شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

غـزل – ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی

روی پـرِ پـروانه، کـرده سـت دلم خـانه 
می لرزد و می ریزد، با لرزش هر آنه 

با شــادی هـر آنـم، اندیشــه ی پـایـانـم 
چون رعشه ی هشیاری، در شادی مستانه 

می مانم و می دانم، دور از تو نمی مانم 
راهیم به جایی نیست، “من مست و تو دیوانه”

آنسان که تویی با من، اینسان که منم بی تو 
گیتی ز چه می پاید، اینسانه و آنسانه 

در بند توام شادا، تا باد چنین بادا 
آزاد ز هر دامم وز عشوه ی هر دانه 

در من هوس رویت می روید و می کوهد 
چون کـوه که می رویـد، دنـدانه به دنـدانه 

بگذار بســـوزاند ما را بفــروزاند 
آنگونه که می خواهد، آن دلبر فرزانه 

دریاب مرا دریاب، ای بی من و ای با من 
کـرده سـت دلم خـانه، روی پـرِ پـروانـه 

https://akhbar-rooz.com/?p=31099 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x