جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کودتا و نئو ولایت فقیه! – محمد شوری

فرضیه ی کودتا توسط سپاه پاسداران، همواره در گفتارهای سیاسی مطرح بوده است. از کودتای خزنده تا شبه کودتا.
آیا سپاه پاسداران همزمان با فوت خامنه ای کودتا خواهد کرد؟
آیا این کودتا ممکن است!؟
عکس العمل مردم چگونه خواهد بود؟

تبلیغات و پیامدهای حضور برخی از فرماندهان و سران سپاه پاسداران در انتخابات ریاست جمهوری نظام ولایت فقیه، بازتاب فراوان داشته است؛ از جمله علی مطهری در مصاحبه ای با   خبرآنلاین گفته است:
《اینکه ما رئیس جمهور نظامی داشته باشیم صورت خوشی برای کشور ندارد و حکومت های گذشته ترکیه و پاکستان را تداعی می‌کند… به طور کلی نظامی‌ها باید از ورود به سیاست و اقتصاد به معنی بنگاه‌داری پرهیز کنند… من فکر نمی‌کنم ریاست جمهوری نظامیان مورد اقبال مردم قرار بگیرد. به نظرم مردم هم از این موضوع استقبال نمی‌کنند.》

وی هم چنین بدون نام بردن از علی خامنه ای و تئوری ولایت فقیه که  مرحوم پدرش(مرتضی مطهری) آن را در گفت و گویی تلویزیونی تبیین و بیان کرد و دقیقا در جهت خلاف و در تناقض با ولایت فقیه علی خامته ای است،می گوید:
《تمرکز قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای در یک فرد معمولاً موجب استبداد و فساد خواهد شد.》و

علی رغم صراحت خمینی در عدم ورود نظامیان به منازعات سیاسی که گفت:《من عرض می کنم به همه این قوا و به فرماندهان این قوا که این افراد در هیچ یک از احزاب سیاسی، در هیچ یک از گروه ها وارد نشوند. اگر ارتش یا سپاه پاسدار یا سایر قوای مسلحه در حزب وارد بشود، آن روز باید فاتحه، آن ارتش را خواند، در حزب وارد نشوید، در گروه ها وارد نشوید، اصلا تکلیف الهی– شرعی همه شما این است که یا بروید حزب یا بیایید ارتش باشید، مختارید از ارتش کناره گیری کنید… برای سپاه پاسداران برای قوای نظامی و انتظامی وارد شدنش جایز نیست، به فساد می کشد اینها را و من عرض می کنم که کسانی که در راس ارتش هستند و کسانی که در راس سپاه پاسداران هستند، موظف هستند که ارتش را و سپاه را و سایر قوای مسلح را از احزاب کنار بزنند و اگر کسی در حزب هست، باید او را از ارتش بگیرید یا در آنجا یا در اینجا و همین طور سپاه پاسدارن و همین طور سایر قوای مسلح باید وارد در جهات سیاسی نشوند تا انسجام پیدا بشود. اگر وارد بشود بالاخره به هم خواهید زد خودتان را و بالاخره در مقابل هم خواهید ایستاد》.[صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۱۱۰ و ۱۱۱ ].

«ما که می خواهیم که سپاه و ارتش جند الله باشند و دسته بندی نداشته باشند و جهات سیاسی را کنار بگذارند برای اینکه اگر جهات سیاسی و مناقشات سیاسی در سپاه رفت و در ارتش رفت، باید فاتحه این سپاه و ارتش را ما بخوانیم》. [صحفه امام، ج ۱۹، ص ۱۱].
《برای سپاهی ها جایز نیست که وارد بشوند به دسته بندی و آن طرفدار آن یکی، آن یکی طرفدار آن یکی، به شما چه ربط دارد که در مجلس چه می گذرد؟ در امر انتخابات باز هم به من اطلاع دادند که بین سپاهی ها باز صحبت هست، خوب انتخابات در محل خودش دارد می شود، جریانی دارد، به سپاه چه کار دارد که آنها هم اختلاف پیدا بکنند، برای سپاه جایز نیست این، برای ارتش جایز نیست این. سپاهی را از آن تعهدی که دارد، از آن مطلبی که به عهده اوست باز می دارد و همین طور ارتش را》. [صحفیه امام، جلد ۱۹، ص ۱۲]، ولی در عمل و در  مشاهده، و پس از فوت وی، سپاه وارد جهت گیری های سیاسی شد!

سپاه پاسداران با فوت خمینی و آمدن علی خامنه ای، و با حمایت صد در صدی ایشان، بدون  آن که رسما وارد یک حزب سیاسی شود، صرفا به بهانه ی دفاع از رهبری و علی خامنه ای و ولایت فقیه و آرمان های انقلاب اسلامی، جهت گیری سیاسی نموده و بیشتر هم جانب اصولگرایان و آن بخش از روحانیتی را گرفت که هم قبل از انقلاب با خمینی زاویه داشت و هم پس از انقلاب، و تا خمینی هم زنده بود آنچنان پر و بال پیدا نکرد.(مثل مصباح یزدی). ولی همین روحانیت با تائید مرجعیت خامنه ای و دفاع از وی، هم خامنه ای را وام دار خود کرد و هم قدرت پنهان خود را گسترش داد.
حکایت ورود سپاه به سیاست پس از فوت خمینی(علیرغم منع آنان) حکایت تقلید از مرجع تقلید میت و مرجع تقلید زنده است!

آنان از علی خامنه ای که ولی فقیه زتده است تبعیت و تقلید می کنند. و علی خامنه ای نیز با سکوت خود مهر تائید بر آن زده است. در واقع  خامنه ای به نوعی وام دار آن ها هم هست. و برای همین  در مسائل مهم کشوری  و لشگری مشاوره و سخن  آنان را بیان می کند!

ورود سران سپاه به کارزار انتخابات ریاست جمهوری و از طرف دیگر، پیروزی جوبایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، و امکان مذاکره، اصلاح طلبان حکومتی را امیدوار کرده تا با ورود به انتخابات، و شور و هیجان احتمالی  مردم،  برنده ی انتخابات باشند. شاید آن نوشته ی موسوی خوئینی بی دلیل هم نبود!
آنان با این هشدار که ورود سپاه در انتخابات خطرناک است، همین را برگ برنده ی پیروز شدن خود در انتخابات می دانند.

اما آیا سپاه حاضر است و می گذارد  با استقرار دمکراسی در یک انتخابات آزاد و بر اساس اصول اولیه ی صلاحیت، و اصل برائت که به اصلاحات عمیق کمک خواهد کرد و جامعه مدنی را نهادینه، در کنار همکاری و شراکتی که با بیت علی خامنه ای دارد، سیاست را ببوسد و کنار بگذارد و از  آن همه ثروت اقتصادی که دارد، دست بشوید؟

گفتنی است علی خامنه ای چندی پیش هشدار داده بود که می خواهند پس از مرگ من به خواسته های خود برسند (سخنی با این مضمون). یعنی اینکه هم خامنه ای و هم سپاه برای پس از فوت ایشان، برنامه دارند؟
این برنامه چیست؟ آیا می تواند کودتای نظامی سپاه پاسداران باشد؟!

این مسیری که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این سال ها (بواسطه ی کودتای خزنده) توانسته برود، به محض فوت علی خامنه ای و بحران در فقدان جانشین رهبر (که قابل قبول هم باشد)، این احتمال هست که سپاه پاسداران دست به کودتای نظامی همچون گذشته ی ترکیه و پاکستان بزند، و حتی مقبولیت مردم را هم  داشته باشد!  زیرا می داند که حداقل  با کودتای احتمالی، مردم هیچ عکس العملی در مقابله  با آنان انجام نمی دهند؛ آن هم برای بازگشت به نظام ولایت فقیه که ۴۰ سال استبداد فردی ولی فقیه و علی خامنه ای آنان را به استیصال و بدبختی و فلاکت برده است! می ماند ارتش، که ارتش علاوه بر اینکه فشل است، یکجورایی در اختیار سپاه هم هست!

بنابراین با اعلان فوت علی خامنه ای، این احتمال هست که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران یک کودتای نظامی انجام دهد!
سپاه پاسداران در حال حاضر بیشترین سهم از قدرت(سیاسی و اقتصادی)را  دارد و تقریبا همزمان با تاسیس و با کودتای خزنده، شبیه کودتا را بر جامعه ی ایرانی پس از انقلاب مسلط و تحمیل کرده است و شاید نیازی به کودتای نظامی به معنای کلاسیک و مرسوم آن در دنیا را نداشته باشد. با این وجود سناریوهای احتمالی همزمان با فوت خامنه ای این ها می تواتد باشد:

۱- یا مثل دوره ی خمینی،یک فردی جایگزین می شود.
۲- یا با دستور خامنه ای و یا با وصیت وی، تغییراتی در قانون اساسی و ایضا ولایت فقیه داده می شود.
۳_ و یا سپاه رسما کودتا خواهد کرد.

دلیل ما برای احتمال کودتای نظامی همان ولایت فقیه است که زمانی خمینی گفته بود:پشتیبان ولایت فقیه باشید تا کشور آسیب نبیند!
طبق اصل ۱۷۷ قانون اساسی، ولایت مطلقه فقیه غیر قابل تغییر است. یعنی جزو آن اصولی است که در صورت بازنگری و تعمیم قانون اساسی نمی توان بر حذف آن اجماع کرد!

اما با این وجود، و درکنار صراحت قانون اساسی، این پرسش اساسی  و کلیدی هم هست که آیا ولی فقیه کنونی (علی  خامنه ای) می تواند به دلیل همان اختیارات و قدرتی که دارد،(که گفته شده قانون اساسی کف آن است و روحانیون پیرو وی بشدت بر طبل آن می کوبند ) دستور حذف اصل ولایت فقیه در فانون اساسی را بدهد؟ و با با سفسطه در توجیه، چنین فرمانی صادر کند؟ و یا آنکه با مغلطه ای جدید، نظریه ی دیگری از مفهوم ولایت فقیه (نئو ولایت فقیه) را ارائه دهد تا بواسطه ی  آن، قدرت کنونی (و کامل تر آن) همچنان حفظ  و سپاه پاسداران هم مامور انجام آن؟

اگر وی چنین فرمانی دهد، آیا با  آن موافقت خواهد شد یا مخالفت؟
طبق آنچه خمینی(و بعد خامنه ای) برای قدرت و اختیارات ولایت فقیه ترسبم کرد -و حواریون وی،روحانیت سنتی هم به شدت از این نظریه دفاع کرده و مورد استقبال قرار گرفت -ولایت فقیه حکم پیامبر را دارد! بنابراین آیا می توان با حکم وی (خامنه ای) که حکم پیامبر است،مخالفت کرد؟
با در نظر گرفتن این تضاد و تناقض، در صورتی که علی خامنه ای فرمان حذف اصل ولایت فقیه، و یا نه، با بیانی جدید از تئوری ولایت فقیه،(نئو ولایت فقیه) را بدهد،با آن چگونه برخورد می شود و یا باید برخورد کرد؟ آیا  این اقدام شدنی و محتمل است!؟

ولایت فقیه که بعدها در بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ به ولایت مطلقه فقیه تغییر بافت و طبق اصل ۵۷ هر سه قوه(مقننه،قضائیه و مجریه) باید از وی تبعیت کنند و تقریبا تمامی مدیران اجرایی و اصلی و کلیدی کشور منصوب وی هستند) با فوت خامنه ای،خود پاشنه آشیل خود خواهد شد!

فقدان شخصیتی کاریزما برای جانشینی خامنه ای-که حداقل همه ی نیروهای سیاسی معتقد به قانون اساسی(اصولگرایان و اصلاح طلبان)بر آن متفق باشند، می رود که ساختار سباسی نظام ولایت فقیه را دجار دگردیستی و دگرگونی بنیادی کند!

این تحول بنیادی یا با فرمان علی خامنه ای  و در زمان حیات،(و برای پس از فوت،فرمانی صوتی،تصویری و نوشتاری به عنوان وصیت ) و یا با کودتای نظامی سپاه پاسداران، یعنی اشغال صداوسیما،تصرف و انحلال پارلمان و تسخیر پایگاه های نظامی صورت خواهد گرفت! و یا با
تلفیقی از هر دو و هماهنگ با هم؟!

خمینی از همان ابتدا و پیش از انقلاب  و در نظریه ی خود در کتاب ولایت فقیه، و در طرح حکومت اسلامی،  معتقد بود رهبری ولی فقیه همان جانشینی پیامبر است و همان اختیارات وی را دارد، منتها وقتی رسما به قدرت رسید به دلیل زمان و حال حاضری که در آن قرار داشت، نتوانست یکجا آنرا به مرحله ی اجرا بگذارد، ولی با پدیدار شدن اختلاف در اجرای کدام  قرائت دینی، (که این اختلاف بجای  تکمیل شدن و تکامل اندیشه ی دینی، به حذف یکدیگر و خودی و غیر خودی شدن نیروهای کیفی انجامید)، با تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و در مساله ولایت فقیه، عدم شرط مرجعیت اعلم، نظریه ی  خود مبنی بر اقتدار و اختیار و قدرت ولی فقیه که همان قدرت و اختیارات پیامبر برای تشخیص مصالح امت اسلام است را تکمیل کرد که با فوتش، تمامی این قدرت به علی خامنه ای رسید. آخوندی که  حتی مجتهد معمولی هم نبود و فقط یک سخنران قهار بود!

خمینی با روحانیت سنتی(و باصطلاح قرآنی اش قاعدین) که اهل مبارزه با رژیم پهلوی نبودند و پس از انقلاب قدرت پنهانی داشتند تمایلی نداشت؛ و در میان مجتهدبن اعلم و مراجع تقلید،   ولی فقیی که بتواند جانشین خودش شود و نظام جمهوری اسلامی-که حفظ آن اوجب واجبات بود- دوام و استمرار داشته باشد، کسی را نمی دید.

تنها شخصی که هم در حد مرجعیت بود و هم پیرو خط مشی خمینی، و هم دارای سوابق علمی و مبارزاتی غیر قابل تشکیک و انکار بود، آیت الله منتظری بود. اما با وجود ایشان، به دلیل یک سری اخنلافات که ریشه در گذشته و جهان بینی و شناخت آن دو پبرامون اسلام و نیروهای سیاسی بود، خمینی هیچ مایل نبود آیت الله منتظری جانشین خودش شود. ولی با توطئه ی تصویب منصب قائم  مقام رهبری در مجلس خبرگان (قانونی من درآوردی، که برای آن هیچ مصوبه ای نبود و صرفا به خواست عمومی عینیت می بخشید و آن را رسمی و مشهود و دارای بار حقوقی می کرد)، خمینی بر خلاف میلش به آن تمکین کرد!

آیت الله منتظری بالقوه و همینطور بالفعل جانشبن خمینی بود. و روی جانشینی وی  همه  اتحاد و اتفاق داشتند. منتها جرباتات سیاسی و هیات حاکمه ی قدرت، که تمامی آن در مثلث سید احمد خمینی، علی خامنه ای و علی اکبر هاشمی رفسنجانی جمع و خلاصه  شده بود، وقتی متوحه شدند نمی توانند مثل خمینی بر وی اشراف داشته و خواسته و قدرت خود را بر وی تحمیل و یا وی را به سمت دلخواه هدایت و تغییر مسیر دهند، شروع به توطئه چنینی کردند و  باصطلاح با کودتای خرنده، و ابتدای  آن هم  پیراهن عثمان شدن مساله قتل شمس آبادی توسط  سید مهدی هاشمی(برادر داماد آیت الله منتظری، سید هادی هاشمی) در پیش از انقلاب، و همراه آن  در ماجرای افشای ورود مخفیانه ی مک فارلین(مشاور امنیتی ریگان رئیس جمهوری وقت آمریکا) به تهران و بعد   اعتراض شدید آیت الله منتظری به اعدام های فله ای زنداتیان سیاسی_که طبق حکم دادگاه دوران محکومیت خود را می گذراندند و حتی برخی در آستانه آزاد شدن هم بودند،(در مرداد سال ۱۳۶۷)که وی به صراحت به هیات مرگ گفت: روزی تاربخ از شما به عنوان جنایتکار باد خواهد کرد، سرانجام مثلث فوق توانست با کمک ری شهری وزیر وقت واجا(که خواب ولی فقیه شدن پدر زنش علی مشکینی را می دید) و همپالکی هایش در وزارت اطلاعات، با دسیسه و  القائات خود خمینی  را وادارند که علنا موضع گیری کند که در نهایت  آیت الله منتظری از قائم  مقام رهبری استعفا داد و ابن دقیقا خواسته ای بود که مثلث قدرت می خواست. و وقتی که بعدها معلوم شد که یکبار خمینی در فروردین سال ۱۳۶۵ تا چند سانتی متری مرگ رفته و چندماه  بعدش (آبان همان سال) سید مهدی هاشمی را زندانی و فورا(برای خوش رقصی با غرب و آمریکا به عنوان عامل و فرمانده ترورییست ها و تروریسم) اعدامش می کنند، درحالی که همان ایام با افشاگری در مورد ماجرای مک فارلین زد و بندهای سیاسی شان برای پس از فوت خمینی به باد هوا رفته بود، و خمینی سه سال بعدش فوت می کتد، توطئه بودن تصویب  منصب قائم مقام رهبری در سال ۱۳۶۴ تقویت می شود!

از دیگر دلایل توطئه بودن تصویب مسئولیت قائم مقام رهبری این است که چرا اکنون همین مجلس خبرگان در زمان زنده بودن خامنه ای حاضر نیست قائم مقام وی و یا کاندیدهای احتمالی جانشینی خامنه ای را معرفی کند؟! و آن را محرمانه و سکرت می دانند؟!

دلیل آن می تواند بازتاب و عوارض آن باشد. چون این عبا و ردا بر تن هرکسی بعد از خمینی  گشاد بود(به قول مهندس مهدی بازرگان) و بعد از خامنه ای که جای خود دارد!! و علاوه بر آن، این عبا و ردا دیگر پوسیده  است!! و لذا چنانچه جانشین خامنه ای معرفی شود ممکن است خطراتی برای حفظ نظام داشته باشد! و دلیل دیگرش، فقدان چنین شخصی  است.

نظام ولایت فقیه در تمامی این ۴۲ سال به هر نحو ممکن و توجیه، خواسته است (حتی برای اعدام ها و شکنجه ها، فسادها، دزدی ها و جتابت های بی شمارش، از شنود  و سرک کشیدن در زندگی خصوصی مردم  گرفته تا کشتن مردم در اعتراضات) آن را قانوتی و شرعی جلوه دهد! بنابراین پس از خامنه ای، حداقل در ظاهر، این فرد باید شرایط ظاهری یک ولایت فقیه را داشته باشد، که ندارد! چون چنین کسی وجود ندارد. و به همین دلیل ولایت فقیه  خود پاشنه آشیل ولایت فقیه خواهد شد!
البته یک استثنا می تواند بازی را تغییر دهد؛ و آن اینکه روی سید محمد خاتمی به عنوان جانشین خامنه ای توافق و اجماع شود. که وی هم نقش ولی فقیه خوب را بازی کند و هم نظام ولایت فقیه را از ساقط شدن نجات دهد.(بازهم شاید نامه موسوی خوئینی دلیل آن باشد!).والله اعلم بالصواب!


محمد شوری (روزنامه نگار و نویسنده) – ۴ آذر۹۹

https://akhbar-rooz.com/?p=94735 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x