چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

سرگرمی یا مبارزه و آشفتگی اپوزیسیون – مرضیه شاه بزاز

وقتیکه برای شناسایی هر موجود (جاندار و بیجان و گیاه و غیره) و یا ایده ای، باید با مشخصه ها و محک های خاصی، کیفیتِ آنها را آنالیز و دسته بندی و نامگذاری کرد، آیا پدیده ی پیچیده ی “مبارزه و مبارزین” از این اصل مستثنی است؟ هیچ محکی وجود ندارد؟ آیا نباید...

وقتیکه برای شناسایی هر موجود (جاندار و بیجان و گیاه و غیره) و یا ایده ای، باید با مشخصه ها و محک های خاصی، کیفیتِ آنها را آنالیز و دسته بندی و نامگذاری کرد، آیا پدیده ی پیچیده ی “مبارزه و مبارزین” از این اصل مستثنی است؟ هیچ محکی وجود ندارد؟ آیا نباید عملکرد و جایگاه و کیفیتِ تاریخی و حال و آینده ی مدعیان را آنالیز کرد و آنها را در دسته بندی های مختلف جا داد؟ مبارزه، اعتبار خود را از عمل می گیرد و عمل نیز باید که شناسایی و تجزیه و تحلیل بشود تا ببینیم از کجا سرچشمه گرفته و نتیجه ی آن به کجا منتهی می شود

از اتفاقات اخیر آمریکا می‌شود درسها آموخت، درسهای پیچیده ی سیاسی، اتفاقاتی که هر از چندی در جامعه ای به شکلی پیش می آیند، با شکلهای متفاوت اما با اسانس و محتوای یکسان یا شبیه به هم. از جمله می توان گفت که در جریان اعتراضاتِ “جان سیاهها مهم است (ج س م)، جناح راست، با زیرکی و موذیگری نژادپرستانه ی خود در برابر این شعار، شعاری را تبلیغ می کند که می گوید “جان همه مهم است” که به خودی خود و به ظاهر شعاری درست و بی طرفانه می آید.  اما در اصل برای کم رنگ کردن، خنثی کردن، و انحراف توجهات از در خطر بودن جان سیاهان است. شکل گیری شعار ج س م به دلیل قتلهای پیوسته ی جوانان سیاه به دست پلیس آمریکا است  که به هر بهانه ی کوچک یا بی بهانه و دلیل در خیابانها به سیاهان شلیک می کند که البته چند قتل تکان دهنده ی خیابانی بوسیله ی ناظران ضبط و سپس پخش شد و و وجدانهای برخی را برآشفت، که دو مورد، خفه کردنِ دو مرد سیاه به زیر چکمه و زانوی دو پلیس بودند تنها بصرف مظنون شدن یا به بهانه ی خلافی ناچیز، از جمله فروش تک سیگار! تاریخِ امریکا پس از پایانِ دوره ی لینچ کردنِ سیاهان (البته خود در مورد لینچ یک نوجوانِ سیاه حدود ده سال پیش در شهر دوتن * آلاباما مطلع هستم )، سرشار از سرکوب سیاهان بخصوص پسران جوان سیاه هست و این پدیده تا حدی پیش رفته است که جوانان سیاه حتی می ترسند برای جا نماندن از اتوبوس در خیابانها بدوند. و یا برای مثال،‌ چند سال پیش استادِ برجسته و شناخته شده ی دانشگاه، شب به هنگام باز کردن در خانه‌ی خودش به وسیله ی پلیسی که به  دلیل نژادی به او مظنون شده بود دستگیر شد. و یا چند سال پیش در ایالت جورجیا پلیس به سه جوان دانشجوی سیاه (دو نفرشان دانشجوی پزشکی) که برای شام با هم قرار داشتند مشکوک شد و چون خواست که به طرزِ توهین آمیزی از آنها بازرسی بدنی بکند و جوانها اعتراض کردند، پلیس به دو نفر از آنها شلیک کرد و هر دو را در خیابان کشت و بسیاری نمونه های دیگر. حالا ناگهان نژادپرستان از ترس مطرح شدن مهم بودن جان سیاهان و مقداری نیز بدلیل پدیدار شدن جنایاتشان و بی باوری نهانشان به ارزشِ جان سیاهها، برای حفظِ جان “همه ی مردم” سنگ به سینه می زنند. نژادپرستان بخوبی می دانند که باید توجه افکار عمومی را به ترفندی از مشکل اصلی منحرف نمود، از جمله با شلوغ کردن، شرایط را ماهرانه مغشوش می کنند تا خواسته ی اصلی در میان دیگر موضوعات مطرح شده گم شود و به بی حافظه گی تاریخ سپرده شود. مثلن باید اینجا جمله جان هایی را که در خطر نیستند به جان آنهایی که در خطرند افزود، جان قاتل و مقتول و بیطرف و هیچ کاره را قاطی نمود تا موضوعِ‌ خطر قتل جوانان سیاهِ‌ بیگناه در این میان گم بشود و قاتلین جان سالم از خشم مردم بدر ببرند و جان سیاهها همچنان در خطر باقی بماند.

اصل را با فرع درآمیختن:

حال بین ایرانی ها نیز، ماجرایی شبیه ماجرای بالا روزانه جاری است. مبارزین به مسائل بنیادی می پردازند و مخالفینِ دنباله رو، نادانسته، و مخالف نماها حساب شده، در دستگاه تبلیغاتی ابتذال، مسائل غیرمهم را با مشکلات بنیادی قاطی می کنند تا در خانه ای آشفته که همه چیز روی هم تلمبار شده، جوینده ی نیمه آگاه سر در گم شود و نتواند آنچه را که باید، بیابد. در این دوره، مبارزه در گستره ی رسانه های الکترونیکی بسیار ساده شده و برای بسیاری، مبارزه تنها شعار دادن، کپی کردن ویدیوها و مقاله ها و فرستادن آنها به دیگران است و اینچنین است که یکباره همه با سرگرم کردن خود، بخیالشان که دارند مبارزه می کنند و اینگونه نادانسته، امکان را به ضدامکان تبدیل می کنند. رسانه های اینترنتی می توانند به نفع آماده سازی سرنگونی بکار گرفته شوند تا گل آلود کردن صحنه ی مبارز، بیاد بیاوریم زندانی کردن و اعدامهایی را که فقط برای پخش اعلامیه ها صورت می گرفت.

از طرفی نیز به دلیل ماهیت رژیم اسلامی ایران، وضعیتِ کشور به جایی رسیده که طبقات و اقشار مختلف و حتی جناح هایی از خود رژیم، شبانه روز به انتقاد و مسخره کردن و پرداختن به  مشکلات بنیادی و غیربنیادی جامعه، مسائل عادی و سطحی و سلیقه ای و غیره می پردازند و بدینگونه توجه مردم را پراکنده کرده، و جان سیاهی را که پلیس در خیابان کشته، با خبر و ویدیوی آب و تابدارِ پسر بچه ای که از پدرش سیلی خورده را، محو و یا کمرنگ می کنند. رژیم خود نیز ماهرانه نظارت می کند، خشنود از بازار آشفته ی به اصطلاح اپوزیسیون، چه بسا که خود نیز آتش بیار معرکه شده و چون داستانِ روح االله زم، با خنده و مسخره هیزم به آتش ابتذال می ریزد و به قربانیان می خندد و اما آنگاه که فرد یا سازمانی را خطرناک بیابد، دست به کار شده، ترور یا دستگیر و یا اعدام می کند. این ترفند، همراه با دیگر چاره جویی های رژیم، می تواند حداقل چندین سالی به عمر رژیم بیافزاید. برخی از رسانه ها، مبارزه را با لودگی و سرگرمی درآمیخته و آگاهانه یا ناآگانه به این امر یاری می رسانند. از جمله تلویزیونی پربیننده، افاضاتِ احمقانه و واپسگرای آخوندی را که بیشتر جنبه ی تفننی دارد پخش می کند و می بینیم که پس از آن، ‌در رسانه ها بطور گسترده برای روزها پخش می شود ولی آمارِ بیکاری گسترده یا نپرداختنِ چند ماه حقوق کارگران کارخانه ای یا فروش منابع ملی به یکی از سرمایه داران رژیم یا خصوصی کردن کارخانه یا معدنی ملی در این میان گم میشود، نه توجه می گیرد و نه پخش و نه نقد می شود. البته سرگرمی های اینترنتی بیشتر مخصوص قشر مرفه یا نیمه مرفه باسواد است. نوعی مخالفت با رژیم برای بخشی از طبقه ی مرفه، بیشتر یک سرگرمی و برای پر کردن فضای میهمانی مخصوصا پس از صرف غذاست. جنایات، دزدیها و دست درازی رژیم به تمام زوایای آزادی های اجتماعی و فردی، چندان دوستی برایش باقی نگذاشته، هر چند که دشمنان بی خطر فراوانند. البته که مبارزه ی سیاسی (برای آزادی بیان، مذهب، و حقوق اجتماعی و فردی و حقوق زنان و اقلیتها و…)، فرهنگی، محیط زیست (شاخه ای مهم از اقتصاد و آینده ی زمین و سرزمینمان…) و دیگر شاخه های مبارزه ی عدالتخواهی در پیوندی ارگانیک با مبارزه ی اقتصادی هستند که باید همگام با آن پیش بروند،  اما در افول و برای حفظ قدرت خود، رژیمها می توانند در همه ی زمینه ها امتیازی به مبارزین بدهند بجز امتیاز بنیادی و ماندگارِ عدالت اقتصادی!

شگفت تر از این، دزدانی هستند که در حین غارت، میان مردم ایستاده و فریاد می زنند دزد، دزد! آنهایی که در محافل خصوصی با کارگزاران رژیم، بنا به مصلحت و حفظ منافعشان با رژیم همدل و همراه و همسفره اند، در محافل دیگر بنا به فضای غالب، آنچنان از دزدی های رژیمیان و از فساد و دیکتاتوری آن سخن می رانند، که بی تجربه ها را سخت به اشتباه می اندازند. اینها که نسبت به آقازاده ها، کمتر از سفره ی جمهوری اسلامی می خورند، از سر رقابت و گاه حسادت، فریاد دزد دزد را سر می دهند، و البته که همیشه در پایان، دزدان بر سر تقسیم مال دزدی به جان همدیگر می افتند. هیچ اتحادی برای همیشه پایدار نیست و دو متحد به جایی می رسند که یا از هم جدا میشوند و به راه خود می روند یا اینکه از سر خشم بر علیه همدیگر مدام تبلیغات منفی می کنند، اما در اساس، هر دو همچنان در یک موضعند و اینجا هنوز هر دو، دشمنان مردم. دراین رابطه، می توان از اصولگرایان و اصلاح طلب ها نام برد.ِ

در این آشفته بازار، ایرانیان سردرگمی (و گاه بازنشسته ای) هستند که بیشتر در خارج از ایران و غالبا با سوادِ کم سیاسی و تجربه ای کمتر از آن در مبارزه، و با دریافتی ذهنی از شرایط واقعی مردم و مبارزه، از فرط انتقاد به رژیم و تکرارِ شعارهای مرسومِ روز، و یا شاید برای کسب موقعیتی در آینده، کم کم به خودباوری ساده اندیشانه ای می رسند که اینهمه نبوغ را باید برای رهبری مبارزه بکار گرفت و به برکت رسانه های الکترونیکی و اینترنتی، هر روزه حزبی تشکیل می دهند و با انشایی بلند بالا بنام قطعنامه، با قولهایی که اسلام و مسیحیت برای بهشت برین می دهند، اصول و حزبِ خود را معرفی می کنند و مردم را برای پیوستن به حزبشان و دیگر احزاب را برای اتحاد با خود، از عافیت و رفاهِ خانه ی خود دعوت می کنند و هرگاه که از کارهای روزمره ی زندگی خود کمی فراغت حاصل میکنند، از مردم ایران تقاضا می کنند که به خیابان ها بریزند و یا با اعتصاب سراسری به محل کار و اداره نروند. اخیرا دعوت نامه ای از حزبی دیدم که از مردم خواسته بود که در مقابل تزریقِ واکسن ساختِ کوبا، روس و چین مقاومت بکنند و با تجمع! کردن بخواهند که  فقط واکسن تایید شده ی سازمان بهداشتِ جهانی را بپذیرند، جل الخالق! آگاهی سیاسی اجتماعی!؟ بیشتر این اشخاص با نیت خوب، سوادِ کم و نفهمیدن شرایط فعلی مبارزه، پس از مدتی از صحنه ی مبارزه ناپدید می شوند. هرچند که نباید چندان به این گروه، ایراد گرفت، چرا که عموما، سیاستمداران، ادمهای بسیار متوسطی (از نظر فهم و قابلیتهای سیاسی-اجتماعی) هستند که به قدرت میرسند، اما مبارز بودن و رهبری یک مبارزه ی فرسوده ی پر از افت و خیز، داستان دیگری است. جمهوری اسلامی جا افتاده و مکار است، در ترفند و سرکوب پخته شده است و بدتر از همه این است که کارگزاران رژیم دارند برای حفظِ قدرت رژیمی می جنگند که بطور مستقیم، منافع شخصی خودشان در آن نهفته است، پس، از استفاده از هیچ ابزاری برای سرکوبِ مخالفین فروگذار نمی کنند این مبارزه، عمیق و خونین است گاو نر می خواهد و مرد کهن! مبارز، اگر درد را روزانه حس نکند، بطور گذرا و تفننی می آید و بزودی می رود، که فراوانند اینگونه مخالفین.

 البته داستان گروهِ بالا، جدا ازداستانِ مهره هایی است که غالبا چند روزه، از هرزه باغی در داخل کشور سبز می شوند، به دلایل مختلف اسمی به هم می زنند و سریع به خارج مهاجرت می کنند و آنگاه فوری جذب جناحِ امریکا و اسرائیل و عربستان می شوند. متاسفانه در نگاه عام، دشمنِ دشمن من، دوست من است را استفاده کرده و ساده دلانی را مدتی کوتاه به خود جذب می کنند. بدبخت مبارزه ای که اینگونه مهره ها در آن جایی داشته باشند. اما این دسته بیش از همه ی گروه ها، دستگاههای تبلیغاتی در خدمت خود دارند و با رادیو و تلویزیون و غیره، شناسنامه ای مبارزاتی با پیشینه ای  قهرمانانه برای خود می تراشند و با تکنیکهای تبلیغاتی، مردم را به هیجان می آورند. این مهره ها، به خرج مردم ایران، به ولی نعمتهای خود خدمات تبلیغی فراوانی می کنند، ببینید پیامهای مردم دوستانه ی پمپئو و نتانیاهو را در رسانه های اینترنتی ایرانیان. پمپئویی که همواره به ضرر مردم کشور خودش عمل می کرد، چرا باید برای ایران و ایرانی دل بسوزاند؟ البته رسانه های اینترنتی و رادیو تلویزیونی موثرند و کار خود را می کنند، در طول سالها با کوشش دولت اسرائیل برای جذب اینگونه مهره ها، اکنون حکومت اسرائیل را دوست پنداشتن، آنچنان در داخل و خارج از ایران جا افتاده که مدام از شاهکارهای علمی، دلسوزی های پدرانه، موضعگیری های درست سیاسی و حتی از سیاستهای ضدفلسطینی حکومت اسرائیل در رسانه های اینترنتی ایرانیان تقدیر می شود. حتی این پدیده تا جایی پیش رفته که احزاب یا اشخاصی از ترس اتهامِ با رژیم بودن و یا ترس از عواقبی، در مقابلِ جنایات اسرائیل سکوت می کنند یا با کمرویی به گونه ای آنرا تایید می کنند. پدر ترامپ یا عمو نتان باید دلسوزانه این رژیم را برای ما سرنگون بکند!! این مرض در میان برخی از صاحب نامان یا رسانه های ایرانیان آنچنان پیش رفته که با دادن شعارهای مطبوعِ آمریکا، عربستان، و اسرائیل، توجه آنان را گدایی می کنند و به جایی نمی رسند، شاید دولت عربستان از پرداخت هزینه ی زندگی دو هزار نفر برای دهها سال، خسته شده باشد.   

پرسش اینست:

وقتیکه برای شناسایی هر موجود (جاندار و بیجان و گیاه و غیره) و یا ایده ای، باید با مشخصه ها و محک های خاصی، کیفیتِ آنها را آنالیز و دسته بندی و نامگذاری کرد، آیا پدیده ی پیچیده ی “مبارزه و مبارزین” از این اصل مستثنی است؟ هیچ محکی وجود ندارد؟ آیا نباید عملکرد و جایگاه و کیفیتِ تاریخی و حال و آینده ی مدعیان را آنالیز کرد و آنها را در دسته بندی های مختلف جا داد؟ مبارزه، اعتبار خود را از عمل می گیرد و عمل نیز باید که شناسایی و تجزیه و تحلیل بشود تا ببینیم از کجا سرچشمه گرفته و نتیجه ی آن به کجا منتهی می شود. هر چند که گاه اشتباهات تاکتیکی و استراتژی و یا در رفتن کنترلِ جریانها از دست رهبرانش، در مسیر مبارزه پیش می آیند که در این مقاله، موضوعیتی ندارند. نباید لیستی از محکهایی معتبر داشت تا برای برآوردِ اولیه ی سازمانها و اشخاصِ تاثیرگذار، ادعاهایشان را در مقابل مواد عملی-تئوری لیست به آزمایش گذاشت؟ آشفته بازاری است وضعیت اپوزیسیون ایران، شاید که سازمانی از مبارزین واقعی تلاش کند که با رهنمودهای مبارزاتی و با اتکا به ابزارهای شناختِ علمی و شواهد تئوری-عملی، بیطرفانه غربالی نسبی بسازد و به دست مردم بدهد، چرا که نمی توان از شلوغی و آشفتگی این بازار جلوگیری کرد.

مرضیه شاه بزاز

بیست بهمن ۱۳۹۹

*دوتِن  Dothan

https://akhbar-rooz.com/?p=103472 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یحیی انوری
یحیی انوری
3 سال قبل

محک میخواهید، به تاریخ این سرزمین نگاه کنید در این ۱۰۰ سال مردم برای چه کسانی به خیابان آمدند؟جوابش (صرفنظر از درستی یا نادرستی اعتقاد این افراد ) اینست:انسانهای محکم و استوار!آدمهای استخواندار.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x