سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

سرگذشتی عبرت انگیز! – علی دماوندی

انتشار کتاب هما کلهری با عنوان »تابوت زندگان» ، برای ما که نام او را در خاطرات زنده گان برخاسته از تابوت حاج داوود بارها شنیده بودیم و تبدیل شدنش به »حزب اللهی صفر کیلومتری» تولید شده در کارخانه حاج داوود رحمانی، در تابوت های جهنمی، آشکارشدنش و خواندن کتابش بسیار اهمیت داشت. در عین حال یاد رفقا و عزیزانم را، خاطرات سال های ۶۱ تا ۶۵ را زنده کرد و اسیر شدن یارانم را، علی رضا تشید، یوسف آلیاری، مقصود فتحی، غلام ابراهیم زاده، نوری ریاحی، علی رضا شکوهی، رضا ستوده، رضا نعمتی، هبت معینی، احمد معینی و… خاطرات فرارها و دربدری ها، اسباب کشی ها، رها کردن خانه و کار، عوض کردن شناسنامه ها و برگه های هویت، اضطراب های وحشتناک و ناراحتی ها ی رفقایم در آن دوره سخت و دهشتناک..، بدنبال آن بودم که بدانم که هما کلهری از ناصر یاراحمدی (رحیم) چه می گوید و در باره او و اقداماتش ، چه ارزیابی دارد. می خواستم بدانم او در باره بند ۷، تابوت ها، حاج داوود، هدا و توابین، بنفشه و نازلی و شکوفه و دیگر ایستاده مانده گان تابوت ها و سرموضعی ها، درباره مسئولیت فردی خود در این ماجرا چه نوشته است؟

می خواستم به عنوان یک راه کارگری بدانم، که چگونه یک مبارز فعال جنبش چپ، کسی که بهترین رفیق و دخترخاله اش منیژه معنوی پرست را تیرباران شده در خاوران تهران یافته و خبر اعدام شهره شانه چی و نیلوفر تشید و… و صدها نفر دیگر از مبارزین و فعالان چپ را دیده بود و فاشیسم را بعنوان واقعیتی انکارناپذیر در مقابل تجربه کرده بود، چگونه به موجود دیگری تبدیل شده است! می خواستم بدانم پروسه تبدیل شدن یک انسان آگاه و مستقل، به موجودی ولایت مدار و تواب چگونه می تواند صورت گیرد. می خواستم بدانم ‌از نگاه یک تواب، زندان چگونه بود؟ این قطعا برای شناخت از زندان برای فعالان جنبش دادخواهی اهمیت داشته و دارد.

خصوصا ما در سه چهار دهه گذشته با کتاب ها واسناد فراوانی روبرو بوده ایم که توسط زندانیان جان بدر برده از کشتارها نوشته و انتشار یافته اند. زندان و تجربه زندان ها را داشته ایم، قریب این گزارشات از جانب کسانی انتشار یافته اند، که سرفراز از این میدان نبرد مرگ و زندگی بیرون آمده اند. سمینارها و گفتگوها همه و همه ابعاد بسیار روشنی از تاریکی زندان و شکنجه، شلاق و قپانی، تابوت و قیامت، ندامت و تواب، تیرباران شده ها و بدارآویختگان و… بازجویی و… را برای همگان روشن کرده اند. در این میان دادگاه مردمی ایران تریبونال و شاهدان آن و سمینارهای گفتگوهای زندان و جلسات انجمن های دفاع از زندانیان، رادیو -تلویزیون ها و سایت های خبری اپوزیسیون، تصویرهای مارا از فجایعی که در زندان های ایران گذشته و می گذرد کامل می کنند.

اما خاطرات و دست نوشته های هما کلهر، بعنوان یک تواب، از نوع دیگری ست. او از میان تاریکی و از میان پوتین های حاج داوودی و تابوت های مرگ، می نویسد. او چگونگی چالشی را معنا می بخشد که انسانی را از تنفر و خشم علیه سرکوب و بیداد و تحقیر، به همراهی با نوحه ها و نواهای تحقیر و مغلوب شده گی انسانی می کشاند.

در عین حال برای من خواندن کتاب، تلاشی بود برای پیدا کردن ردی از رحیم کوچولو (ناصر یاراحمدی). یک بازجوی تبهکار و آدمکش که نه فقط رفقایم علیرضا تشید و همسرش، نه فقط رفقای ما در گروه چاپ و پخش تشکیلات راه کارگر، نه فقط رفقا یوسف الیاری و رضا ستوده و هبت معینی و احمد معینی عراقی ، نه فقط دکتر غلام و علی شکوهی را پس از فرار از محاصره پلیس در خانه ی دیگری- در شب ۷ تیرماه ۶۲ … شناسایی کرده، نه فقط از دستگیرشده کان راه کارگر بازجویی کرده، نه فقط نوری ریاحی را در زندان شناسایی کرده – در حالیکه او در معرض آزادی بود و او را شناسایی نکرده بودند، نه فقط در ماشین های گشت سپاه دنبال شکار فعالان سیاسی بوده، بلکه به همکار برادران امنیتی اش سعید یاراحمدی و .. مسئولان اطلاعات و امنیت اذربایجان غربی و اصفهان، کاملا ذوب شده در ولایت خمینی و همکار لاجوردی و بازجویان دادستانی در آمده بود. یاراحمدی شکارچی انسان های شریفی بوده و بقولی حداقل ۳۵ نفر از فعالان شناخته شده چپ را به جوخه های مرگ کشانده است.

می خواستم بدانم فرق دید و نگاه یک زندانی مقاوم با یک تواب چیست؟ فرق بین توابی که زیر شکنجه می شکند وپس از آن خود را منزوی می کند و در تاریکی آب می شود و توابی که بازجو و شکارچی رفقا و دوستان سابقش می شود، در شکنجه و بازجویی آن ها شرکت می کند و یا مسئول بند می شود، دوست دارد در همان زندان حاج داوود بماند و به هیات زندانبان و همکار جلادان در می اید، چیست؟ هما کلهر می نویسد که دیگر پوتین پای حاج داوود او را آزار نمی داد، دیگر پوتین تجسم زور و سرکوب و شکنجه نبود، اینجاست این فرق، اینجاست که پوتین ها و لگدهای حاج داوود رحمانی بدن و جسم بنفشه و شکوفه و نازلی در تابوت را له می کند و توابان هستند که آن را رحمتی برای کشتن «غرور کاذب» و پذیرش حقارت و کوچکی خود در قبال لایزال الهی شان می بینند و ضرروتی برای بازگشت بسوی خدا می دانند!!

کتاب هما کلهر، گزارش گونه ای ست زندانی شده در زمان و زندانش، از زمان فرا نمی رود. کتاب تابوت زنده گان، گزارشی حرفه ای و در مجموع کار شده است و براحتی می توان آن را خواند. گزارش در زندان، زندانی نمی شود و زندگی او پس از زندان را هم به تصویر می کشد. از نوع لباس پوشیدن، از نماز و روزه، از ارتباطات با مسجد، در جستجوی کار، از رفتارهای هرزه و هرزه گی مدیران و صاحبان کار با زنان در ایران  اسلامی، … می نویسد. بالاخره مسیر یک «ذوب شده در ولایت و اسلام» و بقول خودش یک تواب، ادامه جهنم است در فرم دیگری!‌  او به اطلاعاتی ها وصل می شود و همکار برادر معصومی های اطلاعاتی و نویسنده کیهان هوایی سلیمی نمین می شود و با شاهدان بنیاد شهید و ابرار همکاری می کند، در تیم فعالان تواب روزنامه های رژیم سرکوب و شکنجه، مقاله می نویسد. مقاله هایی که باید ایرانیان خارج کشور را هدف تبلیغات خود قرار دهد و از دسترس مردمان داخل دور است. هما از احوالات خود و واکنش هایش و دلبستگی هایش به خدا و اسلام حکومتی و حزب الله می گوید و دغدعه هایش را با برادر معصومی و همسرش در میان می گذارد و از هوای «مطبوع» کیهان حکومتی سخن می گوید. هوای خانواده های شهید رژیم اسلامی، او را بیشتر از جانباختگان راه آزادی و برابری و خفته گان در خاوران های ایران منقلب می کند… او مدام به ملاقات های حضوری رحیم (ناصر یاراحمدی) در زندان می رود و خیانت ها وجنایت های ناصر یاراحمدی و فریادهای اعتراض خانواده و دوستان علیه این رفتار، باعث نمی شود که او از نزدیکی و صاحب فرزندشده گی  با رحیم در زندان باز دارد! او با رحیم به ترکمنستان می روند و در آن جا برای روزنامه کیهان از تحولات ترکمنستان می نویسد!

پس از سال ها، بالاخره به انگلستان می اید. باز به فکر «فعالیت های فرهنگی و اجتماعی» می افتد و با دیگر مسئول تواب بند –هدا  می خواهند در فعالیت های اجتماعی و فرهنگی درمیان تبعیدیان و مهاجران در انگلستان و شهر منچستر شرکت کنند!  مانع بزرگ جنبش دادخواهی و مقاومت علیه رژیم آدم خوار اسلامی، افشاگری های جان بدربردگان از جهنم اسلامی را در مقابل می بیند. برای برداشتن این مانع است که هما  دست بکار نوشتن کتاب می شود و طلبکارانه از موانعی که مانع از کار فرهنگی -اجتماعیش شده می گوید!

علاوه برآن باید نوشت که کتاب به منیژه معنوی پرست، از اعضای سازمان راه کارگر که در سال ۶۰ تیرباران و در خاوران به خاک سپرده شده، تقدیم شده است. منیژه ای که سرفراز در مقابل شکنجه و در مقابل دایی اش سرحدی زاده مسئول زندان های جمهوری اسلامی ایستاد و سر به تسلیم نیاورد. اضافه بر آن در کتاب از خانم ستاره سرحدی گفته شده که مادر هماست، مادری که صمیمانه از اول مخالف ازدواج هما با ناصر یاراحمدی، خشمگین از شکستن و تواب شدن او بوده است.

باید برای ستاره که انسان شریف و مادر زجر کشیده و دردمندی اَست احترام قائل شد. می دانم او هم دخترش را از دست داده بود- مرگ انسانی او، شاید از مرگ منیژه هُم دردناک تر و فاجعه بارتر باشد – او روزانه و ثانیه وار زمختی و خشونت مرگ انسانی پرشور و پرشر و شور را به تماشا نشسته است. دختری که براثر شکنجه و فشار وحشیانه و طاقت فرسا، به تواب صفر کیلومتر تبدیل شده، و با یک شکارچی انسان نرد عشق باخته است. او باید نه فقط این «دختر تازه متولد شده» را بپذیرد، بلکه باید او را محافظت کند تا بیشتر از این «ویرانی انسانیش را آبادی» نپندارد. این خود شکنجه ی طاقت فرسایی است برای ستاره و همسرش! اما می دانم او مادر اَست و روحیه و منش مادری، نمی خواهد فرزندش مورد هیچ آزار و دردی و بی حرمتی قرار گیرد و بیشتر می خواهد او انسان خوب و شریف و لایقی باشد. به این لحاظ حرف های من، نباید از ان رو معنی یابد که قصد اذیت هما را دارم. او را محصول شکنجه وحشتناک و ان “عشق مسموم” می دانم. از سرنوشتش واقعا متاسفم. واقعا برایم خواندن دوره ی زندانش دردآور و بسیار سخت بود. نمی دانم اگر آن شلاق ها و پوتین حاج داوود و تابوت و صداها برمن وارد میشد چگونه با ان برخورد می کردم و واکنشی داشتم.

تصویرهای هما ، تصویرهای دهشت و تاریکی دردناکی اَست که انسانی را در هُم می شکند و موجود کهنه اَی تحویل می دهد که از انسانیت تهی شده و کوچک و حقیر و مفلوک و مغلوب شده و به قسمتی از ماشین کنترل حاج داوودی و دستگاه شکنجه و زندان تبدیل می شود. این که این تلاش شده اَست که از منظر دیگری زندان و زندانی به تصویر کشیده شود جرأت و جسارت فراوان و تلاش های مادرانه و صمیمانه اَی می خواهد که می دانم بخاطر ستاره بوده اَست. من او را بخاطر همین جسارتش، بخاطر پیگیری یاد خاورانی ها و منیژه عزیزمان و بخاطر قلم خوبش، بخاطر همین تلاش هایش در کانون و دفاع از زندانیان و… بسیار دوست می دارم و برایش احترام قائلم.

کتاب هما، با ادله اَی اغاز شده و از موانعی که جلو ی کارهای فرهنگی و اجتماعی او را گرفته سخن می گوید. این نمی تواند بی پاسخ بماند. هما کلهر، فعالیت های فرهنگی و سیاسی و اجتماعیش را بعنوان یک تواب در روزنامه های کثیر انتشار مثل کیهان هوایی، ابرار و شاهد کرده است. او نمی تواند فکر کند که نیروی چپ و اپوزیسیون بپذیرند باید در مقابل این نوع از »کارهای فرهنگی» سکوت کند و یا بی تفاوت بماند. اما اگر کارهای دیگری مدنظر اوست، باید اول در باره زندانش و کارهای شوهر سابقش بنویسد و به ارگان های حقوق بشری گزارش کند. و رابطه با او تصویرهای روشنی از تاریکی زندان و شرایطی می دهد که زندان های رژیم اسلامی را با همه زندان های دیگر متفاوت می کند، اما وقتی به اطلاعات می رسد، از طرح نام رحیم (ناصر) طفره می رود، به توجیه های ٢۴ ساعته سکوت درباره اقدامات یک جنایتکار می پردازد، نیلوفر تیرباران شده را در تصویر در آینه می شکند او را عاشق زندگی بود و مطلقا اطلاعاتی در باره کسی نداد شرورانه در گریه مرگ زخمی می کند، منیره را در نماز به تصویر می کشد و چنگ بر چهره ی عباس و تشکیلات می اندازد تا توجیه گر خیانت ناصر یار احمدی باشد. می گوید از خودش و تابوت ها به رحیم نگفته و نمی داند او چه کرده اَست اما از شنیده هایش در باره نشستن رحیم و تواب ها در ماشین های گشت و اتوبان می گوید (چیزی که اطلاعات تازه اَی ارائه نمی کند) و…. برای من که شاهد أسباب کشی ها و خانه عِوَض کردن ها و رها کردن خانه و کار و عوض کردن شناسنامه و…. بخاطر اقدامات رحیم بوده ام و نگرانی های وحشتناک را در سیمای رفقایم دیده ام و خود با آن زندگی کرده ام نمی توانم بی تفاوت از کنار ماجرا بگذرم.

در اینجا اضافه کنم که هما را با ناصر متفاوت می بینم. ناصر یاراحمدی شکارچی و گرگیست در لباس انسان، هما محصول شکنجه اسلامی و حاج داوود اَست گرچه به مهره ی دستگاه تبلیغاتی حکومت تبدیل می شود و همچنان اسیر عشق رحیم اَست و نگهبان او-عشق و نفرت همزمان او به رحیم، رفتن به ملاقات های زندان و… همه نشانه ی ان بوده که می خواسته چیزی را “نجات” دهد که دقیقا ویرانی او را و تبدیل شدنش به مسلمان حزب اللهی شده را ممکن کرده بود.

این کناب، سندی است از نابود کردن انسان، تهی شده گی، مغلوب شده گی، بی سرنوشتی او، کتابی ست که اصلی ترین دلایل شکستن زندانی، تواب شدن، اقرارهای دروغین و قبول اتهامات را در زندان های حکومت اسلامی نشان می دهد. پیج تابوت حاج داوود رحمانی و رفتارهای او ، تنها گوشه ی کوچکی از رفتاریست که حکومت اسلامی با روشنفکران ترقی خواه و مخالفین کرده و می کند!

https://akhbar-rooz.com/?p=47338 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x