قسمت دوازدهم سریال «خانه امن» همزمان با پخش بخشی از اعترافات اجباری «حبیب اسیود»، رهبر «جنبش مبارزه عربی برای آزادی اهواز» از شبکه یک صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. در این قسمت ماموران امنیتی عکس فردی را به خبرنگار تلویزیون «العربیه» نشان میدهند و سراغش را از او میگیرند، این فرد کسی نیست جز حبیب اسیود.
اشاره به حبیب اسیود در قسمت دوازدهم این سریال پنجاه قسمتی و همزمانی آن با ربودهشدن و پخش اعترافات اجباری او نمیتواند تصادفی باشد، بلکه پرده از سناریویی برمیدارد که سالهاست دغدغه اصلی دستگاههای جاسوسی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران است.
سناریو داستانیست شامل شخصیتها، سکانسها، لوکیشنها، پلانها، حرکتها، دیالوگها و در برخی موارد عناصر جزئیتر دیگر که برای ساخت فیلم نوشته میشود. اما این کلمه در گفتار روزمرهی زبان فارسی معنایی سراسر متفاوت پیدا کرده است و به محض به زبان آوردنش اشارات امنیتی و جاسوسی را در ذهن تداعی میکند. شاید بیمناسبت نیست که شناختهشدهترین فیگور اطلاعاتی و جاسوسی جمهوری اسلامی در حالی که انباری از سناریوهای هنوز نوشتهنشده در ذهن داشت، خود بازیگر سناریوی دیگری شد و «با داروی نظافت خودش را کشت.»
سعید امامی در سخنرانیای در سال ۱۳۷۴ در دانشگاه همدان با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی ایران یکی از کشورهایی است که دارای «صنعت سینما» است به اهمیت کارکرد این صنعت در تبلیغ و گسترش ایدئولوژی جمهوری اسلامی در میان اقشار مختلف جامعه ایران و جامعه جهانی میپردازد.
او معتقد است که سینما نباید شعارزده باشد و از الگوهای پیشاپیش آمادهی ایدئولوژیک پیروی کند. «محسن مخملباف» را مثال میزند و و از کارهای شعارزدهاش نقد میکند، در برابر به ستایش فیلم «لیلی با من است» به کارگردانی «کمال تبریزی» میپردازد و میگوید این فیلم حتی «زنان بیحجاب» را نیز متاثر میکند.
امامی در این سخنرانی با اشاراتی بههمریخته به کارهای «استیون اسپیلبرگ» از کارکرد تبلیغاتی سینما برای جامعهی یهودیان میگوید. امامی در این سخنرانی اگرچه اسپیلبرگ را به عنوان الگوی سینماییاش از منظر تاثیرگذاری معرفی میکند، اما حتی اگر هیچ اشارهای هم به «دوستان نازی و نئونازی» خود نمیکرد، پر واضح بود که تکنیکهای تبلیغیای که از آنها دم میزند همان پارامترهای سینمای ایدئولوژیک در دوران رایش سوم هستند. در واقع با همان شیادی خاصی که از او انتظار میرود، جای قربانی و جلاد را عوض میکند و بدون اشاره به پارامترهای سینمای دوران رایش سوم، توطئه را به یهود و توهمهای آخرالزمانیاش تقلیل میدهد.
اما پارامترهای سینمای رایش سوم چیست و بر چه اساسی تئوریها و انتظارات امامی با این پارامترها منطبق هستند؟ «اریک رنتشلر» در مقالهای با نام «وصیت دکتر گوبلز» مینویسد: «گوبلز در صدد ایجاد یک سینمای داخلی عامه فهم بود که فقط سودآور و سرگرم کننده نباشد، بلکه از نظر ایدئولوژیکی مؤثر و از نظر سیاسی سودمند هم باشد: هم نیرویی ثبات بخش و هم قدرتی شورانگیز.»
اشاره او به «ژوزف گوبلز»، وزیر پروپاگاندای رایش سوم است. گوبلز در یکی از سخنرانیهایش تنها تکلیف و وظیفهی سینما را «فتح جهان» عنوان میکند. سینمای رایش سوم با تاکید بر رئالیسیمی مطلوب و تودهای، تصاویری آرمانی از تودهها تولید میکرد. ایدئولوژی در این فیلمها اغلب فریبنده، جذاب، شیرین و سرگرمکننده ارائه میشد. «سینمایی که فکر و ذکرش رویاپردازی است.»
چنین سینمایی به تماشاگران این فرصت را میداد در «رویاهای مجاز و بیضرر» فروبروند و برای مدتی در برابر پرده سینما از واقعیت روزانهی نهچندان شیرینشان جدا بشوند. ارائهی تصاویری جعلی و آرمانی از انسان آلمانی و جا زدن آن به تماشاگرانی که به جز آن تصورات هیچ سهم دیگری از این انسان آرمانی نداشتند. اما گوبلز بیشتر از هر چیز بر وجههی سرگرمی سینما تاکید داشت، از همین رو بیشتر از نیمی از فیلمهای آن دوران کمدی و موزیکال بودند.
در سالهای اخیر شاهد تحولی ریشهای در فیلمهای جاسوسی و اطلاعاتی ساختهی موسسات وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی بودهایم. تحولی که کلنگش را سعید امامی با توسل به «مسعود کیمیایی» و با تکیه بر تواناییهای «مرتضی اصفهانی (قبه)» در دهه هفتاد زد و به خاطر حذفش در سناریوی قتلهای زنجیرهای ناتمام ماند، امروزه به نسل جدیدی از فیلمسازان سپرده شده است که هدایت آنها را یک گرگ باراندیده به عهده دارد: مرتضی اصفهانی.
مرتضی اصفهانی، یار غار سعید امامی فعالیت سینماییاش را با همکاری در ساخت فیلم «ضیافت» به کارگردانی مسعود کیمیایی در سال ۱۳۷۴ شروع کرد و پس از آن در دو فیلم دیگر به نامهای «سلطان» و «مرسدس» با مسعود کیمیایی همکاری کرد. این را تیتراژ فیلمها شهادت میدهند.
سعید امامی با تمرکز بر سینما در دوران رایش سوم تشخیص داده بود که باید از فیلمهای جنگی شعارزدهی دهه شصت گذار کرد. برای این کار هم به سراغ کارگردانهای نامآشنای دهه هفتاد همچون «بهرام بیضایی» و مسعود کیمیایی رفت. بیضایی هیچ فیلمی با او نساخت، اما مسعود کیمیایی علیرغم ادعاهای همیشیگیاش مبنی بر عدم قبول همکاری با امامی در تیتراژ پایانی دو فیلم از مرتضی اصفهانی تشکر کرد.
با رسانهای شدن ماجرای قتلهای زنجیرهای و بازداشت سعید امامی، شماری از نزدیکان و همکاران او نیز بازداشت و تحت بازجویی قرار گرفتند. با انتشار ویدیوهای برخی از جلسات بازجویی مشخص شد که مرتضی اصفهانی نیز یکی از متهمان این پرونده یا به بیان بهتر یکی از بازیگران سناریوییست که نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی این بار برای حذف سعید امامی و یارانش نوشته بودند.
مرتضی اصفهانی پس از دو دهه غیبت دوباره با عناوین مختلف مانند، طراح فیلمنامه، پژوهشگر، مشاور، تهیهکننده و نویسنده به پشت پردهی فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی بازگشت. از آنها میتوان به «ماجرای نیمروز ۱ و ۲» به کارگردانی محمدحسین مهدویان، «شبی که ماه کامل شد» به کارگردانی نرگس آبیار، «روباه» به کارگردانی بهروز افخمی، «امکان مینا» به کارگردانی کمال تبریزی و «سیانور» به کارگردانی بهروز شعیبی اشاره کرد. در معرفیهای پیش از پخش «خانه امن» نیز اعلام شد که این سریال بر اساس طرحی از مرتضی اصفهانی نوشته و ساخته شده است.
مهندسان احساسات در دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیدهاند که برای تاثیرگذاری بر عواطف مخاطب باید به سراغ کارهای داستانی رئالیستی ظاهرا مبتنی بر مستندات بروند. نابغهی آنها در این کار «محمدحسین مهدویان» است، او کار خود را با ساختن مستندهای داستانی از زندگی «محمدحسین باقری» و «احمد توسلیان» شروع کرد و با ساختن ماجراهای نیمروز درخشید. فیگور منتقد به خود میگیرد و ادعا میکند که یک سینماگر مستقل است، اما بودجهاش را «سازمان هنری رسانهای اوج» میدهد و مشاورش مرتضی اصفهانی است. گفته میشود آخرین پروژهاش که هنوز اکران نشده یک فیلم کمدی است، اتفاقی که وصال شوم سلایق امامی و گوبلز را رقم خواهد زد.
او به جای بیان مطلب یا سر دادن شعارهای مستقیم، با منطقی روایی و از خلال کاراکترهای و قهرمانهای چندگانهای که در یک داستان قرار میدهد، مطلب را نشان میدهد و به این شکل مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. اتکایش برای این کار مستندات تاریخی آرشیوهای دستگاههای اطلاعاتی است، همین هم کار او را متقاعدکنندهتر جلوه میدهد. با این حال نباید فراموش کرد که کار او تنها بر بخشی از مستندات گزینشی از تاریخ معاصر ایران متکی است و نه همهی آنها.
مهدویان در کارهایش قصد مجاب کردن مخاطب را ندارد بلکه به او احساسات و ادراکاتی را القا میکند که خودبخود به آن مطلب و نتیجهی دلخواه برسد. مهدویان همانطور که امامی انتظار داشت به مخاطبش امکان مداخله و قضاوت میدهد، اما این قضاوت در کانالی محقق میشود که از خلال کارش به مخاطب القا کرده است. پس نباید تعجب کرد که ماجرای نیمروز از نگاه تماشاگرانی که به ندرت از طرفداران ایدئولوژیک جمهوری اسلامی هستند به عنوان بهترین فیلم جشنواره سیمرغ انتخاب شده است.
خانه امن آخرین محصول دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی است که این بار در قالب یک سریال تلویزیونی با ساخت و پرداخت قهرمانهای باهوش، شیکپوش، خوشاخلاق، حرفهای و فداکار قصد دارد سرکوب و شکنجهی چهرههای اپوزسیون نظام جمهوری اسلامی را نزد اذهان عمومی مشروع جلوه دهد و از آنها هیولاهای خطرناک و در کمین امنیت مردم ایران بسازد.
به نظر میرسد دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی جمهوری اسلامی ایران به اعترافگیریهای اجباری برای نمایش قدرت در میان طرفداران سنتی نظام اکتفا نکرده و در صدد هستند تا با ساختن فیلمهای داستانی مشروعیت و اقتدار خود را در میان بدنهی مردمیای تثبیت کنند که معمولا اعتنایی به نمایش اعترافهای اجباری ندارند.
رشتهی سناریوهای امنیتی اگرچه با مرتضی اصفهانی شروع شده و در آخرین حلقه باز به او میرسد، اما سر دراز دارد. به جز حبیب اسیود، پیشتر نیز افراد دیگری همچون «جیسون رضاییان» در سریال «گاندو»، «نزار زاکا» در سریال «خارج از دید» و «عبدالحمید ریگی» در فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» هدف سناریوسازیهای امنیتی قرار گرفته بودند.
خیلی متن درستی بود