارداد اجتماعی ندارد، مگر اینکه توسط ساختار نهادی نئولیبرال به‌گونه‌ی دیگری در باره‌ی آن استنتاج شود. در دنیایی از آسیب‌شناسی خودشیفته‌ی “خودمحور” که بیانگر جلوه‌ای از چگونگی غلبه‌ی فرهنگ هژمونیک بر بشریت است، ارزش‌های انسانی جمع‌گرایانه، ضد وضع موجود نئولیبرال است. فرهنگ غالب به فرد، شیفتگی خود و طرد جامعه‌ی واقعی که جامعه‌ای مجازی به جای آن جایگزین شده است، را تلقین می‌کند، جایی که خود او یک کالا بوده و ویژگی‌های ضدانسانی به‌صورتی غیرعمدی توسط ساختار نهادی ترویج می‌شود که در آن هویت افراد، پیرامون دارایی‌های مادی همچون مجراهایی برای خوشبختی سرشته شده است. علی‌رغم غفلت گسترده، سوء‌استفاده و استثمار مالی از افراد مسن در خانه‌های فرسوده‌ی سالمندان، و علی‌رغم اینکه داشتن کودکان با تحصیلات کم، واقعیتی آشکار است، چنانکه شکاف فقیر- ثروتمند و فقر در سراسر یک اقتصاد روبه‌رشد در حال افزایش است، فرهنگ مسلط به‌صورت پیوسته به‌گونه‌ای بر فرد تأثیر می‌گذارد تا رفاه بشریت را طرد کرده و فقط به خود و واقعیت مجازی یک جهان کالایی متمرکزشود.

چگونه تمدن تا این سطح انحطاط پیدا کرده است که نخبگان آن به‌صورت علنی اعلام می‌کنند که مگر هرچه به نام “پیشرفت” انجام‌شده است، برای همه‌ی بشریت است؟ چگونه جهان چشم بر استثمار سیستمی شناسایی‌شده با اقتصاد بازار به‌عنوان امری عادی در متن یک جامعه‌ی “دموکراتیک” بسته و نیروی کار را به‌عنوان دشمن آن شناخته است؟ خارج از ضداتحادیه‌ای بودن، که یک عبارت تقلیل‌گرایانه برای سرمایه‌داری رفاه طرفدار شرکتی است، فرهنگ غالب بی‌توجه به آنچه لیبرال‌ها و محافظه‌کاران بورژوازی اعلام می‌کنند، در عمل ضدانسانی بوده و این ادعاهای لیبرالی در تناقض با سیاست‌های زیانبار آن‌ها برای کارگران است که به صورت پیوسته حواس آن‌ها را به سوی ملی‌گرایی‌، نظامی‌گری، دین و انواع مسائل دیگری پرت می‌کند که قصد آن حفظ نظم اجتماعی ناعادلانه‌ی و فرهنگ ضدانسانی موجود است.

در برابر ‌زمینه‌ی جنگ آشکار کار با سرمایه و دولت، جنگی که پس از سال ۱۹۴۵ – ظهور جنگ سرد – شدت‌گرفت و پس از ۱۹۸۰ به صراحت خصمانه‌تر شد – ظهور نئولیبرالیسم – اهمیت روز اول ماه مه به چنان درجه‌ای کاهش یافته است که حتی شصت و شش کشوری که هنوز رسماً این روز را برای بزرگداشت کارگران جشن می‌گیرند، این کار را به صورت صوری و با لفاظی‌های پوپولیستی پوچ انجام می‌دهند، در حالی که سیاست‌های عمومی این کشورها به جهت دیگری اشاره دارد. دولت‌ها سیاست‌های ضد‌کارگری مطابق با نئولیبرالیسم که هدف آن تشدید انباشت سرمایه به هر قیمتی برای جامعه است، از جمله جنگ‌هایی که میلیون‌ها نفر را از خانه‌های خود آواره می‌کند، و تحرک اجتماعی رو به پایین با تمام عواقب آن از ضعف سلامتی تا عدم دسترسی به آموزش و مسکن مناسب را دنبال می‌کنند. برای حمایت از بنگاه های خصوصی، که در صورت عدم عملکرد دولت و آژانس‌های آن به‌عنوان مجراهای انتقال درآمد از عموم مردم به ثروتمندترین بخش سقوط می‌کردند، دولت دائماً درآمد خود را از برنامه‌های اجتماعی در جهت منافع شرکت‌ها منتقل می‌کند، همه‌ی این کارها را هم به نام رشد اقتصادی انجام می‌دهد که مترادف با انباشت سرمایه‌داری است.

درواقع مضحک است که ایالات متحده، جایی که منشأ اول ماه مه است، دولت هرگز این روز را جشن نگرفته است، اما در عوض آن را از زمان آیزنهاور “روز قانون و نظم” اعلام کرده است. این نشان‌دهنده‌ی تحقیر کارگران توسط یک دولتِ تحتِ کنترل سرمایه‌داری و تصمیم برای جلوگیری از نیروی کار برای مطالبه‌ی صدایی در سیاست‌های عمومی است، همانطور که در قرن نوزدهم زمانی که با کارفرمای متخاصم خشمگین و مورد حمایت دولت روبرو شد، این کار را کرد. امروز بسیاری از جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها به‌صراحت و بدون عذرخواهی، امتیاز انحصاری سرمایه‌داری بر سیاست های عمومی را تصدیق می‌کنند. میک مولوانی[۶] مدیر دفتر حمایت مالی مصرف‌کننده[۷]، بدون شرمندگی ۱.۳۰۰ مدیر بانکی را دعوت کرد تا با کمک مالی به سیاستمداران طرفدار مقررات‌زدایی بانکی و جلوگیری از حمایت از مصرف کننده، به او کمک کنند تا آژانس خود را بیش از آنچه در حال حاضر است، به یک موسسه‌ی طرفدار بانک تبدیل‌کند.  “ما در دفترم در کنگره سلسله مراتبی داشتیم. اگر شما لابی‌گری هستید که هرگز به ما پولی نمی‌دهید، من با شما صحبتی ندارم. اگر شما لابی‌گری هستید که به ما پول داده‌اید، ممکن است با شما صحبت کنم. “

سخنرانی مولوانی[۸] با اعتراف صادقانه به درجه‌ی پیروزی نئولیبرالیسم، نشانگر درجه‌ای است که اکنون سرمایه در جنگی عادی‌شده از نظر سیاسی علیه نیروی کار و جامعه درگیر آن است. این تفاوت زیادی نسبت به آنچه که در دوران پس از جنگ داخلی وجود داشت، یعنی زمانی که جنبش نوپای کارگری در آمریکا در مبارزه برای حداقل دستمزد، ایمنی و انواع سوء‌استفاده‌ی کارفرمایان از جمله از کودکان و زنان با نیروهای به‌هم‌پیوسته‌ی کارفرمایان و دولت روبرو شد، ندارد. تخمین زده می‌شود که ۳۵۰۰۰ کارگر، عمدتاَ مهاجر ایتالیایی و ایرلندی، در اول ماه مه ۱۸۸۶ در آنچه که به کشتارِ “های‌مارکت”[۹] معروف شد، در شیکاگو اعتصاب کردند. آنها خواستار یک روز کاری ۸ ساعته، دستمزد عادلانه، ایمنی کار، لغو کار کودکان و پایان استثمار نیروی کار از سوی مدیریت در محل کار شدند. پاسخ دولت به اعتصاب کارگران، برخورد پلیسی و اتخاذ اقدامات سخت‌گیرانه علیه هر کارگری بود که پس از آن سعی در سازماندهی اعتصاب داشت. ویلیام جِی آدلمن[۱۰]، بنیانگذار انجمن تاریخ کار ایلینوی و معاون رئیس این انجمن، به‌درستی اظهار‌داشت: “هیچ رویدادی بیش از ماجرای های مارکت شیکاگو، بر تاریخ نیروی کار در ایلینوی، ایالات متحده و حتی جهان تأثیر نگذاشته است. این کار با یک گردهمایی در تاریخ ۴ مه سال ۱۸۸۶ آغاز شد ، اما پیامدهای آن هنوز هم احساس می‌شود. گرچه این گردهمآیی مجدد در کتاب‌های درسی تاریخ آمریکا گنجانده شده است، اما تعداد کمی از افراد این رویداد را به‌طور دقیق معرفی  یا به اهمیت آن اشاره می کنند. “

همانطور که آدلمان اشاره کرده است، گرچه سیاست‌های ضدکارگری از دهه‌ی ۱۹۸۰ تحت عنوان نئولیبرالیسم در جهان گسترش‌یافته است، جامعه‌ی آمریکا بیش از بسیاری از کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری، ضدکارگر است. با اینکه پلیس مانند قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دست به کشتار کارگران برای خاموش کردن آن‌ها نمی‌زند، دولت نئولیبرال معاصر، سیاست‌هایی را در‌پیش‌گرفته است که برای سرکوب نیروی کار سازمان‌یافته و خاموش‌کردن هرگونه صدای مخالفت با دولت رفاه شرکت‌ها [۱۱]طراحی شده‌اند. به‌موازات تاثیرگذاری یک نظم نهادی مبتنی بر بازار بر همه‌ی جنبه‌های جامعه، از جمله هویت شخصی، رفاه‌گرایی شرکتی نئولیبرالی، جایگزین سرمایه‌داری رفاه اجتماعی شده است. هدف نئولیبرالیسم، برگرداندن زمان به عقب و مراحل اولیه‌ی توسعه‌ی سرمایه‌داری است که کارگر در آن از هیچ حقی برخوردار نبوده و نقش دولت این بود که به‌عنوان مجرائی برای انباشت سرمایه‌ی خصوصی عمل‌کند. اگرچه تکامل نهادی جامعه، بازگشت به شرایط اجتماعی قرن نوزدهم را اجازه نمی‌دهد، اما روند این است که برای تسریع در انباشت سرمایه، آثار رفاه اجتماعی هرچه بیشتر زدوده شود.

چه نئولیبرالیسم تحت الگوی کثرت‌گرایانه‌ای عمل‌کند که در آن آثار رفاه اجتماعی و تنوع به‌عنوان بخشی از ساختار قانونی باقی می‌ماند، و چه تحت الگوی اقتدارگرای پوپولیستی که خواستار زدودن پلورالیسم و ​​رفاه اجتماعی است، هدف آن انباشت سرمایه از طریق انتقال عظیم درآمد از نیروی کار و طبقه‌ی متوسط ​​به درصد ناچیز ثروتمندترین‌ها در جهان است. کارفرمایان در متقاعد‌کردن دولت برای سرکوب جنبش کارگری در شیکاگو از طریق تدابیر قهرآمیز در دهه‌ی ۱۸۸۰ یا اعدام تعدادی از رهبران کارگری در پیامد آن، و در نتیجه فرستادن پیامی محکم به جهان درباره‌ی عدم پذیرش حقوق کارگران، حقوق شهروندی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی. هیچ مشکلی نداشتند. کشتار نفرت‌انگیز مرکز های‌مارکت شیکاگو،  میراثی از مبارزات طبقاتی را با طنینی در سراسر جهان به‌جاگذاشت و افسانه‌ی دموکراسی بورژوایی به‌عنوان نمایندگی مردمِ خارج از طبقه‌ی سرمایه‌دار را آشکار کرد. از زمان کشتار مرکز های‌مارکت تا زمان رکود بزرگ[۱۲]، سیاست‌های ضداتحادیه‌ای و ضدکارگری از ویژگی‌های دولت ایالات متحده بود که در این هنگام روزولت با زیرکی جنبش کارگری را به منظور پذیرفته‌شدن عضویت کارگران در حزب دموکرات گسترش داد تا چنانچه به عنوان بخشی از این حزب همکاری کنند، در نتیجه‌ی آن از جنبش کارگری رادیکالیسم زدایی کرده و مبارزه‌ی طبقاتی را در ازای یک دولت رفاه اجتماعی[۱۳]، تابع و تحت کنترل سرمایه قراردهد.

مخالفت مترقی پس از جنگ ویتنام با فرهنگ ضداجتماعی نئولیبرالی، در بیشتر کشورها توسط احزاب سیاسی نئولیبرال کثرت‌گرا که ادعا می‌کردند نماینده‌ی همه‌ی طبقات در متن نظم اجتماعی موجود هستند، پذیرفته شد. همه‌ی گروه‌های هویتی، از اقلیت‌ها‌، زنان، افراد مسن، طرفداران سبک زندگی جایگزین[۱۴]، گروه‌های محیط‌زیستی و غیره زیر چتر بزرگتر یک حزب سیاسی کثرت‌گرا به نمایش‌گذاشته شدند. به‌همین‌ترتیب، گروه‌های هویتی محافظه‌کار و راست‌گرا، مذهبی، ملی‌گرا، نظامی‌گرا، بیگانه‌هراسی، نژادپرست‌، زن‌ستیز و غیره تحت چتر کمپ سیاسی پوپولیست/اقتدارگرا نئولیبرال مانند حزب جمهوری خواه ترامپ قرار گرفتند. چپ نماینده‌ی طبقه‌ی کارگر -که شامل طبقه‌ی متوسط ​​پایین نیز می‌شود – صدای بسیار ضعیفی دارد که در آمریکا که از نظر تاریخی ضدچپ است، مانند اکثر کشورهای غربی بسیار درحاشیه‌ قرارگرفته‌است. جنبش کارگری به جای پیوستن به اردوگاه چپ مترقی، توسط احزاب سیاسی نئولیبرال از انواع کثرت‌گرا یا پوپولیست به همکاری جلب شده است، درنتیجه جامعه تحت یک سایبان تمامیت‌خواه فعالیت می‌کند که در آن انتخاب‌ها بین احزاب کثرت‌گرای نئولیبرال یا کثرت‌گرایان پوپولیست با کیفیت‌های متفاوتی است که با توجه به کشمکش‌های طبیعی بین نخبگان سیاسی و مالی، اردوگاه‌های مختلفی را انتخاب می‌کنند. رئیس‌جمهور ماکرون به نمایندگی از اردوگاه نئولیبرال کثرت‌گرا در فرانسه به‌همان‌اندازه نظامی‌گرا و ضدکارگری است که ترامپ نماینده‌ی اردوگاه نئولیبرال پوپولیست در ایالات متحده است. نمایندگی کارگران در این دولت‌ها وجود ندارد. فرانسه که دارای سیستم پارلمانی است، یک حزب مخالف‌ سرمایه‌داری غیرانقلابی داردکه به هر جهت مورد آزمون قرار نگرفته و قبل از دستیابی به قدرت باید مسیری طولانی را طی‌کند.

در عصر نئولیبرال که بر همه‌ی جنبه‌های زندگی مسلط است، ایجاد سوسیالیسم واقعی غیرقابل دستیابی به‌نظرمی‌رسد و مردم را دچار تقدیرگرایی یا اعتقاد به سرنوشت می‌کند. بااین‌حال، تناقضات نظم نئولیبرال و تضادهای بیشمار در این نظم اجتماعی، شالوده‌های نظم اجتماعی جدیدی را بر روی خاکسترهایی از آنچه که در حال فروپاشی است، خواهد ساخت. اعلامیه‌های مجمع ملت‌های آسیا و اروپا[۱۵] در دو دهه‌ی گذشته به برخی از مشکلات ساختاری وضع موجود نئولیبرال آنگونه که توسط سران کشورها بیان شده است، اشاره می‌کنند. با این حال، همانگونه که یازدهمین اجلاس آسیا-اروپا در ژوئیه ۲۰۱۶ نشان می‌دهد، این اعلامیه‌ها صرفاً لفاظی باقی می‌مانند:

کار برای جایگزین‌های جامع، عادلانه و متعادل در آسیا و اروپا. یازدهمین فوروم ملت‌های اروپا و آسیا استراتژی‌هایی را در زمینه‌ی موضوعات اصلی یا چشم‌اندازهای مردمی مطرح کرده که نشان‌دهنده‌ی امیدهای شهروندان دو منطقه است. این استراتژی‌ها عبارتند از:

  • عدالت دانش فنی، حقوق سرزمینی، دسترسی برابر به آب و مشارکت – رفتن فراتر از استخراج گرایی[۱۶]
  • حق حاکمیت غذایی / امنیت غذایی – سوء تغذیه‌ی زیر صفر
  • عدالت اقلیمی – حرکت به سمت تولید و استفاده از انرژی پایدار و اتلاف صفر
  • تجارت، تولید و سرمایه گذاری عادلانه‌ی اجتماعی
  • عدالت اجتماعی – حمایت اجتماعی برای همه ، کار شایسته و معیشت پایدار، عدالت مالیاتی و سایر حایگزین‌های تساوی‌گرا در برابر بدهی ها و ریاضت اقتصادی
  • ایجاد صلح و امنیت انسانی – پاسخ به مهاجرت، و بنیادگرایی و تروریسم
  • دموکراسی مشارکتی ، برابری جنسیتی و حقوق اقلیت‌ها

http://www.aseminfoboard.org/events/11th-asia-europe-peoples-forum-aepf11 یازدهمین نشست [۱۷] مجمع ملت‌های آسیایی و اروپایی روی برخی از مشکلات بدون تجزیه و تحلیل علل اصلی آن‌ها، یعنی سیاست‌های نئولیبرالی جهانی، که همان سران کشورهای امضاکننده آن‌ها را دنبال می‌کنند، دست می‌گذارد. آن‌ها ضمن موافقت در مورد ماهیت بهم پیوسته‌ی بحران‌های سرمایه‌داری و تصدیق چنین بحران‌هایی، علت دوقطبی‌شدن بیشتر اجتماعی- فقر، نابرابری، بیکاری و ناامنی -، مایل نیستند از همان سیستمی که بحران‌ها را به‌وجود می‌آورد، دست‌بردارند. آن‌ها بااینکه به‌راحتی اعتراف می‌کنند که “ما به‌طور فزاینده‌ای درحال تجربه‌کردن تسخیر شرکت‌ها هستیم” که به موجب آن شرکت‌های چند‌ملیتی و ملی در مورد زندگی و معیشت ما تصمیم می‌گیرند، اما حاضر نیستند در این زمینه کاری انجام دهند. هیچ دولتی برای تشویق جنبش‌های مترقی، کارگری و اجتماعی اصیل مردمی که می‌توانند پایه و اساس یک نظم جدید اجتماعی ریشه‌گرفته در عدالت اجتماعی باشد، کاری نمی‌کند. برعکس، هدف آن‌ها جلوگیری از بسیج کارگری، سازمان‌های اجتماعی مترقی است، البته بجز آن‌هایی را که به همکاری پذیرفته‌اند و تابع اهداف نئولیبرالیسم باشند. اینکه ایالات متحده اول ماه مه را برای بزرگداشت کارگران جشن نمی‌گیرد، بازتابی از تحقیر نیروی کار در فرهنگ غالب است. برای آن دسته از کشورهایی که رسماَ روز اول ماه مه را به‌طور رسمی جشن می‌گیرند، در حالی که سیاست‌های ضد کارگری نئولیبرالی را دنبال می‌کنند، اهمیت این تعطیلات تقریباً به‌همان اندازه‌ی ریاکارانه روزهای استقلال ملی کاهش یافته است – درحالی که برابری و عدالت اجتماعی یک رویای دور هستند، ظلم و ستم برای کارگران به عنوان یک واقعیت باقی می‌ماند.


[۱] https://countercurrents.org/2018/04/may-day-in-a-neoliberal-society/

[۲] Jon Kofas 

دکتر جان کوفاس – استاد تاریخ بازنشسته دانشگاه – نویسنده ده کتاب دانشگاهی و ده‌ها مقاله علمی است. کوفاس متخصص در اقتصاد سیاسی بین‌الملل دوره‌هایی را تدریس کرده و نوشته‌های بسیاری در مورد تاریخ دیپلماسی آمریکا و نقش بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول در جهان دارد.

[۳] Forbes

فوربس یک مجله‌ی تجاری آمریکایی است که متعلق به شرکت سرمایه‌گذاری Whale Media  و خانواده‌ی فوربس است. این مجله هشت بار در سال منتشر می‌شود و دارای مقالات تازه در زمینه‌های مالی، صنعت، سرمایه‌گذاری و بازاریابی است. فوربس همچنین در مورد موضوعات مرتبط مانند فن‌آوری، ارتباطات، علوم، سیاست و قانون گزارش می‌دهد. دفتر مرکزی آن در شهر جرسی، نیوجرسی واقع شده است. رقبای اصلی آن در گروه مجله‌های تجارت ملی شامل Fortune و Bloomberg Businessweek هستند. Forbes دارای یک نسخه‌ی بین‌المللی در آسیا و همچنین نسخه‌هایی است که تحت مجوز در ۲۷ کشور و منطقه در سراسر جهان منتشر می‌شود.

این مجله به دلیل لیست و رتبه‌بندی‌اش از جمله ثروتمندترین آمریکایی‌ها (فوربس ۴۰۰) ، ثروتمندترین افراد آمریکا، برترین شرکت‌های جهان  (Forbes Global 2000) ، لیست قدرتمندترین افراد جهان و میلیاردرهای جهان مشهور است. شعار مجله‌ی فوربس “تغییر جهان” است. رئیس و سردبیر آن استیو فوربس و مدیر عامل آن مایک فدرل هستند. در سال ۲۰۱۴ ، به یک گروه سرمایه گذاری مستقر در هنگ کنگ (Integrated Whale Media Investments  ) فروخته شد. (م- نقل از ویکی پدیا)

بدیهی است که این مجله یک رسانه‌ی ضدکارگری و ضدکمونیستی باشد. از این رو استفاده از داده‌ها و تحلیل‌های مجله باید بسیار محتاطانه و  اساساَ مستقل از رویکرد تحلیلی حاکم بر آن باشد تا مخاطب و خواننده را دچار نتیجه‌گیری های اشتباه نکند. با اینکه آمارهای اینگونه مجلات و منابع رسانه‌ای در مواردی قابل استناد و استفاده هستند، اما چنانچه متأثر از رویکرد تحلیلی مجله باشد، می تواند خواننده را دچار گمراهی کند (م)

[۴] Mayday

یک سیگنال وضعیت اضطراری رادیویی بین‌المللی است که توسط کشتی‌ها و هواپیماها در شرایط بحران برای اطلاع رسانی مورد استفاده قرار می گیرد. (م)

[۵] https://www.forbes.com/sites/realspin/2013/04/30/on-may-day-communism-is-a-much-closeted-joke/#5e68b35c5c83

[۶]  Mick Mulvaney

[۷] the Consumer Financial Protection Bureau

[۸] Mulvaney

[۹] Haymarket Massacre

 رویدادهای مرتبط با اعتصاب اول ماه مه شیکاگو ، شلییک پلیس به کارگران و کشتار آن‌ها، انفجار بمب و کشته شدن تعدادی پلیس، محاکمه‌ی کارگران و صدور احکام اعدام و زندان برای آن‌ها و همه‌ی آنچه که تاریخچه روز کارگر در شیکاگو را تشکیل می‌دهد، در اینجا واژه نظر است.  (م)

[۱۰] William J Adelman

[۱۱] corporate welfare state

منظور از دولت رفاه شرکت‌ها در واقع دولتی در برابر دولت‌های موسوم به دولت رفاه برای عموم جامعه است که در نتیجه‌ی پیاده سازی اقتصاد کینزی در دوره‌ی کوتاهی پس از جنگ جهانی دوم در اروپا و آمریکا مطرح شد. این سیاست‌گذاری با یارانه‌های تخصیص‌یافته به ابرشرکت‌ها در برابر  پرداخت‌های رفاهیناچیز به فقرا یاکاهش و قطع این پرداخت‌هاست.  تخفیف‌های مالیاتی به شرکت‌ها و امتیازات ویژه‌ی دیگر نیز اجزائی از این سیاست هستند. در مجموع سیاست‌های جانبدارانه‌ی دولت از شرکت‌ها از طریق مجموعه اقداماتی که بعداَ دستور کار نئولیبرالی نامیده شد، تحت عنوان سیاست‌های طرفدار عرضه در برابر سیاست‌‌های طرفدار تقاضا یا مردم،  شالوده‌ی اساسی جهت‌گیری‌ای است که با عنوان رفاه دولتی برای شرکت‌ها از آن سخن گفته می‌شود. (م)

[۱۲]در اینجا رکود دهه‌ی ۱۹۳۰مد نظر است که بیانگر زمانی بیش از چهار دهه است. (م)

[۱۳] مجموعه سیاست‌های فرانکلین روزولت در این رابطه تحت عنوان New Deal شناخته شده است که به منظور کنترل جنبش نیرومند کارگری در آمریکا و متأثر از دولت‌های رفاه اجتماعی یا welfare state ها در اروپا شکل گرفت. (م)

[۱۴] alternative lifestyle

[۱۵] the Asia-Europe People’s Forum

[۱۶] Extractivism

منظور از استخراج گرایی، فرایند استخراج منابع طبیعی از زمین برای فروش در بازارهای جهانی است. اینگونه اقتصادها اساساً به استخراج یا برداشت از منابع طبیعی وابسته‌اند که به کشورهای دیگر صادر می‌کنند. این صادرت بدون هر گونه ارزش افزوده‌ای در کشور مبداء انجام می‌شود و اصطلاحاَ به آن خام‌فروشی نیز گفته می‌شود. بدین ترتیب اقتصاد این کشورها عملا بهره‌برداری از ارزش افزوده ناشی از فرآیند فرآوری محصولات صنعتی از مواد خام و منابع معدنی را به خریداران آن از کشورهای دارای فناوری واگذار می‌کند که به جریان ثروت از کشورهای فروشنده به کشورهای خریدار می‌انجامد.

[۱۷] The Asia-Europe Meeting (ASEM)

یازدهمین نشست مجمع ملت‌های  آسیایی و اروپایی یک فرایند غیررسمی گفتگو و همکاری است که ۲۸ کشور عضو اتحادیه‌ی اروپا ، ۲ کشور اروپایی دیگر با ۲۱ کشور آسیایی و دبیرخانه آسه آن  گرد هم می‌آیند. به هم مرتبط بودن ماهیت بحران‌های سرمایه‌داری و اعتراف به چنین بحرا‌هایی، علت دو قطبی‌شدن بیشتر اجتماعی – فقر، نابرابری، بیکاری و ناامنی- است . اما آن‌ها مایل نیستند از همان سیستمی که به عنوان زمینه‌ی اجتماعی و اقتصادی منجر به این بحران‌ها می‌شود، دست بردارند. (م)

https://akhbar-rooz.com/?p=111881 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x