پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

شب – ابراهیم هرندی

 شب روان است در آوازِ روان جوها
در هیـاهوی خوش فاخته ها، کـوکـوها

اوجِ موجِ هیجان، ریخته درجان جهان
بوی مهتابِ تر و بوی شب و شب بوها

درنسیمِ سحری، درهم و برهم شده اند
نغمه ها، زمزمه ها، همهمه ها، هوهوها

به کجا می نگرند آنهمه اختر امشب
با که دارند چنان پچ پچه ها، سوسوها

امشب انگار از این راه کسی می گذرد
هان!؟، چه رازی ست در این وسوسه ها، جادوها؟

برکه می خیزد و می ریزد و می خوابد باز
گَه، گَه از پـر زدن گـاه بـگاه قـوهـا

آهوانه دل دیوانه بَرَد تا لب اوج
گـرمی نـازِ نـگاه و نفـسِ آهـوهـا

چیست گر نیست شب قدر، بدینگونه که هست
شب درهم شدنِ دست و دل و بازوها

دل چه خرگوش نجیبی ست شبانگاه که هست
یله در درهمی و برهمی گیسوها

چه کند، گر نکند، کوچه دهی راه تو را
مخمل تُرد و تر و تازه ی زردآلوها

بنشین بر لب جو، تا که ببینی چه روان   
شب روان است در آواز روان جوها

https://akhbar-rooz.com/?p=36648 لينک کوتاه

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x