جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

سهم ما خاورانی ها از دولت تدبیر و امید! – ف. تابان

سخنرانی در مراسم ۲۵مین سالگرد کشتار ۶۷ در کلن

وقتی ما از دادخواهی صحبت می کنیم، نه قصد داریم طناب دار بر گردن کسی بیاندازیم، نه قصد داریم کسی را در برابر جوخه ی آتش قرار دهیم. نه می خواهیم کشت و کشتار را دامن بزنیم و نه خواهان انتقام جویی و افزودن به کینه ها هستیم. با این حال خواسته ی دادخواهی به طور مرتب از سوی گفتمان هایی که به فراموشی جنایت ۶۷ تمایل دارند به خشونت طلبی و افزودن به چرخه ی خشونت متهم می شود.
حق دادخواهی طبیعی ترین حقی است که حتی عقب مانده ترین نظام های حقوقی در جهان نیز بر آن صحه می گذرند. جنایتی اتفاق افتاده است و شاکیان خصوصی این جنایت حق دارند که بدانند این جنایت چگونه اتفاق افتاده، عزیزانشان به چه صورت کشته شده اند، کجا دفن شده اند، چه کسانی آن ها را کشته اند و خواهان محاکمه ی عادلانه ی عاملان این جنایات بشوند. این جنایت ها ابعادی بزرگ و ملی داشته است و بنابر این جامعه و افکار عمومی هم حق دادخواهی دارد. این حق و یا حقوق آن قدر بدیهی، طبیعی و اولیه است که اساسا بحث در اثبات آن ضروری به نظر نمی رسد.

در جامعه ی ایران ما با دو مانع اساسی برای دادخواهی نسبت به فاجعه ی کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت و دیگر کشتارهای سیاسی در سی و پنج ساله ی گذشته مواجه هستیم.
نخست حضور و وجود حکومت جمهوری اسلامی ایران است که اعدام های شصت و هفت را در زمره ی مناطق ممنوعه قرار داده و اجازه ی نزدیک شدن به آن را مطلقا به کسی نمی دهد. امسال بیست و پنجمین سالگرد این کشتارها، در ایران هیچ کس نتوانست آزادانه و بدون ترس از عواقب، یادی از این کشتار بکند و شمعی به یاد کشته شدگان روشن کند. خانواده ها و خاورانی ها باز زیر فشار و سرکوب و تهدید تنها ماندند. جنبش دادخواهی در ایران هر چند هدف های معینی را هم پیش خود داشته باشد، اما نمی تواند بدون نگاه به یک جنبش عمومی تر یعنی مبارزه برای دموکراسی و عدالت در کشور به نتیجه برسد.

مشکل دوم، یک جامعه ی خو گرفته به کشتارها و گفتمان های سیاسی ای است که با دامن زدن به این عادت، افکار عمومی را در تسلط خود گرفته اند. این گفتمان ها به دلیل آن که خود جزیی از حاکمیت و یا حاشیه ی آن هستند، در فراموشی فاجعه ی سال ۶۷ ذینفع اند. شعار «می بخشیم اما فراموش نمی کنیم»، در اساس متعلق به همین گفتمان هاست و همان طور که در ادامه اشاره خواهم کرد، زمینه های کاملا قوی نه تنها برای بخشش که برای فراموشی را هم در خود دارد.

این را در ابتدا بگویم که «می بخشیم» در این جا اساسا یک درخواست نامربوط و بی موقع است. ایا «بخشش» به معنای آن است که ما باید از پیگیری حقوقی این خواسته و تلاش برای تشکیل دادگاه های عادلانه دست برداریم؟ «بخشش» آیا به این معنی است که نباید بپرسیم و بدانیم خواهران و برادران، پدران و مادران و رفیقان ما برای چه و به چه جرمی کشته شده اند؟ چه کسی آن ها را کشته است؟ کجا دفنشان کرده اند؟ در شرایطی که این جنایت و همچنین دادخواهان آن اساسا انکار می شوند، ایا بی موقع تر از این «بخشش» مطالبه ی دیگری هم هست؟ اگر زمانی جنایت در جامعه ی ما به رسمیت شناخته شد و جنایتکاران در برابر دادگاه قرار گرفتند آن موقع می توان موضوع بخشش و یا عدم بخشش را مطرح کرد.

چند وقت پیش نمایندگانی از همین گفتمان از بازماندگان کشتارهای ۶۷ خواستند که «مادران خاوران» را منحل کنند، «خانواده ی جانباختکان» نباشند و به «مادران صلح» بپیوندند، زیرا وجود نهاد یا مفهومی به نام «مادران خاوران» خود به معنای دامن زدن به چرخه ی خشونت و حس انتفام در جامعه است.
این گفتمان که اصلاح طلبان و بخش عمده ی جریان ملی – مذهبی آن را نمایندگی می کند، اگر هم جایی سکوت خود را نسبت به اعدام ها می شکند و آن را محکوم می کند، هیچ گاه فراموش نمی کند به آن اضافه کند که البته خشونت قربانیان هم در ایحاد این فاجعه نقش داشته است، و آن گاه روی خود را به سوی بازماندگان کشته شدگان بگیرد و شرح بلندبالایی در باره ی لزوم پرهیز از خشونت و اعدام را تکرار کند.

ما و درخواست اعدام؟ ما که امروز در صف نخست مبارزه با اعدام ایستاده ایم. ما که صدای اعتراض به ۱۶۰ اعدام تنها در دو ماهه ی ریاست جمهوری آقای روحانی هستیم. واعظان پرهیز از خشونت در این مبارزه کجایند، در کنار مایند؟ آیآ صدای رسایی نسبت به موج اعدام ها در روزهای اخیر از آن ها می شنویم؟ آیا این اتفاقی است که درست در بیست و پنجمین سالگرد کشتارهای ۶۷، کمترین واکنش ها در رسانه ها و مطبوعات این طیف ها نسبت به اعدام های ۶۷ دیده می شود و دیگر شاهد حضور نمایندگان آن ها در چنین مراسمی نیستیم؟ چه اتفاقی افتاده است که فتیله ها بی سر و صدا پائین تر کشیده شده است؟

موضوع قتل های سیاسی سال ۶۷ متاسفانه در نزد برخی از نیروهای سیاسی کشور به وسیله ی بده بستان با حکومت تبدیل شده است. همان کسانی که در دوره ی احمدی نژاد امضا جمع می کردند و طرح می دادند تا جمهوری اسلامی ایران را به دلیل انجام آن جنایت به سازمان ملل متحد ببرند و به جرم جنایت علیه بشریت محکوم کنند، امروز سکوت پیشه کرده اند گاه حتی از حضور پورمحمدی ها در کابینه دفاع می کنند تا به ماه عسلشان با دولت تدبیر و امید صدمه ای وارد نیاید.

من در پایان می خواهم بحث خود را با یک مورد معین و بسیار هشدار دهنده جمع بندی کنم.
مصطفی پورمحمدی یک نماد است. او برجسته ترین نماد خشونت و قتل عام دولتی در سال ۶۷ به شمار می آید. امروز خبرها و زمزمه هایی است که در زمان این قتل عام چندهزار نفری در زندان های اسلامی، آقای خامنه ای از آن خبر نداشته است، آقای رفسنجانی خواب بوده است، آین مقام نمی دانسته است، آن یکی اطلاع نداشته است… اما آقای پورمحمدی که می دانسته است. او یکی از سه نفری بوده که در زندان ها حاضر می شده و حکم به مرگ چندهزار زندانی سیاسی می داده است.
آقای مصطفی پورمحمدی در حکومت تدبیر و امید به عنوان وزیر دادگستری انتخاب شده است. این انتخاب از سر ناآگاهی و بی اطلاعی صورت نگرفته است. این انتخاب حامل یک پیام روشن برای ما خانواده های قتل عام شدگان سال ۶۷ است. من این پیام را این طور می فهم: سهم ما خاورانی ها از دولت تدبیر و امید همین آقای جلاد است. اعتدال به دگراندیشان و مخالفین که می رسد، می شود مصطفی پورمحمدی. و من این جا به تاکید می گویم، انتخاب مصطفی پورمحمدی به عنوان وزیر دادگستری دولت یازدهم، تکرار جنایت سال ۶۷ در سال ۹۲ است. آن جنایت هنوز ادامه دارد، در انتخاب مصطفی پورمحمدی، در بستن درب خاوران، در سرکوب و تهدید دائمی مادران و بازماندگان…
و همه ی آن هایی که در برابر این انتخاب سکوت می کنند، همان هایی هستند که بیست و پنج سال است درباره ی خاوران سکوت کرده اند. اگر آن طور که عده ای می گویند روحانی چاره ای نداشته است و این انتخاب بر او تحمیل شده است، سکوت جامعه ی سیاسی ایران نسبت به این انتخاب را چطور می توان توضیح داد. آیا ما هم چاره ای به جز همین سکوتمان نداشته ایم؟
کشتار ۶۷ در زمینه ی همین سکوت ها و بی تفاوتی ها شروع شد و ادامه یافت.

و این فراموشی دردی است که به شصت و هفت و پیشتر از آن محدود نمی شود. ۶۷ کشتار چپ ها و مجاهدین بود، ٨٨ در اساس خود یک جنبش اصلاح طلبانه بود امروز ٨٨ هم در حال فراموشی است. نیروی بزرگی در این فراموشی ذینفع است تا بر زمینه ی آن آینده ی خود را تصمین کند. صدای تجلیل هایی را که از آقای خامنه ای از این سو و آن سو به تدریج در حال اوج گرفتن است نمی شنوید؟

من با این تحلیل نسبت به بی تفاوتی و بی اطلاعی نسل های متاخر نسبت به فاجعه ی قتل عام ۶۷ که در اینجا مطرح شد موافق هستم. اشاره کردم که دو عامل یعنی یک استبداد حکومت اسلامی و دوم نیرویی که افکار عمومی را هنوز در اختیار دارد و در فراموشی این فاجعه ذینفع است، در مجموع قدرتی را فراهم آورده اند که بر سال ۶۷ سایه ی سنگین و سیاهی را بگستراند. اما این را هم در پایان می خواهم تاکید کنم که: ما نسبت به بیست و پنج سال پیش پیش آمده ایم. حتی بسیار پیش آمده ایم. آن کشتارها را دیگر نمی شود انکار کرد. این موفقیتی است که در اساس بر دوش خانواده ها و جریانات سیاسی و اجتماعی چپ پیش رفته است. این دادخواهی قطعا روزی به بار خواهد نشست. همان طور که در آرژانیتن و شیلی و دیگر کشورهای آمریکای لاتین به بار نشسته است. ما برای دادخواهی احتیآج به کمی هوای آزاد و شرایطی مساعد برای حرف زدن داریم و این شرایط را به وجود خواهیم آورد.

     از : peerooz

عنوان : زندگی چون گل سرخیست . پر از خار . پر از برگ. پر از عطر لطیف…
نمیدانم این شعر از کیست ( سپهری؟), ولی منظور را بخوبی بیان میکند:

یادمان باشد اگر گل چیدیم
عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار همند.

اگر سانسور شدید کامنت ها مطلوب باشد ، جمهوری اسلامی, گلزار جهان خواهد بود.
۵۷۹۰۴ – تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣۹۲       

     از : صادق شکیب

عنوان : توضیح
peeroozعزیز من اصلا منظورم این نبود که نویسنده نباید به نظرات ابرازی مخاطب اهمیت ندهد . که اصلا از رسالت یک نویسنده همانا توجه به نظر مخاطب است . بلکه قصدم ترسیم خط فاصل بین مخاطب و عناصر مزه پران است . که به اولی باید اهمیت داد و به دومی بی اعتنایی . به گمانم توانسته باشم منظورم را برسانم .
۵۷۹۰۱ – تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹۲       

     از : peerooz

عنوان : ادامه،
واعظی که از منبر فرو آمده و مجلس را ترک میکند، یا فریاد های مستمعین را نمیشنود و یا برایش اهمیتی ندارد که بشنود. ایشان در عالم دیکتاتوری کوچک خود حرف آخر را زده و برای او مساله حل شده است. بدین ترتیب بدون تبادل نظر و احیانا نتیجه گیری هرکس فریاد خود را میزند.
۵۷٨۹۰ – تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۲       

     از : peerooz

عنوان : سربلندم من دوچشم من بلند – بینش عالی امان است از گزند. مثنوی: داستان استر و شتر
جناب شکیب،
نویسنده از زاویه خود به موضوع مینگرد و دیگری از زاویه خود. برای رانندگی دو دیده لازم است تا عمق را درک کند و برای موضوعات دیگر بیش از دو زاویه. در دمکراسی، دو مجلس و در هر مجلس ده ها نظر وجود دارد که جمع این زاویه ها موضوع را حلاجی مینماید. تنها در دیکتاتوری هاست که نظر رهبر برای حل مساله کافیست.
۵۷٨٨۹ – تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۲       

     از : صادق شکیب

عنوان : پرسش از peerooz
صمیمانه بگویم متوجه منظورتان نشدم آیا موافق این هستید که نویسنده نباید وقتش را صرف پاسخ به کامنت گذارانی نماید که ای بسا خودشان هم نمی دانند چه می گویند یا به هزار دلیل بی دلیل می خواهند مزه پرانی نمایند . در این مورد مشخص آقای تابان یکسری مسائلی را صریح و شفاف مطرح کرده اند . فردی آمده با یک عنوان اهانت آمیز اتهاماتی به ایشان زده . خوب چه لزومی دارد . جناب تابان توضیحی پیرامون آن بدهند .
۵۷٨٨۲ – تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۲       

     از : peerooz

عنوان : ” کامنت گذاشتن نویسنده درست نیست .”
جناب شکیب،
فرمودید ” کامنت گذاشتن نویسنده درست نیست .”.
بنظر من تنها جایی که کامنت گذاشتن ” [نویسنده] درست نیست ” بر منبر است که ” هر چه میخواهد دل تنگش” میگوید و میرود و به هیچ ” خس و خاشاکی ” هم بدهکار نیست. از این رقم ” واعظان ” در اخبار روز هم کم نداریم.
۵۷٨۷٣ – تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۲       

     از : صادق شکیب

عنوان : پیشنهاد
آقا یا خانم توهمات تغییر بنده اصلا نمی خواهم از جناب تابان دفاع نمایم ولی ایشان در کجا و کدامین نوشته آن مواردی که شما به وی نسبت داده اید گفته اند . نظر شما متاسفانه نظر نیست اتهام است . لطفا مرحمت نمایید تا به کنه موضوعی پی نبرده اید سکوت نمایید . ضمنا از جناب تابان هم انتقادی دارم . عزیزم کامنت گذاشتن نویسنده درست نیست . خواننده خود با خواندن مطلب و نگاه به نظر کامنت گذار متوجه موضوع می شود . به نظر من نویسنده در این موارد نباید وارد بحث شود . شما نظرتان را در مقاله گفته اید . خواننده آن قدر درک دارد تا بداند کامنت گذارانی چون توهمات تغییر منظورشان چیست .
۵۷٨۷۱ – تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۲       

     از : ف. تابان

عنوان : گنه کرد در بلخ…
این دو کامنت آقای کمال حسینی و توهمات تغییر هر چند از دو سمت مختلف نوشته شده اما تشابه جالبی در آن ها وجود دارد. توهم تغییر مرا به خاطر این که عده ای شعار «تغییر رفتار رهبری» می دهند به پای میز محاکمه کشانده و آقای کمال حسینی می خواهد اعدام های سال ۶۷ را با خشونت «مخالفان حکومت» توجیه کند.

آقا و یا خانم توهم تغییر. شما اگر با کسی یا کسانی مساله دارید بروید یقه ی همان ها را بگیرید. مرا چه به «تغییر رفتار رهبری» و «خط مشی اصلاح طلبی»… من فقط مسئول گفته ها و نوشته های خودم هستم.

آقای کمال حسینی! سخنرانی من همان گفتمانی را مورد نقد قرار می دهد که شما اینجا به عنوان مدافع آن نظر می گذارید. من در مورد موضوع خشونت سخنرانی نکردم و قرار نبود سخنرانی کنم. خوشحالم که این کامنت شما نشان می دهد من روی هوا صحبت نکرده ام و حریف خیالی را مورد نقد قرار نداده ام. شما یک نمونه از آن چه که من در این مقاله نقد کردم را پیش روی خواننده گذاشته اید. یک نمونه از این که چطور خشونت دولتی و کشتار بیش چهار هزار انسان زندانی و اسیر توجیه می شود. از این نمونه ها البته زیاد است.
۵۷٨۶۰ – تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۲       

     از : کمال حسینی

عنوان : داد خواهی قربانیان خشونت
من در رابطه با سمینارگردانندگان اخبار روز کامنتی گذاشتم که چاپ نشد ، اگر به دست شما رسیده باشد و چاپ نکرده اید به چاپ این کامنت هم امیدی نیست ، هنوز ناامید نشده ام …..سنگ مفت ، گنجشگ هم مفت ……….فقط امیدوارم که در اخبار روز اداره ممیزی برای حذف کامنت هایی که “توهین به مقدسات ” تعبیر می شوند تشکیل نشده باشد !!!!!!!!!!!!
اگر آقای تابان به دنبال انتقام نیست و می خواهد خشونت و عوامل خشونت را ریشه یابی و شنا سایی کند چرا از خشونت مخالفان حکومت در ۳۴ سال گذشته سخن نمی گوید ؟ چرا ایشان از کشتار بیش از ۷۰ نفر از سران حکومت در دفتر حزب جمهوری اسلامی چیزی نمی گوید ، کشتار صد ها و یا شاید هزاران بسیجی نوجوان و احساساتی به دست مخالفان حکومت در خیابان های تهران و شهر های کردستان و ترکمن صحرا به اتهام “مزدوران رژیم “چه می شود ؟ نگویید خشونت مخالفان در واکنش به خشونت حکومت بوده است پس موجه است ، خشونت سازمانهای سیاسی بر علیه رفقای سازمانی خودشان چه میشود ؟ قبول دارید که برخی از اعضای مجاهدین و چریک ها به دستور رهبران این سازمانها به قتل رسیدند ؟ اینها خشونت نیست ؟ من قصد یکی دانستن مسولیت مخالفان و حکومت در رابطه با کشتار ۶۷ را ندارم همیشه گفته ام که مسولیت اصلی آن کشتار به عهده حکومت است ولی بر این باورم که پدیده خشونت در ایران ۳۴ سال پیش آغاز نشد ،در دوران شاه سابق و پدرش و شاهان پیش از آنها هم ما با معضل خشونت روبرو بودیم خشونتی که سازمانهای مخالف حکومت هم به آن آلوده شده بودند .
آقای تابان ، من و شما چه بخواهیم و چه نخواهیم ، چه تبلیغ کنیم و چه نکنیم در ایران دموکراتیک فردا پرونده مهم کشتار ۶۷ دوباره و بطور اتوماتیک باز خواهد شد ، در ایران دموکراتیک فردا پرونده کشتار رهبران حکومت به دست تروریست ها در دفتر حزب جمهوری اسلامی و دیگر قربانیان خشونت مخالفان حکومت هم گشوده خواهد شد ، من گاهی وقت ها شک میکنم که نکند رهبران مخالفان آگاهانه از پرداختن به نقش خود در ترویج خشونت در ۳۴ سال گذشته پرهیز می کنند ، آیا در ایران دموکراتیک فردا آنها نگران دادگاهی شدن خود هم هستند ؟ اگر بطور جدی به دنبال دادخواهی کشتار ۶۷ هستید به مقوله خشونت بی طرفانه بنگرید ، خشونت بد و خشونت خوب نداریم ، خشونت خشونت است و بد ، فرقی نمی کند از طرف چه کسی صورت گرفته باشد .
۵۷٨۵٣ – تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۲       

     از : توهمات تغییر

عنوان : توهمات تغییر
اقای تابان
شما نوشته اید:ما برای دادخواهی احتیآج به کمی هوای آزاد و شرایطی مساعد برای حرف زدن داریم و این شرایط را به وجود خواهیم آورد….با خط مشی کجدار و مریض فعلی در بر همان پاشنه ۳۴ سال گذشته خواهد چرخید.پور محمدی محصول خط مشی اصلاح طلبی شماها اصلاح طلبان است. فضای غالب سیاسی فعلی در داخل و خارج در خدمت جمهوری اسلامی است. لحن ناامید شما موید این واقیت است که اپوزیسیون درمانده و وامانده است. متاسفانه بدون اینکه بخواهید و یا بدانید به امید تغییر رفتار رهبری سالهای دیگری را در این فضای خیالی و توهم بسر خواهید برد.
۵۷٨۴٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣۹۲       

https://akhbar-rooz.com/?p=8990 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x