چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

“صدهزاران گل شِکُفت و بانگ مرغی برنخاست”؛ در غم مرغ سحر این ناله ها حتما بجاست! – بهمن پارسا

قرار نبود که شجریان نمیرد. بخصوص که همه ی مقدّمات واقعه فراهم بود. این ویژه گی عمده ی واقعه است که از نتیجه در مقدّمه خبر بدهد. فرق ِ اساسی میان حادثه  و واقعه نیز در همین است. حادثه هر امری است که ناگهانی رُخ دهد یا بعبارت دیگر بی مقدمّه واقع شود. حوادث نظر به طبیعتشان سبب  بروز احساسات و عواطف ، اعجاب و شگفتی ها می شوند، خواه مثبت خواه منفی.ولی از منظر ِ منطق و خِرَد ظاهر این است که واقعه را باید بشود  آسان تر  پذیرفت و یا دست ِ کم واکنشِ عاطفی /احساسی ملایم تری نشان داد.چرایی اش اینکه با پیشرفت مقدمات نوعی از پیش آگاهی نسبت به نتیجه ی احتمالی موجود است و معمولا هم نتیجه ی بدست آمده دور از  آنچه در منظر می بود نیست.  در مورد ِ شجریان نیز  ماه های طولانی بر بستر و تحت مراقبت  و مداوای طبیبان بودن ،کهولت و در پی آن نا کارآمد شدن اعضا و جوارح  در اثر وخامت احوال طبیعی همه مقدمّات پایان حیات تن بود و به نتیجه ی منطقی خود رسید . با عنایت به آنچه  گفته شد، هیچ تردید نیست که   همه ی این مردم  ِ شوریده ی شیدا و دِلشُدِه  میدانستند  و  میدانند که  “قرار نبود شجریان نمیرد”. سخن اینجاست که آیا همین مردم ، همین شیفتگان و شوریدگان بر مرگِ وی  شیون دارند!؟  من میگویم  نه! من باور  دارم این خیل ِ عظیم علیرغم  ِ محدودیتهای  “کُرُنایی” و حکومتی و نیرو های فشار ، آمد  تا بر  حضور بی پایان و همواره ی کسی  شهادت بدهد که در  عرصه ی هنرِ موسیقی ایرانی آفریدگار ِ چنان  بدایع و شیوه های نوینی بود که نه وابسته ی تن است نه در گرو صحنه  و  ساز. این خیل  عظیم  که اگر شرایط  گذاشته بود بی شک  بسی پرشمار تر می بود آمد تا بگوید  دست کم در شصت  سال ِ گذشته  کاری  چنین کارستان در زمینه ی موسیقی نشده بوده است. پس صحبت از مرگ تن که  مقدماتش فراهم  و  نتیجه اش در دسترس بود، نیست.

شجریان همواره  همین فردی که نسل ِ امروز و  بیست ،سی ساله ها میشناسندش نبود ولی  به ُِیمن همّت والا ، پشتکاری خستگی ناپذیر، هوش واستعدادی سرشار در محضر فرهیختگانی بسا بیش و بهتر از خویش به شاگردی رفت و از هم نشینی  با ایشان در کمال هوشمندی بر رموز و فنون بس  ظریف  هنری که به آن عشق می ورزید اِشراف یافت و با راهنمایی ایشان  آموخته هایش را   در کمال فخامت و متانت  به اجرا در آورد.  وی پلّه های ِ این  نردبان ما ومنی   را آرام آرام و خردمندانه فراز رفت آنهم  بگونه یی که آدمخواران ِ   عجیب و غریب ِ مسندنشین ِ بعد از واقعه ی ۵۷ نتوانستند حضورش را در جشن  هنر و یا رادیو و تلویزیون مُستمسک   “تایید آریامهری” کرده و خونخواهش بشوند و سلوکش  بگونه یی بود  که شیفتگان ِ سلطنت متروکه و  مخالفین و مخاصمین حکومت اسلامی  نیز تا آنجا  که دیده میشود ویرا  به عوامفریبی و مدّاحی رژیم ملایان متهم نکردند.

شجریان  را باید در زمینه ی هنرش و در عرصه ی اجتماع دید و محک زد که کاری غیر از این شیوه رجّالِگان است. نو آوری های وی  در بیرون  رفت از حصار تو در توی موسیقی مقامی-ردیفی ایرانی  در  هر اثر  و اجرای او یکی پس از  دیگری  چنان دقیق و ظریف و سرشار از لطف   و  موافق اصول سخت  و  فنّی  حاکم بر موسیقی آوازی است که غیر از لجبازان و کینه ورزان هیچکسی در نفی آن کلامی نگفته و نمی گوید.   او با اشراف  بر ردیف های آوازی و دریافت  چرا یی و چگونگی آواز خوانی به شناختی نایل آمد که در پرتو آن جیغ زدنهای  رایج و مطلوب ِ عهد ِ آقبال السلطان را  تبدیل کرد  به گوشنواز  ترین اوج های  صدایی   پرورده ی کوره ی هنر  مبتنی بر دانش و شناخت  تا  آنجا که میتوان گفت  وی  این سخن را که “حنجره ی انسان کامل ترین ساز است ” جامه ی عمل پوشانید.  تلفیق اُوج و فرود در کار آواز خوانی کاری است بس دشوار که سخت است از هرکسی برآید و کم شمارند حتّی میان خوانندگان خوب موسیقی آوازی ما  کسانی که از عهده آمده باشند، امّا کافی است به موسیقی گلبانگ  که با ساز  زنده یاد مشکاتیان همراه  است گوش داده شود تا دانسته آید ترکیب چنان  اوجها و فرود که اهل فنّ بهتر میدانند از زیر ترین نقطه ممکن صوت به بم ترین رفتن بی آنکه ذرّه یی خارج ، نادرست، بد آوا، وبدسلیقه به اجرا درآید کاری است کارستان که او در نهایت هنرمندی اداره و  ارائه کرده است.  (چهچه) های متین  و نجیب که هرگز  بی جا بکار گرفته نشده است  مبیّن درک وی  است  از این که  آواز خواندن خود نمایی  و شیرینکاری و بعبارتی دیگر  شعبده بازی با صدا و حنجره نیست  وتابعی است از سخن خواجه ی شیراز که گفته “هرسخن وقتی و هر نکته مکانی دارد”. امروز صحبت از این دقایق  نباید اینگونه  تلّقی گردد  که ظرایفی  از این قبیل به سهولت  قابل  وصول و عرضه  بود.  سخت گیران  موسیقی  و آنها  که جایگاهی  به سزا  در عهد  خویش داشتند چنین  حرکاتی  را نه به آسانی  که  بسا  اساسا بر نمیتابیدند و  میباید  بود ” صد نکته غیر حسن” باشد تا “کسی مقبول طبع مردم صاحب نظر شود”* و  آن صاحب  حُسن صد نکته ی دیگر  را  نیز در انبان داشت.  وی  موسیقی آوازی ما را که در زمان  جوانی  و نوجوانی  من  موسیقی خاص پدر  و پدر بزرگ هامان بود در چنان موقع دلپذیر و شریفی  قرار داد که گوشها و ذهن های  تربیت یافته با آن صدا و ظرایف هنرمندانه ی آن هم در شمار و هم به دانش بر پدران پیشی گرفتتند و  دیگر کسی جز کج سلیقه ها نگفت ” این موسیقی ِ پیر و پاتال ها ست”. آری دیگر  کسی چنین نگفت. “پرکن پیاله” را در ماهور “داروگ” در دشتی، چنان تر و تازه  بر دوستداران موسیقی آوازی  ایران اثر کرد که به جرئت میشود گفت این روش  بدیع  و بی  سابقه  سبب  رشد شمار مردم از هر دسته ی سنّی در عداد علاقمندان شد. این گونه آثار هر یک به هنگام  ظهور یک شبه ره صد ساله رفت و  اغراق  نیست اگر  که گفته شود سبب شد  موسیقی آوازی ما  زآن پس دیگر  خسته و آزرده بگوش و  نظر نرسد. استفاده ی  بجا  و درست  از غلت ها و تحریر ها به هنگام آواز خوانی بی آنکه در  آن نشانی از پر مدعایی  و بیهوده کاری باشد آواز را  از تکرار  متوالی  برخی  صدا های بی کلام  و بعضا بیجا  و نالازم  پالود و پاکیزه ساخت. در همه ی این احوال طرفه  اینکه  اصول و زیر بنا مورد هجوم و صدمه ی  ولنگاری  و شلختگی  قرار نگرفت ولی  بنای  استوار بر آن اصول شکل و شمایلی  تازه یافت و گویی  دستی کار آمد و مسئول   غبار از رُخ  آیینه ی موسیقی آوازی ما سترد تا شفافیت و تابندگی اش نه فقط  ملّی و وطنی باشد بلکه در عرصه های جهانی قابل  دیدن  و دریافتن گردد تا آنجا که بانی آن محمدرضا شجریان  در ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۰ در کنار  اسطوره هایی چون کارووزُ ، کالاس، فَیروز، … و دامینگُ،  در ردیف یکی از ۵۰ صدای برتر عصر ما – قرن۲۱- قرار گیرد که هریک  به عنوانی در چنان فهرستی قرار دارند   وعنوان ” اعتراض از بستر شعر” با موسیقی ایرانی  به وی داده شد.  این  یعنی که وی در طول سالهای  حضورش در عرصه ی هنر، در بند ِ اصطلاح و تعبیر  ساختگی  و  بی مبنای “هنر برای هنر” نماند ، چه پیش از واقعه ی ۵۷ و چه بعداز آن.  او با  درک  جایگاه خویش و اینکه  بعنوان انسان  مسئول  نمیباید  که نسبت  به آزردگی مردمان وطنش بی تفاوت باشد و آزردگی های ایشان  را  باید در یافته  ونمایندگی کند و در همان وطن  دادی و بیدادی کند، کارهایی عرضه داشت که هریک  در جای  خود منشوری است علیه  کور باطنی و تنگ  نظری .  وی  هنرمندی مردمی  بود و سخت به این امر باور داشت ولی  هرگز  داعیه ی  انقلابی  بودن نداشت و  بهتراست   چون خود گفته من تکرار کنم ” وی انقلابی نبود” امّا  این از قدر او  نخواهد کاست چرا که بسیارند ، یعنی بسا و بسیارند آنان که  این عنوان را  یدک میکشیدند و  می کشند و از این “نَمَد”  چه کلاه ها که ندوختند!  همان آنها بودند که  یکسالی  پیش از بهمن ۵۷ و چهل سالی بعد ِ آن چون “برادران ِ غیور یوسف، پیراهنش را قبا کردند” و شجریان  بی آنکه انقلابی باشد گفت ”  مُو کَز سوته دلانُم چوون ننالُم؟”  . او “انسانی” بود ، نه انقلابی ، هیچ عیبی هم  نداشت و ندارد. ( و اینجاست که باید گفت خاک بر سر ِ حکومتی که قدر و جایگاه مردمش را بطور عام  و  نخبگانش را در عرصه های متفاوت و  به خصوص در این مورد ،شجریان ،نشناخته و با توّسل به  حماقت های استوار به بد دلی ،کج فهمی ،کینه توزی و نامردمی روزگار را بر ایشان تنگ   و از  وطن  زندانی ساخته   پر از عَفَن .)

در کار موسیقی  آوازی وی  با خواست ، پشتکار مبتنی بر شناخت درست و درک  و آگاهی هنری الحان محلی و گاهی فراموش شده ی  موسیقی ملّی  را  در زمانهای مختلف و در آثار متفاوت خواند و باقی گذاشت، از مکتب تبریز و اصفهان و خراسان و کردستان کارها  فراهم آورد و بعضن و تا آنجا که شدنی  بود از بزرگان در محاق  مانده دلجویی کرد و حق احترام به جای آورد. وی بی شک  در عرصه ی هنر ِ خاص خویش صاحب نظری بود به تمام معنا و میتوان گفت که هیچ نکته یی باریکتر از مو نیست که وی در آن عرصه ندیده، ندانسته ، و نشکافته باشد . میدانست، و میدانست که میداند و از  ابراز آن نیز ابا  و پرهیز نداشت و خوب هم همین بود، چرا که  شکسته نفسی های  بیجای ناشی از فرهنگ ِننه من غریبم کاری است ناروا .

 و تا یادم نرفته  اینرا نیز بگویم  با تمام پاسداشتی که  بر او دارم و خواهم داشت و چون بخت یار بود و چند باری نیز محضر گرانقدرش را یکبار  در اروپا(کلن)  و  چند بار هم در همین آمریکا درک کردم -یکبارش همایون هم بود-  و حضورا نیز گفتم مکررکنم ، بگذارید این والامقام  هنر ِ آوازی سرزمین ما شجریان  بماند.  به هرچه باورمند و معتقدید سوگند که  شجریان بی هیچ  پیشوند و پسوند نوعی  هویت ملّی است و هیچ عنوان دیگری را نیازمند نیست. هروقت  قرار شد بنا به هر مصلحتی ، خیاّم، مولانا، عطّار ،سعدی ،حافظ و بالاخره نیما  را  به  آقا یا جناب ، یا حضرت و این قبیل  عناوین  مفتخر کنید  پس  آنگاه شجریان را هم به عنوانی مُعَنوَن کنید.  بخصوص که امروزه  شمار استادان  وطن  آنقدر  زیاد است که بقول  زنده یاد حسن کسایی “ترافیک استاد” ایجاد شده. پس نخواهیم که او را در گیر ترافیک کنیم.

تطویل کلام را هرگز شایسته ندانسته ام  ولی مرتکب شدم ،پس کوتاه کنم .  مخلص کلام اینکه همه میدانستند تن ِ شجریان مثل ِ هرتنی  دیگر  مشمول حکم عام است، یعنی که مُردنی است و همه ی علایم آن نیز  علنی بود، اینها که آمدند برای عزا و سینه زنی و این حرفها نبود و نیست این خیل عظیم  که  تازه  علیرغم  تمهیدات زورگویان و نیروهای فشار اینهمه بود آمد  که بگوید  : تا صدا هست  شجریان هست، کورباد آنکه تنواند دید، کَر باد آنکه نخواهد که شنید. هنرمند نازنین شجریان ارجمند سفر بخیر بامید دیداری دیگر.

ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم

با ما به جام باده ی صافی خطاب کن*

—————————————————

*سخن ِ حافظ است.

۱۰ اُکتُبرِ کُرُنایی ۲۰۲۰- مریلند.

https://akhbar-rooz.com/?p=50294 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M Lavian
M Lavian
3 سال قبل

بهمن جان این بهترین توصیف و پاکیزه ترین نوشته ایست راجع به خسرو اواز ایران

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x