جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

سومالی یا لیبی دیگری در افغانستان – دنیز ایشچی

آیا این تجربه لیبی میباشد که در افغانستان تکرار میگردد، یا تجربه سومالی؟  یازده سپتامبر بیست سال پیش، برج های دوگانه شهر نیویورگ آمریکا بواسطه یک حمله تروریستی که اکثر اعضای آن اهل عربستان سعودی بودند، به آنش کشیده شده و چندین هزار نفر مردم بیگناه جان خویش را از دست دادند. در تلافی آن، حکومت آمریکا به عراق و افغانستان حمله کرد. بیست سال بعد، در شرایطی نیروهای آمریکایی افغانستان را در یازدهم سپتامبر ترک می نمایند، که آقای بایدن میگوید، مشکلات افغانستان به مردم افغانستان مربوط است. ما برای ساختن جامعه مدنی به افغانستان نرفته بودیم. به موازات خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، بزرگتری مانور نظامی مشترک آمریکا، استرالیا، کره جنوبی و ژاپن، در آب های آسیای جنوب شرقی – اقیانوسیه در جریان میباشد.

حدود سی سال پیش، زمانی که نیروهای روسی افغانستان را ترک کردند، ارتش اسلامی متشکل از مجاهدین و طالبان، نیروهای احمد شاه مسعود، گروه های اسلامی افراطی دیگر مانند “گلبدالین حکمت یار”  که توسط نیروهایی از پشتون های اسلامی، نیروهای خارجی جهادی هایی از بطور عمده از عربستان سعودی بودند، با پشتیبانی مالی نظامی آمریکا در پاکستان تعلیم و سازمان داده شده بودند، تدارک حمله همه جانبه به افغانستان را میدیدند. یک دههاقبل از آن، به اقرار خود خانم هیلری کلینتون،  با حمایت های مالی و نظامی چندین میلیارد دلاری آمریکا، آنها قادر شده بودند تا نیرویی ارتجاعی افراطی اسلامی را بصورت یک ارتش مجهز سازماندهی نموده و بر علیه حکومت وقت افغانستان مجهز نمایند.

دکتر  نجیب الله رئیس وقت کشور افغانستان، به دنبال خروج نیروهای اتحاد شوروی سابق از این کشور، در شرایطی که میدید خود کشور افغانستان داری ارتشی چندان بزرگ و مجهز برای دفاع از کشور ندارد، تلاش کرد یک حکومت وحدت ملی و آشتی عمومی تشکیل بدهد. او حتی از سمت های خویش کنار کشید و سمبل های سوسیالیستی کمونیستی را از نهادهای کشور وسیستم آموزشی کشور بر کنار گذاشته و نام “جمهوری خلق افغانستان” را به “جمهوری افغانستان” تغییر داد.

نیروهای مجاهدین تا به دندان مسلح شده به همراه طالبان و نیروهای گلبدالین حکمت یار و در پیشاور پاکستان تحت پوشش و حمایت دولت وقت پاکستان، با ریاست جمهوری غلام اسحاق خان و نخست وزیری نواز شریف، که بخش قابل توجی از عمر خویش را در عربستان گذرانده است، که بعد از کشته شدن مرموز “ضیاءالحق” رئیس کشور نظامی پاکستان بر سر کار آمده بودند، عهد نامه پیشاور را امضا کرده و نیروهای این ائتلاف خود را دولت جایگزین حکومت افغانستان  نامیده و پست های کلیدی دولت آینده را میان خویش تقسیم نمودند.

ارتش وقت افغانستان چندان مقاومتی در مقابل هجوم وقت نیروهای طالبان، مجاهدین و احمدشاه مسعود، نتوانست از خود نشان دهد. آنها نه تنها به دعوت آشتی ملی دکتر نجیب الله پاسخی ندادند، بلکه به تقاضای پناهندگی ایشان از سازمان ملل و سفارت هندوستان در کابل توجهی نکرده، ایشان را گرفته و به دار کشیدند. از این طریق پروژه عربستان، پاکستانی تصرف اسلامی افغانستان به ثمر رسید. حمله نظامی آمریکا حدود ده سال بعد و بعد از فاجعه ترورتستی یازده سپتامیر به افغانستان، در ظاهر جهت برچیدن حاکمیت طالبان- مجاهدین بود. آنها میخواستند حاکمیت تروریستی را برچیده و یک حکومت دموکراتیک و آزاد به افغانستان مستقر نمایند. امروزه حتی “جمهوری اسلامی افغانستان” فعلی  افغانستان هم مورد پسند نیروهای طالبان مستقر در پاکستان نمیباشد.

چندین قدم عقب کشیده و یک سری سوالات کلیدی را مطرح کرده و تلاش نماییم تا در تصویر کلان تحولات امروز جهانی احتمالات متفاوت و چگونگی تاثیرات این برآمد را در ژئوپولیتیک منطقه سبک و سنگین نماییم. گرچه ممکن است هیچ موقع جواب دقیق بعضی از این سوالات را نیابیم. ممکن است بعضی از این سوالات ناشی از سوء ظن های جانبدارانه ضد امریکایی ما بوده باشد. ممکن است بعضی از آنها ناشی از حدث و گمان های هوشمندانه و تجربی ما بوده باشد، که علیرغم در دست نداشتن سند و مدرک مستدل، گمان ها و حدث های درستی بوده باشند. در مجموع، بر اساس کلیت دانسته ها و ندانسته ها و حدث ها گمان ها، هر کسی مجبور است تاحدود امکان، نتیجه گیری های خویش را نموده و راه را برای حرکت به پیش باز نماید.

آیا حکومت های آمریکا و انگلیس، نقش مستقیمی در شکل گیری، اقتدار یابی و روی کار آمدن حکومت ها ی اسلامگرای افراطی از افغانستان گرفته تا حماس در نوار غزه داشته اند؟ آیا جنگ شیعه و سنّی در خاورمیانه راه انداخته شده است، به ضرر قدرتمداری صهیونیسم در اسرائیل میباشد، یا به نفع آن؟ آیا شکل گیری امارات اسلامی طالبان، در نزدیکی ایالت شین جیان چین، میتواند بعنوان بخشی از استراتژی غرب برای درست کردن غده سرطانی افغانستانی دیگر در شمال چین تلقی گردد؟ آیا به قدرت رسیدن  مجدد طالبان در افغانستان، موجب تحکیم ارتجاع ولایت فقیه و دارودسته اصول گرایان در ایران نخواهد شد؟ آیا کشته شدن بی نظیر بوتو و پدرش زلفقار علی بوتو، و حادثه سقوط هواپیمای محمد ضیا الحق، رئیس جمهور نظامی پاکستان، میتواند به نحوی به رقابت های قدرت میان آمریکا و انگلیس در پاکستان ارتباط داشته باشد؟ آیا کشته شدن محمد ضیا الحق میتواند با امر دست یابی پاکستان به سلاح اتمی به کمک چین ارتباطی داشته باشد؟ آیا روی کار آورده شدن کسانی مانند غلام اسحاق خان و نواز شریف بعد از مرگ محمد ضیا الحق که نزدیکی زیادی به عربستان، و به تبع آن طالبان داشتند، امری طبیعی بود، یا برنامه ریزی شده؟ آیا بازیگر اصلی پشت صحنه حمله لشکر طالبان به افغانستان، همان دولت پاکستان ، با حمایت های مالی نظامی عربستان و قطر میباشد که  از این طریق قدرت خویش را در مورد منطقه مورد مناقشه کشمیر در مقابل هندوستان تقویت میکند؟  آیا هدف آمریکا در منطقه خاورمیانه از درست کردن غول های نظامی ارتجاعی مانند عربستان و ایران چه میباشد؟

دفعه قبل و چهل پنجاه سال پیش و در زمان کنفرانس گوادلوپ که استراتژی نوار سبز اسلامی بر مرزهای جنوبی اتحاد شوروی سابق، از  افغانستان تا دریای مدیترانه برنامه ریزی شد، نیم قرن طول کشید تا مردم خاورمیانه هزینه های آن را با جان و مال خویش پرداخت نماید. اگر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را آغازی برای پایان آن استراتژی تلقی نماییم، این خود آغاز یک استراتژی نوین میباشد؟  استراتژی تحکیم قدرتمداری سّنی محور مثلث شوم :اردوغان، عربستان و طالبانیسم پاکستانی چه استراتژی ویژه ای را در مرزهای آسیای میانه تعقیب می نماید؟ آیا اگر استراتژی آشتی ملی دکتر نجیب الله  با طالبان و مجاهدین بعد از خارج شدن نیروهای روسی از افغانستان محقق نشد، امروز علت خاصی دارد که مثلث  “زلمی خلیلزاد، اشرف غنی و شیرمحمد استانکزی(نماینده طالبان)”، که هرسه با همدیگر در یک زمان نزدیک به نیم قرن پیش در آمریکا تحصیل میکردند، با همدیگر آشتی ملی نمایند؟

اگر دوران پسا کرونا به سمت گذار به پردایم جدید با ویژگی  قدرت یابی اقتصادی کلان چین از یک طرف و عدم توان آمریکا در تامین سالانه هفتصد و پنجاه میلیارد دلار هزینه نظامی در سال سیر میکند، بهتر نیست با تحویل خاورمیانه به نیروهای افراطی ارتجاعی اسلام گر از یک طرف و درگیر کردن آنها با جنگ های منطقه ای،  هزینه های نظامی خویش را کاهش داده و تمرکز خویش را در دو نقطه “دریای جنوبی چین” و “شبه جزیره کرایمیه” متمرکز نموده و در این مناطق خاورمیانه های دیگری را بیافرینند؟

اگر دورنمای بحران افغانستان نشان میدهد که از طریق مذاکرات معمولی و اتکاء به قدرت نرم جهت تشکیل شورای حکومتی آشتی ملی، یا وحدت همگانی ممکن نمیباشد، حضور چه نوع و کدامین قدرت منسجم، استوار و کلان میتواند تامین کننده استقلال، امنیت، آزادی، سعادت و ترقی در شرایطی سکولار برای مردم افغانستان بوده باشد؟ اگر این قدرت یک نیروی خارجی باشد، نیروهای صلح سازمان ملل، یا یک ائتلاف امنیتی تامین صلح از نیروهای نظامی کشورهای همسایه، و یا ارتش یک کشور خارجی که به دعوت خود دولت افغانستان وارد آن کشور گردد، میتواند این کشور را در مسیر سالم تری هدایت نماید؟

اگر بصورتی کاملا انتزاعی بخواهیم در این رابطه سخن گفته و در مورد کشوری مانند افغانستان به ضرورت وجودی یک قدرت استوار و سازمان یافته و یا ارتش ملی مردمی داخلی قدرتمندی بخواهیم اشاره کرده باشیم که بتواند نیروهای ارتجاعی و ضد بشری مانند طالبان را شکست داده، به حاشیه رانده و بالاخره از نظر سازمانی، نظامی و ایدئولوژیک و نظری در جامعه  و کشور خویش خنثی و ایزوله نماید، چه اشکالی میتواند داشته باشد اگر این قدرت توسط نیرویی مانند “ارتش سرخ داخلی” و یا “دیکتاتوری پرولتاریا” صورت گرفته باشد؟  بگذار کمی هم کفر بگوییم.  کسانی که حضور نیروهای نظامی اتحاد شوری را که خلاف خواسته ها و احساسات و غرور ملی مردمی  افغانستان بود را به آن اندازه بزرگ می نمایند که از زبان مردم افغانستان آمدن طالبان بر سر کار را به آن روزها به نوعی بر آشتی ملی دکتر نجیب الله ترجیح می دهند، امروز افسوس خروج نیروهای آمریکایی را  میخورند، با مشاهده این شرایط نباید در اندیشه های خویش کمی خانه تکانی نمایند.

به خانه خودمان ایران بازگردیم. اگر برای کنترل و حل بحران های مشابه امنیتی داخلی در ایران نیاز به قدرت سازمان یافته و متشکل و منسجم داخلی جهت مهار، خنثی و تحلیل کردن طالبان های داخلی لازم بوده باشد، آیا نیروهای کنگره ملی مورد نظر آنها که غیر از آمریکا و انگلیس پشتوانه های امنیتی دیگری ندارند، با اتکا به آنها میخواهند این خلاء  کلان امنیتی را پر نمایند؟ آیا اتکا به توان و قدرت کارگران، زحمتکشان و قدرت خیابان در تشکیل این ارتش سرخ داخلی و تامین دیکتاتوری کار سالارانه بر ارتجاع طالبان های داخلی نمیتواند آن استراتژی ضروری جهت حضور چنان نیروی قدرتمند داخلی در صحنه داخلی کشور بوده باشد، که اجازه ندهد ایران به یک افغانستان دیگری تبدیل گردد.

دنیز ایشچی

۱۴ ژوئیه ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=119438 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دنیز ایشچی
دنیز ایشچی
2 سال قبل

دوست گرامی
مقاله در مورد افغانستان است. لذا تلاش شده است تا به پارامترهایی پرداخته شود که میتوانند مستقیما به موضوع مربوط بوده باشند. تیتر مقاله هم میدانید که باید خیلی مختصر و خلاصه باشد. به همین خاطر در تیتر مقاله فقط به دو کشور لیبی و سومالی، بعنوان سمبل کشورهایی که به محمل چدال های قبیله ای و گروه های تروریستی اسلامی تبدیل گردیده است، به عنوان نمونه ای که ممکن است افغانستان مشابه آنها گردد، پرداخته شده است. اگر به سودان و یا کشورهای دیگر مشابه می پرداختیم، مقاله طولانی میشد و از حوصله خواننده خارج میشد. در دنیای بمباران اطلاعاتی رسانه های مجازی، همه تلاش میکنند تا مختصر و مفید بنویسند.
با سپاس از شما بخاطر توجه تان به نوشته من.

یه که
یه که
2 سال قبل

دنیز ایشچی گرامی ، لطفن در مورد اینکه چرا به فکر ویا بیاد سودان نیافتید هم بیاندیشید. امیدوارم کوتاه هم شده جوابی بنویسید

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x