وقتی در چند سال آغازین پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه پس از خرداد ۱۳۶۰ که جنایت دولتی بیداد میکرد، بخشی از نیروهای دگراندیش به حمایت از حکومتی پرداختند که به نام اسلام و برای مبارزه با امپریالیسم و اذناب داخلی آن روزانه صدها جوان را به بند میکشید و شکنجه میکرد (به این بهانه که آنان به خشونت سیاسی متوسل شده بودند) و در اندک زمانی صدها و هزاران جوان را به کام مرگ روانه کرد و حداکثر گلایه این دسته آن بود که هواداران ساده را اعدام نکنید و تواب اشان کنید و اعدام رهبران این گروهها را مجاز قلمداد کردند. اینان به عادی سازی شر در این کشور فلاکت زده مشغول بودند.
وقتی که بسیاری از سیاستمداران غیر دولتی و روشنفکران از اصلاحطلبان دولتی و خط امامی حمایت و رای دادن به آنان را توصیه میکردند. اصلاحطلبانی که در زمان خمینی، دورانی که جنایت و بیکفایتی بیداد میکرد، مسئولیت قوه مجریه، قضائیه و مقننه را در اختیار داشتند و مجری گوش به فرمان اوامر ولی مطلقه فقیه و نزدیکترین مشاوران وی، احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی، بودند. این سیاستمداران و روشنفکران توصیه میکردند که آن جنایتها و بیکفایتیها را بزرگ نکرده و بر خطاهای خط امامیهای دهه شصت با دیده اغماض بنگریم و بسیاری مانند موجوداتی سحر شده چشم و گوش بر این واقعیت تلخ بستند که آرزوی ساختن “دمکراسی بدون دمکراتها” در کوتاه زمانی به کابوس بدل خواهد شد. در آن دوران نیز ما به کار عادی سازی شر مشغول بودیم.
وقتی که اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از طراحان اصلی جنایت و نهادینه شدن بیکفایتی در دو دهه اول حاکمیت جمهوری اسلامی، در ۱۳۸۴ به عنوان ناجی ملت ظهور کرد و بسیاری متقاعد شدند که برای جلوگیری از پیروزی محمود احمدینژاد، کاندید مورد علاقه علی خامنهای، ولی مطلقه فقیه، مکلف هستند به هاشمی رفسنجانی رای دهند، به کار عادی سازی شر در این مملکت مشغول بودیم.
وقتی در ۱۳۸۸ از موسوی در مورد نقش او در جنایتهای دهه شصت و به ویژه کشتار تابستان ۶۷ پرسش شد و او بی آنکه عرق شرم بر پیشانیاش نشیند به توجیه نقش خود پرداخت و بسیاری نه تنها این پاسخ را قبول کردند بلکه بر شهامت او در دادن این پاسخ درود فرستادند، به کار عادی سازی شر در این مملکت مشغول بودیم.
وقتی در خرداد ۱۳۹۲ تلاش کردند که حسن روحانی، یک روحانی محافظه کار و از امنیتیترین عناصر حکومتی را به عنوان “حقوقدان و نه سرهنگ” به مردم غالب کنند و بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی این ادعا را باور کردند و به او رای دادند، به کار عادی سازی شر در این مملکت مشغول بودیم.
وقتی شاهد بودیم که حسن روحانی مصطفی پورمحمدی، معاون وزیر اطلاعات و عضو هیئت مرگ در زندان اوین و گوهردشت در جریان کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، را به وزارت دادگستری منصوب کرد و برخی به ما گفتند که انتصاب پورمحمدی راه گفتگو با بیت خامنهای را گشوده نگاه خواهد داشت و انتصابی هوشمندانه است و بسیاری بر این انتخاب هوشمندانه درود فرستادند، به کار عادی سازی شر مشغول بودیم.
وقتی در انتخابات خبرگان رهبری در ۱۳۹۴ کسانی به ما توصیه کردند که برای جلوگیری از انتخاب شدن احمد جنتی، محمد یزدی و محمد مصباح یزدی، کاندیداهای مورد علاقه خامنهای، به لیست اصلاح طلبان که شامل محمد محمدی ریشهری و قربانعلی دری نجفآبادی که اولی به عنوان وزیر اطلاعات از ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۸، نقشی فعال در طراحی جنایت در ایران داشته و به ویژه با انتصاب عضو اطلاعاتی در هیئتهای مرگ در تابستان ۱۳۶۷ یکی از مجریان اصلی فرمان خمینی برای کشتار زندانیان سیاسی بوده و دیگری فتوای قتل دگراندیشان را در پائیز ۱۳۷۷ صادر کرده بود و بسیاری این توصیه را هوشمندانه خواندند و به آن عمل کردند، به کار عادی سازی شر مشغول بودیم.
امروز ابراهیم رئیسی، عضو چهارم هیئت مرگ در زندانهای اوین و گوهردشت کاندید اصلی و مورد علاقه علی خامنهای برای ریاست جمهوری است و عدهای که پیش از آن با وجدانی آسوده به خط امامیها، اصلاحطلبان حکومتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، مصطفی پورمحمدی، محمد محمدی ریشهری و دری نجفآبادی رای داده بودند و به این رای “هوشمندانه” خود افتخار کرده و میکنند، اکنون و در شرایطی که برای اولین بار اکثریت قابل توجهی از مردم به تحریم انتخابات به عنوان یک کنش سیاسی معنادار برای مخالفت مدنی با این حکومت متقاعد شدهاند، مانند زمانی که بسیاری از مردم در یک کنش سیاسی معنادار و در مخالفت با ناطق نوری، کاندید مورد علاقه خامنهای، در ۱۳۷۶ به محمد خاتمی رای دادند، همین افراد در حالی که نفسشان به شماره افتاده، اشک در چشمانشان جمع شده و بغض راه گلویشان را بسته، بر خلاف دفعات قبل که توصیه میکردند جنایتهای جمهوری اسلامی را زیاد بزرگ نکنید، ببخشید و “ملاک وضع فعلی افراد است”، به یکباره به یاد جنایتهای دولتی و کشتار تابستان ۱۳۶۷ افتاده و توصیه میکنند که برای جلوگیری از انتخاب شدن ابراهیم رئیسی، یکی از جلادان اوین و گوهردشت، به یکی دیگر از ماموران نالایق حکومتی رای دهیم. اینان برای توجیه سیاست خود به کشتاری اشاره می کنند که برای سی سال از حافظه آنان پاک شده بود. اینان به مانند چهل سال گذشته به کار عادی سازی شر مشغولاند.
جعفر بهکیش- ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
پینوشت: دفاع از تحریم اقتصادی، مداخله نظامی و خشونت سیاسی و توجیه جنایت و بیکفایتی در رژیم گذشته نیز نوعی دیگر از عادی سازی شر است. علاوه بر آن نویسنده این سطور بر این نکته واقف است که گاه ما مجبور هستیم که میان بد و بدتر یکی را انتخاب کنند. فاجعه آن است که گزینه بد (مثلا خاتمی در مقایسه با ناطق نوری) به گزینه مطلوب بدل شود.
آقای بهکیش شما که تربیت شده در خانواده ای شجاع و صادق بوده اید چرا به صورت شفاف و روشن تر از فرخ نگهدار نام نمیبرید و فعالیتهای شبانه روزی او در این دوران به نفع شرکت در” انتخابات” را رسوا نمی کنید.؟
دوست گرامی این گونه برخورد به فرخ نگهدار محدود نیست و اتفاقا بسیاری همانند نگهدار وقتی از جنایت های رئیسی سخن می گویند اشک در چشمانشان حلقه می زند و بغض گلویشان را می گیرد در حالی که با وجدانی آسوده به رفسنجانی و ری شهری و نجف آبادی رای دادند و از اردبیلی، خوئینی ها و صانعی دفاع کردند.
با درود؛ تمام کسان و جریاناتی که در این ۴۳ سال با هر توجیهی از افراد یا جناح هایی از حکومت اسلامی – داعشی دفاع کرده اند (خط “ضد امپریالیستی” امام و بعد از آن اصلاح طلبان) در دادگاههای بین المللی و در کنار جانیان ۴۳ ساله به خصوص به خاطر کشتارهای دهه سیاه و خونین ۶۰ و سال ۶۷ باید پاسخگو باشند.
فرخ نگهدارنماد برجسته یکی از اینهاست. سلامت باشید