پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

صبر تلخ و جرأت پرسیدن – سیامک پورجزنی

در خاطرات محمدعلی عمویی اما این منش دیده نمی شود. او خود را مسوول می داند. مسوول انحراف از رهبری جمعی، مسوول تفسیرهای نادرست از خط مردمی و ضدامپریالیستی، مسوول تندروی و کندروی، مسوول افزایش اتحاد و کاهش انتقاد و ....او این مسوولیت را در گفتگو با جوانانی می پذیرد که سنشان به 25 سال...

صبرِ تلخم گر بر و باری نداد
هرگزم انـدوهِ نومیـدی مباد
ه.ا.سایه

در خاطرات محمدعلی عمویی اما این منش دیده نمی شود. او خود را مسوول می داند. مسوول انحراف از رهبری جمعی، مسوول تفسیرهای نادرست از خط مردمی و ضدامپریالیستی، مسوول تندروی و کندروی، مسوول افزایش اتحاد و کاهش انتقاد و ….او این مسوولیت را در گفتگو با جوانانی می پذیرد که سنشان به ۲۵ سال هم نمی رسد و جای نوه های او هستند

 صبر تلخ (حاصل گفتگو با محمدعلی عمویی پرسابقه ترین زندانی سیاسی ایران) کتابی است که به تازگی در آلمان منتشر شده و پس از حدود ۶ ماه از چاپ و انتشار آن به صورت آنلاین و رایگان در دسترس همه قرار دارد. پس از خواندن این کتاب چند نکته به ذهنم رسید که به نظرم خوب است به صورت جمعی مطرح شوند.

  1. چاپ و نشر کتاب در شرایط فعلی فرایندی هزینه بردار است. اما خوانندگان و علاقه مندان به خاطرات فعالان چپ عموما از توان مالی بالایی برخوردار نیستند. روشنفکران رادیکال، دانشجویان، کارگران و دیگر زحمتکشان نمی توانند بهای چند صد هزارتومانی یک کتاب خاطرات ۳ جلدی را بپردازند.

همه می دانند که خاطرات در بازار کتاب از فروش خوبی برخوردار است. به خصوص که این خاطرات متعلق به تنها بازمانده هیات رهبری حزب توده ایران باشد. اینکه ناشر پس از چند ماه فروش کتاب و پرداخت هزینه های چاپ و نشر، این کتاب را با کیفیت بالا به رایگان به اشتراک می گذارد، کاری ستودنی است و حکایت از برجای ماندن پرنسیپ های چپ دارد. در این میان باید از انجمن تاریخ شفاهی چپ ایران و خود آقای عمویی نیز تشکر کرد.

  • نکته دومی که به ذهن می رسد، صلابت اخلاقی مصاحبه شونده (محمدعلی عمویی) است. او به عنوان تنها شاهد عینی بازمانده که می تواند آزادانه سخن بگوید، با فرافکنی و انداختن تقصیرها به گردن دیگران روایت خود را پیش نمی برد. او از این حربه که با بدنام کردن دیگران خود را خوشنام کند، استفاده نکرده است؛ حتی در مواردی که به شدت مخالف نظرات حاکم بر حزب بوده. این شیوه که تاریخ را فقط از منظر ذهن خودبین و خودخواه خود ببینیم و تقصیرها را به گردن دیگران بیندازیم، متاسفانه روشی است که بسیاری در استفاده از آن استادند.

به خصوص در رابطه با بریدگان از حزب توده ایران این منش قابل رهگیری است. زیرا این افراد (چون ابراهیم گلستان، خسرو (بابک) امیرخسروی، ایرج اسکندری و …) در اکنون سیاسی خود در جایی ایستاده اند که نفی و طرد گذشته اصل اساسی آن است. آنان باید به خوانندگان امروز بگویند که از همان اول لیبرال و روشنفکر و ضدآخوند بوده اند و از بدحادثه در حزب جاسوسان و نوکران شوروی بُر خورده اند! و اکنون در حال افشای روابط نابرابر و ضدروشنفکری حاکم بر آن حزب استالینی- ژدانفی هستند! پس انتظار نمی رود که این طیّبین و طاهرین خطایی مرتکب شده باشند و همه تقصیرها بر گردن استالینیست های قهّار و جاسوسان کهنه کار است…

در خاطرات محمدعلی عمویی اما این منش دیده نمی شود. او خود را مسوول می داند. مسوول انحراف از رهبری جمعی، مسوول تفسیرهای نادرست از خط مردمی و ضدامپریالیستی، مسوول تندروی و کندروی، مسوول افزایش اتحاد و کاهش انتقاد و ….او این مسوولیت را در گفتگو با جوانانی می پذیرد که سنشان به ۲۵ سال هم نمی رسد و جای نوه های او هستند.

  • نکته سوم به مصاحبه کنندگان مربوط است. شیوا فرهمندراد به عنوان جوانی بیست و چند ساله که در حزب توده ایران مشغول فعالیت بود، در نوشته خود در اخبار روز (صبر بی بر) به مصاحبه کنندگان تاخته است که سواد و آگاهی چندانی از تاریخ حزب نداشته اند. نکته اساسی که از چشم او افتاده نحوه پرسش و پاسخ هاست. اینکه پرسشگران بدون خجالت و با صراحت تمام، اکثر سوال های موجود در رابطه با عملکرد آن سال های حزب توده ایران را پرسیده و توانسته اند با محمدعلی عمویی رابطه ای را بسازند که او نیز پاسخگوی سوالات صریح و گاه آزاردهنده آنها باشد!

کاری که نسل پیشین از انجام آن قاصر بود و توان به چالش کشیدن رهبران و پاسخگو کردن آن ها را نداشت. این شاهد مثال از کتاب خود شیوا فرهمندراد (با گام های فاجعه ص ۳۳) در پی می آید:

نکاتی از مصاحبه کیانوری را برای اخگر تعریف کردم. پرسید:

-خوب نظر خودت چیست؟

-نظر خودم؟

-خوب، بله. خودت نظری نداری؟

-والله..خوب…من که نظری ندارم. رفیق کیانوری است دیگر همه اطلاعات و اخبار را دارد و خوب دبیر اول حزب است. خیلی عالی گفت.

اخگر آه معترضانه ای کشید. سیگاری روشن کرد و پس از چند پک عصبی گفت:

آخر چرا شما اینقدر تابع و سر به زیر هستید؟ چرا از خودتان نظری ندارید؟ چرا به چند نفر انسان اینقدر ایمان دارید؟[…] چرا با مغز خودتان فکر نمی کنید؟ باید فکر کرد. نظر داد. انتقاد کرد…  

در حقیقت این جوانان وظیفه ای را به انجام رسانده اند که نسل شیوا و همرزمانش از انجام آن ناتوان بودند. اینکه رابطه ای با رهبران حزب بسازند برپایه احترام و پاسخگویی و نه تبعیت صرف و بتوانند انتقاد کنند و برای این نقطه نظرات پاسخی بیابند…

https://akhbar-rooz.com/?p=104616 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x