بزرگداشت یاد و خاطرۀ پیروزی اتحاد شوروی بر فاشیسم شرف ماست
قطعنامۀ کنگرۀ هجدهم حزب کمونیست فدراسیون روسیه
حقیقت و قدرت سوسیالیسم- ضامن پیروزی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بر فاشیسم
٢٢ ژوئن سال ١٩۴١ (٠١/ ٠۴/ ١٣٢٠) یک تاریخ غمانگیز و وحشتناک برای خلقهای اتحاد جماهیر شوروی شد. ٨٠ سال پیش، ماشین ضد انسانی فاشیسم آلمان به کشور ما حمله کرد. این فقط یک کارزار نظامی نبود. این، مشابه الحاق اطریش، حمله به چکسلاواکی، تصرف لهستان یا اشغال فرانسه هم نبود. و مسئله فقط این نیست که نازیها برای اولین بار با مقاومت شجاعانه و بیتزلزل در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی روبرو شدند. از سال ١٩٢۵، در اسناد رسمی فاشیسم آلمان ثبت شده بود که اتحاد جماهیر شوروی در معرض نابودی کامل قرار دارد. بصراحت بیان شده بود، که «کشور بزرگ شرقی به طور حتم محکوم به نابودی است» و فاجعه آن «بدون شک درستی نظریۀ نژادی ما را تأیید خواهد کرد».
طرح کلی «شرق» برای تسلط حاکمیت رایش سوم در شرق تدوین گردیده بود. قرار بود اکثر جمعیت اسلاو نابود گردد و بقیه به سیبری رانده شود، و تعدادی نیز برای خدمت به تازه واردها مطیع و رام شود. در این طرح توجه ویژهای به «تضعیف قدرت بیولوژیکی مردم روسیه» با کاهش میزان زاد و ولد و تقسیم مصنوعی مبذول شده بود. به ویژه قرار بود «ملت»های قزاق، سیبریاییها و دیگران را برجسته کند. پیشبینی شده بود مسکو و لنینگراد از صفحۀ زمین محو گردد.
نسلهای معاصر باندرها باید بدانند، که طبق ایدۀ نازیها، ٧۵ درصد بلاروسها و ۶۵ درصد اوکراینیها میبایست اخراج میشدند. هیتلر به طرفداران خود رهنمود میداد، که «ما باید یک روش برای از بین بردن جمعیت ایجاد کنیم… من حق دارم میلیونها نفر از نژاد پست را که مانند کرمها تکثیر میشوند، نابود کنم».
در نهایت، تمام آموزهها و مفاهیم نژادی «فضای زندگی» به یک پوشش ایدئولوژیک برای گسترش سرمایه تبدیل شد. اگر شرکتهای بزرگ- ابتدا آلمانی، و سپس بریتانیایی-آمریکایی به آنها توجه نمیکردند، نظرات هیتلر به تعداد انگشت شماری از حاشیهها تبدیل میگشت. اما این کمپانیها بودند که فاشیسم را برای خفه کردن ایدههای کمونیستی، سرکوب جنبش انقلابی، نابودی اتحاد جماهیر شوروی تغذیه و تربیت کردند.
نازیها را سرمایهداران بزرگ مانند تیسن، کیردورف، شاخت، کروپ (Thyssen،Kirdorf ،Schacht ، Krupp) و سایر مؤسسات صنعتی و بانکداران سخاوتمندانه تأمین مالی کردند. قدرت نامحدود هیتلر ماحصل دیدار او با سران انحصارات پیشرو بود. ٢٠ فوریۀ سال ١٩٣٣ آنها از طرح تخریب بقایای نظام پارلمانی در آلمان پشتیبانی کردند. دیکتاتور جدید ٣ میلیون مارک دریافت کرد. سرمایهدار بزرگ گوستاو کروپ در سال ١٩۴۵ اعتراف کرد: «ما به رهبری خشن و قوی نیاز داشتیم».
موفقیتهای عظیم اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و بحران در غرب، سرمایۀ جهانی را به وحشت انداخت. ابتدا برای تجدید نظر در معاهدۀ ورسای دست زد و سپس با اعلام رایش سوم موافقت کرد. انگلیس، فرانسه و ایالات متحده آمریکا با هیتلریسم «آشتی» کردند، و به تجاوزات آن دامن زدند. قرار بود از «پیمان ضد کمینترن» برای انحلال اولین دولت پرولتری جهان استفاده شود.
فقط اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی مدام برای مهار درندگان، ایجاد یک ساختار برای امنیت جمعی و جلوگیری از یک جنگ جهانی جدید پافشاری میکرد. در بیانیههای دولت اتحاد جماهیر شوروی بر لزوم «موضعگیری قاطع و صریح درمورد مسئله نجات جمعی جهان» تأکید میشد. اما «قدرتهای بزرگ» فراخوانها را نادیده میگرفتند. آنها چشمان خود را به تصرف اتریش بستند، توافقنامۀ مونیخ را پذیرفتند، چکسلواکی را به هیتلر بخشیدند. دولتهای انگلیس و فرانسه با آلمان توافقنامۀ عدم تجاوز و حسنهمجواری امضاء کردند. لهستان پیلسودسکی به همراه آلمان هیتلری در تجزیه چکسلواکی شرکت کرد.
سیاستمداران غربی امروزه صفحات شرمآور تاریخ خود را با دقت پنهان و یا حتی توجیه میکنند. آنها با دهان کف کرده، اتحاد جماهیر شوروی را به داشتن ارتباط با آلمان متهم مینمایند، اما در این باره سکوت میکنند که مسکو آخرین پایتخت اروپا بود که چنین توافقنامهای را با برلین منعقد کرد. تنها هدف پیمان مولوتف- ریبنتروپ به تعویق انداختن حملۀ متجاوز در شرایط تبانی جنایی کشورهای سرمایهداری بود.
نقش پیمان اتحاد شوروی و آلمان در تاریخ، فقط افسانهسرایی ایدئولوگهای غربی نیست. انواع اتهامات نه تنها توسط بدخواهان روسیه از خارج، بلکه توسط «نافیان گذشتۀ جنایی» نیز بیان میشود. بعنوان مثال، استدلال میکنند که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی برای جنگ کاملاً آماده نبود و رهبری استالینی مانع از هرگونه اقدام برای تدارک آن میشد. اما این، یک دروغ آشکار است.
از اواخر سالهای ١٩٢٠، اتحاد جماهیر شوروی همۀ امکانات خود را به تابعی از هدف اصلی- آمادگی برای یک جنگ بزرگ صرف کرد. اشتراکی کردن روستا تأمین پایدار مواد غذایی را تضمین و ایجاد ذخایر آن را امکانپذیر نمود. صنعتی کردن، کشور را به یک قدرت صنعتی قدرتمند تبدیل کرد و باعث ایجاد یک سپر دفاعی مستحکم گردید. دومین پایگاه زغال سنگ و متالوژی در شرق احداث گردید. مبنای مادی و فنی برای تسلیح مجدد ایجاد شد.
ارقام خودشان گویا هستند. در مدت سه سال تا جنگ شمار پرسنل ارتش سرخ از یک و نیم میلیون نفر به ۵ میلیون نفر افزایش یافت. اگر در اوایل سالهای ١٩٣٠ اتحاد جماهیر شوروی سالانه ٧۴٠ تانک و ٨۶٠ هواپیما تولید میکرد، پس از ۵ سال میانگین تولید سالانۀ آنها به ترتیب به ٣١٠٠ دستگاه و ٣۶٠٠ فروند افزایش یافت. تولید تسلیحات توپخانهای و تفنگ بیش از دو برابر شد. طراحان اتحاد جماهیر شوروی نمونههایی از تجهیزات نظامی را طراحی کردند که نه تنها از بهترین نمونههای خارجی پائینتر نبود، حتی از آنها پیشی میگرفت. جنگندههای میگ- ٣ و یاک- ١، هواپیماهای شکاری ایل- ٢، بمب افکن پ- ٢، تانکهای تی- ٣۴ و ک. و. از جملۀ آنها بودند.
قدرت نیروی دریایی اتحاد شوروی در حد قابل ملاحظهای افزایش یافت. فقط در سال ١٩۴٠ بیش از ١٠٠ کشتی جنگی دریافت کرد. نزدیک به سیصد کشتی نیز در دست ساخت بود.
دولت شوروی قصد داشت تسلیح مجدد ارتش و نیروی دریایی را در سال ١٩۴١ تکمیل کند. اگر در اول ژانویه، نیروهای نظامی فقط ٨٠ تانک تی- ٣۴ جدید در اختیار داشتند، برنامهریزی شده بود تعداد آنها در پایان سال، به ٢٨٠٠ برسد. حتی در سختترین دورۀ آغاز جنگ، میزان تولید تسلیحات بسیار چشمگیر بود. در نیمۀ اول سال، ١١١٠ دستگاه تی- ٣۴ تولید شد.
در حمله به اتحاد جماهیر شوروی ۵ میلیون و ۵٠٠ هزار نفر سرباز، تقریباً ۵ هزار هواپیمای جنگی، ٣ هزار و ٧٠٠ دستگاه تانک شرکت داشت. نیروهای فاشیست در فرانسه، لهستان و یوگسلاوی تحت آموزشهای رزمی قرار گرفتند. اقتصاد تقریباً کل قاره اروپا در خدمت این ارتش بود. این، قدرتمندترین ماشین جنگی تاریخ بشر بود.
ارتش سرخ فقط ٣ میلیون و ٣٠٠ هزار نظامی در مناطق مرزی و ناوگان دریایی داشت که بیشتر آنها رده دوم و ذخیره بودند. بر خلاف حدس و گمانها در مورد بیعملی فرماندهی اتحاد شوروی، در ١٣ مه، انتقال نیروها از مناطق نظامی داخلی آغاز شد. ١٣- ١۵ ژوئن به نواحی غربی دستورالعملهای مبنی بر گسیل واحدهای ردههای اول و دوم به مرز ارسال شد.
آری، زمان کافی برای استقرار کامل وجود نداشت. با این حال، مهاجمان با دفاع بیسابقه روبرو شدند. مرزبانان اتحاد شوروی شکوه و عظمت غیرقابل انکار نشان دادند. مدافعان قلعۀ برست شاهکار جاودانه آفریدند. فرانتس هالدر، رئیس ستاد نیروی زمینی ورماخت در دفتر خاطرات خود نوشت: «روسها تا آخرین گلوله میجنگند، اما تسلیم نمیشوند و خود را همراه با تجهیزات منفجر میکنند».
این تصور پیش پا افتادۀ جاعلان که ارتش سرخ در دورۀ اولیۀ جنگ فقط عقبنشینی میکرد، دور از واقعیت است. از همان روزهای نخست جنگ، نیروهای ما به ضد حملههای قابل ملاحظهای علیه دشمن دست زدند و لشکرها و تیپهای آن را زمینگیر کردند. چنین بود نبردهای رایسینیانی، ضد حمله در دوبنو و برودی، از بین بردن سرپلهای دشمن در مولداوی. در ماه ژوئن سال ١٩۴١ ارتش سرخ تلاش نیروهای رومانی، متحد هیتلر برای عبور از رود دانوب را خنثی کرد. علاوه بر آن، در قسمت ساحلی رومانی نیروی هوابرد پیاده کرد، که تا نیمه دوم ژوئیه، سر پلها را با موفقیت نگه داشت.
حتی بنا به دادههای آلمان، در هفتۀ اول جنگ، ورماخت ٢٢ هزار سرباز و افسر خود را از دست داد. تلفات نیروی هوایی آلمان و متحدان آن فقط در روز ٢٢ ژوئن ٢٢٠ ماشین جنگی برآورد میشود.
البته، تلفات نیروهای اتحاد شوروی در نتیجۀ حمله خائنانه یک دشمن قوی و بیرحم بیشتر بود. اما، در نبرد برای هر شهر و روستا و ضربات ناگهانی به نازیها، دشمن را خسته کردند، افسانه شکستناپذیری آن را به سخره گرفتند. طرح حمله برقآسا «بارباروسا» خنثی شد.
گلۀ انبوه دشمن نتوانست مسکو را به سرعت تصرف کند. در ماه دسامبر سال ١٩۴١ حملۀ ارتش سرخ آنها را از پایتخت عقب راند. مهاجمان اولین شکست بزرگ خود را در طول جنگ جهانی دوم تجربه کردند. خلقهای اتحاد شوروی هنوز سختیها و مشکلات زیادی در پیش داشتند. یک شکست سنگین در نزدیکی خارکوف رخ داد. عقبنشینی به ولگا و قفقاز صورت گرفت. تلاشها برای شکستن محاصره لنینگراد ناموفق بود. اما با هر ضربه از قدرت دشمن کاسته میشد. از استالینگراد ویران شده، اما تسلیم ناپذیر، شکست هیتلریها شروع شد. آنها در کورسک و آرلوف به حملاتی دست زدند و در نزدیکی رژیف و دنپر چنگ و دندان نشان دادند. اما هیچ چیز نمیتوانست مانع حرکت پیروزمندانه نیروهای شوروی بشود.
ارتش سرخ با پاکسازی سرزمین خود از آلودگیها، برای مردم اروپا آزادی به ارمغان آورد. پرچم سرخ، پرچم پیروزی، پرچم آزادیبخش بر فراز شهرهای ورشو، بخارست، بلگراد، وین، پراگ برافراشته شد. بهار سال ١٩۴۵ دشمن در لانۀ خود شکست خورد. مبارزات پیروزمندانۀ کارگران و دهقانان کشور شوراها در آنجا پایان یافت که فیورر در ازدحام میلیونها نفر از مردم قول داد که جهان را تسخیر نموده و «افراد غیربشر» را برای خدمت به آریاییها مجبور کند.
پیروزی در جنگ کبیر میهنی مؤلفههای بسیاری داشت: مقاومت سرباز شوروی بینظیر بود. استعداد خارقالعادۀ فرماندهان: گئورگی ژوکوف، کنستانتین راکوسوفسکی، ایوان کونیف، الکساندر واسیلیوفسکی، رادیون مالینوفسکی، ایوان باگرامیان، واسیلی چویکوف، کریل مرتسکوف، لئونید گاواروف، سیمیون تیماشنکو، باریس شاپوشنیکوف، فئودور تالبوخین و بسیاری دیگر نقش ارزندهای در پیروزی داشت. ضمن ادای احترام به شجاعت بیمثال ارتش و کل خلق، فراموش کردن آنچه الهامبخش آنها برای نبرد بود و آنها را قادر ساخت تا بر دشمن پیروز شوند، به باور ما پذیرفتنی و شایسته نیست.
نظام سوسیالیستی اتحاد شوروی و نقش مدیریتی حزب کمونیست به رهبری یوسف ویساریونویچ استالین، شرط تعیین کننده در شکست فاشیسم و نجات سرزمین مادری ما و کل جهان بود. تنها ماهیت برنامهریزی شدۀ اقتصاد ملی، حل وظایف فوقالعاده دشوار تخلیۀ هزاران بنگاه اقتصادی و میلیونها انسان را امکانپذیر ساخت. تنها اعتقاد راسخ به حقانیت کار خود توانست مبارزان را به سوی جبهههای جنگ رهنمون شود. آنها بسیار خوب میدانستند، که برای تأمین منافع الیگارشی، با هدف تصرف سرزمینهای غیر به نفع کمپانیها به میدانهای جنگ نمیروند. آنها برای نجات مام میهن سوسیالیستی خود به جبهههای جنگ میرفتند. این، حقیقت و قدرت آنها و ضامن کارهای بزرگ و پیروزیهای شگرف بود.
فقط در شش ماه اول جنگ، بیش از یک میلیون کمونیست به صفوف نیروهای مسلح پیوستند. تا پایان سال اول جنگ، بیش از ۴٠ درصد از کل حزب به صفوف ارتش سرخ وارد شد. در طول سالهای جنگ ٣ میلیون و ۶٠٠ هزار نفر در آن خدمت کردند. حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک) به یک حزب جنگنده تبدیل گردید. در جبههها ٣ میلیون کمونیست کشته شد. بدرستی که حزب کمونیست الهامبخش و سازمان دهندۀ پیروزی بزرگ بود.
هیتلریها به دروغ خود را «ناجی مردم اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از بلشویسم» قلمداد میکردند. اما آنها نه برای آزاد کردن، بلکه برای نابودی و بردگی آمدند. بر اساس برنامۀ طراحان غربی، ویروس ضدکمونیستی تولید شده بدست آنها قرار بود باعث ایجاد نفرت همهگیر جهانی علیه اتحاد شوروی بشود، به قلوب مردم اتحاد شوروی رخنه کند، آنها را از میهن خود متنفر سازد و به جدایی از ریشۀ خود و قبول بردگی وادار نماید.
ویروس ضد کمونیستی در ماه مه سال ١٩۴۵ شکست خورد. در طول سالهای «جنگ سرد»، سازندگیهای موفق سوسیالیستی جلوی گسترش آن را گرفت. در نیمه دوم دهۀ ١٩٨٠، این ویروس دوباره از آزمایشگاههای ایدئولوژیک غرب بیرون جهید و تا بالاترین ردههای حزب و بخش قابل توجهی از هموطنان ما را آلوده کرد. ما هنوز هم با میوههای تلخ آن ویروس ضد کمونیستی و روسهراسی دست به گریبانیم.
ضدیت با شوروی به عنوان واکنش شرورانه استثمارگران به حرکت پیروزمندانۀ سوسیالیسم ظاهر شد. امروز این ضدیت تمامی زشتیهای میراث ایدئولوژیک امپریالیستها را در خود جمع کرده و بسیاری از دیدگاههای ارتجاعی، تعصبات و ترسها را ماهرانه به خود جذب میکند. تبلیغات ضد شوروی به جهانیسازان این امکان را میدهد تا جوامع غربی را در برابر افسانۀ «خطر شرق» در وضعیت آمادهباش نگه دارند. ضد کمونیسم در قلمرو روسیه و جمهوریهای سابق شوروی، سلاح غرب برای انقیاد حریم پساشوروی و راهی برای رقابت با چین سوسیالیست در حال رشد است.
سرمایۀ جهانی که هیولای فاشیست را پرورش داد، کماکان به بازنویسی تاریخ مشغول است و شاهکارهای خلقهای اتحاد شوروی را تحقیر میکند. در سطح قطعنامهها و قوانین رسمی، اتحاد جماهیر شوروی را هم تراز با آلمان هیتلری مقصر جنگ اعلام میکند. آنها با تحریف تاریخ، به تحریکات هیولایی در زمان حال مشغولند. اذهان عمومی غرب را به این باور رسانیدهاند، که روسیه باید به عنوان «متجاوز» مجازات شود. نظم مناسبات بینالملل یالتا- پوتسدام را بسرعت محو میکنند.
سرمایه در اثر غرق شدن دوباره بحران، به سیاهترین نیروها متوسل میشود. پرچمهای فاشیستی در اوکراین، در جمهوریهای حوزۀ بالتیک و دیگر کشور برافراشت میشود. سرمایهداری که ظاهراً «نظریۀ نژادی» رایش سوم را کنار گذاشته، اما همچنان در راه اعمال هژمونی جهانی خود و از بین بردن همۀ مخالفان تلاش میکند.
درست مثل ٨٠ سال پیش، روسیه در خط مقدم حملات الیگارشی جهانی قرار دارد. اما نخبگان حاکم درک کاملی از خطر مرگبار ندارند و در اثر ادامۀ هلاکتبار روند لیبرالی، شکاف جامعه را با بیعدالتی و ضد کمونیسم گسترش میدهند. روز ٩ ماه مه مقبرۀ ولادیمیر ایلیچ لنین، که پدران و پدربزرگان ما پرچمهای فاشیسم شکست خورده را به پای آن انداختند، با سپرهای نردهای بسته میشود. در کشور پیروز بر فاشیسم، از کانالهای تلویزیونی دولتی درخواستهایی برای برپایی یادوارههای خائنان همدست دشمن شنیده میشود.
ضدیت با شوروی همچنان بذر نفرت در جامعه روسیه میکارد، آتش ملیگرایی و تجزیهطلبی را شعلهور میسازد و پایههای دوستی ما بین خلقها را سست میکند. به حساب بودجه دولتی فیلمهایی ساخته میشوند، که حقیقت زندگی در اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را واژگونه نشان میدهند. کتابهای حاوی دروغ دربارۀ دورۀ اتحاد جماهیر شوروی در تیراژ وسیع چاپ میشوند. در مورد جنگ جهانی دوم، افسانههای شیطانی به اذهان جامعه حقنه میشود. نتایج جنگ کبیر میهنی به طور گسترده تحریف میشود. فرماندهان، سربازان و افسران ارتش پیروز تحقیر میشوند. نازیها و دستنشاندگان آنها را تبرئه میکنند. در حالی که یادوارههای دورۀ اتحاد شوروی در سراسر روسیه تخریب میشوند، مرکز یلتسین، بذر نفرت نسبت به هر چیز شوروی و قهرمانیها میپاشد و با بودجۀ سخاوتمندانه تأمین میشود.
هدف از ضد کمونیسم و روسهراسی عبارت است از: توجیه تهاجم جدید «به شرق»، آموزش تودههای همدست در داخل روسیه و تکرار فاجعۀ نابودسازی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی. در شرایط تبلیغات گستردۀ ضد شوروی طی سالها، فقط حزب کمونیست فدراسیون روسیه بطور مداوم از سیاست محافظت از تجربۀ شوروی پیروی میکند. کمونیستها، تنها نیروی سیاسی هستند که به طور مدام در بارۀ خطر انتقام لیبرالها، در بارۀ رشد روحیات ناسیونالیستی و احساسات راست افراطی هشدار میدهند.
تجربۀ تاریخی نشان میدهد: اگر ایدئولوژی ضدکمونیسم شکوفا شود، تحمل فاشیسم در جامعه «قابل تحمل» خواهد شد. به این ترتیب، پیششرطهای توانبخشی و احیای آن فراهم میگردد و نیروهای راست افراطی وارد جلوی صحنه سیاسی میشوند. مقامات در تلاش برای تضعیف موقعیت حزب کمونیست فدراسیون روسیه با آتش بازی میکنند و دست به یک آتشافروزی بزرگ میزنند، که قادر به خاموش کردن آن نیستند.
در ٨٠-مین سالگرد آغاز جنگ کبیر میهنی، ما در برابر پدران و پدربزرگانمان- ظفرمندان بر فاشیسم هیتلری و نظامیگری ژاپن سر تعظیم فرود میآوریم. ما به شاهکارها و زحمات آنها افتخار میکنیم.
خلقهای اتحاد شوروی در سختترین دورۀ تاریخ مقاومت کردند و پیروز شدند. با این حال، در قرن بیست و یکم آزمایشهای جدی برای روسیه در نظر گرفته شده است. شرط اصلی غلبه بر آنها چرخش قاطع وطنپرستانه به چپ است، که حزب کمونیست فدراسیون روسیه با اطمینان و قاطعیت بر آن پافشاری میکند.
حقیقت و قدرت سوسیالیسم ضامن پیروزی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بر فاشیسم بود. ما مدیون پیروزی خلقهای اتحاد شوروی بر «طاعون قهوهای» هستیم و یاد و خاطرۀ پیروزمندان را گرامی میداریم. دفاع از حرمت پیروزی بزرگ، شرف ماست. این، مسئولیت ما در قبال تاریخ، حقیقت مطلق آن و آیندۀ بشریت است. ما لیاقت این مأموریت عالی را داریم!
برگردان: ا. م. شیری
١٨ اردیبهشت- ثور ١۴٠٠
با سلام. نظر رضاخان رو خوندم اگاه و مطلع و جامع بود . نظر شریفی هم حقیقت تاریخی است. نظر همایون هم درسته. هر قطعه درست در جای درست قرار بگیره نقشه تاریخ روشنتر میشه. ما هم که فعلا شرنوشتمون خاک بر سری ی .
بعضی از چپ های قدیمی متأسفانه عملکردشان مانند سوزنبانی ست که در یک ایستگاه متروکه روزانه سر وقت بر حسب وظیفه ریلها را عوض میکند در حالیکه هیچ قطاری در آن ایستگاه تردد نمیکند .
ولی وای بر حکومتی که وقتی قدرتهای جهان ٬٬ متفقین ٬٬
در شهریور ۱۳۲۰ کشور ما را اشغال کردند و رضا شاه کبیر را تبعید کردند.
در آ» شرائط که جهان در آتش جنگ می سوخت.
زمینه و فضا برای نفس کشیدن باز شد.
تمام خلاقیت های فرهنگی ایران ازآن دوره شتاب گرفت.
تعارض های سیاسی و رفتار و افکار سلطان مابانه و خلفای اسلامی با تمام ضایعات جبران ناپذیر آن نمی توان نقش فرهنگ ورزان بعداز مشروطه و خصوصا بعداز شهریور ۱۳۲۰ را مخدوش کند.
بدا به حال کسانی که هنوز نمی دانند در جنون فاشیسم و نازیسم هیتلری، ما باید در کدام طرف می ایستادیم و هنوز برای اشعال بیگانگان در شهریور ۱۳۲۰ عزاداری می کنند.
یعنی برای جانی ترین حکومت تاریخ جهان دمب تکان می دهند.
گذشته افتخار آمیز آنها الان بدرد مردم منطقه نمیخورد . الان چی؟ سیاست های حزب کمونیست روسیه کماکان غلط است . همانطور که با ورود نیرو به افغانستان و حمایت از قیام نابهنگام افسران چپ افغان مشکلات زیادی برای افغانستان بوجود آوردند (نقل به معنی از کشتمند در همین سایت) که هنوز ادامه دارد همچنین با ورود به صحنه حنگ سوریه مشکلات زیادی برای مردم سوریه بوجود آوردند و سوریه را ویران کردند . اینها همه سیاستهای حزب کمونیست روسیه است که قبلا در افغانستان و الان توسط پوتین در سوریه پیاده میشود و در خدمت سیاست انرژی گازی ناسیونالیستهای روس هستند . همین الان سیاستهای حزب کمونیست روسیه در مورد گاز اجازه نمیدهد که ایران و ایضاٌ قطر از طریق سوریه به اروپا گاز صادر کنند (البته ایران در حد محدودی به ترکیه صادر میکند و در آینده احتمالا به پاکستان )و بخش کوچکی از بازار را بگیرند همانطور که در زمان شوروی و زمان شاه هم ایران فقط اجازه داشت گازش را به شوروی بدهد و شوروی خودش به اروپا بدهد . در آن زمان منابع گاز زیادی در استانهای بوشهر و فارس کشف شده و آماده ساخت تاسیسات بود ولی اجرایی نمیشد چون بازار گاز دست شوروی بود و خطوط لوله گاز از شوروی به آلمان کشیده شده بود که هنوز هم خطوط دیگری در دست اجراست (نورد استریم ) .روسیه بازار گاز چین را هم تا حدودی قبضه کرده است . بنابرین اینقدر گذشته را برجسته نکنید . شاه عباس کبیر هم از اردبیل تا گمبرون تاخت و کوروش هم از آسیای میانه تا یونان و مصر تاخت به چه در من فلک زده میخورد حالا تازه اینها ایرانی هستند بطریق اولی گیرم که من بدانم ژنرال ژوکوف تا برلین تاخت و شاپوشنیکوف چه ها که نکرد چه دردی از من دوا میکند . باید ببینیم الان منافع ملی ما کجاست .از همین الان با هر حکومتی باید سیاستهای متحد شدن اقتصاد ایران با آلمان یعنی قطب اقتصادی اروپا پی ریزی شود تا مردم ایران بتوانند از مواهب انرژی قرن بیست و یک یعنی گاز بهره مند شود . همچنین بخشی از مصرف گاز یک و نیم میلیارد مردم چین را تصاحب کند . هیچ راهی جز این در قرن بیست و یک برای ایران نمیشود متصور بود . هم اکنون ایران باید از تضادهای شدید دنیای سرمایه داری( یعنی غرب- روسیه و جین ) نهایت استفاده را بکند و بازارهای خود را گسترش دهد و گرنه در این گرگ بازار بین المللی نابود میشود.در دام سیاستهای حزب کمونیست روسیه (همچنین چین) نیفتید که در خدمت ناسیونالیستها و بوروکراتهای روس است . یعنی همانها که شوروی را با ورود به افغانستان و گسترش فساد در داخل بتدریج بزیر کشیدند .
قبل از اغاز جنگ دوم، بسیاری از کمونیستها و حتا یاران و رفقای نزدیک ولادمیر لنین را، استالین و اطرافیان جنایتکارش به دلایل واهی و دروغبن در بیدادگاه های فرمایشی اعدام کردند !
کشتار و اعدام بسیاری از افسران ارتش سرخ، ضربات مرگبار دیگری بود که استالین قبل از جنگ به ارتش سرخ وارد کرد که باعث تضعیف ارتش و از بین رفتن حداقل ۲۵ میلیون انسان از مردم اتحاد شوروی شد!
با این اعمال، استالین نه فقط بک دیکتاتور بی رحم – بلکه در عمل یک دیکتاتور ضد انقلاب و ضد شوروی بود !
پیروزی اتحاد شوروی بر جنایتکاران فاشیست و طاعون قهوه ای نازیسم ، فقط و فقط مرهون مبارزه و مقاومت میلیونها انسان شجاع کمونیست و غیر کمونیستی بود که برای انسانیت ، ازادی ، برابری و میهن خود تا پای جان مقاومت و مبارزه کردند !
بدی های استالین جای خود. اما چرا لجبازی می کنید و چشمتان را می بندید آقای شریفی. یعنی می فرمایید آن بالا مشغول کشتار بودند و مردم در پائین خودشان خودشان را سازماندهی کردند، ارتش درست کردند، توپ و تانک و هواپیما تهیه کردند و رفتند زدند ارتش هیتلری را داغان کردند و دستگاه رهبری شوروی و حزب هم هیچ کاره بودند این وسط. الله و اعلم از این تحلیل طبقاتی!!!
حق با شماست جناب همایون ، استالین ففط چند اشتباه خیلی ریز کرد که ان ها هم اصلا مهم نبودند !
بخصوص که در این مقاله ناب طبقاتی می خوانیم :
« رهبری یوسف ویساریونویچ استالین، شرط تعیین کننده در شکست فاشیسم و نجات سرزمین مادری ما و کل جهان بود. »!
ولی بنظر میرسد که انها مطلقا هیچ چیز ، نه از تاریخ ،نه از علل روبنایی سیاسی و زیر بنایی مناسبات تولیدی ، که موجب ورشکستگی اقتصادی ، سیاسی و فروپاشی کامل اتحاد شوروی شد، مطلفا هیچ نیاموخته اند !
آقای شریفی، این کامنت جدید شما هم ادامه ی همان کامنت قبلی است، یعنی نوشتن با بی مسئولیتی کامل. آیا من گفته ام و یا نوشته ام استالین فقط «چند اشتباه خیلی ریز کرد؟» آیا من نوشته ام آن اشتباهات «اصلا مهم نبودند»؟ شما ادعایی کردید که پیروزی اتحاد شوروی بر فاشیسم «فقط و فقط» مرهون مبارزه و مقاومت پائینی ها بود و ربطی به استالین و اطرافیانش که مشغول کشتار مخالفان بودند ندارد و من یک سوال از شما کردم که این پائینی ها چطور خودشان خودشان را سازاندهی کردند، ارتش به وجود آوردند، توپ و تانک و هواپیما تهیه کردند و ارتش هیلتری را شکست دادند. فقط همین!
خواهشمندست چند ثانیه خویشتن داری کنیم و بحث سیاسی و ایدئولوژیک را به گفتگوی تاریخی و جامعه شناختی و تحقیقی تبدیل کنیم.
۱. جنگ جهانی اول توسط امپراتوری آلمان ، خلافت عثمانی و امپراتوری اتریش علیه سه استعمارگر بزرگ انگلیس ، فرانسه و روسیه صورت گرفت که ناشی از رقابت های استعماری بود.
خلافت عثمانی منحل و تبدیل به چند کشور جدید گردید.
۲. جنگ جهانی دوم با اشغال کشور های اروپا، آسیا ، آفریقا ، استرالیا توسط نازیسم و فاشیسم و حکومت های فاشیستی آلمان ، ایتالیا و ژاپن کلید خورد. متفقین مشتمل بر آنگلیس ، فرانسه ، آمریکا ، شوروی ، کانادا و…توانستند نازیسم و فاشیسم را شکست دهند.
اشغال کشورهای اروپائی ، آسیائی و آفریقائی توسط نیروهای فاشیسم موجب شکاف های عمیق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گردید که در بعضی بعداز پایان جنگ به تغییرات اساسی منجر شد.
کشور های لهستان ، مجارستان ، چکسلواکی ، رومانی و.. به اتحاد جماهیر شوروی پیوستند (اروپای شرقی) آلمان به دو بخش شرقی و غربی تبدیل شد.
کشور های مستعمره ایتالیا و اسپانیا در شاخ آفریقا
مستقل شدند.
در جمهوری چین انقلاب سوسیالیستی صورت گرفت.
۳. جنگ سرد بین کشور های غربی از یک طرف و شوروی ، اروپای شرقی و جمهوری خلق چین از طرف دیگر تا اواخر قرن بیستم وجود داشت.
بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود»
تنشنج آفرینی و جنگ ها تا امروز ادامه داشته ست.
۴. جنگ بالکان علیه یوگسلاوی صورت گرفت که به چندین کشور کوچ تبدیل شد.
۵. جنگ کویت با اشغال کویت توسط عراق شروع شد که بخش هائی از منطقه خاورمیانه و خلیج فارس را از نظر محیط زیستی بشدت صدمه زد.
۶. حمله ی نطامی به عراق ، لیبی و اشغال افغانستان و سوریه ارتش کشور های دیگر.
۷ .جنگ روسیه و اکرائین
۸ . جنگ ارمنستان و آذربایجان
۹. تنش همگی اسرائیل و فلسطین
ده ها جنگ مرزی و منطقه ای در دیگر نقاط جهان وجود داشته و داردکه اشاره به همه از حوصله ی این یادداشت خارج ست.
جنگ همیشه در تاریخ وجود داشته ست، قبل از انقلاب سوسیالیستی روسیه و بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود»
جنبش صلح خواهی در تمام دوران جنگ سرد وجود داشت که تغییرژرفی در جهان مترقی ایجاد کرد و آثار فرهنگی دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی ماندگارو هنوز مورد توجه مردم ست.
باید پرسید بر مردم دنیا چه گذشته ست که با حذف «سوسیالیسم واقعا موجود» چرا آزادی و دموکراسی گسترده تر نشده و با عث اعتلای فرهنگ و هنر نگردیده ست؟
مشکل در کجاست و چیست؟
با سلام، با اجازه خواستم وارد این بحث شوم.
همانطور که شما نوشتید رخداد های جهانی و ملی را می توان از منظر سیاسی ، عقیدتی، تاریخی ، جامعه شناسی و….بحث کرد. به همین دلیل برخورد های مختلفی راجع به کودتای ۲۸ مرداد وجود دارد.
جامعهشناس
کار جامعهشناس بررسی تاریخی اتفاقات به مثل جنگ جهانی دوم یا سال ۳۲ و راستیآزمایی روایتها و نوشتهها نیست.
کار جامعهشناس بررسی نوع انگاره جمعی است که از یک حادثه تاریخی به وجود میآید. ( اشرف ، سعید پیوندی و…)
مورخ و پژوهشگرکار پژوهشگر تاریخ جستجو برای شناخت علمی از رویدادها ست . ( فخرائی ، راوندی ، یرواند آبراهامیان و….)
حافظه جمعی ولی باید در نظر بگیریم حافظه جمعی در جامعه با حقیقت تاریخی همیشه همساز نیستند. حافظه جمعی نتیجه پویایی ذهنیتی و میانذهنیتی شهروندان است.
بهمین دلایل روشن ؛جامعهشناس از مطالعه ی نوشتهها و گفتههای مختلف تاریخی ، سیاسی و…. می گوید: مثلا روشنفکران ایرانی از اتفاقات سال ۳۲ چه برداشتی کرد. این برداشت میتواند با تحلیل تاریخی و پژوهش آکادمیک همسو نباشد. جامعه شناس می گوید: رخداد ۲۸ مرداد ضربه روحیای به روشنفکران از دموکراسی و همدستی کشورهای غربی با شاه زد که در جهتگیریهای بعدی آنها موثر بود.در جامعهشناسی مفهومی داریم که به آن قضیه توماس (جامعهشناس آمریکایی مکتب شیکاگو) میگویند. بر اساس این قضیه اگر آدمها در جامعه فکر کنند چیزی واقعیت دارد، آن موضوع در نتیجه خود به واقعیت تبدیل میشود. به نظر جامعه شناسان شوک روانی و سیاسی ناشی از سقوط دکتر مصدق و سرکوب سیاسی پس از آن در شکلگیری گرایشهای روشنفکری که با دولت شاه همراه نبود نقش مهمی ایفا کرد. در مورد جنگ جهانی دوم نیز همینطور در جهان برخورد شده ست .
به نظر یک جامعه شناس ، اگر فضای بحث، گفتوگو و نقد در جامعه ایران وجود داشت شاید خیلی از برداشتهای رادیکال دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی اصلاح میشد. در اوایل قرن بیستم در بسیاری از کشورها مانند اسپانیا، فرانسه و ایتالیا گرایشهای مارکسیستی و لنینیستی وجود داشت. با این حال در این کشورها این فرصت فراهم شد که مسائل مطرح و نقد شود. فرصت شد بسیاری به شوروی بروند و «سوسیالیسم واقعاً موجود» را از نزدیک ببینند. مثال جالب در این زمینه نوشتههای کسانی مانند آندره ژید، آرون، کامو و دیگران در فرانسه بود. این پویایی فکری منجر به آن شد که موضوع سربسته رها نشود. اما ما شانس تاریخی اینکه به این موضوعات بهگونهای باز و سنجشگرانه بپردازیم را نداشتیم. به خاطر فضای بسته و سانسور کتابهای انتقادی ژید، آرون یا جیلاس هم مورد توجه قرار نمیگرفت چرا که آنها هم خائن و همدست امپریالیستها قلمداد میشدند. در اخبار روز دیده ایم که بعضی خوانندگان در زیر نوشته های مثلا یرواند آبراهامیان که محقق تاریخ ست همانطور می نویسند که زیر مقاله کنشگر سیاسی یا روزنامه نگار و نویسنده و منقد فرهنگی … این بی توجهی به نگاه متفاوت تحلیگر سیاسی ، کنشگر سیاسی ، محقق تاریخ ، جامعه شناس ، منقد و…. به جامعه و جهان می باشد که در هر مورد می بایست محدودیت ها و قواعد آن رشته را تا حدودی شناخت که سوء تفاهم صورت نگیرد.