شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شهادت برتراند راسل – ۲۱ ژانویه سالگرد مرگ لنین

در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ لنین می میرد. چهار روز بعد در ۲۵ ژانویه نوشته ای از برتراند راسل فیلسوف انگلیسی در مجله ی Leader New The چاپ می شود. متن زیر برگردان آن متن است.

لنین: یک خاطره – برتراند راسل – برگردان: کاوه بویری: مرگ لنین جهان را، با از دست دادن یکی از انسان های واقعا بزرگ محصول جنگ، فقیرتر می کند. محتمل است که عصر ما با لنین و اینشتین به قعر تاریخ برود: با دو انسانی که به اثر ترکیبی شگرفی در عصر تحلیل دست یافتند – یکی در حوزه ی اندیشه و دیگری در حوزه ی عمل. از چشم بورژواز ی خشمگین جهانی؛ لنین ویران گر می نمود. اما ویرانگری او نبود که لنین را سرآمد کرد. دیگران هم می توانستند ویران کنند، اما شک دارم هیچ انسان زنده ای توانسته باشد بدین خوبی پایه های نوین بنا نهد.

لنین ذهنی منظم و خلاق داشت: او نظام ساز فلسفی در حوزه ی عمل بود. در انقلاب ها سه دسته آدم پا پیش می نهند. آنان که به انقلاب عشق می ورزند چون طبعی آشوب طلب و آشفته دارند. آنان که از نابسامانی های شخصی تلخکامی چشیده اند و آنان که درکی مشخص از جامعه دارند که با جامعه ی موجود متفاوت است؛ آنانی که اگر انقالب موفق شود دست به کار می شوند تا جهانی باثبات و هم خوان با درک شان خلق کنند. لنین به این دسته ی سوم تعلق داشت – نادرترین اما مفید ترین این سه دسته.

فقط یک بار لنین را دیدم: در سال ۱۹۲۱ یک گفت و گوی یک ساعته در دفتر او در کرملین با او داشتم. فکر کردم از همه ی شخصیت های تاریخی به کرامول شبیه تر است. مثل کرامول، تنها مرد عمل شایسته ای بود که در یک جنبش مردمی به سوی دیکتاتوری رانده شد. مثل کرامول راست آیینی ظریف در اندیشه را با زبردستی و قابلیت سازگار ی سترگ در عمل ترکیب می کرد، اگرچه هیچ گاه به خود اجازه نداد که به سوی هدفی سوق داده شود جز استقرار نهایی کمونیسم. او همان طور که به نظر می رسید کاملا صادق و عاری از خودکامی بود. یقین دارم که تنها به خیر عامه و نه به قدرت خودش اهمیت می داد؛ باور دارم که هر آن که می پنداشت که با کنار رفتنش آرمان کمونیسم پیش می رود، کنار می کشید.


استحکام او در عمل از اعتقاد راسخ او آب می خورد. باورهایش را به نحوی مطلق حفظ می کرد، چیزی
که در غر ب شکاک کم تر یافت می شود. به باورهایی جز باورهای خودش – مثال این که شرایط اقلیمی یا نژاد می توانند سرشت ملی را به گونه ای تحت تاثیر قرار دهند که با علل اقتصادی قابل توضیح نباشند – به دیده ی بدعت هایی محصول بورژواها یا کشیش ها می نگریست. ظهو ر نهایی کمونیسم را، مثل خورشید گرفته گی بعدی، محتوم و از نظر علمی قابل اثبات می دانست. این باور او را در دشواری ها آسوده خاطر، و درگیر و دار مهلکه بی باک می کرد و می توانست کل انقلاب روسیه را چون پرده ای در پیکار جهانی ببیند. در ماه های آغازین حاکمیت بلشویسم، هر لحظه گمان می برد سقوط کند؛ شک دارم که اسکاتلندیارد بیش از خود او از موفقیتش بهت کرده باشد. اما او جهان وطنی راستین بود؛ احساس می کرد حتی اگر انقلاب روسیه شکست بخورد، این شکست به انقلاب جهانی شتاب می بخشد.

شدت اعتقادات او مایه ی قدرت او و در عین حال مایه ی سخت دلی خاص او و سرسختی خاصی در نگرش او بود. فکر نمی کرد که کشوری می شود با کشوری دیگر جز در سطح توسعه ی سرمایه داری ای که بدان رسیده فرق کند. در آن چه بالفاصله بعد از مصاحبه ام یادداشت کردم، متن زیر را می بینم:

«پرسیدم آیا و تا چه میزان به شرایط ویژه ی انگلستان اذعان دارد. او اعتراف می کند که احتمال انقلاب در حال حاضر خیلی نمی رود، و کارگر انگلیسی هنوز از حاکمیت پارلمانی بیزار نشده است. امیدوار است که این امر با یک وزیر کار حاصل شود. اما وقتی مطرح کردم هرچه در انگلستان ممکن باشد شاید بدون خون ریزی رخ دهد، این نظر را با محشر خواندن آن پس راند.» امیدوارم او در این باره به خطا رفته باشد. اما این بخشی از آن چیزی بود که به او قدرت می داد، و بدون اعتقادش هیچ وقت نمی توانست بر نیروهای سرکشی چیره شود که در روسیه عنان گسیخته بودند.

دولت مردانی با قد و قامت او بیش از یک بار در قرن ظاهر نمی شوند، چه بسا عده ی انگشت شماری از ما زنده بمانیم تا هم تراز او را ببینیم.

https://akhbar-rooz.com/?p=101649 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جعفر خدیر
جعفر خدیر
3 سال قبل

متفکران واندیشمندانی چون برتراند راسل نکاتی را میبینند که ازدید خوانندگانی چون من نا دیده میمانند ، ازاین روخواندنش بسیارمفید بود

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x