جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

علل درونی عقب ماندگی ما (سخنی با «روشنفکران» دینی- اسلامی*، ۲) – پرویز دستمالچی

در برخورد به «اسلام» دو نگر و جریان رادیکال در برابر هم قرار گرفته اند: بنیادگرایانی که همه چیز را می خواهند و مخالفانی که کل واقعیت موجود کنونی را انکار می کنند و اصولا نمی خواهند با اسلام کاری داشته باشند. اما، واقعیت این است که ما، چه بخواهیم یا نخواهیم، در جهان حدود یک میلیارد وسیسد میلیون مسلمان وجود دارد. اکثر مسلمانانی که در نظام های دمکراتیک به دنیا آمده و در آنجا زندگی می کنند با نظم دمکراتیک و حقوق بشر مشکل اساسی ندارند. یعنی موضوع بر سر آموزش و آموزش و باز هم آموزش است.

۱-  در برخورد به «اسلام» دو نگر و جریان رادیکال در برابر هم قرار گرفته اند: بنیادگرایانی که همه چیز را می خواهند و مخالفانی که کل واقعیت موجود کنونی را انکار می کنند و اصولا نمی خواهند با اسلام کاری داشته باشند. اما، واقعیت این است که ما، چه بخواهیم یا نخواهیم، در جهان حدود یک میلیارد وسیسد میلیون مسلمان وجود دارد. اکثر مسلمانانی که در نظام های دمکراتیک به دنیا آمده و در آنجا زندگی می کنند با نظم دمکراتیک و حقوق بشر مشکل اساسی ندارند. یعنی موضوع بر سر آموزش و آموزش و باز هم آموزش است. مشکل عمده از سوی حکومت های اسلامی، دین سالاران و بنیادگرایان رنگارنگی است که خواهان حکومت دینی و بازگشت به اصول کتاب مقدس و نوع حکومت دینی محمد یا امامان و اجرای احکام و موازین شرع مقدس هستند و معتقداند که به غیر این، انسان به «فنا» خواهد رفت. آیا انسان در جوامع غیراسلامی به فنا رفته است؟ اگر رفته است، چرا تقریبا تمام مسلمانان زندگی در اروپا و آمریکا یا کانادا و ژاپن را به زندگی در جوامع اسلامی خود ترجیح می دهند؟ چرا در جوامع اسلامی به این میزان خشونت و تبعیض وجود دارد و از همزیستی مسالمت آمیز و تساهل و تسامح، مدارا و بردباری با دگراندیشان و دگرباشان و… خبری نیست؟ همگان می بینند که «الکراه من دین» در تضاد کامل با واقعیات موجود این جوامع است، در تمام جوامع و حکومت های اسلامی زور و اجبار و سرکوب وجود دارد، یا ماموران گشت ارشاد هستند یا خود مومنان آتش به اختیار، نگاه کنید به ایران، افغانستان، پاکستان، سوریه و عراق یا…، در نتیجه این ادعا که این خشونت ها ربطی به اسلام ندارد، سخنی بی جا و نادرست و با هدف فرار از مسءولیت است که با واقعیات جوامع و حکومت های اسلامی همخوانی ندارد. نگاه کنید به آموزه های دینی در تمام این کشورها: دشمنی با زنان، با دگرباشان جنسی، با اقلیت های دینی- مذهبی، با نامسلمانان. باید آزادی را پذیرفت و اعلان کرد که امر به معروف یا نهی از منکر، چه از سوی مومن باشد یا از سوی حکومت، نادرست است، زیرا چنین کاری از سوی شهروند دخالت در امور دیگران و لغو انحصار قهر در دست حکومت و مخالف آزادی است، و انجام آن از سوی حکومت منجر به یکسونگری و تک ارزشی شدن جامعه و نظمی تامگرا خواهد شد. تربیت از وظایف خانواده است و نه حکومت یا نهادهای سرد و بی روح آن. تواضع در اندیشه و ارزش و دوری از مطلق گرایی هایی ایدءولوژیک یا دینی، اساس جوامع باز است. ولتر می گوید تساهل و تسامح (Tolerance) مقدس ترین و عالی ترین حقوق انسانی است. یعنی، اگر کسی بداند که نمی داند، هرگز عقیده خود را بر دیگران تحمیل نخواهد کرد. و بنیادگرایان به دانش الاهی خود ایمانی مطلق و خلل ناپذیر دارند. حکومت دینی در تمام اشکال آن، بیان سیاسی- ساختاری مطلق گرایی فراانسانی- فراطبیعی است. تواضع از خرد می آید. خرد، برخلاف میل طبیعی یا فرمان الاهی، پرسش میکند، قصاص نمی کند، تبعیض را از میان بر می دارد. اعلامیه جهانی حقوق بشر عادلانه تر است یا احکام و موازین شرع؟ دمکراسی ها بهتراند یا حکومت های دینی؟

۲- برای اصلاحات نقل آیه های خوب از کتاب مقدس یا گفتار و کردار این یا آن پیامبر و امام مقدس کافی نیست، زیرا دیگران (مخالفان)  آیه های بد یا احادیثی که نافی آنها است ارایه خواهند کرد. نباید وارد  این رقابت شد که: چه کسی آیه ای بهتر ارایه می کند یا خوانشی بهتر دارد. پاسخ مناسب برای حل مشکل می تواند بیرون از آیه ها و احادیث باشد، که هست. زیرا ساختن یک جامعه مدرن، با انسان های خودمختار و قایم به ذات، با زنانی که در حقوق با مردان مساوی باشند و… ضرورت های امروز هستند که مناسبات آن دوران مندرج در متون مقدس پاسخگوی آنها نخواهد بود. باید روشن و بدون ابهام ایمان های مقدس را برای امورشخصی- خصوصی گذاشت و حوزه عمومی را اکیدا از آنها جدا کرد. روشنگر باید بتواند از تارعنکبوتی «حقیقت» های هزارساله که به دور او پیچیده شده اند بیرون اید، شهامت نشان دهد و در یک جا این تار کهنه و ارتجاعی را پاره کند، آنگونه که گالیله کرد. اصلاح طلبی که حکومت دینی یا شریعت بخواهد، بنیادگرا است، اگر هم فرد بسیار محترمی باشد. اگر کسی در دنیای امروز کلام مقدس الله نسبت به زنان را بپذیرد، چه بخواهد یا نخواهد، هرگز نگری خوب و انساندوستانه به زنان نخواهد داشت، بل برعکس. آنچه برای انسان در درجه یکم اهمیت قراردارد انسانیت و انساندوستی است و نه ایمان و توانایی یا…، نگاه کنید که چگونه در تمام نظام های غیردمکراتیک از نازیسم تا فاشیسم، از استالینیسم تا خمینیسم و تمام حکومت های دینی همه چیز وجود داشت مگر انسانیت. آگر خوانش خوب یا بد از متون مقدس نتیجه میزان شعور و معرفت «خواننده» یا مفسر است، پس انسان است که معنای کلام را می سازد و نه «الله». اصلاح طلبی که حکومت دینی بخواهد، خودش و نه الله اش، گرفتار اندیشه های تامگرا است. دمکراسی و حقوق بشر یا… همگی دستاوردهای بشر در دو سده اخیر هستند که از بیرون دین آمده اند و نه از درون آن. در نتیجه، از نگر من، تعیین کننده برای ساختن یک جامعه مدرن و باز، پذیرش دمکراسی و حقوق برآمده از بشر است، زیرا تنها خود انسان است که می تواند معیاری برای سنجش کردار انسان باشد و نه خدا یا طبیعت یا یک ایدءولوژی یا دین. اصلاح طلبان اسلامی باید از ساختن ایدءولوژی اسلامی، خوب یا بد، برای حکومت پرهیز کنند، یعنی بپذیراند که حکومت مدرن جدا از دین و هر نوع مرام و مسلک است. اصلاح طلب اسلامی واقعی هرگز حقوق اسلامی را مبنای حقوقی جامعه و حکومت نمی کند، زیرا حقوق اسلامی سراسر تبعیض است، تبعیض میان مسلمان و نامسلمان، یا زن و مرد یا مسلمان و اقلیت دینی- مذهبی، حتا اگر مسلمانان در اکثریت مطلق باشند. به همین قوانین موجود ج.ا.ا. نگاه کنید. تساوی حقوقی تمام شهروندان در برابر قانون یک انقلاب حقوقی در میانه سده بیست در جوامع دمکراتیک بود که جهان اسلام همچون گذشته از آن بسیار دور است. تساوی حقوقی شهروندان در برابر قانون (بدون توجه با سایر ویژگی ها، مانند دین و مذهب یا مرام و مسلک یا جنسیت و…) نه تنها گامی درست و انقلابی از نگر اخلاقی و اجتماعی، بل یک دگرگونی بنیادی در نظم سیاسی و برای رشد اقتصادی است، یعنی سرمایه انسانی رشد است.

۳- اصلا ح طلبان یا روشنفکران دینی باید پاسخ دهند که چرا در دنیای اسلام اینهمه خشونت وجود دارد؟ چرا اسلام در این خشونت ها نقشی اساسی و مهم بازی می کند؟  چرا حکومت در اکثر کشورهای اسلامی غیردمکراتیک است؟ چرا در این کشورها حقوق بشر رعایت نمی شود و تبعیض به ویژه علیه زنان بیداد می کند، چه این جوامع ضدغرب باشند یا «غربی»؟ چرا جوامع اسلامی نه تنها از «غرب»، بل از سایر کشورهای غیراسلامی، مانند اسراییل یا کره جنوبی یا ژاپن و… هم عقب ماندند؟ شاید به دلیل نبود آزادی انسان خودمختار؟ یا نبود آموزش و دانش و علم کافی و سرمایه گذاری در این زمینه ها؟ ‌یا مشکل حقوقی وموقعیت اجتماعی زنان و در پی آن از بین رفتن نیم توان و استعداد جامعه یا نبود رقابت دمکراتیک، آزاد و سالم؟

آمار یونسکو نشان می دهد بودجه کشورهای اسلامی از درآمد سرانه ملی برای آموزش و پرورش یک سوم کشورهای غیراسلامی است. در سال ۲۰۱۶، در مصر (اسلامی)، به تناسب هر یک میلیون نفر تنها ۲۳ مورد اختراع یا اکتشاف وجود داشته و این تناسب در کره جنوبی (غیراسلامی) ۴۰۰۰ مورد اختراع و اکتشاف بوده است، چرا؟ این تناسب در، در بنگلادش (اسلامی) و پاکستان (اسلامی) ۲ و ۴ و در هندوستان (غیراسلامی) ۶۵ مورد در یک میلیون است، چرا؟ آمار نشان می دهد که موضوع و محتوای اکثر کتاب های منتشر شده (مثال) در مصر تجدید چاپ مکرر همان کتاب های دینی هستند که چاپ شده بودند. آیا علت کمبود و ضعف گسترده آموزش و دانش در دنیای اسلام مربوط به ریشه های عمیق تاریخی- فرهنگی- اسلامی و نگاه ویژه حکومت و روحانیان و پیشکسوتان دینی این جوامع نیست؟ چرا (مثال) استفاده از دستگاه چاپ با یک تاخیر ۳۰۰ ساله انجام گرفت، در حالیکه امپراتوری عثمانی بغل گوش آلمان بود؟ آیا سیسد سال تاخیر در استفاده از صنعت چاپ، به معنای سیسد سال عقب ماندگی در سوادآموزی و کسب دانش و آزادی مطبوعات نیست؟ آمارهای یونسکو (سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد) می گوید از سال ۱۹۷۹ تا ۲۰۱۴ در مجموع ۴۱۰۰۰ کتاب به چهار زبان اصلی جهان اسلام (عربی، فارسی، ترکی و زبان باهازا در اندونزی)، با جمعیتی حدود ۵۰۰ میلیون (نیم میلیارد) نفر ترجمه شده است. در مقایسه، در همین مدت، تعداد کتاب های ترجمه شده در آلمان ۳۰۰۰۰۰، در هلند ۱۱۱۰۰۰، در کره جنوبی ۲۸۰۰۰، بوده اند. در این میان به زبان عربی تنها ۱۳۰۰۰ کتاب ترجمه شده، هرچند جمعیت اعراب چهار برابر کره جنوبی است. آمار نشان می دهد که حتا تعداد کتاب های ترجمه شده در فنلاند، با پنج میلیون جمعیت، از کل کتاب های ترجمه شده در کل جمعیت نیم میلیاردی مسلمانان بیشتر است. خب، دانش و آموزش را از کجا باید کسب کرد و با جهان علم و دانش از چه راه باید آشنا شد؟ بنابر گزارش Arab Human Development Report، در سال ۲۰۰۳، تعدا کتاب هایی که در مجموع دوران شکوفایی اسلام، از دوران خلفای بنی عباس در سده نهم میلادی تا دهه ۱۹۸۰، ترجمه و منتشر شده اند کمتر از تعداد کتاب های ترجمه شده در مدت یکسال در اسپانیا است.!؟ آیا علل این امر بیرونی است؟ نگاه کنید همین حکومت دینی ایران با نویسندگان و مترجمان و محققان و خبرنگاران و … و سرانجام نشر کتاب چه کرده است.

باز هم بنابر گزارش یونسکو، حتا در سده بیست ویکم نیز، در کشورهای غیراسلامی در مقایسه با کشورهای اسلامی، بطور متوسط ۴ برابر بیشتر کتاب چاپ می شود: مصر (اسلامی) ۹۵ کتاب برای هر یک میلیون نفر، اسراییل (غیراسلامی) ۱۰۲۹ کتاب برای هر یک میلیون نفر، یعنی حدود یک دهم. مصر (اسلامی) را مقایسه کنید با کره جنوبی (غیراسلامی) که تعداد کتاب ها نسبت به هر یک میلیون نفر ۹۲۵ است. هندوستان (غیراسلامی) ۷۱ کتاب و پاکستان (اسلامی) ۱۸ تیتر کتاب به تناسب هر یک میلیون نفر، هرچند که این دو کشور تا سال ۱۹۴۷یک گذشته و پیشینه داشته اند. باید توجه داشت که علاوه بر این امر، موضوع اکثر کتاب های منتشر شده در جوامع اسلامی عمدتا اسلامی است. شاید یکی از علل چاپ «هزار» باره کتاب های مذهبی این توهم مسلمانان و پیشکسوتان آنها باشد که می پندارند در متون مقدس آنها همه چیز هست. جنبش بوکوحرام اصولا بوک (کتاب) را، به غیر قرآن، حرام می داند. از نگر آنها هر چه خوب و بد دنیا هست، قرآن و محمد گفته اند، از کرونا تا موشک، پس نیازی به سایر کتاب ها نیست! مگر مراکز آموزشی جوامع اسلامی (مکتب خانه ها، انجمن ها، حوزه ها و…) سدها سال در اختیار دین سالاران نبوده است؟ چرا آموزش در آنها تنها به معنای حفظ کتاب و متون مقدس باقی ماند، آموزش هایی که کلام اول و آخر را به آنها آموزش می داد. گسترش اسلام در افریقا نیز عمدتا قران خوانی و حفظ قرآن بود و هست. ترکیه تنها کشوری اسلامی است که تعداد نشر سالیانه کتاب (به تناسب یک میلیون نفر) با یونان برابری می کند، ۶۳۲ کتاب، چرا؟ زیرا حتا امروز نیز بهترین مدارس عالی و دانشگاهی ترکیه یا محصول گروه های میسیونری مسیحی هستند یا نتیجه و پیامدهای اقدامات بسیار گسترده مصطفی اتاتورک. در ترکیه امروز، پس از کسب قدرت توسط اسلامگرایان، دروسی مانند حقوق بشر یا نظریه تکامل داروین از واحدهای دانشگاهی حذف شده اند. برای تمام این کشورها حقیقت و دانش دینی مقدم است بر هر نوع علم خارج از دین، زیرا در غیر اینصورت موقعیت انحصاری «علما» (دین) از میان خواهد رفت.  باید پذیرفت که ریشه های عقب ماندگی ما عمدتا داخلی، «خانوادگی» است و از بیرون نمی آیند. شناخت نادرست مشکل، موجب انتخاب ابزارهای نادرست و نرسیدن به هدف خواهد شد، که تا کنون شده است. نگاه کنید همین حکومت دینی واقعا موجود در ایران چه بر سر سطح علمی دانشگاه های ما آورده است؟ آیا در سطح جهان هیچ اعتباری داریم؟

۴- یک مثال: در سال ۱۴۵۰ یوهانس گوتنبرگ در شهر ماینس آلمان دستگاه چاپ را اختراع کرد (انقلاب در گسترش دانش و ارتباطات، سواد آموزی و…). در آن دوران، امپراتوری اسلامی- عثمانی اروپای شرقی، تمام خاورمیانه و کل شمال افریقا را زیر سلطه خود داشت و تقریبا در همسایگی آلمان بسر می برد. امپراتوری عثمانی، به دلیل فشار علمای اسلامی، تا سال ۱۷۲۶ اجازه استفاده از دستگاه چاپ را نداد  و سلطان بایزید اصولا هر نوع چاپ کتاب در امپراتوری را ممنوع کرده بود. ارامنه، یهودیان یا یونانیان (در آن زمان یونان هنوز بخشی از امپراتوری عثمانی بود) اجازه داشتند کتاب های خود را به همان زبان خودشان چاپ کنند، اما هر نوع چاپ کتاب به زبا ن های عربی یا ترکی و… اصولا ممنوع بود و مجازات داشت. علت این امر در ترس «علما» از آگاهی مردم بود. رهبران مذهبی که به قدرت زمینی- سیاسی سلاطین عثمانی مشروعیت «الاهی» می دادند، نگران «زیان» های سیاسی و اجتماعی چاپ کتاب، به ویژه آگاه شدن مردم حتا از متون مقدسی بودند که تفسیر آنها در انحصار علما دین بود. رهبران دینی نگران از دست دادن حق انحصاری خود در رابطه  دانش و خوانش منابع دینی- مقدس بودند. آنها ترس از جنبشی همچون «رفورماسیون» اروپا داشتند. ابتدا حدود ۲۷۵ سال بعد، دستگاه چاپ وارد امپراتوری عثمانی می شود، آن هم تنها برای چاپ کتاب به خط عربی و تنها در استانبول. چاپ کتاب های دینی تا سال ۱۸۰۲ از اساس ممنوع بود. و از آنجا که در کل امپراتوری «چیزی» برای خواندن وجود نداشت،‌ تا سال ۱۸۰۰ تنها ٪۲ از کل جمعیت امپراتوری عثمانی با سواد بودند، این میزان در اروپا میان ٪۲۰ تا ٪۵۰ بود. حکومت عثمانی توپ های جنگی و دانش ساخت آن را از اروپا وارد کرد، اما صنعت چاپ را وارد نکرد. آنها صنعتگر مجاری اورهان (Orhan) را به امپراتوری خود دعوت کردند تا به آنها فن ساختن توپ های جنگی را آموزش دهد و سپس با کمک همان توپ ها  در سال ۱۴۵۸ قسطنطنیه را فتح کردند، اما اجازه ورود دستگاه چاپ کتاب برای آگاهی مردم را ندادند. پیامدهای بی سوادی و دور ماندن از دانش روز فاجعه بار بود و در نهایت از جمله عللی شد که موجبات فروپاشی و ویرانی کامل آخرین امپراتوری اسلامی را فراهم آورد. نگاه کنید به حکومت های دینی واقعا موجود امروز در سده بیست یکم که آنها از راه سانسور کتاب و مطبوعات و سایر رسانه ها یا «بازی» با اینترنت و… تمام تلاش خود را بکار می برند تا مردم نتوانند به اطلاعات لازم دست یابند. اما، آن دوران سپری شده است و ما امروز در جهانی زندگی می کنیم که در انتقال اطلاعات و ارتباطات یک انقلاب انجام گرفته، انقلابی که هنوز  تنها حدود ٪۲۰ از ظرفیت خود را به نمایش گزارده است. اگر می خواهیم برای مردم جامعه خود راهی به روشنایی بگشاییم، اگر می خواهیم از عقب ماندگی و فقر بیرون آییم، باید پس از تجربه های ۱۰۰ سال اخیر به خود آییم و نگاه کنیم چه کاشته ایم و چه درو می کنیم. برای بیداری ما انقلاب اسلامی- ارتجاعی ایران باید کافی باشد. چرا با تمام تلاش های بیش از سد ساله بازهم در دیکتاتوری، استبداد، سرکوب های خشن، بی حقوقی و تبعیض های حقوقی بی پایان، در جنگ ها و نزاع های حیدری- نعمتی و… گیر کرده ایم و بیرون نمی آییم، چرا؟ اولین و مهمترین گام برای حل یک مشکل، شناخت آن پدیده و علل آن است. تشخیص نادرست، درمان نادرست در پی خواهد داشت و در نتیجه مشکل همچنان خواهد ماند. نباید در توهمات و پندارهای خود زندانی ماند و به تاریخ، تجربه ها، ارقام و اعداد بی توجه ماند یا آنها را یکسویه به نفع نظریه های خود از محتوا خالی کرد. نظریه ها را باید با محک تجربه به آزمایش گذاشت و داده های واقعی و نتایج واقعی را دید، نباید خود را گول زد! آزادی مطلق انسان در اندیشیدن است. اندیشیدن تنها آزادی است که هیچ کس نمی تواند آن را سلب کند. کسی که به اندیشه ننشیند، خودش را از این نعمت محروم کرده است.    

۵- تاریخ، از جمله تاریخ اسلامی، همانی است که اتفاق افتاده است، اگر و اما و شاید و ولی ندارد، این ها همه گمانه پروری اند، نه علمی، زیرا ما نمی توانیم تاریخ را به عقب برگردانیم و از نو آزمایش کنیم و نتایج آن را ببینیم. اسلام همین است که عملا اتفاق افتاده است. تاریخ یا علوم اجتماعی یا سیاسی و… با علوم طبیعی، با ریاضیات با علوم دقیق، با قوانین فیزیک و مکانیک متفاوت است. یعنی قانون سقوط اجسام را می توان هزار بار دیگر به ‌آزمایش گذاشت، نتیجه یکسان و قابل اثبات است. اما علوم غیردقیق از جمله تاریخ اینچنین نیستند. به علاوه، نظریه ها تا زمانی اعتبار دارند که رد نشوند. یعنی اعتبار آنها در رابطه با تطابق اشان با دانستنی های روز (زمان) است. تا هنگامی که (مثال) گالیله وجود نداشت تا ثابت کند زمین به دور خورشید می گردد (علم قابل اثبات) و نه برعکس، گردش (غیرواقعی) خورشید به دور زمین (کلام الاهی)، اعتبار داشت، چرا؟ زیرا در تطابق با میزان دانش وعلم و شعور پیش از گالیله بود. پس، هیچ «حقیقتی» اعتبار ٪۱۰۰  ازلی- ابدی ندارد و هر زمان می تواند، براساس داده ها یا معرفت نوین، بی اعتبار شود. امروز پیدایش یا آفرینش زمین در شش روز یا وجود هفت طبقه در آسمان و… و این نوع سخنان (مقدس هزار ساله) همگی بی اعتباراند. برای پس نماندن از دوران مدرن باید به ارقام و آمار یا داده ها و فاکت ها و دستاوردهای نوین جهان علم و دانش توجه داشت. جهان اسلام، پس از انقلاب علمی در اروپا، به این داده ها بی توجهی کرده است و هنوز نیز وسیعا می کند، زیرا می داند که واقعیات علوم و دستاوردهای دوران مدرن موجب تزلزل در اساس و پایه های اعتقادی- ایمانی مومنان می شود و این امر یکی از علل اصلی عقب ماندگی ما است! نگاه علمی- خردمندانه به «حقیقت» دارای معیارهای سنجشی دیگری است تا ایمان کور یکسویه.

۶- نباید اسلام را مقدس وعلل عقب ماندگی این جوامع را «بیرونی» تعریف کرد. نباید استعمار یا امپریالیسم یا دخالت بیگانگان یا نزاع اعراب و اسراییل را عوامل عقب ماندگی خود تعریف کرد. زیرا نه با واقعیات و داده های تاریخی، و نه گفتمان های احساسی- عاطفی- ایمانی ما همخوانی ندارد. اگر خطری متوجه اسلام و جهان اسلام باشد، درونی است و نه بیرونی! اگر عامل عقب ماندگی کشورهای اسلامی استعمار است، پس چرا بسیاری از کشورهای غیراسلامی که به مراتب بیشتر و طولانی تر زیر سلطه استعمار بودند، عقب نماندند، چرا؟ مهمترین کشورهای اسلامی مانند ایران، ترکیه یا عربستان سعودی هرگز نه مستعمره بوده اند و نه تحت قیمومت استعمارگران. چرا این ها عقب ماندند؟ اگر اصلاحات اساسی ترکیه توسط مصطفی کمال پاشا یا رضا شاه (برخلاف میل و خواست دین سالاران) در ایران نبود، اکنون این دو کشور نیز وضعیتی چون افغانستان داشتند. کمال پاشا (آتا تورک) به حاکمیت شریعت و دین سالاران در ترکیه پایان داد، وقف را دولتی و از تسلط دین سالاران آزاد و برابری حقوقی شهروندان را قانونی کرد. چرا در جمهوری اسلامی موریتانی هنوز مناسبات برده داری وجود دارد؟ مگر موریتانی از سال ۱۹۶۰ مستقل نیست؟

یونان که اصولا بخشی از امپراتوری عثمانی بود در سال ۱۸۳۰ با کمک فرانسه و انگلیس و روسیه از امپراتوری عثمانی جدا شد و امروز یکی از جوامع پیشرفته، باز و آزاد است که سالیانه تعداد کتاب های چاپ شده در آن از کل کتاب های چاپ شده در تمام کشورهای عربی- اسلامی بیشتر است. مشکل درونی است یا بیرونی؟ چرا امپراتوری بزرگ عثمانی- اسلامی که خود استعمارگر بود و سیاست های امپریالیستی داشت، از غافله تمدن عقب ماند و پس از شکست در جنگ اول جهانی فروپاشید و در پی آن بخش بزرگی از جهان اسلام به زیر سلطه استعماری کشورهای اروپایی در آمد. اسلام توانست در اوج پیشرفت خود از یکسو تا شمال هندوستان، از سوی دیگر پس از تسخیر شمال و میانه افریقا تا زیر فرانسه برود. یعنی کشورگشایی و سیاست های استعماری که تنها ویژه غربیان نبوده است، شرقیان و اسلام هم چنین کرده اند و می کنند. باید به این پرسش پاسخ داد که چرا حتا کشورهای مستقل اسلامی هم عقب ماندند و امپراتوری های اسلامی همگی از میان رفتند؟ تنزل بحران جهان اسلام به عامل بیرونی یا اسراییل خود گول زدن است. علل عقب ماندگی ما درست در جایی نهفته بود و نهفته است که روشنفکران دینی ما خواهان بازگشت به آن بودند: برگشت به شریعت و حکومت دینی! مستعمره کردن کشورهای اسلامی عمدتا در سده بیست و پس از عقب ماندن از انقلاب صنعتی اروپا و دگرگونی های آن اتفاق افتاد و باید گفت که جوامع اسلامی تا آن زمان هم تمام فرصت ها را از دست داده بودند، زیرا دین سالاران نگران سست شدن پایه های قدرت و ثروت خود بودند و نه سازندگی و پیشرفت برای رفاه و سربلندی ملت. درست همان «چیزی» که امروز در ایران در حال انجام شدن است (۱). مشکل خود ما هستیم و نه دیگران، با همین اندیشه های پوسیده و سیاست های واپسگرایانه. تواضع از خرد می آید و نه ایمان مطلق.

پانویس و توضیحات:

*- در رابطه با واژه “روشنفکران دینی” نگاه کنید به بخش یکم این نوشته (سخنی با روشنفکران دینی)

۱- با نگاه به کتاب: روود کووپمنز «خانه مخروبه اسلام»، علل دینی عقب ماندگی، خشونت گرایی و نبود آزادی در جوامع اسلامی، انتشارات بک (Ruud Koopman، Das verfallene Haus des Islam، C. H. Beck)

تماس با نویسنده:
[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=90283 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پرویز دستمالچی
پرویز دستمالچی
3 سال قبل

پرویز دستمالچی

پوزش و تصحیح:
در متن به جای « لااکراه فی الذین»، اشتباها الکراه من دین آمده است که به این ترتیب اصلاح می کنم و پوزش می خواهم.
با سپاس

مجید امینی
مجید امینی
3 سال قبل

با سلام،آقای دستمالچی،

با ارائۀ این مقاله شما دوباره به نکاتی ازباورها وشعوروفرهنگ جامعۀ ایران اشاره کردید که دیگرروشنفکران قلم بدست یا درکی درستی ندارند یا هنوزآنقذررشد فکری نکرده اند. به راستی چه انتظاری ازمردمی که حتی با این جکومت بارمخالفند مثال شخصی است که دچارسرطان مغزباشد ولیکن درعمل بگوید، “من دلباخته وغاشق سرطان خویشم”، می توان داشت؟ چطورمی توان به آیندۀ کشوری (حتی به جامعۀ بشریت) امیدوارشد که اکثرقاطع مردمش به نیروی مافوق قوانین طبیعت ایمان دارند؟ مبارزه با اینهمه جوروستم بایستی چند بُعدی یاشد. منتظرنوشتۀ بعدی شما مانند همیشه خواهم بود.

با احترام، مجید امینی، آمریکا

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x