جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

شعر زنان، مردسالار است (اهمیت فروغ بودن) – علی کاکاوند

این یادداشت تقدیم به زنانی از کردستان، کرمانشاه و ایلام که در این سال‌ها خودسوزی کردند، محروم از آزادی و سواد بودند و در شعله‌های «غیرت» و مردسالاری سوختند.

هدف یادداشت این است که بگوید در حق زنان ظلم می‌شود و این ظلم گاهی از سوی زنان شاعر و هنرمند صورت می‌گیرد؛ این یادداشت یک اعتراض است، اما شاید دیر و نابهنگام.

خوشبختانه در اکثر شهرها و روستاها، خانواده‌ی ایرانی هنر را برای دختران یک تابو نمی‌داند و زنان شاعر بسیاری در عرصه‌ی ادبیات حضور فعالانه دارند، این خوشبختانه یک امّا دارد، اما هر چه کمیت رشد داشته، کیفیت شعرها افت کرده است.

دو چیز موجب می‌شود من بسیاری از شعر زنان را مردسالار بدانم. نخست حضور فیزیکی یک یا چند مرد باسواد و باسابقه به عنوان حامی در زندگی حرفه‌ای زن شاعر و دیگری جنس شعر زنان که غالباً فقط در ظاهر زنانه است. در این یادداشت هدفم این است که بگویم تا زن شاعر از این دو گذر نکند شعرش، شعری مستقل و امروزی نخواهد شد. البته جرقه‌هایی در بعضی شعرهای بعضی شاعران زن، امیدوار کننده است اما در مجموع وضعیت شعر زنان به گونه‌ای ست که ما فقط فریب کمیت را خورده‌ایم وگرنه این نوع شعر، سروده‌ی زنان نیست. حکم کامل و پایانی نمی‌دهم، ادعا نمی‌کنم که فقط این دو حالت را داریم اما معتقدم به نسبت تعداد شاعران زن، تعداد شعرهای واقعی زن ایرانی بسیار کم است. تاکید می‌کنم تعدادی شعر و تعدادی شاعر فارغ از این دو حالت هستند و ادعا ندارم تمام شاعران زن و تمام شعرهایی که زنان نوشته‌اند زیر چتر مردها بوده است اما بخش اعظم آن چنین بوده و چنین است. این یک آسیب وارد شده نه فقط به شعر و هنر که به حقوق زنان ایرانی ست.

در ابتدا بگویم که «شعر زنان» یا «هنر زنان» تا حدی درست و معنادار است. حذف جنسیت اشتباه ست، اینکه عده‌ای می‌گویند شعر زنانه مردانه ندارد، گویا قصد حذف جنسیت را دارند. در مورد دفاع از زنان ما معمولاً از تساوی جنسیت حرف نمی‌زنیم، از تساوی حقوق حرف می‌زنیم. یعنی تفاوت جنسیت را می‌پذیریم. این مهم است، بخصوص وقتی بحث هنر یا ادبیات باشد. هنر و ادبیات و در کل فرهنگ، با طبیعت پیوند دارد و طبیعت در تمام اجزایش، نمود نر و ماده است، اتفاقاً با استقلال در زیست شراکتی و با برقراری مساوات. پس شاید بد نباشد به جای تساوی زن و مرد، بگوییم «تساوی حقوق زن و مرد»، البته اصراری بر نوع کاربرد این واژگان ندارم.

اول: شاعر مردسالار

زن امروزی و ایرانی هنوز آنقدر مستقل نشده است که بتوان او را بی نیاز از مرد دانست. زن شاعر نیز چنین است. هنوز آنقدر اعتماد به نفس ندارد که بتوان از او فروغی یا حتی پروینی سراغ گرفت. اعتماد به نفسی هم اگر هست به پشتوانه‌ی حضورِ مرد است. معتقدم این ظلمی ست به زنان. زنان ایرانی چشمشان به زنان اهل هنر و دانش است، جعلی بودن حضور زنانه‌ی مردسالار بیش از هر چیز علیه زنان است، چون حضوری نمایشی ست. بسیاری نمایندگان شایسته‌ای برای دفاع از حقوق زن نیستند. چون مانند بسیاری از نویسندگان مرد به دنبال منافع شخصی هستند، نه حتی به دنبال منافع شخصی «یک زن» که خود باشند تا شاید الگوی دختران نوجوان شوند، بلکه این منافع، منافع شخصیِ یک فرد مردسالار در جامعه‌ای جنسیت‌زده است. به همین دلیل عده‌ای از این زنان سعی می‌کنند جنسیت را از هنر حذف کنند و در برنامه‌های ادبی حتی با زن‌ستیزان متحجر نیز همکاری و همراهی کنند. زن شاعر غالباً ریشه‌ای متزلزل دارد چرا که خودساخته نیست؛ انگار با خود می‌گوید حالا که مرد یا مردهایی هستند که به جای من مطالعه کنند، حاصل و خلاصه‌ی مطالعاتشان را در اختیارم قرار دهند و مرا حمایت کنند چه نیازی به مطالعه دارم. «حمایت» همان چیزی ست که نشان می‌دهد زن شاعر، وابسته به مرد است. وقتی یکی از این زنان در بحثی وارد می‌شود در واقع نماینده‌ی یک مرد است، نقش منشی یا مدیر برنامه یک مرد را بازی می‌کند. در برخی محفل‌ها و جشنواره‌های مختلف ادبی جهت خالی نبودن عریضه و نمایش مجلسی مدرن و غیر مرد سالار، چند زن را نیز دعوت می‌کنند تا شعر بخوانند یا مسئولیتی غیر مستقل بر عهده بگیرند، اگرچه همه جا چنین نیست اما این وضعیت غالب است. خود را فریب ندهیم، ترکیب زنانه-مردانه‌ی محافل ادبی الزاماً به معنای رشد شعر زنان نیست. برای همین برخی زنان شاعر چون جرقه‌ای می‌آیند و می‌روند و تا زمانی حضور دارند که از سوی مردها حمایت شوند. البته آنها کتاب هم چاپ می‌کنند؛ چون حامی دارند. حامی مرد و مردسالار است. عده‌ای کتاب سازی می‌کنند، مصاحبه‌هایی بی اثر انجام می‌دهند و یادداشت‌هایی نامربوط می‌نویسند، چون به آنها گفته‌اند باید رزومه و شناسنامه داشته باشند؛ مثلاً راهی را که یک مرد شاعر حرفه‌ای در نیم قرن طی کرده است زنی که نقش منشی و مدیر دفتر او را دارد در چند سال یا چند ماه طی می‌کند. یادش داده‌اند که این راه شناسنامه‌دار شدن در ادبیات است. این چنین اسامی جعلی، کتاب‌های جعلی، شعرهای جعلی و مصاحبه‌های جعلی، همگی شناسنامه‌هایی جعلی می‌سازند که در این سال‌ها رشد روز افزون داشته است. به اینجا رسیده‌ایم که در کمیت پیشرو هستیم و در کیفیت عقب. در جامعه‌ی مرد سالار با رفتارهای غیرحرفه‌ایِ عده‌ای مرد روزنامه‌نگار و نویسنده، علت اصلی مراجعه به زن برای مصاحبه، انتشار شعر، دبیری یا داوری یک مسابقه‌ی ادبی، غالباً به دلیل زن بودن اوست نه کیفیت آرا و نوشته‌هایش؛ این گزاره را تنها زنانی قبول می‌کنند که در زندگی حرفه‌ای، درست مثل مردها مراحل رشد و پیشرفت را طی کرده‌اند. زنانی دیگر که اصلاً رفتار حرفه‌ای با ادبیات و هنر نداشته‌اند چه می‌دانند مراحل تغییر و پیشرفت چیست. فروغ دو کتاب آخر خود را بیشتر قبول داشت و می‌گفت من شعر نوشتن را تازه شروع کرده‌ام؛ این یعنی درک واقعی از خود، شعر و جامعه‌ی ادبی. مقایسه کنید با برخی زنان متفرعن امروزی که تمام گذشته‌ی هنری خود را به رخ عالم و آدم می‌کشند. شاعر زن وقتی غیر حرفه‌ای باشد، هر مراجعه‌ای را به حساب توانایی‌های هنری خود می‌گذارد و با این کار به زن و هنر ظلم می‌کند؛ بخصوص اینکه برایش مهم نیست این شخص یا گروه که به او مراجعه کرده‌ چقدر مستقل است، چقدر زن ستیز یا مدافع زن و چقدر متحجر یا امروزی است. او پیشرفت نمی‌کند چون نقد نمی‌شود. منتقدها هم اکثراً مرد هستند و به زنان مولف باج می‌دهند و این ظلمی ست مضاعف به زن و شعر. رشد شعر زنان و به طور کلی هنر و ادبیات، در گرو خواست زنان و مردان جامعه‌ی ایران امروز است. تا جامعه در کسب آزادی پیشرفت نکند شعر زن نمی‌تواند جایگاه واقعی خود را بیابد. اراده بر این است که چنین رشدی اتفاق بیفتد اما تا موفقیت فاصله هست. فعلاً اولین شرط، دوری از تعصب و پذیرفتن حقایق است. تا یکدیگر را کامل نقد نکنیم هیچ رشدی نخواهیم کرد. تنها زمانی می‌توان گفت شعر زنان ایران رشد داشته است که هر زن شاعر وظیفه و مسئولیت خود در برابر کتابهایش، مطالعات و پیرامونش را بشناسد و اینها را از یک یا چند مرد تقلید نکند، چیزی که کمتر دیده می‌شود.

مرد در زندگی حرفه‌ایِ فروغ فرخزاد نقش یک حامی عاطفی را دارد ( و نه نقش سازنده‌ی شخصیتی جعلی) تقریباً شبیه همان نقشی که آیدا در زندگی حرفه‌ای شاملو دارد. برای همین فروغ شاعری واقعاً مستقل است، درست به اندازه‌ی شاملو، آنها هیچ کدام از رانت جنسیتی برخوردار نبوده‌اند. حالا اینکه از نظر عده‌ای، رابطه‌ی عاطفی فروغ غیر طبیعی ست اما رابطه‌ی عاطفی شاملو چنان طبیعی و متعالی ست که حتی تا بالاترین سطوح سیاسی حاکمیت دینی، از آن به نیکی یاد می‌شود، قضاوت‌هایی ست برخاسته از جامعه‌ی سنتی که زن را مستقل نمی‌خواهد.

دوم: شعر مردسالار

نه فقط امر شاعر شدن خود رشدی وابسته به مردان است بلکه جنس اغلب شعرها نیز مردسالارانه است. زنِ شعر مردها، حالا خودش شاعر است، سوژه‌ی شعر حالا خودش شاعر است، اما غالباً همان نقش سوژه را بازی می‌کند. یعنی اگر تا دیروز شاعرِ مرد از چشم و گیسو و عطر زن می‌نوشت حالا زن شاعر هم از چشم و گیسو و عطر خودش می‌نویسد. ما انتظار داریم زن در شعر زنان رگ و گوشت و استخوان و نفس و لباس و منظرگاه داشته باشد اما او که هزار سال منظرگاه شعر فارسی بوده است حالا در نوشته‌های خودش نیز منظرگاه است. آینه‌ای رو به روی خود گرفته و هر چه می‌بیند می‌نویسد. آینه تخت است، زن در شعر مردان نیز نقشش غالباً تخت است، کامل نیست، بُعد ندارد. از وجوه و آنچه به غلط رمز و راز زنانه نامیده شده، خبری نیست، هر چه هست ظاهر است، انتظار داریم این وجوه و رازها که در واقع «شناخت دنیای زنانه‌ی انسان» است وقتی راوی، خودش زن است کشف شوند، اما چنین نیست. حتی تخت‌تر و ساده‌تر از آن چیزی ست که شاعر مرد نوشته است. اینجاست که نقش فروغ فرخزاد در ادبیات ما مهم است چون او شاعر است نه سوژه‌ی شعر؛ مثلاً او نیز مانند شاعران مرد، در شعرش عاشق می‌شود، منفعل نیست، نقش و کنش دارد. آینه‌ی تخت و صیقل‌خورده را کنار می‌گذارد تا جهان چند بُعدی پیش چشمش را از دریچه‌ی ضمیر زنانه‌اش ببیند؛ بنویسد «من»، نه اینکه فقط بنویسد تو یا او. منِ واقعی چیزی ست که در شعر اکثر زنان غایب است. در واقع شعر این زنان را زن می‌نویسد اما با دیدی مردانه . اغلب در شعر زنان اثر هست، صاحب اثر نیست، شاعر حضور ندارد. نمی‌خواهد حضور داشته باشد. باید در پستو باشد، آنگونه که مردهای سنتی می‌خواهند. زن در شعر خودش حضور ندارد چون مردسالار است. مرد شاعر و سنتی، گرفتار چشم و گیسوی زن است و زن شاعر مدرن نیز این را می پسندد و خود را سوژه می‌داند. می‌گوید مرا کشف کن! او شاعر نیست، او شعری سنتی و مردسالار است.

 زنی که از خودسوزی زنان در جامعه‌ی زن‌ستیز چندان چیزی نمی‌گوید. از ظاهر خود و در نهایت از کابینت و گلدان آپارتمانش حرف می‌زند در حالی که موقعیت بیان فجایع و همه‌ی ستم‌ها علیه زنان را دارد، نمی‌تواند خودش را از شر دال بودن خلاص کند و بگوید: من، بی‌واسطه زنم شاعرم مستقلم. مرد خود را مستقل می‌داند اما زن وجودش، زیبایی‌اش و مهرش را از دریچه‌ی چشم مرد می‌بیند؛ حتی اگر روایت زنانه و راوی زن باشد، حتی اگر خودش مردسالار نباشد، شعرش مردسالار است. چند نفری هستند که جسارت حقیقی زن مدرن در شعرشان پیداست، اما به نظر می‌رسد از سوی جامعه‌ی ادبی ایرانی طرد شده‌اند.

حالا که این دو مورد را شرح دادم، خلاصه کنم که وضعیت و فضای شعر اسفناک‌تر از این است که فقط به شعر زنان مربوط شود. تقریباً رمقی برای کتاب و شعر نمانده است. این را در یادداشتی مفصل با عنوان «از سارقان مسلح ادبی تا کارخانه‌های اسلحه سازی» توضیح داده‌ام که به زودی منتشر خواهد شد. در آنجا به ناشران، جایزه‌های شعر و موسسه‌های فرهنگی و تاثیر مخربشان بر کتاب و ادبیات پرداخته‌ام.

من شعر و در کل هنر را مادرزادی و ذاتی نمی‌دانم. هیچ اعتقادی به استعداد یا هر آنچه برای تعریف هنر و ادبیات، ماورایی باشد ندارم. شعر و هنر را  نتیجه‌ی تنهایی و نقص در جهان می‌دانم. هنر، نقشِ دوست را دارد. چه زن باشی چه مرد بی نیاز از دوست نیستی. تنهایی، حساس بودن نسبت به بدی‌ها و محرومیت‌ها با چاشنی کنجکاوی، اندکی جنون و نبوغ، ممکن است تو را شاعر کند. حال از خود می‌پرسم و نظر خودم را می‌گویم: آیا نبوغ زن کمتر از مرد است؟ خیر. آیا حساسیت زن کمتر از مرد است و زن نمی‌تواند شاعر باشد؟ به نظرم بیشتر هم هست، چرا که شعر و هنر را از جمله نتیجه‌ی برخی محرومیت‌ها می‌دانم و زنان درایران محرومیتی بیش از مردان چشیده‌اند؛ اصلاً اگر جهان کامل و بی‌نقص باشد هیچ نیازی به هنر و ادبیات، حتی نیازی به علم و اکتشاف نخواهد بود و جهان تا امروز برای زنان، نقصان و تبعیضی بیش از آنچه بر مردان گذشته، داشته است. (البته سانسور  از جنس محرومیت‌های مد نظر من نیست که به اشتباه تصور کنیم سانسور سیستماتیک باعث خلاقیت می‌شود. نقص‌های کلی و عمومی جهان را در نظر دارم. یک ویروس یا بیماری ممکن است در بدن پادتن تولید کند و بدن را قوی‌تر کند اما سانسور نوعی ویروس است که می‌کُشد و فرصت زندگی به هنر نمی‌دهد) حال می‌پرسم: آیا نباید زنان روایتگرهای بهتری باشند؟ پاسخ می‌دهم: من چنین انتظاری از زنان راوی دارم. پس مشکل کجاست؟ موضوع این است که زنان اهل فرهنگ، اکثراً به سیستم مردسالارانه باور دارند. نمی‌خواهند در هنر مستقل باشند. حتی ممکن است عده‌ای همین آسیب شناسی کوچک مرا در طول این متن، با دیدی مردسالارانه بررسی ‌کنند و در نتیجه آن را ضد زن بیابند. بسیاری هنوز آنطور که باید خودشان را باور ندارند. برای همین چه نبوغ‌ها و توانایی‌ها که در این مسیر غلط، هدر رفته و کور شده است. گرچه عنصر زنانگی به خودی خود در هنر، اهمیت خاصی دارد اما زن بودن برای هنرمند شدن کافی نیست. البته این که تعدادی از زنان هنرمند در کلام و رفتار سعی می‌کنند شبیه مردان بد دهن و لمپن حرف بزنند و در حرفهایشان، زنانگی را سوژه‌ی فحاشی‌های زن ستیزانه کنند تا به مردها شبیه شوند خود گویای این است که علیه زن ایرانی هستند. بدون استقلالِ هنر زنان از عرصه‌ی تحت نفوذ مردان، اتفاق تازه‌ای نمی‌افتد. همه چیز را در این عرصه باید به نقد کشید، بخشی را کنار گذاشت، بخشی را باید فرو ریخت و از نو باید ساخت.

نکته‌ی پایانی: در یادداشت قبلی با عنوان «شاعران و معنازدایی از فاجعه» که با نام «شوخی کردن با فجایع، کاری ضد شعر است» نیز قابل جستجو است و خبرگزاری ایبنا ۵ شهریور ۹۹منتشر کرد، متن حاضر نوشته شد و آماده‌ی انتشار بود. در آن یادداشت قول انتشارش را دادم و عنوانش را مطرح کردم. اما به دلیل نکاتی در آن که از نظر من مهم است منتظر فرصتی مناسب برای انتشارش بودم. یادداشت را برای خبرگزاری‌های داخلی فرستادم و هیچ کدام حاضر به انتشار آن نبودند و مستقیم گفتند: «خیلی خطوط قرمز را رد کرده است.» این نیز موجب تاخیر در انتشار آن شد. پس لطفاً یادداشت حاضر را به یک اتفاق خاص در حواشی ادبیات و بحث‌های این روزهای فضای مجازی ربط ندهید و آن را همانگونه که نوشته شده است، مستقیم، عینی و بدون ارجاع به ذهنیات و برداشت‌های شخصی، قضاوت کنید. البته من هیچ ترسی از مطرح شدن حواشی ندارم؛ در مورد حضور دلال گونه‌ی «رویداد ادبی روزن» و آن انجمن کذایی که هر دو خواسته یا ناخواسته در خدمت سانسور هستند و بسیار گروه رانتی سیاسی دیگر، متنی با عنوان «دلالان فرهنگی، مشنگ‌های ادبی» نوشته‌ام، با نگاهی به وضعیت فرهنگ و ادبیات روز، به زودی منتشر خواهم کرد، آن داستان دیگری دارد. اما ترس از این دارم مخالفان و حاشیه پردازان، با نیت خوانی و غلط خوانی فرصت ندهند متن حاضر درست و به جا مطالعه شود. این یک آسیب شناسی جدی است که درباره‌ی بخش اعظم شعر زنان نوشته‌ام. در واقع به نفع «حقوق زنان» است که شاعران، چنین انتقادهایی را بخوانند و به آن فکر کنند.

علی کاکاوند
شهریور ۱۳۹۹نوشته شد  – دی۱۳۹۹ منتشر شد

https://akhbar-rooz.com/?p=99039 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x