چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان – امیر خوش‌سرور

در غم بر دار شدن زندانی سیاسی؛ مصطفی سلیمی، «گرچه خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی» اما با اشک و خشمِ جاری، سلاحِ شرفِ پیشمه‌رگایتی‌ام را سخت‌تر بر کف می‌فشارم و به «کردستان قهرمان» و خانواده‌ی محترم سلیمی و فرزند برومند مصطفی؛ اشکان عزیز، «سرخوشی» می‌گویم و می‌گویم سلاحِ آنان که معتقدند «ایستاده مُردن بهتر از روی دو زانو زندگی کردن است»، نزد «ما» به امانت است.
امیر خوش سرور

سال‌هاست

که رفتگرِ نارنجی‌پوشِ کوچه‌ی ما

هی پاییز را خلافِ بادهای شمالی می‌راند و باز

بارانِ برگ و رگبارِ ستارگانِ مُرده را

پایانی نیست.

(سید علی صالحی)

الف) آن‌که می‌گوید: آری… آن‌که می‌گوید: نه…

آوَخ! زخم آبانِ ۹۸، هنوز و هم‌چنان، سَر باز و خون‌چکان است؛ درد کروناویروسِ کذایی، هنوز و هم‌چنان، بر جان و دل‌مان زخمه می‌زند؛ دهان بسته و جان نحیف و چشم بازِ «هلین بولِک»، هنوز و هم‌چنان، طعام را چونان «لقمه‌ی حرام» به رخ‌مان می‌کشد؛ افزایش ۲۱ درصدی دستمزدهای ۹۹ در هنگامه‌ی خزانِ زندگی شلاق‌کُش‌مان می‌کند و… و هیهات! بر بلندای جلجتا، صلیب افراشته‌اند و «انسان» را به چهارمیخ کشیده‌اند.

باری! فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران در همکاریِ بی‌شرمانه‌ی بورژوازیِ افسارگسیخته‌ی کرد که جاکش‌مآب می‌نُماید در یک فقره «جنایت علیه بشریت»، زندانی سیاسی؛ «مصطفی سلیمی» را بر دار کشید. مصطفی اما اگر بر دار شد نه به واسطه‌ی فرار به‌حق و قهرمانانه‌اش به همراه ۷۳ زندانی دیگر و نه حتی به موجب اتهامِ آخوندساخته‌ی طراحِ نقشه‌ی فرار که بسا فراتر از آن به آن دلیل است که او و امثالهم تجسم عینیِ «آن‌که می‌گوید: نه» به جمهوری اسلامی بوده‌اند. کسانی که به اتهام همکاری با احزاب و سازمان‌های اپوزوسیون دستگیر، محاکمه و زندانی شده‌اند به‌خوبی آگاه‌اند که بازجو از چنین زندانیانی چیزی جز همکاری در درون و بیرونِ زندان نمی‌خواهد. «همکاری» نیز چیزی جز «آدم‌فروشی»، «لجن‌مال کردن گذشته»، «تخریب حزب یا سازمان» و در یک کلام «خودزنی» در آیینِ کذاییِ عشاء ربانیِ «جنگ روانیِ» وحوشِ آدم‌خوار اطلاعات نبوده و نیست. و وای اگر زندانی به این «شعبده‌بازی» تن در ندهد؛ «یکی داستان‌ست پر آب چشم»! و ما می‌دانیم که مصطفی پس از ۱۷ سال اسارت به اعتبار شهادت زندانی سیاسی سابق؛ «عثمان اسماعیلی» از این ورطه‌ی ناپاک چه پاک بیرون آمد و از میدان بازی سنگری ساخت، بود و نبود خود را، تا زمین زیبا و زیباتر شود.

بگذریم!

ب) بورژوازی کرد هفت کفن پوساند!

گرچه می‌گویند بر زخم نمک نمی‌پاشند و در زمانه‌ای که «ابلیس پیروزِ مست، سور عزای ما را بر سفره نشسته است»، مته بر خشخاش گذاشتن، صواب نیست که نیست اما «داغ مصطفی» به هنگام نضج یافتنِ استراتژیِ از ما بهتران به منطق قدرت (دولت- ملت) چونان ۱۷ بار سنگین‌تر از توان آدمی تمامیِ منطق « رئال پولیتیک» را دود می‌کند و به هوا می‌برد و… و «عاطفه» را بر صدر می‌نشاند و «خشم» می‌آفریند.

آن‌ها که بر این باور و «استراتژی» بوده و هستند که بهتر آن است کرد به دست ملت خود سرکوب شود(!)، اکنون، کجا ایستاده‌اند؟! به‌راستی فلان کاک و بهمان کاک چه‌گونه دی‌شب را به صبح رسانیده‌اند؟! ایضاً این پرسشِ سهمگین را می‌توان از زاویه‌ای دیگر اما با همان منطق بر چهره‌ی ناسیونالیسم عظمت‌طلب فارس که در گرماگرمِ نبرد نان و آزادی سودای ناکوکِ «ای شاه خوبان برگرد به ایران» یا «کشور که شاه نداره، حساب و کتاب نداره» را عَلم می‌کردند، چونان آب دهان پرتاب کرد!

باری! در زمانه‌ای که «بوژوازی ملی و مترقی» دیگر نه اسطوره که فراتر از آن یک افسانه است، بورژوازی پَروار شده به مدد نفت و دلار در اقلیم کردستان ثابت کرد که تضاد اصلی، هنوز و هم‌چنان، «کار و سرمایه»‌ای است که در سپهر «سیستم» تولید و به گونه‌های مختلف من‌جمله همکاری‌های امنیتیِ دولت- ملت‌ها بازتولید می‌شود و «جنایت» می‌آفریند. و این چنین است که بورژوازی کرد که در لوای ملی‌گرایی سودایِ «استثمار» و بالطبع سرکوبِ خودی را در سر می‌پروراند با خیانت و جنایتِ دوقلوهای آرمانی‌اش در اقلیم، هفت کفن می‌پوساند و بس!

منطقِ واقعیت‌ها همیشه از منطقِ ایده‌ها نیرومندتر است. داغ مصطفی گرچه سهمگین بود و هست اما «پتک هوشیاریِ» منبعث و متأثر از آن سهمگین‌تر خواهد ماند.

بله! دقیقاً در این نقطه تعیین‌کننده است که شعار محوریِ «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم» به مثابه‌ی «امر تاریخی» ردای سرخ‌فامِ «امر واقع» را بر تن می‌کند و… می‌نازد و می‌تازد و علیه نظم موجود چونان «امر ممکن» و لازم می‌شورد و می‌شورد و می‌شورد.

ج) سرخوشی؛ زین دایره‌ی مینا خونین جگرم می ده!

در غم بر دار شدن زندانی سیاسی؛ مصطفی سلیمی، «گرچه خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی» اما با اشک و خشمِ جاری، سلاحِ شرفِ پیشمه‌رگایتی‌ام را سخت‌تر بر کف می‌فشارم و به «کردستان قهرمان» و خانواده‌ی محترم سلیمی و فرزند برومند مصطفی؛ اشکان عزیز، «سرخوشی» می‌گویم و می‌گویم سلاحِ آنان که معتقدند «ایستاده مُردن بهتر از روی دو زانو زندگی کردن است»، نزد «ما» به امانت است.

زین دایره‌ی مینا خونین جگرم می ده

تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

۲۳ فروردینِ ۱۳۹۹- زَرگویِز/ اردوگاه مرکزی کومه‌له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران)

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=25979 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x