جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

عبور رژیم از نقطه بی بازگشت و اشاره به برخی وظایف! – چنگیز عباسی

راه حل سوم رژیم برای خروج از آچمز فعلی برگزیدن راه دیپلماسی مماشات با خارج و سرکوب در داخل است که بتواند بدون فشار خارجی به پراکندن نیروهای متعارض و در عین حال رشد یابنده داخل پرداخته و آنان را با توسل به زور خنثی سازد. به با توجه به فقدان ...

اینکه آیا رژیم نقطه بی بازگشت « یعنی نیمه راه » را در توانایی در ادامه حکومت پشت سرگذاشته و می‌رود تا به فرودی آرام « گذار از دیکتاتوری خودکامه و مافیاگری سیاسی از طریق اجرای اصلاحات از بالا » و یا « سرنگونی لاجرم » تن در دهد یا نه، بستگی به رویدادهای پیشاروی تا پایان ۱۴۰۰ دارد.

عرصه سیاسی دنباله عرصه اقتصادی است و خود پیشاپیش عرصه نظامی واقع است و این بدان معناست که رژیم بواسطه فشارهای اقتصادی و نافرمانی مدنی خرد کننده مجبور به گزینش میان دیپلماسی سیاسی با جهان خارج و داخل کشور و یا گزینش برخورد نظامی در هر دو جبهه بدون طی عرصه سیاسی است. این بستگی به تصمیم وی دارد. راه حل سوم رژیم برای خروج از آچمز فعلی برگزیدن راه دیپلماسی مماشات با خارج و سرکوب در داخل است که بتواند بدون فشار خارجی به پراکندن نیروهای متعارض و در عین حال رشد یابنده داخل پرداخته و آنان را با توسل به زور خنثی سازد. به هر حال با توجه به فقدان سازمان‌یافتگی معترضان داخلی و عدم تحرک نیروهای معترض خارجی که هیچ تعرضی از آنان ساخته نیست، به باور نگارنده رژیم نه تنها نقطه بی بازگشت را رد نکرده است بلکه کمربندها را با انتخاب رییسی و اژه‌ای سفت و محکم هم کرده است که این سفر را تا مقصدی نا معلوم حالا حالا ها ادامه دهد. واقعیت این است که او علیرغم ضرب‌دیدگی های چند سال اخیر هنوز قادر به اداره خود از موضع قدرت است و خود را نیازمند فرودی اجباری نمی‌بیند.

بسیاری در اپوزیسیون نظام مافیایی حاکم خوش خیالانه پیدایش نشانه‌های فروپاشی رژیم را اعلام میکنند و چنان اعلام میکنند که گویا همین فردا پس فردا است که آنان معبود قدرت را در ایران در آغوش کشند بی آنکه هیچ یک از وظایف مبرم سیاسی را از نقطه نظر تاکتیکها و استراتژیهای سیاسی برای کسب قدرت به درستی به انجام رسانده باشند. واقعیت این است که پیدایش این نشانه‌ها به هیچ وجه به معنای این نیست که رژیم در فقدان آلترناتیو قدرتمند و فراگیر ملی بسوی متلاشی شدن روی آورد و تلاشی ناگهانی رژیم در یک انفجار اجتماعی در شرایط فقدان آلترناتیوی قدرتمند و فراگیر هم قطعا به معنای دستیابی اپوزیسیون سکولار دموکرات و یا حداقل اپوزیسیون ترقی‌خواه سکولار به قدرت نیست، چرا که خودکامگان قدرتمند دیگری در داخل و خارج می‌توانند بسرعت میز این بازی را واژگون نمایند.

آیا اپوزیسیون به وظایف مبرم خود از نکته نظر تاکتیکها و استراتژیهای گذار به درستی آگاه است؟ آیا بدان عمل میکند؟ آیا اصولاً قادر به عمل به آن وظایف هست؟

بطور مثال:

در یک نظام توتالیتر مدیران ارشد در ارکان آن نظام، در تغییرات بنیادی دائما در خطر قربانی شدن برای نجات همان نظام قرار دارند. لذا بخش آگاه این مدیران به خوبی می‌دانند که ماه عسل آنان با نظام تنها تا زمانیست که همه چیز بر وفق مراد است و اگر علائم شکافت هسته در آن مشاهده شود، که این شکافت ذاتی همه نظام‌های یکپارچه توتالیتر است، آنها اولین کسانی هستند که آسیب جدی می‌بینند، چرا که آنها پیشانی رژیم خودکامه در ارتباط با مردم هستند و علیرغم اینکه قدرتی ندارند اما مسئولیت بزرگی بر دوش دارند و آن توجیه  حاکمیت خودکامه است. لذا آنها باید بخاطر توجیه آنچه که بوده و اکنون رفته است به رژیم جدید حساب پس بدهند. این گروه در گذارهای سیاسی عمده هیچگونه قدرت مقاومتی بازدارنده‌ای ندارند و لذا سعی میکنند که با مشاهده علائم جدی فروپاشی که همان عدم امکان کنترل جامعه از سوی حاکمیت است، سرمایه‌های خود و خود را از کشور خارج نمایند. دادن تضمین‌های کافی به این گروه که آنها می‌توانند در حاکمیت جدید همچنان نقشهای سازنده ای داشته باشند و جان خود و خانواده‌شان و امنیت سرمایه‌هایشان درصورت کمک به تامین مالی آلترناتیو محفوظ خواهد بود، میتواند از خروج بسیاری از این مدیران و همچنین سرمایه‌ها از کشور که البته با تعبیه امکانات جلوگیری از طریق بانکی و گمرکی و قاچاق همراه خواهد بود جلوگیری کند.

آیا چنین اقداماتی صورت گرفته است؟ علی‌الظاهر هیچگونه همراهی تعیین کننده از سوی مدیران یاد شده در رابطه با جریان آلترناتیو و در رابطه با گفتمان فوق بصورت جدی به عمل نیامده است. خروج سرمایه از کشور همراه با خروج ارز و پولهای کثیف ناشی از اختلاس و رانت و بازار سیاه، هرچند بطور مستمر حداقل در دو دهه اخیر رشد شتابنده ای داشته است و این خود نشانه عدم امنیت سرمایه در کشوراست و اصولاً در یک نظام مافیایی شبیه آنچه که در ایران وجود دارد این پولها باید هم به این گونه به مناطق امن‌تری منتقل شوند، اما اپوزیسیون نتوانسته و یا حتی به فکر اینهم نیافتاده است که از این واقعیت به نفع جنبش براندازی استفاده کند.

و یا در یک مثال دیگر، دعوت از نظامیان برای پیوستن به مردم نمی‌تواند دعوتی پا در هوا باشد چرا که هیچ فرد نظامی نمی‌تواند خارج از محاسبات معین که در آن سرنوشت وی تعیین میشود، در جنگ میان مردم « آلترناتیو » و رژیم خودکامه تصمیم سرنوشت سازی در تغییر مواضع خود اتخاذ کند و این کاملا منطقی است. لذا این دعوت باید بسیار حساب شده و با ایجاد زمینه های امکان تحقق همراه باشد و در محاسبه سود و زیان تصمیم، کفه را به نفع ترک نظام به اندازه کافی سنگین سازد. گذشته از این، این دعوت باید سطح دعوت شدگان را کاملا مشخص کند و بداند که دقیقا چه کسانی را مورد خطاب قرار میدهد و چه تضمینی برای این جابجایی ارائه میدهد. بطور مثال نمی‌توان فرماندهان ارشد نظامی را با شعارهایی از آن دست که برای تحریک سربازان به ترک پادگان‌ها ارسال میشود تحریک به اتخاذ تصمیم برای ترک دیکتاتور کرد. طبیعی است که باید تضمینات کافی و صریح برای حفظ پستها و عدم مجازات آنها، ارائه شود و این تصمیمات باید از سوی رهبران آلترناتیو به آنها داده شود و با آنها درباره نحوه تسلیم نیروهای تحت فرماندهی شأن تماسهای مستقیم گرفته شود و مشاورات لازم به عمل آید. طبیعی است که همه فرماندهان ارشد مایل به جابجایی نخواهند بود و لذا این دعوت‌های تشویق آمیز باید با تهدیدات جدی درصورت مشاهده آسیب از سوی آنان به نیروهای میدانی آلترناتیو درهم بیامیزد تا آنان را به اتخاذ تصمیمات سودجویانه بهتری تشویق نماید. ده‌ها فاکتور ریز و درشت در همین یک رابطه میان اپوزیسیون فعال و فرماندهان نظامی جستجو، پردازش و جابجا می‌شوند تا سلامت و امنیت ارتباط و نتایج حاصل از آن به نفع اپوزیسیون بدست آیند.

قبل از تشویق فرماندهان نظامی به پیوستن به نیروهای آلترناتیو باید کوشید تا دیسیپلین نظامی در میان نظامیان تا بدان حد شکسته شود که سربازان و افسران وظیفه خطر زیادی را درصورت ترک پادگان‌ها احساس نکنند و از این طریق به فرماندهان نشان داده شود که پادگان جای امنی برای آنان نیست و نیروهای تحت امر آنان از آنان مراقبت لازم را نه تنها به عمل نخواهند آورد، بلکه حتی ممکن است به جان آنان درصورت لزوم تعدی هم بنمایند. فرماندهان نظامی باید پس از تسلیم نیروهای تحت امر خویش به آلترنانیو احساس امنیت کامل کنند و این امر را میتوان با گماردن آنها بر سر پستهای مشاورتی و تامین امنیت کامل جانی آنان عملی نمود. بدون توانایی ارائه این تضمین امنیت در پروسه گذار امکان پیوستن این فرماندهان ارشد به مخالفین بشدت آسیب‌پذیر میشود و به لوث شدن نمایش قدرت آلترناتیو منجر خواهد شد.

در مورد درجه داران و افسران جز در کادر نیروهای مسلح باید کوشید که آنان را تشویق به پیوستن به مردم « و نه لزوما به آلترناتیو » نمود و از احساسات میهن پرستانه آنان در قبال وظایفشان نسبت به ملت و مملکت سود جست و امکان ادامه خدمتشان پس از تغییر نظام را با شرایط بهتری که باید هم باشد به آنان گوشزد نمود. نباید هیچ‌یک از کادرهای نیروهای مسلح احساس ترس و نگرانی از تنبیه شدن درصورت سقوط حاکمیت خودکامه بواسطه خدمت به آن را به هیچ نحوی داشته باشند وگرنه آنها در چنین صورتی نه تنها به مردم نخواهند پیوست بلکه از ترس جان و یا از ترس اخراج و تنبیهات دیگر همچنان از دوام نظام خودکامه حمایت خواهند کرد.

سربازان و افسران وظیفه را باید تشویق به ترک پادگان‌ها و پیوستن به مردم نمود. احتیاج زیادی به کار کردن بر روی این لایه از نیروهای مسلح نیست چرا که آنان در واقع نظامی حرفه‌ای نیستند و بلکه از خود مردم هستند و زمینه و انگیزه ترک خدمت و پیوستن به خانه و خانواده و همچنین پیوستن به مردم درمیان آنان قوی است و در پروسه گذار بشدت تقویت میشود.

مطالبی که فوقا با اختصار بسیار اشاره شد شرحی کلی از بخشی از نقشه مفصل راه گذار است که راهنمای گذار از حاکمیت موجود در ایران را با جزییات بسیار بیشتری دربر میگیرد که مطالعه آن به همه لیدرهای سیاسی اپوزیسیون توصیه می شود.

https://akhbar-rooz.com/?p=119255 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
2 سال قبل

بسیار عالی
به اینچنین تحلیل ها واقع بینانه و مستدل ، در این زمان ،که احساسات نقش اساسی را بازی میکند بیشتر احتیاج است،موفق باشید.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x