شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

سخنی کوتاه با حسن مرتضوی – حسین اکبری

چگونه حسن مرتضوی را واداشته برای یک عضو از جمع تکلیف برقرار کند؟ مگر در قاموس حسن مرتضوی حق فردیت افراد سلب شدنی است؟ مگر برای بیان اندیشه هایی که جزبه چالش کشیدن طرف های مناظره - که کار بزرگی است - کار دیگری انجام شده است؟ چرا حسن...

چگونه حسن مرتضوی حق خود دانسته برای یک عضو از جمع تکلیف برقرار کند؟ مگر در قاموس حسن مرتضوی حق فردیت افراد سلب شدنی است؟ مگر برای بیان اندیشه هایی که جزبه چالش کشیدن طرف های مناظره – که کار بزرگی است – کار دیگری انجام شده است؟ چرا حسن مرتضوی اساسا مجاز است از موضوع “ما” حرف شخص خودش را بزند اما از لیلای حسین زاده این حق سلب می‌گردد؟ آیا شما چنین اجازه ای را از جمع “ما” دارید؟

صد نکته غیر حسن بباید که تاکسی
مقبول طبع  مردم صاحب نظر شود !

آقای مرتضوی ابتدا خواستم در مورد نقد طولانی شما یادداشتی بنویسم، راستش وقتی موضوع را وارسی کردم دیدم اساسا پرداختن به آن مطلب شما بیهوده است از آن جهت که اصل تفکر شما دچار اشکال است و اگر من به جای خانم لیلای حسین زاده بودم به خاطر همان چهارچوب سه خطی هژمون نمای شما پاسخی کوتاه تر میدادم و بس. اما الان فکر می کنم آن سه خطی که نوشته اید هم اعتبار موضوعی ندارد. نه از دیدگاه مارکسیست ها و نه از دید یک سیاست ورز مردم‌گرای معتقد به آزادی و دموکراسی . چرا که نوشته ی سه خطی شما پیش از آنکه به اظهارات لیلا بپردازد وهم پای آن به شیوه ای که او برای مناظره انتخاب کرد توجه کند؛ در مقام دانای کل آمرانه حکم صادر کرده است که: این راه را بسیاری رفته اند و سرشان به سنگ خورده است. رفیق عزیز این کار هرگز در چپ جایی نداشته است. ما هرگز گفتگویی با فرصت طلبان از هیچ نحله ای نداشته و نداریم. هیچ کس، هیچ فرد با سابقه ای از حبس کشیدن و زندانی بودن از خراب شدن مصون نیست”.

آقای مرتضوی این سه خط اعتبار شما را زیر سوال می برد چرا؟ به این دلیل که برای “ما”ی ادعایی خودِ فردی، حکم جمعی نامشخص را صادر کرده اید و این “ما” اگر با لیلا معنا پیدا می‌کرد که نوشته شما برحسب انتظاری که در آن است چنین است؛ چگونه حسن مرتضوی را واداشته برای یک عضو از جمع تکلیف برقرار کند؟ مگر در قاموس حسن مرتضوی حق فردیت افراد سلب شدنی است؟ مگر برای بیان اندیشه هایی که جزبه چالش کشیدن طرف های مناظره – که کار بزرگی است – کار دیگری انجام شده است؟ چرا حسن مرتضوی اساسا مجاز است از موضوع “ما” حرف شخص خودش را بزند اما از لیلای حسین زاده این حق سلب می‌گردد؟ آیا شما چنین اجازه ای را از جمع “ما” دارید؟

دوم اینکه می گویید:”این کار هرگز درچپ جایی نداشته است” کدام کار؟ مناظره یعنی جنگ و نبرد گفتمانی چرا در چپ جایی نداشته است. آیا این مناظره تسلیم طلبانه بود؟ کدام جمله را در مناظره به نقل از او می توانید بیاورید که نشان از نبردی کلامی مبتنی بر دستگاه فکری یک چپ نباشد؟ این ادعا اصلا در حد یک منتقدی که خود در طول سالیان جز ترجمه و درسنامه ای که ارزش خودش را دارد و نه مرجعیتی درصف مبارزان چپ؛ ادعای گزافی نیست؟ این ادعا متکی برکدام  نوع از ساختار دموکراتیک و مشی سیاسی ناشی از آن است که این مرجعیت را یافته که مناظره و محتوای و مضمون آنرا مذموم بشناسد؟

این که حسن مرتضوی هیچ گفتگویی با فرصت طلبان از هیچ نحله ای را نداشته و ندارد! وجه ایجابی اش اینست که با غیر فرصت طلبان این گفتگو را (البته نه گفتگوی مناظره ای) داشته اید. می شود برای رضای مخاطبین و شخصیت مورد نقد خود بگویید که کدام گفتگو را با چه کسانی داشته اید؟ که معیار سیاست ورزی شما! نه بحث های تئوریک محض را نشان دهد؟

و بدترین فراز سه خطی شما واقعا توهین آمیز است. جای شما بودم به خاطر آن از همه زندانیان سیاسی و همه کسانی که به خاطر آرمان های بلندشان هنور هم وجودشان روشنابخش محفل دیگران و حتی بیمایگان حراف از هر نحله ایست؛ پوزش می طلبیدم. گفته اید:

هیچ کس، هیچ فرد با سابقه ای از حبس کشیدن و زندانی بودن از خراب شدن مصون نیست”.

می شود بگویید در زبان اصلی که شما ترجمان آن را یدک می کشید “خراب شدن” چه معنایی دارد؟ منظورتان برسر خدمت و خیانت است یا چیزی رقیق تر از آن یعنی وادادن و یا ترک مواضع پیشین؟

آقای مرتضوی اولا که معیارتان برای ارزیابی مبارزین بسیار یک بعدی و حقیراست. زندانی شدن و حبس نیست که به آدم ها اعتبار می بخشد بل که آن چیزی موجب اعتبار می گردد که به خاطرش این نوع زندان ها پر می شوند و امثال لیلاها بخشی از عمرشان را به ناروا در آنجا می گذرانند! آنها زندانی میشوند تا نتوانند  حرفِ حق ِخودشان را به مردم بزنند.  حالا یکی از همان آدم ها برای اینکه شیوه ای را برگزیده تا حرف خودش را به مردم اش بزند از نظر شما “خراب” می شود؟ بگذار برایت ضرب المثلی را بازگو کنم:

ضرب المثلی است که می گوید: “سایه نشین دستغاله اش تیز است”. دستغاله همان داس است که با آن درو می کنند. این ضرب المثل کنایه ای بوده است از سوی رعایا در برابر ارباب که برای واداشتن رعیت به کار بیشتر ادعا می‌کرده است که من با چشم برهم زدنی چند برابر تو درو می کنم و رعایا میگفتند: آخر ارباب دستغاله ی شما تیز است. منظور آن که چون همیشه در سایه می نشینی و زیر برق آفتاب کار نمی کنی داس ات تیز مانده است”. این حکایت کسانی است که داس تئوری های انطباق نیافته آن ها با کوچک ترین رفتار اجتماعی  تیز مانده است و هرگز کارشان به آنجاها نمی کشد که بعد از رهایی “خراب ” شوند.

حسین اکبری – یکم بهمن ۱۳۹۹

https://akhbar-rooz.com/?p=101535 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سامان
سامان
3 سال قبل

نقدی بجا و برای من پر از درس . درود بر آقای اکبری عزیر

Joyandeh
Joyandeh
3 سال قبل

حکم قطعی: “هیچ احدی حق نشست و مناظره و مصاحبه و چانه زنی و … را با هیچ جناح و حزب و رسانه ی داخلی و خارجی غیر خودی را ندارد!” حکمی عقلانی و منطقی! مسلما لازم به توضیح نیست بنا به برآورد اوضاع و احوال و شرایط و موقعیتهای متفاوت نشستها و مصاحبه ها و مناظره ها و چانه زنی ها و … می بایست رد یا تایید شوند.

اینکه اگر به رفیقی یا سازمانی ایرادی گرفته می شود از این جهت می بایست باشد که اجر و قرب شما بیشتر از آن نشستی بوده است که مثلا وارد آن شدید. و مسلما نمی توان به احدی یا سازمانی امر و نهی کرد و یا انگی را به آن چسباند. که مسلما این نوع برخورد امری غیرسازنده و شایسته ایی نیست. همانطوریکه نوشته ایی در همین رابطه از شادی امین نمایانگر برخوردهای ناپسند رفقای نزدیک سازمانی قبلی او در استفاده ایشان از رسانه های خارجی برای طرح مباحث مهم پراهمیت می تواند مثال مناسبی در برخوردهای تخریبی اینچنینی باشد.

خطوط قرمز کذایی احترام به انتخاب فردی مبارزین ، که امر موثر در ارتقائ اعتماد به نفس، سیالیت فکری و مبارزاتی خواهد بود را از بین خواهد برد. می بایست با احترام به انتخاب هم، در مسائل مبارزاتی حس اعتماد بنفس یکدیگر را بالا ببریم نه اینکه با حمله و تخریب و جو رعب و وحشت و اتهام به تحقیر و محکومیت هم بپردازیم و آنرا درس عبرتی سازیم برای دیگر مبارزان که فکر عدول از احکام قطعی و همیشگی را از سر برون کنند و فکر سیالیت و خلاقیت عملی و فکری را بیکباره و همیشه به کناری نهند. ایجاد خطوط قرمز کذایی و تقبیح و طرد مسبب جهل و جمود فکری وتعصب و محدویت حوزه مبارزاتی می شود. ما می بایست با احترام به حق انتخاب یکدیگر و اعنماد پشتیبان هم باشیم و احکام قطعی را برای همیشه بدور بریزیم و حدود فعالیت و انتخاب را بی نهایت برای مبارزین و همگان بگذاریم.

کارو
کارو
3 سال قبل

به نظرم نقدهای جناب اکبری قابل تأمل اند، اما نقد اول ایشان از همه مهمتر است و باید فراتر از این جدل مشخص مطرح شود؛ چرا که این مسئله مشکل همۀ محافل چپ است و اتفاقاً نقدی است که برخی از رفقا قبلاً به خود حسین زاده و محفلی که ایشان بدان تعلق دارند نیز وارد کرده اند. اینکه وقتی رفیق ما مدام از «ما» صحبت می کند و این ضمیر را تا جایی پر و بال داده و شخصیت می بخشد، که «آلترناتیو» هم ارائه می دهد! و با اتکا به همین ضمیر، جمع دو سه نفره ای از خود و شرکایش نمایندۀ همۀ نیروهای چپ و سوسیالیست درون دانشگاه و چپ دانشجویی، و چه بسا همۀ دانشجویان کشور پنداشته می شوند! و برای یک حرکت تأثیرگذار اشتباه -که دودش می تواند چشم همۀ فعالان چپ و دانشجویان سوسیالیست را کور کند- با اتکا به همین ضمیر مجهول «ما» بیانیه صادر می شود! درواقع تنها مرتضوی نیست که «برای “ما”ی ادعایی خودِ فردی، حکم جمعی نامشخص» صادر می کند؛ بلکه این کار درواقع روال غالب در فعالیت های نسل چپ کنونی است و خود حسین زاده و شرکایش هم نه تنها یک بار بلکه به کرات همین اتکای بی پشتوانه را به ضمیر مورد بحث انجام داده اند. به عنوان مثال اگر از گذشته بگذریم و راه دور نرویم و نقد به جای جناب اکبری گرامی را به فعالیت های قبلی حسین زاده و رفقای دیگر بسط ندهیم، می توانیم به همین جوابیۀ کنونی ایشان به مرتضوی استناد کنیم که چگونه ایشان برای توصیف فعالیت های کمپین موسوم به بیگارورزی خود را در مرکز قرار داده و مدعی می شوند که کمپین به یک «ما»یی تعلق داشته که ایشان را هم شامل می شده و این «برخی روزنامه نگاران اصلاح طلب» بوده اند که با آن همکاری می کرده اند! و بدین ترتیب با زدن دور افتخار با یک فعالیت رسانه ای جمعی و بدون مرکزیت که حسین زاده هم در آن نقشی کمتر یا نهایتاً برابر با دیگران داشته، محفل خود را در مرکز و برخی از رفقای دیگر را در جایگاه نیروهای درجه دوم می نشاند. از این دست خودمرکزبینی ها و تعیین تکلیف ها در نوشتارهای خانم حسین زاده کم نیست (مثلاً بنگرید به سلسله بخشنامه هایی که ایشان با عنوان تحکم آمیز «فلان چیز… و تکلیف ما» منتشر می کنند!) و اصل شعار «آلترناتیو «ما» شوراست» نیز که در آن ضمیر «ما» به محفل دو سه نفرۀ ایشان ارجاع دارد مصداق آشکار چنین استفادۀ ناروایی است؛ که در آن شعار دادن و تولید گفتمان سیاسی نسبت به اصل ایجاد «ما»یی که بی شک می باید در نتیجۀ سازمانیابی و تشکل یابی متحقق شود اولویت بخشیده شده است. متأسفانه نقد در چپ ایران به صورت محفلی صورت می گیرد و بسیاری از افراد از نقد این و آن تنها اولویت بخشی به خود و محفل شان را مد نظر دارند. به طور کلی واقعیت این است که مناظرۀ خانم حسین زاده با آن دو آخوند و یک نفر بچه حزب الهی کار ناپسندیده ای نبوده و به خودی خود اشتباه محسوب نمی شود، اما چپ محفلی منزه طلبی که به جای پرداختن به محتوای صحبت های حسین زاده مدام به اصل شرکت در مناظره ایراد می گیرد در عمل باعث می شود که اظهارات سراسر اصلاح طلبانه و رفرمیستی ایشان در آن مناظره نادیده گرفته شده و به نقد کشیده نشود. اینگونه است که تاکنون پنج شش یادداشت در همین سایت در دفاع از حضور ایشان در مناظره نوشته شده، اما هیچ کدام حتی یک خط به محتوای اظهارات ایشان نپرداخته اند!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x