پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

غروب آسفالت – آذر کیانی

مگر چه می خواستند؟

سنگ از روی شکم برداشتند

و در صبحی ناشناخته

 کیف و کتاب و گاری دستی و دستکش های پاکبانی را

به امید دیدنِ

تکان دستی ، دست هایی مهربان

در قامت خیابان

وارد آبان شدند.

باور کنید کوله پشتی انفجاری را

در دل هیچ مادری جاسازی نکردند.

فقط در یک روز از روزهای گرسنه

سنگِ روی شکم شان

شهاب آسمانی شد

و فرود آمد

 و برداشت

از دامنِ آرزو

انتظارشان را

و از چشم های تهیِ آبان

خواسته هایشان.

غروب سرخ چکمه ای بی پا

دستکش پاکبانی پیر

کیف و کتاب و یاقوت سرخِ چشم های خشم

به مهمانی آسفالت آمد

و پائیز بر سرخِ خوابیده رنگ باخت.

آذرکیانی

پائیز۹۸

https://akhbar-rooz.com/?p=15106 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x