جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

زبان بریده باز نمی­شود – اکبر کرمی

ایرانی­ های فارسی‌زبان در هر نقطه­ ای از پهنه ­ی ‌سیاست که ایستاده باشند، گاهی به ‌هم می‌رسند و کم‌وبیش هم‌‌‌داستان‌ و هم‌‌راه می‌شوند. زبان فارسی و خط فاربی(۱) (فارسی – عربی) یکی از آن هنگامه‌ها است که همه­ را کم ­وبیش کنارهم و در هم‌سایه‌گی برخی از محافظه‌کاران و جریان‌های راست قرار می‌دهد. شوربختانه بسیاری که بی‌واهمه از بنیادی‌ترین تغییرها در ساختارهای سیاسی، اجتماعی، دینی و فرهنگی هواداری می‌‌کنیم، اگر پا ی تغییر و اصلاح زبان فارسی و خط فاربی در میان باشد، به‌شدت محافظه‌کار می‌‌شویم و با هرگونه تغییر و اصلاحی (حتا در حد تبدیل “خانهء من” و “خانه من” به “خانه ‌ی من”) مخالفت می‌کنیم. شگفت‌انگیز است اگر بدانیم زمانی این رفتارها وارونه پیش‌رفته و کاتبی به ذوق خویش “خانه ‌ی من” را نخست به “خانه‌ی من”  و سپس با یک “ی” کوچک در بالای “ه” نوشته است که آرام آرام “ی” کوچک به “ء” دگردیسیده است.

رفتار و کردار محافظه‌کاران پهنه‌ ی زبان (و تا حدی فرهنگ) شگفت‌انگیزتر می‌شود، هنگامی که پای زبان‌های دیگر و زبان‌های مادری (در برابر زبان فارسی) در میان باشد. آن‌ها می‌توانند هر زبان دیگری را به آسانی در پای زبان فارسی قربانی کنند و تا مرز نفی هویت‌های زبانی و مادری پیش ‌روند. توسعه‌نایافته ­گی چهره­ ی مشترک ماست، که همیشه از یادها می‌رود.

این هسته ­ی سخت چیست؟ کجاست؟ و چرا روان ایرانی در این لایه تا این پایه شکننده و انعطاف‌ناپذیر می­نماید.

ناهم‌زبانی‌ها بر سر خط فاربی

با آن که خط عربی و آسیب‌شناسی کاربرد آن هم‌چون مادر خط فارسی سده‌ها مورد توجه بوده است، ناهم‌زبانی­­ها بر سر آن بسیار پردامنه و عمیق است(۲) گروهی با پیش‌گذاشتن مشکلات خط فاربی(۳) تا آن‌جا پیش می‌روند که برای اصلاح آن امکانی نمی‌گذارند و خط عربی را “آفت”، “مردار” و “بختک” زبان فارسی قلم‌داد می­کنند؛ و در برابر، هستند کسانی که هیچ ضرورت، دلیل و شوندی برای اصلاح زبان و خط در میان نمی‌بینند.(۴) از دوباره‌گویی آن­چه در نوشته‌ها، فرهنگ­‌ها و لغت­نامه‌ها ی گوناگون در رابطه با این گفت‌وگوهای درازدامن آمده است، می‌پرهیزم و کنج‌کاوان را به آن‌ها حواله می­دهم. تنها بگذارید بر این نکته تاکید کنم که ناهم‌زبانی بر سربنیادی‌ترین بن‌پاره‌های فرهنگی و ملی امر عجیب و غریب و ویژه­ ی ما ایرانی‌ها نیست؛ آن­چه عجیب و غریب و ویژه ­ی کشورها و ملت­هایی همانند ماست، ناتوانی ملی در گذار از دشواری‌هایی از این دست است که بازتاب ستبر توسعه‌نایافته گی است.(۵) 

پرویز ناتل خانلری در نوشته‌ای با سرنام “درباره ‌ی اصلاح خط فارسی” این دشواره را این ­گونه فشرده است: «موضوعی که باید مورد بحث قرار گیرد این نیست که آیا خط فارسی ناقص است یا نیست و آیا خط به‌تر و کامل‌تری برای نوشتن زبان ما می‌توان یافت یا نه؟ این مطالب آشکارتر از آن است که در آن‌ها جای گفت­گو باشد. باید در این باب بحث کرد که مشکلات تغییر یا اصلاح خط چیست و چگونه می‌توان از عهده‌ ی رفع آن‌ها بر‌آمد. هم­چنین آیا صلاح آن است که همین خط فعلی را اصلاح و نقص‌های آن را رفع کنیم یا آن که الفبایی دیگر اتخاذ نماییم،  و اگر قرار بر پذیرفتن الفبای تازه شد به‌تر آن است که الفبایی اختراع کنیم که در نظر ما کامل‌تر از الفباهای دیگر باشد، یا یکی از خطوطی را که در دنیا معمول است بپذیریم؟(۶)

آماج من در این نوشته ورود به این گفت­گوها ی پردامنه نیست، چه، هم من صاحب­نظر حرفه‌ای این پهنه‌ها نیستم و هم در باور و داوری من ادامه­ ی این گفت­وگو­ها – در آن در شکل و شمایل – راهی به رهایی نمی‌گشاید. آماج من آسیب‌شناسی بخشی از ناکامی‌ها و ناتوانی‌ها در این پهنه است؛ می‌خواهم نشان دهم که گره بنیادی کار کجاست؛ و چرا ما نمی­توانیم و نتوانسته‌ایم آن را باز کنیم.

زبان، خط و توسعه‌نایافته‌گی

از هنگامی که توسعه‌نایافته‌گی و انگاره‌ها ی توضیح‌دهنده ‌‌ی آن در ذهن و زبان نسل نخست روشن‌فکری ایران جاری شد تا امروز، زبان و اهمیت آن در عبور از این گردنه ‌ی دشوار همیشه مورد توجه بوده است؛ تا آن جا که برخی حتا زبان فارسی و خط عربی را هم‌چون یکی از موانع توسعه‌نایافته‌گی در ایران مورد کن‌کاش قرار داده‌اند.

اگر زبان و فرآورده‌ها ی آن را سیمای فرهنگ و مدنیتِ هر جامعه‌‌ای بپنداریم، آشکار است که هر برآورد، تعریف و واکرانه‌ای از توسعه‌نایافته‌گی بازتابی در زبان و انگاره‌های برسازنده‌ ی آن خواهد داشت؛ زبان هم می­تواند شکلی از توسعه‌نایافته‌گی باشد و هم انگاره‌ای در توضیح و آسیب‌شناسی آن. به زبان دیگر، زبان توسعه‌نایافته و توسعه‌نایافته‌گی یارغار یک‌دیگر اند؛ و شاید از همین روست که انگاره‌پردازان توسعه در ایران هم‌واره نیم‌نگاهی به مهندسی زبان، خط و اصلاح آن‌ها هم داشته‌اند. دست‌کم باید پذیرفت که میان زبان و خط و امکانات آن‌ها برای توسعه (که دربرگیرنده ‌ی گسترش زبان و زبان‌آموزی هم می‌شود) رابطه‌ای مستقیم هست.

توسعه‌نایافته‌گی، آوار جنگ جهانی دوم، بی‌سوادی و کم‌سوادی گسترده­ ی مردمان منطقه، زمانی برخی از روشن‌فکران جهان اسلام (ترک‌ها و در پی آن‌ها فارس‌ها) را در این باور استوارید که خط عربی از دشواری‌ها ی آموزش و سواد‌آموزی و ناچار توسعه‌نایافته‌گی در منطقه است. ترک‌ها همانند همیشه پیش‌تاز بودند و در ترکیه تغییر خط عربی را به لاتین در دستورکار قرار دادند؛ در آسیا ی میانه نیز – به ویژه در تاجیکستان – تغییر خط به سیرلیک (روسی) تجربه شده است. هر چند پیش‌برد این پندار در ایران ناتمام و ناکام ماند. اما اکنون می توان آن کارنامه را بالا و پایین کرد و بر پندار آن رویاپردازان بزرگ داورید.

۱- زبان و خط بخشی از هویت و آدمیت ما است؛ بخش بزرگی از مغز و ظرفیت­های شناختی آن به زبان، بنیادها و کنش‌ها ی پیرامونی آن مربوط است. ارسطو زبان را مجموعه ­ای از صداهایی می­دانست که حامل معناهایی در بیرون هستند. اما امروزه ما می­دانیم که معناها پیش از صداها و از درون مغز ما برمی‌خیزند؛ به پیشینیان، ژنتیک و چه‌گونه‌گی تحول نوع ما هم مربوط می­شوند. به زبان دیگر، نوعی گرامر عمومی و جهانی در زبان هست که در زبان­های گوناگون تکرار می‌شود.

زبان و خط پایه ­ی همه­ ی آموزش‌ها و یادگیری‌ها ی پسین در دوران کودکی و پس از آن هم هستند. مهندسی زبان و اصلاح خط نه تنها عمیق‌ترین لایه ­ها ی وجودی آدمی را لمس می‌کند، که بسیار حساس و گاهی برای ما نگران‌کننده هم است. به تعبیر جی­اف اسکینر آدمیان به ویژه در فرهنگ‌های سنتی به نظم‌های طبیعی (و کور) بیش‌تر اعتماد دارند تا نظم ­ها ی انسانی و برنامه‌ریزی شده، در نتیجه بخشی از ایستاده‌گی در برابر تغییرات زبان و خط و اصلاح آن‌ها را باید برآمد همین گرایش‌های پنهانی در نهاد آدمی دید. با این همه، نباید فراموشید که هویت امری ایستا و ثابت نیست. باید میان هویت و ایستاده‌گی در برابر تغییر که نمود کیش هویت است، تفاوت گذاشت. درک هویت آدمی و احترام به آن برآمد هوشیاری و سلامت روانی است، در حالی که کیش هویت از ناهوشیاری و نادانی‌های ما برمی ­خیزد و به نفی آدمیت ما می­انجامد. کیش هویت نماد سطحی از شی‌واره‌گی است. تنها یک انسان له‌شده ناگزیر است همه ­ی هویت خود را (که در شدن است) به پاره‌هایی از هویت فروکاهد و تغییر آن‌ها را به مشکل مرگ و زنده‌گی بدگردیسد.

زبان، خط و بن‌مایه‌های آن‌ها بخشی از هویت ما هستند، همه ­ی هستی ما نیستند؛ تغییر، اصلاح و حتا جای‌گزینیدن برخی از آن­ها یا پاره‌هایی از آن­ها با زبان‌ها یا خط‌های دیگر نه‌تنها همیشه ناگوار و ناپسند نیست که می­تواند (اگر به‌هنگام و با هوشیاری برنامه‌ریزی و پی‌گیری شود) بسیار پسندیده و رهاکننده باشد. توسعه و شکوفایی چیست، مگر(به قول ابوسعید ابوالخیر که به منظوری دیگر گفته است) “برخاستن و قدمی پیش گذاشتن.”  

۲- پیش‌نهاد تغییر خط از عربی به لاتین در جهان اسلام به طور چیره از پس انگاره‌ها ی نیرنگ و هم‌چون رفتاری براندازانه وارسی شده است. چنین برآوردی ما را از درک ظرفیت‌های زبانی و بیانی نمادها و ‌واژه‌ها به‌‌کلی بازداشته است. از اتفاق چنان‌چه بتوانیم سرنوشت خطوط و اعداد را با یک‌دیگر پی‌گیریم، آشکار است که اعداد عربی (فارسی/هندی یا اسلامی) داستانی به‌کلی دیگر داشته‌اند و به جهت ظرفیت‌ها ی بیانی گوی سبقت را از اعداد لاتین ربوده‌اند. اعداد لاتین همان مشکلی را داشتند که خط عربی دارد، و اگر قرار بود اروپایی‌ها – در کنار گذاشتن اعداد لاتین و پذیرش اعداد عربی- همانند ما رفتار کنند، جهان امروز، جهانی دیگر بود و بسیاری از آن‌چه را امروز داریم، نداشتیم. امروزه اعداد عربی و در مرکز آن اختراع هندی/ایرانی/ عربی یا اسلامی “صفر” در مرکز همه ‌ی داشته‌ها و نوشته‌ها ی جهانی نشسته است. انگار تاریخ شکست و استعمار هنوز هم‌چون دوال‌پایی برشانه‌ها ی ما سنگینی می‌کند و امکان تغییر و اصلاح را در هر شکلی و در هر پهنه‌ای از ما می‌ستاند.

۳- تغییر خط فارسی آشکارا آموزش زبان را در بسیاری از زبان‌ها به نوآموزان به ویژه خارجی‌ها آسان‌تر می‌کند. کسانی که در ترکیه، یا کشورهای دیگری که خطوط لاتین را پذیرفته‌اند، زیسته‌اند به آسانی می‌توانند بر این نکته داوری کنند.(۷)

۴- تغییر خط آموزش زبان و پیوسته‌گی نسل‌ها ی دوم و سوم مهاجران را روان‌تر می‌کند. گسترش خودسر و بی‌سر خط لاتین/فینگلیش در میان فارسی زبان‌ها ی نسل دوم و سوم در پهنه ‌ی رسانه‌های جدید بر این نکته شهادت می‌دهد.

۵- هرچند تغییر خط می تواند پیوسته‌گی زبانی مردم با تاریخ، فرهنگ و مرده‌ریگ‌ها ی نوشتاری آن‌ها را تا حدی دگرگونیده و تغییر دهد.(۸) با این همه، باید توجه داشت که چنین تغییر و تحدیدی از آن جا که می‌تواند به بازتعریف رابطه‌ ی مردم با زبان عربی و مرده‌ریگ‌ها ی دینی و مذهبی از یک طرف و بافته‌ها ی نیاکان و پیشینیان خود از طرف دیگر بیانجامد، سراسر منفی و نگران‌کننده نیست. ناپیوسته‌گی در هر دو پهنه می‌‌تواند به بازتولید برخی از “میم‌ها” ی زیان‌بار فرهنگی، دینی، مذهبی و ملی هم پایان دهد و راه توسعه‌ ی فرهنگی و سیاسی را در منطقه هم‌وارتر کند.

۶- ناپیوسته‌گی خط به معنای ناپیوسته‌گی زبانی نیست. به زبان دیگر، تغییر خط به معنای تغییر زبان نیست و اگر به گونه‌ای حساب­ شده و مناسب برنامه‌ریزی شود، به پیوسته‌گی ­ها ی بیش‌تر و باثبات‌تری می‌انجامد. بسیاری از فارسی‌زبان­ها که آشنایی چندانی با خط فاربی ندارند، به جهت دشواری‌ها ی این خط در گزند گسست از ریشه‌ها ی زبانی خود ­هستند، که با اصلاح و تغییر خط می‌تواند از میان برداشته شود.

۷- تغییر خط فاربی می‌تواند گام بسیار مهمی در گذار از توسعه‌نایافته‌گی­ هم باشد و هنایش‌ها و تاثیرات به‌سزایی در سرنوشت زبان فارسی و فارسی‌زبانان داشته باشد؛ زبان فارسی در پیوند خود با خط عربی تا حد بسیاری سرمایه‌ها ی ملی­، فرهنگی و تاریخی ایرانیان را با بافته‌ها ی دینی و یافته‌های معنوی هم‌سرشت و هم‌سرنوشت کرده است. تغییر زبان و فرهنگ به خودی خود بسیار دشوار و نفس‌گیر است، اما پیوند این بن‌پاره‌ها ی ملی به بافته‌ها ی دینی دشواری­ها ی ما را دوچندان و چندلایه­ می‌کند. دشواری توسعه‌نایافته‌گی، عربی و فارسی نیست؛ اما آشکار است گره خوردن توسعه‌نایافته‌گی به بن‌مایه‌ها ی دینی و مذهبی، گذار از توسعه‌نایافته‌گی را دشوارتر می‌کند.

۸- ما ایرانی‌ها به‌گونه‌ای دردناک و هم‌زمان هم خودبزرگ‌بین و هم خودکوچک‌بین هستیم؛ این روان‌رنجوری­ ملی راز ناکامی‌های بسیار ما در پهنه‌ها ی گوناگون است؛ کشوری توسعه‌نایافته و حاشیه‌ای در جهان‌های جدید با خاطره‌ای پرشکوه از تاریخ، تاریخی گران و طولانی (و به طور چیره متوهم). انگاره‌ها ­ی اصلاح و تغییر در اساس برآمد فرهنگ‌ها و ملت‌هایی هستند که بتوانند در برابر آیینه بایستند و خود را نقد کنند. طبیعی است برای ملتی که از یک طرف، خود را برگزیده و برتر از همه‌گان می‌داند (و برای اثبات آن هزار و یک دلیل و شاهد تاریخی دست‌وپا کرده است) و از طرف دیگر، هیچ چیز، جز یک تاریخ شکست و سرافکنده‌گی به دوش نمی‌کشد، آسان نیست بپذیرد خط ملی‌اش نارسا، ناتوان و ناکارآمد است.

۹- در دانش ترجمه گرایش ناگزیر و درستی هست که از ترجمه ی نام‌ها می‌پرهیزد. اگر این گرایش را بگذاریم در کنار فوران نام‌ها ی نو در زبانی همانند زبان انگلیسی/لاتین که حامل و مادر دانش جدید است، باید پذیرفت که در سال‌ها  آتی زبان فارسی لبریز از کلمات انگلیسی و لاتین خواهد شد. معنای دیگر این ادعا آن است که زبان فارسی (و بسیاری از زبان‌های حاشیه‌ای دیگر) به زودی (چه پسند ما باشد و چه نباشد) در دل زبان انگلیسی گوارده و ناپدید خواهند شد. به عنوان نمونه، به دانشی که با سرنام مدل استاندارد در فیزیک برای سروسامانیدن به ذرات بنیادین و مطاله ی آن­ها شکل گرفته است و همانند یک کارخانه ی پرکار تولید نام می­کند فکر کنید. بسیاری از فارسی‌زبان‌ها از درک این نام‌ها و دانشی که می‌کشند جامانده­ اند، چه‌گونه می­توان انتظار داشت آن‌ها از وام‌گرفتن این نام ­ها سرباز بزنند. زبان در نهایت چیزی جز نام ­ها و ابزاری برای نامیدن نیست. در این چشم انداز، طبیعی است زبان­هایی که از تولید (به طور کلی) و تولید دانش و نام‌ها ی علمی (به ویژه) باز می‌مانند از دایره ی زبان و زبانی‌گری هم باز خواهند ماند.

شوربختانه گرایشی در میان فارسی‌زبان‌ها هست که نمی‌گذارد آن‌ها زبان فارسی و امکانات آن را به درستی ارزیابی کنند. چنین گرایشی شاید ادامه ی نوعی ملی‌گرایی رومانتیک و سورال باشد که در پهنه ی سیاست با توهم ایران باستان و ادامه ی آن تا امروز خودفریبی می‌کند، و در پهنه ی زبان با افسانه‌سازی در مورد زبان فارسی و امکانات آن. با این همه، آشکار است که زبان ادامه ی مردمی است که با آن زبان سخن می‌گویند. به زبان دیگر، مردمی که سخن نمی‌گویند، یا سخنی برای گفتن ندارند، یا از گردونه ی سخن گفتن رانده شده‌اند، به زودی از گردونه ی زبان هم رانده خواهند شد. ملتی که در حلبی‌آبادها ی فرهنگی و علمی جهان جا خوش کرده است، به حلبی‌آبادهای زبانی در موزه‌ها ی تاریخ هم خواهد رسید.

۱۰– در تاریخ معاصر به ویژه پیش و پس از انقلاب ۵۷ از آن­جا حکومت­ها کم‌وبیش برآمد خواست و اراده­ ی مردم نبوده‌اند، از شجاعت، اراده و وجاهت لازم برای اندیشیدن به مشکل و چاریدن (چاره ­کردن) آن بی‌بهره بوده‌اند. فرهنگستان در هر دو دوره محدود به اراده­ ی حاکم و حاکم (به جهت فقدان حقانیت سیاسی) محکوم پسند عام و محافظه ­کاری رایج در اجتماع بود و هست. به زبان دیگر، زبان، خط و اصلاح آن‌ها هیچ‌گاه در فهرست الویت‌ها ی حاکم نبوده و نیست. تا آن هنگام، جریان روشن‌فکری و لایه‌ها ی باسواد و فرهیخته باید نقد ریشه‌های ستبر توسعه‌نایافته‌گی و پیوند عمیق آن با سنت محافظه‌کاری ایرانی (به ویژه در پهنه ­ی فرهنگ، زبان و خط ) را در دستور کار خود قرار دهد و هر تکاپویی را در و برای اصلاح زبان فارسی و خط فاربی هم چون فرصتی برای برون‌شد از بحران بنگرد تا شاید راهی به فردا و شکوفایی باز شود. زبان فارسی و خط فاربی را باید با بازکردن آن به جهان ­های جدید، زبان­های هم­سایه و ضرورت­های تازه پاسید (پاس داشت).

۱۱- گسترش و فراگیری نهادهای جهانی و رسانه ­های جدید اکنون دولت‌ها و حکومت­‌های محلی را از یکه‌­تازی در پهنه ­ی فرهنگ، زبان و رسانه بیرون رانده است؛ به ویژه و در شرایطی که این حکومت‌ها دمکراتیک نیستند و از توان و امکانات لازم برای پاسخ مناسب به خواست­های ملی بی ­بهره­. مهندسان فرهنگ، زبان و خط اگر اراده، برنامه و ایده‌ای برای اصلاح داشته باشند، لازم نیست در تارها ی پیدا و ناپیدای فرهنگستان‌های گوناگون گرفتار شوند. آن‌ها می‌توانند نامه‌های خود را به آدرس‌های دیگری همانند گوگل، فیس‌بوک و چندین نهاد کوچک و بزرگ دیگر پست کنند.

اکنون برای ما ایرانیان که بی‌حوصله و کم‌حافظه ایم و از نوعی مسوولیت‌ناپذیری ملی رنج می‌بریم، همه­ ی راه‌های فرار بسته است؛ دیگر نمی‌توانیم هم­چنان که عادت کرده‌ایم همه ­ی مشکلات را به گردن دیگران بیندازیم. حتا حکومت غیردمکراتیک و ناملی هم نمی­تواند بار ناتوانی و ناکامی ما را به شانه بکشد. اگر اراده، برنامه و ایده‌ای برای اصلاح دارید، بسم­ الله!

وقتی آموزگاران زبان فارسی متفکران قوم می‌شوند

شوندهای بسیاری در میان است که نشان می‌دهد در تاریخ ایران زمین هرزگاهی کاتبان، ادیبان و شاعران در قامت متفکران قوم ظاهر شده‌اند؛ و هنوز هم شوربختانه بسیاری از دبیران زبان فارسی همین نقش را بازی می‌کنند. تورم شعر در فرهنگ فاربی و شاعرانه‌گی که در قامت فلسفیدن ظاهر شده است به درهم‌آمیخته‌گی زبان اندیشه و شعر انجامیده و فقه لغت را جای‌گزین فلسفه و ملالغطی‌ها را جانشین فلاسفه کرده است. نه این که بخواهم از اهمیت زبان و واژه بکاهم! چه؛ هم‌چنان که برخی از فلاسفه ‌ی تحلیلی گفته‌اند: فلسفه چیزی جز فلسفه‌ ی زبان و زبان نیست! با این همه، نباید فراموشید که زبان‌دانی و شعرخوانی غیر از فلسفیدن در زیرساخت‌ها و بنیان‌ها ی زبان و خط و تبارشناسی آن‌ها است.

ادبای زبان فارسی ممکن است در خواندن متون کلاسیک کاربلد و توانمند باشند، اما خواندن حافظ و سعدی کجا، و اندیشیدن در موانع توسعه‌نایافته‌گی (که ممکن است از زبان سحرآمیز کسانی هم چون حافظ و سعدی در پیکره ‌ی فرهنگ ما تنیده ‌شده باشد) کجا!

باید اندیشه­ ی ایرانی (اگر چنین چیزی وجود داشته باشد) و ایرانیان را از سحر کلمات و تصاویر دل‌ربایی که شاعران بلندپرواز و کاربلد ما از ترکیب واژه‌ها و رنگ‌آمیزی کلمات پرداخته‌اند در امان داشت. گستاخی به ساحت شعر، شاعران و شاعرانه‌گی درمیان نیست؛ اما شاعر، هر چه­ قدر کاربلد، فیلسوف نمی‌شود و شعر هرچه‌قدر بلندمرتبه، فلسفه نیست. شعر، اگر شعر باشد – دست‌کم هر جا که محمل و حامل بیان اندیشه است – نارسا و دم‌بریده می­ماند؛ و به جای گره‌گشایی، گره‌ می‌اندازد. چه، شکاف‌ها ی شناختی در شعرهیچ‌گاه با نقد و نقب باز نمی‌شود، با واژه‌های قشنگ و تصاویر دل‌انگیز پر و گم می‌شود.

وقتی آموزگاران زبان فارسی متفکران قوم می‌شوند، مساله از درهم‌آمیزی نابخردانه ­­ی شعر و فلسفه هم می‌گذرد. چه، آن‌ها نخست خود را در جای شاعران می‌گذارند و سپس شعر را جای‌گزین فلسفه می‌کنند. این نادانی دوباره (مضاعف) دشواری اندیشیدن را در ایران بی‌چاره می‌کند.

هم‌چنان که فقها، و روزنامه‌نگاران را نمی‌توان و نباید متفکران قوم دید، ادبا را هم نمی‌توان و نباید در جای‌گاه متفکران قوم گذاشت. نه این که فقیه، روزنامه‌نگار یا ادیب نمی‌‌تواند به این جای‌گاه برسد، که فقه، روزنامه‌نگاری و ادبیات ابزاری نیستند که مسلح بودن به آن‌ها چنین امتیاز و امکانی را بیافریند. فلسفیدن و اندیشیدن بسیار بیش از کتاب‌خوانی، خبررسانی، زبان‌بانی و فقه‌دانی است.

نمونه ­ی کامل این دشواری در سرنام “غلط ننویسیم” از ابوالحسن نجفی آشکارید. دغدغه­ ی درست نوشتن، دغدغه‌ای به‌جا و مناسب است، اگر و تنها اگر، این دغدغه به وسواس “درست و نادرست” که در میان ما ایرانی‌ها فراگیر و آندمیک است، نیانجامد. و شاید در نقد و آسیب ­شناسی همین خطر بود که “اجازه بدهید غلط بنویسیم”(۹) پا به میدان ­گذاشت.

بگذارید این دعوا را به سرچشمه‌ها ی فلسفی و زبان‌شناسانه ­ی خود برگردانیم و حساب و کتاب­ها را یک‌جا تصویه کنیم.

غلط ننویسیم برآمد نوعی محافظه ­کاری ناسالم خطی، زبانی و فرهنگی است که در جان خود گذشته و درگذشته‌گان را به طور مطلق مبنا و محک درستی و نادرستی می‌داند و می‌نامد. چنین اصراری و چنان راه‌کاری – که به محافظه‌کاری‌ها ی دینی و مذهبی جاری هم می‌رسد، هیچ‌گاه آشکارا و بی‌پرده بیان نمی‌شود؛ چه­، بسیاری از این مدعیان به دشواری برساختن نوعی زبان مبنا و محک و معیار ناآگاه هستند؛ و این نادانی شوربختانه تا نفی اقلیت­های زبانی و حتا اکثریت ­هایی که سرکرده‌گی ندارند، ادامه می­یابد. بر این قرار “غلط ننویسیم” روایت خام “همانند ما بنویسید”  است. از این دگردیسی به ظاهر کم‌اهمیت تا نفی برخی از حقوق اساسی “دیگری” راه درازی نیست.

“دیگری” می‌تواند هر فارس‌زبانی باشد که با مدعی “غلط ننویسیم” هم‌پوشانی ندارد. از لهجه‌ها ی دیگر گرفته تا سلیقه‌ها ی زبانی تروتازه‌تری که بیرون از هم‌پنداری درگذشته‌گان­ اند. آن­چه نجفی در درگاه گفتار خود ­آورده است، آشکارا لودهنده و نگران‌کننده است.

“هنگامی که قلم به دست می‌گیریم تا چیزی بنویسیم، حتی اگر یک نامهٔ کوتاه باشد، غالباً درنگ می‌کنیم و با خود می‌گوییم: آیا «آذوقه» درست است یا «آزوقه»؟ «چمدان» یا «جامه‌دان»؟ «حوله» یا «هوله»؟ «بوالهوس» یا «بلهوس» ؟ «خواروبار» یا «خواربار»؟ «طوفان» یا «توفان»؟ «خشنود» یا «خوشنود»؟ «لشکر» یا «لشگر»؟ «انزجار» یا «انضجار»؟ «بنیانگذار» یا «بنیان‌گذار»؟ نواری که روی زخم می‌بندند آیا «تنظیف» است یا «تنزیب»؟ هوا «صاف» است یا «صافی»؟ «نواقص» باید گفت یا «نقایص»؟ رئیسم دچار «غیظ» شده‌است یا «غیض»؟ به من «مظنون» شده‌است یا «ظنین»؟ و من دچار «محذور» شده‌ام یا «محظور»؟ آیا حسابم را با طلبکارم «تصفیه» کرده‌ام یا «تسویه»؟ آیا او می‌خواهد برای دخترش «جهاز» بگیرد یا «جهیز» یا «جهیزیه» یا «جهازیه»؟ آیا درآمد من دچار «نکس» شده‌است یا «نکث»؟ و آیا اصلاً این دو کلمه به معنای «کاهش» است؟”

نویسنده­ بر این خیال خام و ناهم‌وار سوار است که این دست پرسش­ها را می‌توان به ­گونه‌ای پیشینی وارسید و به پاسخ هم رسید. او در به‌ترین خوانش به ساده‌نویسی، زیبا­نویسی، آسان‌نویسی و آفرینش‌ها ی زبانی و خطی و مهندسی زبان بی‌توجه است؛ و نمی‌داند که چنین ره‌یافت‌هایی نمی‌تواند و نباید تنها برون‌ده کاوش‌های ادیبانه و گذشته‌نگر باشد و می‌تواند برآمد مشارک آینده‌نگرهنرمندان، نویسنده‌گان، زبان‌شناسان، فلاسفه­، انگاره‌پردازان توسعه و اقلیت‌های زبانی و سلیقه‌ها ی دیگر هم باشد؛ و در جایی به “دیگری” هم برسد. او در به‌ترین چهره همانند آن فقیه نادانی است که خیال می‌کند بدون مشارک و رقابت آزاد و منصفانه ­ی مردم می‌تواند به راه‌حل‌ها ی پایداری در پهنه ی سیاست، اجتماع، فرهنگ و دین برسد. این درخشش‌های تیره راهی به رهایی از دشواری‌­ها ی موجود نمی‌گشایند؛ آن­ها بخشی از مشکل­ اند.

زبان ­های ملی و هوشیاری ملی

پدیده‌های جمعی، انباشتی و تاریخی همانند زبان و زبان‌آموزی چندوجهی و زنده ­اند. نقدها و وارسی‌ها ی یک وجهی و معطوف به گذشته (نقد قیاسی) نه تنها از زایایی و زیبایی آن‌ها که از توان سازگاری و هم‌آهنگی­ آن‌ها با نیازها و ضرورت‌ها ی جاری می‌کاهد. نوآوری‌ها و آفرینش‌ها ی زبانی هستند که می توانند بن­ بست‌ها و تنگناها را درنوردند و راهی به رهایی بگشایند. از طرف دیگر، بی‌توجهی به گذشته می‌تواند و ساختار زبان فارسی به تجربه‌گرایی (نقد ترکیبی) خام و تکرار شکست‌ها بینجامد. آشکار است که راه حل آسانی وجود ندارد و تنها زبان­ هایی می­توانند از این بحران­ها و گرداب­ها که در جهان­ های جدید چیره شده­ اند به سلامت بگذرند، که صاحبان و حاملان آن­ها از هوشیاری لازم برای واکرانیدن و بازتعریف به­روز زبان و همه­ ی بن­ پاره ­های آن (پیوند مناسبی از نقد ترکیبی و نقدقیاسی) بهره ­مند باشند.

در مهندسی زبان فارسی و خط عربی نمی‌توان و نباید تاریخ زبان فارسی و گذشته ­ی خط عربی فارسی را نادیده گرفت، اما زندانی کردن یک ملت در تاریخ، و تاخت زدن آینده با گذشته هم بسیار خطرناک است و می‌تواند پویایی و امکانات زبانی و خطی یک ملت برای تحول را درسایه قرار دهد و به ادامه ­ی توسعه‌نایافته‌گی و حتا توسعه‌نایافته‌گی مضاعف بینجامد.  

پویش ملی‌گرایی در پوشش زبان ملی

ملی‌گرایی هم در برابر منطقه‌گرایی و استقلال‌طلبی بومی و هم در برابر جهانی‌گرایی و گلوبالیسم هم‌واره منفی و سرکوب‌گرانه خودنماییده است؛ هرچند نباید فراموشید که ملی‌گرایی در ایران و کشورهایی که تاریخی استعماری یا استثماری را ازسرگذرانده‌اند، طعم دیگری هم دارد؛ ملی‌گرایی هم‌چون تلاشی برای ایستاده‌گی در برابر دخالت‌های خارجی. به زبانی دیگر، ملی‌گرایی در این بستر باری مثبت و ستایش‌انگیزهم دارد که نباید در گفت‌وگوهای ملی از نظرها دور بماند.

واقعیت دیگر آن است که فرایند ملت‌سازی و ملی‌گرایی در ایران تا حد بسیاری تحمیلی و با نادیده‌گرفتن آشکار بسیاری از حقوق اقلیت‌های زبانی، فرهنگی و منطقه‌ای پیش‌رفته است. زبان مادری و خرده‌فرهنگ‌ها (چنین سرنامی خود سرکوب‌گرانه، خودمرکزبینانه و ناپسند است.) در بسیاری از مناطق ایران امروز در حال نابودی است و مساله تنها ناپدید شدن زبان‌ها ی مادری و مادران زبانی و فرهنگی ما نیست، زخم‌ها ی عمیقی در این رفت و آمد‌های پرهجمه بر پیکر نیمه‌جان ملی ایران وارد آمده است. زخم‌ها و خاطره‌هایی تلخ که در کنار توسعه‌نایافته‌گی سیاسی و اجتماعی تا مرز نابودی مرزها ی ملی و خاطره‌ها ی تاریخی و قومی و جمعی پیش می‌روند و ایران را به لبه ‌ی پرتگاه فروپاشی می‌برند. آوار ملت‌سازی تحمیلی و دستوری از یک طرف، و نادیده گرفتن حقوق بشر از طرف دیگر، در سده‌ ی گذشته شوربختانه به گرایش‌های ملی‌گرایانه‌ ی گریز از مرکز و ناسیونالیسم وارونه ‌ی محلی و منطقه‌ای (یا قوم‌‌گرایی) انجامیده‌ است، که خود داستان پر آب و چشم دیگری است.

هر انگاره‌ای برای برون‌رفت از توسعه‌نایافته‌گی ناچار در گرو انگاره‌ای برای توسعه‌ ی زبان و امکانات آن و نیز گشودن آن به سوی زبان‌ها ی دیگر به ویژه زبان‌ها ی هم‌سایه است. تاکید بر زبان فارسی در نبود آزادی و امکانات لازم برای حفظ، گسترش و توسعه‌ ی زبان‌ها ی دیگر (و مادری) چه می‌تواند باشد، مگر نادانی دیگر و پراکنده‌گی و آشفته‌گی بیش‌تر.

هر تکاپویی از سوی حکومت و صاحبان قدرت برای مهندسی زبان در نبود آزادی و حقوق بشر تلاشی است برای گسترش فراگیرتر سانسور و سکوت و سرکرده‌گی. دمکراسی و حقوق بشر مقدم بر هر تصمیم و انتخابی است؛ در نتیجه، حتا با آویختن به انتخابات و برانگیختن اراده ‌ی اکثریت نمی‌توان و نباید در سایه ‌ی پسوندها و پیش‌وندهایی هم‌چون رسمی‌، ملی و تاریخی اقلیت‌ها ی زبانی را بیرون از گردونه ‌ی رشد و توسعه و ملت گذاشت. ملت در نبود حقوق بشر و توزیع آزادی و قدرت و شان نام دیگر استبداد حاکم است. ملت در مفهوم مدرن و در جهان‌های جدید با توهم زبان ملی ناسازگار است؛ زبان ملی توهمی است که در ادامه ی فرایند سرکوب به حاکمی نادان و مردمانی بی‌زبان می‌رسد.

اگر از تاریخ سرکوب درس گرفته باشیم، تصور این نکته که فرایند سرکوب همیشه با سرکوب اقلیت‌های زبانی آسیب‌پذیر کلید می‌خورد، چندان دشوار نیست؛ و در پهنه ی زبان چه کسانی آسیب‌پذیرتر از کسی هستند که نمی‌تواند به زبان سرکرده زبان‌آوری کند؟ زبان ملی به واقع زبانی میلی است؛ یعنی در جایی به میل حاکمی نادان گره خورده است؛ حاکمی که اگر بتواند به بریدن زبان و اگر نتواند به زبان بریده فرمان می‌دهد. هر فرهنگ‌ستانی در نبود عدالت، آزادی و شان که تظمین حق جست‌جوی خوش‍بختی برای همه‌گان است، سرهنگ‌ستانی است که در جایی به نظام و نظامیان حاکم می‌رسد. زبان سرکوب همیشه با سرکوب زبان شروع می‌شود.

آن­چه دشواری استبداد و توسعه‌نایافته‌گی را در ایران دوچندان می­کند هم‌پوشانی‌ها ی ملی و توسعه‌نایافته‌ است؛ استبداد (حاکمان) و خودستایی­ های ملی (محکومان) دو روی یک سکه ­اند. از خودستایی­‌ها ی فله‌ای ملی (که ادامه ­ی تاریخ شکست و سرافکنده‌گی در ایران است) تا استبداد (که در به­ترین حالت تو­هم میان‌بری برای بازگشت به گذشته­ ی باشکوه است راه چندانی نمانده است. ستایش زبان فارسی و خط عربی و ایستاده‌گی در برابر اصلاح یا تغییر آن نماد و نمود این تاریخ سترون هم هست.

پیش‌نهادهایی در آسان­ نویسی و بازکردن زبانِ زبان

در باور و داوری من تغییر خط فاربی ناگریز و ناگزیر اما بسیار دشوار و ناهموار می‌نماید؛ به زبان خانلری ” کار دشوار است، اما محال نیست و به بهانه ­ی دشواری نمی­توان از هر اقدام لازم و مفیدی چشم پوشید.” تا آن هنگام باید اصلاح خط را در دستور کار قرار داد و راهی به جهان­‌ها ی جدید، باز و هم­سایه گشود. در نوشته‌ها ی فارسی کم‌وبیش کوشش‌هایی برای اصلاح خط فاربی و بازکردن زبان فارسی دیده می­شود که برخی از آن­ها را می­توان برجسته کرد.

۱) بسیاری از فارسی‌نویس‌ها عادت کرده‌اند در هنگام پیوند واژه‌هایی که به نویسه­ ی “ه” غیر ملفوظ ختم می‌شوند، “ه” را انداخته و به جای آن “گ” اضافه کنند. همانند “برده” که در پیوند با “ان” جمع می‌شود “بردگان” یا “زنده” که در پیوند با “ی” نسبت می شود “زندگی”.

چنین پسندی در عمل چند دش­واری جدید بار می‌آورد.

یکم. آموزش زبان فارسی را به نوآموزان بسیار دشوار می‌کند؛ دشواری نالازمی که می‌تواند به آسانی اصلاح شود.

دوم. تبصره‌ای که خود تبصره‌های بسیاری دارد. همانند “زنده” که در پیوند با “ی” می­شود “زندگی”، اما  در پیوند با “ها” می­شود “زنده‌ها”.

سوم. در نمونه‌هایی تمایز واژه‌ها و خواندن آن‌ها به‌کلی ناممکن می‌شود. همانند “روزمره” که در پیوند با “ی” نسبت می‌شود “روزمرگی” در حالی که با واژه ‌ی “روزمرگی” که برآمد پیوند “روز + مرگ + ی” است و معنای دیگری دارد، هم­سان نوشته و ممکن است خوانده شود.

چهارم. میان نوشتار و گفتار فاصله می‌اندازد. در نتیجه آن‌چه در گفتار می‌آید، در نوشتار دیده نمی‌شود.

۲) در نمونه‌ای دیگر می‌توان به استفاده از “ی” به جای کسره‌ ی پیوند، در پیوند کلمات اشاره کرد. برخی از فارسی‌نویس‌‌ها عادت کرده‌اند پس از واژه‌هایی که به “آ” و “او” می‌انجام اند، کسره ی وابسته‌ساز یا پیوند را به شکل “ی” بیاورند. همانند “گفتگو ی صمیمانه” و “خدا ی یهود”. اما در پیوند واژه‌هایی که به “اِ” یا “ه” می‌انجامند، همانند “خانه پدری”، “ی” پیوند نمی‌گذارند؛ در حالی که در هر دو شکل صدا ی “ی” در گفتار شنیده می‌شود و آوردن آن به خواندن واژه در پاره‌گفت کمک می‌کند. آوردن “ی” هر جا که صدای “ی” شنیده می‌شود، هم به خواندن و نوشتن واژه‌ها کمک می­کند و هم به یک‌دستی نوشتار می‌انجامد. نویسه ی “ی” باید از واژه ی اصلی جدا نوشته شود تا یک‌دستی واژه در متن‌ها ی مختلف و جمله‌ها ی گوناگون حفظ شود. این “ی” (همانند “ی” و “ای” نسبت) پس‌وند نیست و نباید با نیم‌فاصله نوشته شود.

۳) برخی از نویسه‌ها همانند «و» در واژه‌های «خواهر»، «خواب» و «خواندن» است که ما می‌نویسیم، اما نمی‌خوانیم؛ با برداشتن این نویسه‌ها می‌توان آسان­تر نوشت و خاند. خاهر، خاب و خاندن همانند خانه، خاک و خانواده.

۴) جدانویسی: نیم‌فاصله پدیده ‌ی جدیدی در نگارش است که در متن‌ها ی تایپی بسیار به ‌کار می‌رود. نیم‌فاصله به جدانویسی واژه‌ها ی مرکب انجامیده ‌است که هم شکل واژه‌ها را دل‌چسب‌تر می‌کند و هم نوشتن و آموختن آن‌ها را آسان‌تر. با این حال هنوز بسیاری با این دست ویرایش مشکل دارند. حتا با جدا‌نویسی ترکیب‌ها ی آشنا همانند “پیش‌آهنگ”، “پی‌‌آمد” “هم‌آیش” و “خوش‌آیند” مخالفت می‌شود.

جدانویسی را همانند یک راه‌برد اساسی در فارسی‌نویسی با خط فاربی باید بپذیریم، توسعه دهیم و به‌ کار ببریم؛ چه، چنین راه‌بردی می‌تواند به هم‌آهنگی بیش‌تر در فارسی‌نویسی کمک کند، به زیباتر شدن زبان فارسی مدد برساند و در آموختن فارسی بسیار یاری‌گر باشد.

۵) پرهیز از واژه‌ها ی عربی که در برخی از گرایش‌های ملی‌گرا و سره‌نویسی‌ها دیده می‌شود و با اشاره‌ها ی نژادپرستانه هم‌راه است، نمی‌تواند پذیرفتنی باشد. با این همه، باید پذیرفت که زبان فارسی در دست‌رسی آسان خود به خزانه‌ ی معنوی و پربار زبان عربی و حتا برخی از زبان‌ها ی اروپایی از زایش و برایش وامانده و به حاشیه ‌ی آن‌ها کوچیده است. پرهیز از درهم‌آمیزی زبانی می‌تواند تلاشی برای زایاتر کردن زبان فارسی هم باشد. نباید و نمی‌توان به پالایش زبان فارسی و سره‌نویسی افراطی هم‌چون گزینه‌ای جدی نگریست، اما می‌توان از سره‌نویسان بسیار آموخت و به ریشه‌های زبان فارسی بازگشت و به زایاتر و باز کردن آن اندیشید.

۶) نباید از ساختن کارواژه­ (فعل و مصدر)ها ی جدید ترسید. از نام‌ها و گزارواژه (صفت)ها به آسانی می­توان کار­واژه ساخت. همانند جان و بزرگ در پیوند با “یدن” که می­شود “جانیدن” (به جای جان بخشیدن) و “بزرگیدن” (به جای بزرگ کردن). بدون کاربست چنین راه‌حل‌ها ی رادیکالی، بازکردن، گسترش و شکوفایی زبان فارسی ناممکن می‌نماید و فارسی‌زبانان ناگزیز به سرریز کردن واژه‌ها ی دوکلمه‌ای و حتا بیگانه به پهنه ­ی زبان فارسی خواهند بود. کارواژه‌ها ی دو‌کلمه‌‌ای، تا حد ممکن و همانند علف‌ها هرز باید از کشت‌زارها ی زبان فارسی زودوده شوند. با کاشتن هر کارواژه ی جدید می‌توان به نسلی و خوشه‌ای از واژه‌ها ی تازه در متن‌های فارسی رسید.    

۷) درنگی در نامیدن، فهمیدن و کرانیدن “واژه؛ تعریف واژه و هم‌نظری در مورد آن بخش مهمی از فرایند جدانویسی است. واژه­هایی را که می‌توان به‌گونه‌ای مستقل و خودپا به کار برد، نباید به دیگر واژه‌ها چسباند. چنین راه‌کاری در کنار زایاتر کردن زبان فارسی، به آسان‌نویسی و آسان‌خوانی نوشتار فارسی هم بسیار کمک می‌کند.

یکم. پس‌وندها و پیش‌وندهایی که واژه‌وار اند و به‌گونه‌ای مستقل در جمله‌ها به ‌کار می‌روند را می‌توان جدا و با نیم‌فاصله نوشت. چنین ویرایشی، هرچند گاهی آشنایی‌زدا و سلیقه‌گی است، اما واژه‌ها را باردار و زبان را زایاتر و بازتر می‌کند. به عنوان نمونه، به واژه‌ ی “بی‌هوده” که به عادت سرهم و به‌ شکل “بیهوده” نوشته می‌شود توجه کنید. بسیاری از فارسی زبان‌ها در شکل رایج از درک “هوده” و معنا ی آن هم‌چون واژه‌ای مستقل و خودبسنده بی‌بهره اند و در کاربرد آن ناتوان. این که پیش‌وند “بی” هم‌واره خودپا، یگانه و در شکلی پابرجا به‌ کار رود، آموزش نوشتن زبان فارسی را هم آسان‌تر می‌کند. سرهم‌نویسی این واژه، زبان فارسی و فارسی‌زبانان را از زایش واژه‌ها ی بسیار زیبا و قدرت‌مند (و احتمالن لازمی هم‌چون پادهوده، ناهوده، هم­هوده، پرهوده، کم­هوده، سرهوده، بدهوده، … و حتا هودیدن) باز داشته است.

سرهم‌نویسی می، تر، ترین، به، یک، هیچ، هر، چه، آل، نود، بالو، زم، تاب، چنگ و بسیاری دیگر از پیش‌وندها و پس‌وندها نه ضرورتی دارد و نه کمکی به زبان فارسی می‌کند.

دوم. بسیاری از واژه‌های ترکیبی و هم‌وند را می‌توان با نیم‌فاصله نوشت. همانند گفت‌و‌گو، پا‌به‌پا، آرام‌آرام، آرام‌کننده، مرده‌ریگ، پیش‌رفت، رویاپرداز و … در خط لاتین این دست واژه­ها را گاهی با اضافه کردن  یک خط فاصله در میان آن‌ها و به جای نیم‌فاصله به کار می­برند. اما در خط فارسی که نویسه‌ها به هم چسبیده‌اند، نیم‌فاصله همان کار را انجام می‌دهد. در نتیجه آوردن “–” لازم به نظر نمی‌رسد.

سوم. حرف اضافه ی “به” نباید هم­چون پیش‌وند و چسبیده به واژه‌ها به کار رود. از تبدیل نویسه ی”به” به “ب” و چسباندن آن به واژه‌ها باید پرهیخت. (مگر در ابتدای کارواژه‌ها و در شکل دستوری)

چهارم. مخفف کارواژه‌هایی همانند “استن” و “هستن” که در کارواژه‌ها ی دو واژه‌ای و ترکیبی به کار می­روند مناسب­تر است به صورت کامل و جدا نوشته شود. به عنوان نمونه به جا ی “غافلیم” باید نوشت غافل هستیم.

پنحم. “ام”، “اید” و “اند”” اگر فشرده ی واژه ی “هستند” باشند باید بافاصله و جدا نوشته شوند. به عنوان نمونه، به جای “ایشانند” باید، نوشت ایشان هستند، یا ایشان اند.

۸) هم‌آهنگی زبان و خط؛ باید از آفرینش‌ها و ابداعات نوشتاری که پای تبصره‌های نالازم را به میان می‌آورد و میان نوشتار و گفتار فاصله می‌اندازد پرهیخت.

۹) فنگلیش؛ پینگلیش، فینگلیش یا فینگلیسی چه ما بپسندیم چه نه، در حال پیش‌رفت است و در جهان‌های جدید دور‌ از انتظار نخواهد بود اگر به گونه‌ای طبیعی (دست‌کم در میان برخی از فارسی زبان‌ها) جای‌گزین خط فاربی شود. اندیشدن به آن، آماده‌گی و تدارک امکانات لازم از هم‌‌اکنون می‌تواند راه را هم‌وارتر و ناهم‌زبانی‌ها و ناهم‌آهنگی­‌ها را کم‌تر کند. اکنون عرب‌ها، افغانستانی‌ها­، هندی‌ها، پاکستانی‌ها و بسیاری دیگر هم از خط لاتین بهره می‌برند.  یک‌سان‌نویسی و یک‌سان‌­سازی انگار در جهان‌ها ی جدید ناگزیر و ناگریز است.

۱۰) برداشتن تنوین و گذاشتن نویسه ­ی «ن» به جای آن.

۱۱) یک‌کاسه و یگانه ­کردن آواها و نویسه‌ها؛ با همه ­ی دشواری‌ها باید نویسه‌ها ی گوناگون برای نمایش آواهای یک‌سان را به یک نویسه فروکاست و از شر نویسه‌ها ی چندگانه رها شد. نویسه ­ی “س” برای صداها ی “س”، “ص” و “ث”، نویسه ­ی “ز” برای صداها ی “ز”، “ض”، “ذ” و “ظ”، نویسه ­ی “ت” به جا ی “ت” و “ط” و نویسه ­ی “ق” به جا ی “ق” و “غ”.

۱۲) بیرون راندن همه ­ی نشانه‌ها ی خط عربی که با زبان فارسی هم‌آهنگ و هم‌سو نیستنند. همانند تنوین، همزه، نشانه‌ها ی جمع در زبان عربی (ات، ون، ین) نشانه ­ی مصدر در زبان عربی (یت) و … از خط  فاربی.

پانویس‌ها

  1. در ریشه‌ها ی عربی خطی که امروزه به عنوان خط عربی شناخته­ شده است، تردید­های فراوانی هست. بی­شک اسلام و تاریخ آن در گسترش و آوازه­ ی عربی این خط بسیار کارا و فراگیر بوده است؛ اما کن‌کاش­های باستان‌شناسانه و پژوهش‌ها ی زبان‌شناسانه ادعاها ی دیگری دارند؛ تا آن‌جا که گروهی خط فاربی را برآمده و بازمانده­ ی خط‌های کهن ایرانی می‌دانند. عرب‌های حجاز زبان عربی را با نویسه‌ها ی نبطی، سریانی و عبرانی می‌نوشتند.
  2. ابوریحان بیرونی الفبای عربی را «آفت» نامیده است. و در پیش‌نویس “فرهنگ جهان‌گیری” که در نخستین سال‌ها ی سده ­­ی یازدهم نوشته­ شده­ است بر ضرورت تغییر خط فارسی اشاره شده است. اما فتح‌الله آخونزاده از پیش‌گامان روشن‌فکری ایرانی، اولین کسی است که پذیرش دبیره‌ ی (خط) لاتین به جای دبیره ‌ی فارسی را پیش می‌گذارد. او با طراحی و آفرینش یک خط تازه بر آن بود که باید به ­کلی از خیر خط عربی فارسی گذشت.
  3. برخی از مشکلات خط فاربی را می‌توان در سرنام‌های زیر فشرد.

یکم. نبود نویسه برای واکه‌های کوتاه، (اگر کسی با کلمه‌ یا اسم خاصی آشنا نباشد، ممکن است آن را به شکل‌ها ی مختلفی بخواند.)

دوم. نویسه‌ها ی چندگانه برای یک واج.

سوم. برخی از نویسه‌ها شکل‌ها ی چندگانه دارند. (نویسه در ابتدا، انتها و وسط کلمه، به شکل‌ها ی گوناگون نوشته می‌شود.)

چهارم. پیوسته‌نویسی در برابر ناپیوسته‌نویسی.

پنجم. راست‌نویسی در برابر چپ‌نویسی (راست‌نویس بودن به این معناست که هم‌جهت با ریاضیات نیست. این موضوع در جاهایی مشکلاتی کوچک ایجاد می‌کند و در جاهایی کار را ناممکن می‌کند.)

ششم. تکلیف ما چندان با پاره‌هایی که باید نوشتار را پایان دهیم، آشکار نیست. در زبان فارسی به آسانی می­توان جمله­ ها ی چند‌انه را با هم و یگانه نوشت.

هفتم. برخی از نویسه‌ها همانند «و» در واژه‌های «خواهر» و «خواب» است که ما می‌نویسیم، اما نمی‌خوانیم.

هشتم. تعریف واژه یا کلمه در زبان فارسی بسیار مبهم و ناکرانیده (ناتعریف‌شده) مانده است. به همین واژه ­ی ناتعریف‌شده نگاه کنید. هنوز و هم‌چنان نمی­دانیم این واژه یک کلمه است و باید به شکل ” نا­تعریف­شده” بیاید یا دو واژه است و باید به شکل “ناتعریف­ شده” ثبت شود. از طرف دیگر، هر واژه دارای معنی مستقلی است و در جمله نقشی دستوری دارد. پس استقلال آن هنگام نوشتن باید حفظ شود. به عنوان نمونه “دل‌داده” و “دل داده” می­توانند معانی گوناگونی را به دوش بکشند.

هشتم. عدد صفر همانند نقطه است.

نهم. در برخی از واژه­‌ها برخی از نویسه‌ها حذف می­شوند. همانند اسماعیل که گاهی اسمعیل نوشته می­شود. یا “زنده‌گی” که زندگی نوشته می‌شود.

دهم. نقطه‌ها و دندانه‌های بسیار در برخی از واژه‌ها. (باید به نوشتن سین و شین بی دندانه هم اندیشید.)

یازدهم. برگران‌های گوناگون برای واژه‌ها غیرفارسی.

و ….

این دست دشواری‌ها پیش‌تر چندان به چشم نمی‌آمد. اما با گسترش اینترنت و نرم‌افزارهای کامپیوتری و موتورها ی جست‌وجوگر هر روز پیش‌تر از دی‌روزمساله‌ساز هستند. به عنوان نمونه، واژه ی “جست‌وجوگر” در اشکال دیگری همانند جستجوگر، جستجو گر، جست و جو گر هم آمده است که جست‌وجوهای اینترنتی را دش‌وار می‌کند.

  • ابراهیم خدایار پژوهش‌گر و استاد ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس بر این باور است که «ننوشتن واکه‌ها ی کوتاه در خط فارسی یک حسن است؛ چرا که گوینده‌ها ی یک زبان با استفاده از این ویژگی می‌توانند چرخش آوایی را در کلمه حفظ کنند. او نوشتن کلمات با یک واکه ‌ی کوتاه خاص را تحمیل یک آوا به سخن‌گویان زبان می‌داند.  به باور وی “راه حل مشکلات خط فارسی، طراحی نرم‌افزاری است که با یک مخزن اطلاعاتی قوی این مشکلات را حل کند.»” خبرگزاری ایسنا، ۱۷ فرودین ۱۳۹۲
  • در اساس داشتن یک­ جریان محافظه‌کار سالم و خردمند در هر پهنه‌ای (از جمله پهنه ­ی فرهنگ و زبان) لازم است و به رشد و شکوفایی آن کمک خواهد کرد. محافظه‌کاری مانع از غلتیدن جامعه به ورطه­ ی تجربه‌گرایی خام (امپریسم) می‌شود. محافظه‌کاری ایرانی اما (به سبب توسعه‌نایافته‌گی) همیشه هم‌سایه ­ی دگماتیزم و مطلق‌انگاری بوده است و به انجماد، سکون، سکوت و سرکوب انجامیده است. شوربختانه محافظه­کاری در پهنه ی زبان و خط در کنار استبداد و گاهی هم­چون صورتی از سانسور و ادامه ی سرکوب عمل می‌کند.   
  • خانلری در همان جا ادامه‌ می دهد. «پیش از هر چیز این نکته را باید گفت که مسئله­ ی تغییر خط مانند هر مسئله ­ی فنی و علمی دیگر کار حزب و جمعیت و اتحادیه نیست و با رای گرفتن از عموم نیز نمی­توان این گونه مسائل را رد یا قبول کرد و نباید گذاشت که حادثه جویان آن را وسیله­ی کسب شهرت یا مثلا رسیدن به نمایندگی مجلس قرار دهند. کار فنی را از اهل فن باید خواست، زیرا ایشانند که دشواری­ها را می شناسند و طریق رفع آن­ها را می­یابند. حقیقت آن است که تغییر خط برای ملتی مانند ایرانیان که از یک­طرف سابقه ­ی درخشان و ممتد دارد و از طرف­ دیگر هنوز نتوانسته است کتاب لغت و دستوری کامل و درست برای زبان خود فراهم آورد، کار آسانی نیست و زیان­ها ی بسیار ممکن است در پی داشته باشد. هنوز مقیاس و میزانی برای تلفظ کلمات فارسی در دست نیست. لغاتی که فارسی است در هر ناحیه به یک طریق تلفظ می شود و ضبط صحیح آن­ها را از روی فرهنگ­ها ی ناقص قدیمی که میان آن­ها نیز اختلاف است نمی­توان به دست آورد. لغات عربی نیز اغلب دو تلفظ دارد: یکی تلفظ اصل عربی آن­ها و دیگر تلفظ معمول ایرانی که ادیبان آن را تلفظ عامیانه می­خوانند. با خط فعلی چون حرکات جزء حروف نیست، این تفاوت را نمی­توان دریافت. یعنی اغلب کلمات به شکل واحدی نوشته و به صورت­ها ی مختلف خوانده می­شود. همین که حرکات را جزء حروف قرار دادیم، آن وقت هر کلمه تلفظ­ها ی مختلف پیدا می­کند و هر کس لغت را به طریقی که خود تلفظ می­کند می­نویسد و آن­گاه اختلافاتی میان زبان تهران و شهرستان­ها ی دیگر روی می­دهد و ارتباط فرهنگی دشوار می­شود. پس  ناچار باید یکی از لهجه­ها ی فارسی را مقیاس و میزان قرار داد و تلفظ صحیح آن را ثبت کرد تا سرمشق قرار گیرد. اما کدام لهجه باید برای این منظور اختیار شود؟ در این مطلب نیز جای بحث است و تازه کار به همین جا پایان نمی­پذیرد، زیرا در یک شهر هم­ گاهی تلفظ بعضی از کلمات یکسان نیست و بسیاری از کلمات زبان ادبی در امور زندگی به کار نمی­رود تا بتوان تلفظ آن­ها را از مردمان پرسید. این مشکل را، برخلاف عقیده ­ی مخالفان ، تغییر خط ایجاد نمی­کند، بلکه پرده از روی آن برمی­دارد. باید دانست که این نقص بزرگ فارسی است که زیر سایه­ ی خط ِ ناقص فعلی پرورش یافته و ما چون از آن غافل هستیم تاکنون در پی رفعش برنیامده­ایم. تغییر خط ما را به آن متوجه می­سازد و وادار می­کند که چاره­ای برای این نقص بجوئیم. کار دشوار است، اما محال نیست و به بهانه ­ی دشواری نمی­توان از هر اقدام لازم و مفیدی چشم پوشید.
  • من خود یکی از قربانیان و شاهدان این دش‌واری­ هستم و هنوز فراموش نکرده‌ام که املا نوشتن در کودکی با من چه کرده است. اگر دش‌­واری املا نوشتن به فارسی را بگذاریم در کنار دش‌واری­ها ی تحمیلی تغییر زبان (از ترکی به فارسی) فاجعه ­ی دوره­ ی کودکی من (و کودکان دیگر که مجبور به ترک زبان­ مادری اند) تکمیل می­شود. تا آن­جا که برخی از معلم‌ها ی دوران ابتدایی به خانواده­ ی من توصیه کرده بودند از خیر مدرسه رفتن من بگذرند. اگر درایت و کاردانی پدرم نبود روزگار من ام‌روز روزگار دیگری بود. و پسرک ترک‌زبانی که در املا نوشتن به زبان فارسی دردسرها ی بسیاری داشت هرگز نمی­توانست تجربه ی دانشگاه رفتن داشته باشد و در دانشگاه علوم پزشکی از شاگردان برتر و برجسته ­ی دانشگاه باشد. املا نوشتن به زبان فارسی و گریه کردن به زبان مادری داستان مشترک همه ی اقلیت‌ها ی زبانی در ایران است.   
  • خانلری در پاسخ و نقد این نگرانی می‌آورد «بعضی از دانشمندان می‌ترسند که آثار ادبی فارسی که هنوز چاپ و منتشر نشده و در گوشه و کنار نزد افراد ملت هست، به سبب تغییر خط و آشنا نبودن نسل آینده با آن‌ها، از میان برود و مثال می‌آورند که در تغییر خط پهلوی به خط امروز نیز بی‌شک همین نکته موجب نابودی کتاب‌ها و آثار گران­بهای ادبیات پهلوی شده است. اما به گمان ما از این پیشامد نباید ترسید زیرا در موقعی که خط پهلوی منسوخ شد مذهب قدیم ایرانیان نیز از میان رفته بود و خط جدید با مذهب تازه آمد و آداب و رسوم دیگرگون شد و کسانی که آشنا به خط سابق بودند، یعنی موبدان و دبیران ساسانی طرد شدند و آثار دوره ‌ی سابق خواهان و خریدار نداشت تا از کسانی که با آن‌ها آشنایی داشتند استفاده شود و در آن زمان تحقیقات باستان‌شناسی نیز معمول نبود و دانشکده‌ها ی ادبیات و زبان‌شناسی مانند امروز وجود نداشت. امروز که هیچ یک از اوضاع به آن دوره نمی‌ماند چه جای ترس است؟ اگر از روی نقشه‌ ی دقیقی دست به کاربزنیم مدت­ها طول خواهد داشت تا خط فعلی نزد عموم منسوخ شود. اما در رشته‌ها ی ادبی و دانشکده ی ادبیات همیشه این خط را باید آموخت و کار شاگردانی که در این رشته تحصیل می‌کنند یافتن نسخه‌های قدیم و نقل آن‌ها به خط جدید خواهد بود و با دقت کافی می‌توان امیدوار بود که ورقی از آثار ادبی که از جهتی برای زبان و ادبیات و ملیت ایران ارزش داشته باشد از میان نرود، بلکه دقیق‌تر و به‌تر حفظ شود.»
  • اشاره به مقاله ­ای است از محمد رضا باطنی در پاسخ و نقد “غلط ننویسیم”.

https://akhbar-rooz.com/?p=107845 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Darvish Ranjbar
Darvish Ranjbar
3 سال قبل

دست مریزاد دکتر جان
بسیار پر مغز و راه گشا قلمی کردید. فکر می کنم با عنایات به چنین نکاتی بوده که ترکیه آتاتورک زبان لاتین را جایگزین خط و زبان عربی کرد، منتهی این پرسش مطرح می شود که ژاپن چگونه بدون تغییر زبان به مدرنیته و توسعه یافتگی رسید؟  

اکبر کرمی
اکبر کرمی
3 سال قبل
پاسخ به  Darvish Ranjbar

درود و مهر و شادباش

توسعه (در مورد افراد) امری کاملن شخصی و (در مورد کشورها) امری موردی است. به زبان دیگر، 
پرسش شما همانند آن است که با اشاره به افراد مختلف به جهت سطوح متفاوت توسعه، پرسیده شود؛ اگر ایران گرفتار بحران و انحطاط توسعه‌نایافته‌گی است، چرا افراد بسیار توسعه‌یافته ی ایرانی هم داریم.
آشکارا از آن‌جا که محیط ایرانی برای همه ی ایرانیان یکانه نیست، تفاوت‌های فردی هم دیده می‌شود؛ که به تفاوت در تحصیلات، تجربیات شخصی، خانواده‌گی و … برمی‌گردد.
اگر به مورد ژاپن برگردیم. ژاپنی‌ها ممکن است در مورد خط همانند ما یا حتا بدتر باشند، اما از شانس‌های دیگری برخوردار بوده‌اند که امکان توسعه را از آن‌ها نگرفته است. به عنوان نمونه فرهنگ و دین ژاپنی (شنتوییزم) در مقابل فرهنگ ایرانی و اسلام بسیار دگرپذیر و انعطاف‌پذیر است. شنتویزم به آسانی با جهان جدید و مناسبات تاره هماهنگ شده است.
و از طرف دیگر، ژاپن در جزیره‌ای بوده است که امکان یورش به آن بسیار دشوار بوده است؛ یعنی نا‌پیوسته‌گی تاریخی و تجربه ی استعمار و .. در حافظه ی تاریخی ژاپنی‌ها دیده نمی‌شود.
دیدم در جایی همین نقد شما را آقای مهدی جامی هم آورده است؛ اما این نگاه به باور من در سطح مانده است؛ و به ناکامی در درک تفاوت‌های شخصی و کشورها برمی‌گردد.
در خانواده‌های فقر هم ممکن است بچه‌ها موفقی ظاهر شوند؛ از این موارد نمی‌توان نتیجه گرفت فقر چیز خوبی است! یا از عوامل توسعه‌نایافته‌گی نیست.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x