پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

عباراتی کە ذهن را رها نمی کند! – ارسلان عزیزی

کی از تفاوتهای بنیادی فرهنگ شرق با فرهنگ غرب در ذات پرسشگریی و بە چالش کشیدن تابوها نهفتە است. انسان غربی نمی تواند بپذیرد کە نویسندە و خالق ادبی، ستایشگر جهل و تاریکی باشد و چشم بر کشتار و خون آشامی حاکمان ببندد و دم فرود نیاورد و تنها خود را در پشت آثارش پنهان کند
ارسلان عزیزی

عباراتی کە ذهن را رها نمی کند! (١)

از لحظه‌ای که خبر فاجعه ترور سردار قاسم سلیمانی را شنیدم، مفهوم این عبارات بالا ذهنم را رها نمی‌کند: چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ و ازخود می پرسم آیا این است سرنوشت همه فرزندان شایسته این آب و خاک، با هر اندیشه و هرگرایشی؟ انهدام؟

باری… ایران بار دیگر یکی از فرزندان شایسته خود را با دریغ تمام، از دست داد. شخصیتی که سدٌی سترگ در برابر خون آشامان داعش برآورد و مرزهای کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت. من نیز در اندوه عمیق ازدست دادن آن انسانی که شخصاً دورادور دوست می داشتمش، سوگوارم.

محمود دولت آبادی

دولت آبادی، هاندکە ایرانی است!

۱٫ خانم اولگا توکارشوک از لهستان و پتر هاندکە از اتریش، برندە جوایز سال ٢٠١٩ اکادمی نوبل ادبیات بودند. اما اهدای این جوایز، با حاشیەهای زیادی همراە بود. از یک طرف، سال ٢٠١٨ بدلیل رسوایی در کادر دائمی اکادمی نوبل ادبیات، ارائەی جایزە با اختلال روبرو شدە بود. از این رو فرهنگستان سوئد ناچار بود، جوایز سالهای ٢٠١٨ – ٢٠١٩  را یکجا تقدیم کند. از طرف دیگر سادەانگاری و تنها  تمرکز بر نویسندگان اروپا و عدم پرداختن بە نویسندگان سایر نقاط جهان، موارد دیگری بودند، کە مورد نقد قرار گرفتە بود. اگر چە خانم توکارشوک هم از دایرە آن نقدها بدور نبود; اما دریافت جایزەی هاندکە، بە دلیل سمتگیریهای سیاسی گذشتەی وی، بسیارمتفاوت بود. از جملە؛ اسلاوی ژیژک، فیلسوف و جامعە شناس اسلونیایی گفته بود: “یک مدافع جنایتهای جنگی، جایزە نوبل گرفته است” و همگام با قرائت نام و دلائل انتخاب کاندیدها و انگیزەهای پذیرفتە شدەی اکادمی سوئد در تعلق جوایز بە آن دو، در جریان تشریفات اهدای جوایز، اما در فضای بیرون سالن، شمار بسیاری در حالی کە عکس قربانیان خود را در دست داشتند، بە تصمیم اکادمی نوبل ادبیات سوئد اعتراض داشتە و علیە هاندکە شعار می دادند. اعتراض آنها بە دفاع او از صرب ها  در جریان جنگ بالکان و کتمان نسل کشی در سربنیستا توسط هاندکە و بیشتر از همە، حمایت او از اسلوبودان میلوسویچ، دیکتاتور خون آشام صرب بود. وی در سال ۲۰۰۶ نیز در مراسم مرگ رهبر سابق صرب ها، که به جنایت جنگی متهم شده بود، از وی حمایت و او را شخص غم انگیزی توصیف کردە بود. پیترهاندکە در گذشتە نە تنها حمایتش را از اسلوبودان میلوسویچ پنهان نکردە بود، بلکە کوشیدە بود تا جنایکاران دیگر تاریخ را نیز غسل  تعمید دهد. کاری کە در نهایت او را از دریافت معتبرترین جوایز آلمان و نروژ یعنی جایزە هاینریش هاینەی آلمانی و  هنریش ایبسن در اسلو پایتخت نروژ محروم کرد.

۲. میرزا عبدالباقی طبیب اصفهانی یکی از شعرای قرن دوازدەهم هجری قمری  ایران بود. کە نیاکان وی، در روزگار شاه عباس اول صفوی، از فارس به اصفهان آمدە بودند و نهاتا در آن شهر سکنی گزیدند. پدرش حکیم‌باشی شاه سلطان حسین صفوی بود و خود او نیز طبیب و ندیم نادرشاه افشار. میرزا عبدالباقی بعد از مرگ نادرشاه، کلانتر اصفهان شد و پس از چندی این کار را به برادرش میرزا عبدالوهاب واگذاشت و خود او با شاعران و ادیبان آن دوران اصفهان، نظیر هاتف، عاشق، نیکآذر، مشتاق و صهبا به معاشرت پرداخت.  طبیب غزلهای بسیاری سرود و نام خود را بر تارک ادبیات ایران جاودانە ساخت.

 “چە سازم بە خاری کە در دل نشیند” یکی از ابیات غزل معروفی از اوست، کە محمود دولت آبادی بدون نام بردن از سرایندە آن، در حزن مرگ بقول او؛ فرزند شایستەی این آب و خاک، سردار سلیمانی! بە عاریە گرفتە بود، تا عباراتی کە ذهنش را رها نمی کرد؛ و شایستە آن سردار باشد؛ با آن مزی٘ن کند. همین  غزل طبیب اصفهانی را هم شجریان و خوانندەگان بنام دیگری از ایران و افغانستان و تاجیکستان در تصنیف ناز لیلی خواندە بودند، اما نە در در رسای یک جانی و  یک خون آشام جلاد،  کە دستانش بە خون صدها هزار انسان بیگناە آلودە است. معلوم نیست؛ اگر طبیب اصفهانی هم عصر ما بود؛ در حالی کە سایە شوم آن دست مزی٘ن بە انگشتری و آلودە بە خون بیشمار کشتگان نان و آزادی، شهر بە شهر می گردد تا مردم بی خندە را آزار دهد؛ چە حالی پیدا میکرد؟

٣. تفاوت دولت آبادی  با هاندکە شاید بسیار عمیق نباشد. هردو از نویسنگان برجستەی معاصر و خالق آثار گرانبهایی هستند کە  عناصر و کارکرد شخصیتتهای آثارشان در تضاد عمیق و ذاتی با سمتگیریهای دارد کە از خود نشان دادەاند. دولت آبادی و هاندکە در حالیکە از نزدیک، شاهد کشتار و رنج انسانهای بیشماری بودەاند. اما  راە کتمان و چشم پوشی  گزیدەاند و آن را نادیدە گرفتەاند. یکی میلوسویچ را غسل تعمید می دهد و آن دیگری مرگ یک جلاد را خاری می پندارد در قلب خود از شاعر قرن دوازدەهم عاریە می گیرد تا عمق تراژدیی کە در آن گرفتار شدە است را بیشتر هویدا کند. اما تفاوت خالق کلیدر  با طبیب اصفهانی تنها در گزینش ژانر مورد علاقە آن دو و هم عصر نبودنشان نیست. اصفهانی در اوج قدرت، قدرت رها کرد و سراغ دل را گرفت. او برخلاف بسیاری، قدرت را بە برادرش واگذار کرد و شعر سرود. اما دولت آبادی، در اوج شهرت ادبی، بوسە بر دستان شتک بستە از خون هم رزمان سابقش زد و تمام قد با کراوات قرمز دوران سوسیالیست بودنش، عکسش را قاب گرفت و بە  نمایش گذاشت. بسیاری واکنش محمود دولت آبادی را اینگونە تعبیر کردەاند کە او عملا از پشت بە گل محمد(٢) خنجر زد تا مارال (٣) دختر بلقیس ۴ را با حجاب سیاهی و تباهی بەخانە بخت بفرستد. روزانە مارالهای بیشماری را می بیند و دم فرو بستە است. مگر نە اینک مارال ها و گل محمدها و  ستارها ۵ را می توان درچهرەی سپیدەی قلیان ها و اسماعیل بخشی ها و دیگران دید کە در  بند سردار جهن ها۶ اسیر و در بندند و فغانی از نویسندە بە گوش نمی رسد.

۴. محمود دولت آبادی، گویا سردار قاسم سلیمانی را ازآن جهت ستایش می کند کە با داعش جنگیدە است و بە قول او سدی سترگ در برابر خون آشامان  داعش برآوردە است تا مرزهای کشور را در برابر حضور آنان ایمن گرداند! و اگر از این واقعیت کە  کارنامەی ۴٠ سالەی سلیمانی و رژیم جمهوری اسلامی، تفاوت ماهوی با آنچە داعش مرتکب شدە بود، نداشتە است، بگذریم; تاسفبارترین بخش این رسوایی ، باوربە افسانە شکست داعش توسط فرماندە قدس سپاە از جانب  نویسندە نامدار ایران و افراد همسو با ایشان است. ادعایی کە تنها ساختە دستگاە پروپاگاندای  جمهوری اسلامی است و فاقد حقیقت است. رنجنامە مردم سوریە و عراق مخصوصا کردها کە قربانیان اصلی برآمد داعش بودند، دقیقا خلاف این ادعا را نشان می دهد. در سوریە سردار مورد ستایش دولت آبادی با ریختن خون صدها هزار سوری، تنها اسد را نجات داد و کردها بودند کە با فداکاری و جانفشانی بسیار، افسانە شکست ناپذیری داعش را بە واقعیت بدل کردند. حضور زنان  کورد در میدانهای جنگ با داعش، مقاومت تحسین برانگیزشان در شهر کوبانی وجود هزاران زندانی داعش در زندان کوردها و بیش از یازدە هزار قربانی در کنار حمایت هوایی متفقین بود کە راە را بر پیشرویهای داعش سد کرد، نە گروه ها و میلیشیاهای مورد حمایت ایران بە رهبری سردار ستایش شدە آن. حضور ایران و روسیە، با بهایی گران برای منطقە و مخصوصا مڕدم سوریە،  تنها بە ماندگاری اسد منتهی شد.

نتیجە:

 یکی از تفاوتهای بنیادی فرهنگ شرق  با فرهنگ غرب در ذات پرسشگریی و بە چالش کشیدن تابوها نهفتە است. انسان غربی نمی تواند بپذیرد کە نویسندە و خالق ادبی، ستایشگر  جهل و تاریکی باشد و چشم بر کشتار و خون آشامی حاکمان ببندد و دم فرود نیاورد و تنها خود را در پشت آثارش پنهان کند. هاندکە چنانکە در بالا آمد، با تلخی بسیار توانست; جایزەی نوبل را دریافت کند. گونتە گراس کە او هم اتفاقا برندەی جایزەی ادبی نوبل بود.در سن جوانی با سازمان جوانان نازیها کار کردە بود، دیدیم; بعد از سالها وقتی اسناد آن دوران منتشر شد، ناچار شد مانند پوست پیاز، خود را در انظار عمومی هویدا کند. این نقد در وهلەی نخست، متوجە نویسندگان و اصحاب قلم است، کە در برابر توهین بزرگ آقای دولت آبادی، بە همەی خونهای هدر رفتە و، بە جانهای خستە سکوت نکنند و بر وی بتازند.

پی نوشت

1.         برگرفتە از متن آقای محمود دولت آبادی

٢.٣.۴.۵.۶ شخصیتهای رمان کلیدر

https://akhbar-rooz.com/?p=17759 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x