سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

غلیان بحران انتقال قدرت در آمریکا، و بسامدهای آن در رژیم ایران! – تقی روزبه

چه هست نام و ماهیت آن چه که در آمریکا جلوی چشمانمان درجریان است؟!: اغتشاش، شورش، کودتا، قیام و… ؟

با محاصره کنگره و محل شمارش آراء و ریختن معترضین به داخل آن،بحران انتقال قدرت به نقطه جوش خود رسید:

جوبایدن: خواستار اتمام شورش و سوگند ترامپ به قانون اساسی شد!

ترامپ: این روز را به خاطر بسپارید!

یک نماینده مجلس آمریکا: این کودتای ترامپ است!

جرج بوش: اغتشاش است. شخصا درمراسم سوگند بایدن برای دفاع از از انتقال صلح آمیزقدرت، اساسی ترین رکن دمکراسی در قانون اساسی، شرکت خواهم کرد!

جان بولتن: مجلس نمایندگان و سنا باید امشت بررسی آٰراء‌الکترال را از سرگیرند تا ثابت کنند که قانون اساسی در امان است!

رئیس اتحادیه اروپا: دمکراسی آمریکا تحت محاصره فرارگرفته است!

وزیر جنگ اسرائیل: باور نمی کردم شاهد چنین تصاویری در قدرتمندترین دموکراسی جهان باشم!

آنچه که روشن است و هر نامی که بگذاریم امریکا دو پارچه شده است و پس از این رویداد دیگر آمریکا آمریکای سابق نخواهد بود. این ها هم پس لرزه ها بحران هستند و هم پیش لرزه های تعمیق آن در مهد سرمایه داری که نشان می دهد همه این دم و دستگاه بوروکراسی و قدرت رسمی با از دست رفتن اجماع جامعه بهم ریخته است و چون لباسی کهنه و مندرس بر قامت آمریکای در حال افول هژمونی زار می زند. ترامپ بیان بحران است و نه آن گونه که می خواهند نشان بدهند منشأ بحران. امواج طوفان در حلقه اصلی زنجیره سرمایه داری دیریا زود با شدت کمتر یا بیشتری ممکن است به نقاط دیگر ظروف مرتبطه جهانی و حلقات دیگر سرمایه داری کمانه کند. جوبایدن باید در وضعیتی ریاست کشوری دوشقه شده و سخت زخمی و بیمار را تیمار کند که خود یک سر دیگر بحران آن است. هنوز زود است در مورد پی آمدهای مشخص این بحران اظهارنظر قطعی کرد. بهرحال چنان شکافی عمقیی در جامعه و در قدرت و طبقه سیاسی و اقتصادی حاکم بروز کرده است که نشان دهنده آنست که اینک ثبات سیاسی و اجتماعی حتی در مهمترین دژ سرمایه داری هم شکننده است و حوادث شوکه کننده ای می تواند در آن اتفاق بیفتد که تا دیروز حتی در رؤیا هم قابل تصور نبود!

آن چه را که روی داده است،‌ به تقریب می توان تحت عنوان «ضدرخداد» صورت بندی کرد. ضدرخداد هم به معنی گسست و شورشی بزرگ در وضعیت فعلی است و هم به معنی وارونگی و غیرحقیقی بودن محتوای آن و لاجرم ناروشنی ماهیت و امکانی که می تواند از دل این گشودگی بحران بیرون بریزد. چرا که وضعیت با «بحران بدیل»، چه در مقیاس آمریکا و چه جهان، جهانی که خود با بحران انتقال از کهنه به وضعیت نو درگیر است، صورت بندی می شود. این که در چنین بزنگاهی که شکاف در صفوف سرمایه عمقی شده است، چه جریان هائی دست بالا را پیدا کنند و تأثیر رعشه های بحران بر فضای ژئوپلتیک جهانی چه باشد و انبوهی از این گونه پرسش ها، که پرونده آن ها تازه گشوده شده است.

*- ناگفته نماند که ترامپ آخرین برگ بازی خود برای ابطال انتخابات را با تاکتیک دوگانه فشار از درون به مایک پنس و دیگر جمهوری خواهان برای رد کارت های الکترال از یکسو و فشارسنگین از بیرون با بردن سیاست به کف خیابان که منجر به اشغال کاخ کنگره شد از سوی دیگر ترکیب کرده بود. با چنین رویکردی به عنوان رئیس جمهور دست به قمار بزرگی علیه ساختار قدرت و عبور از خطوط قرمز آن زد. گرچه هنوز بدنش گرم است و مستظهر به پشتیبانی حامیانش، اما احتمالا بعدها تاوان آن را که فعلا نمی دانیم چگونه خواهد بود، پس خواهد داد. چرا که او بازیگری مفتون قدرت است و با احساس داشتن یک مأموریت ویژه.‌ گرچه سوار بر موج نارضایتی بخش مهمی از جامعه آمریکا شده است که خود را قربانی اقتصادی و سیاسی و حتی ارزش های فرهنگی جهانی شدن سرمایه می پندارند، اما این  موج سواری ترامپ به نحوی است که آن ها را بازیچه امیال خود و بخش های واپسگراتر و ضدمحیط زیستی سرمایه کرده است. ترامپ اگر به کرونا  نمی باخت بعید بود که در دوراول قافیه را به رقیب به بازد و حریف هم بدون بهره مندی از رانت کرونا بعید بود که قادر به دفع تهاجم نیرومند این موج بلند نئوفاشیستی می شد. اما بهرحال او برخلاف عرصه های دیگر، در جنگ با کرونا بسیار ناشی و کم آموخته بود.

تاخت و تاز بحران در آمریکا، همزمان در بیرون از آن، در نقطه دیگری از جهان، بازتاب و پی آمدهای ویژه خود را  خود را داشت: ایران!

 به عنوان افزوده ای بر ارزیابی فوق باید گفت که بحران آمریکا بیشترین و سریع ترین بسامد خود را بیش از هر جای دیگر جهان در ایران داشته و دارد. گوئی که سرنوشت حکومت و مردم ایران به سخت با تحولات وسیاست های آن سوی اتلانتیک، با دلارش، تحریم هایش، تهدیدهایش و مانورهای منطقه ایش گره خورده است. ظاهرا جو بایدن که تصمیم گرفته بود با تعویق بحران ایران، آن را در مرحله دورتری مورد بررسی قرار دهد، یعنی که از میراث سیاست فشار حداکثری ترامپ بیشترین استفاده را برای نیل به اهدافش بکار گیرد، باید در پس و پیش کردن جدول اولویت های خود تجدید نظر کند!

نباید فراموش کرد که کانون تمرکز و فشار ترامپیسم در چهارسال گذشته با بیشترین شدت و پی آمدها، معطوف به ایران و منطقه خاورمیانه بوده است. از همین رو نباید از تاثیرات سریعش در ایران، گوئی که هم چون ظرفی مرتبط با تحولات داخلی آمریکا تعجب کنیم. نه فقط خروجی فشار حداکثری و همه جانبه دولت ترامپ آشکارا موجب فربه و هار شدن و برآمد اصول گرایان افراطی و سپاه و ارتجاعی ترین لایه های حاکمیت شده است، بلکه هم اکنون شاهد وقوع نوعی شبه کودتای سیاسی در داخل ایران هم هستیم که سخت با تحولات درونی آمریکا و بحران انتقال در آن گره خورده است و با آن قرابت دارد. بهمین دلیل رعشه های بحران آمریکا عملا صحنه سیاسی ایران را نیز در نوردیده است. بطوری که آشکارا در طی همین بازه زمانی شاهد نوعی تهاجم گسترده و بی سابقه توسط هسته اصلی قدرت علیه دولت رسمی و خلع سلاح کردن کامل اختیارات آن حتی پیش از به پایان رسیدن عمر دولت در شش هفت ماه باقی مانده هستیم. دولت ایران تا پایان دوره اش یک جسد مرده است که باید سر موقعش دفن شود. ابعاد این تهاجم و یا کودتای خزنده گسترده است و رژیم این پیام را به قدرت های بزرگ اروپائی و آمریکائی می دهد که نباید در معامعله و چانه زنی های خود روی آن حساب باز کنند. بنابراین این شبه کودتا، هم شامل سلب اختیارات مهم دولت در عرصه داخلی مثل بودجه و اقتصاد و و… می شود و هم شامل سیاست خارجی. ظریف اکنون بی اختیارترین دوران وزارت خارجه اش را می گذراند.

شاخص ترین فاکتور در پیش گرفتن رویکردباج گیرانه و تهدید هسته ای در سیاست خارجی، آغاز غنی سازی ۲۰ درصدی است که می تواند تبعات زیادی داشته باشد. سیاستی که از سوی اروپا و حتی روسیه هم به نقض (خطرناک) برجام تعبیرشده است. چنین رفتاری به شکل سراسیمه و شتاب زده، در دوره فترت و پیش از آمدن بایدن صورت می گیرد. و یا لفاظی و تهدیدهای پی درپی مربوط به انتقام قاسم سلیمانی و توقیف کشتی و اقدامات تحریک آمیز در عراق نسبت به نیروهای آمریکا و دیگر تهدیدات،  در آن حدی که حتی ناو آمریکائی در حال دورشدن از منطقه و خلیج فارس را که مدعی بودند در حال فرار است، وادار ساخت که به منطقه بازگردد!

در حقیقت با پایان یافتن ریاست جمهوری ترامپ، از نطررژیم ایران عمربرجام هم تمام شده است و دیگر به اروپائیان هم نباید بابت حفظ آن باج داد. وقتی صالحی رئیس سازمان هسته ای ایران که خود مخالف مصوبه هسته ای مجلس بود یکشبه از این رو به آن رو می شود و می گوید ما سربازیم و دست به ماشه و منتظرفرمان فرمانده!، معلوم می کند که چگونه یک شبه، کشتی بان را سیاستی دگر می آید. همان گونه که با بهم زدن نشست اقتصادی چهارگانه اروپائیان در تهران که در حکم تلاش برای گشودن در باغ سبزی بود بقصد پیشواز دوره جدید رفتن- جلوس بایدن بر ریاست جمهوری آمریکا- که بدلیل اعدام زم و تقارن زمانی آن با آن که فعلا منتفی شد. ناگفته نماند که خود مصوبه مجلس پیرامون راهبرد هسته ای هم به شکل کودتائی از بالا و با دور زدن شورای امنیت ملی و دولت و شخص روحانی صورت گرفت.

در اینجا یک تغییرسیاست و تصمیمی پنهان نگهداشته شده وجود دارد که همانا سیاست کارشکنی با هدف ممانعت از بازگشت بایدن به برجام است و زدن تیری با دو نشان: در گام اول منتفی کردن بازگشت جو بایدن، چنان که اروپائیان از بایدن خواسته اند بدون قید و شرط به برحام باز گردد (در حقیقت بقیه مطالبات را پس از انداختن زنگوله به گردن گربه روی میز بیاورد)، که در برابر آن، رژیم هم  به نوبه خود بر آن شد که به اصطلاح سبقت گرفته و گربه را دم حجله بکشند! و اگر نتوانستند حداقل در گام دوم، پیشاپیش ابزار چانه زنی نیرومندی را برای خود فراهم کرده باشند. برای نظام و بویژه جناحی که تنها در بحران و تشدید و دوقطبی کردن آن می تواند زیست کند و همه قدرت را زیر چتر خود فراچنگ آورد، و ناگزیر است همزمان با چندین بحران بزرگ دست و پنجه نرم کند و از جمله خود را برای دوره پساخامنه ای و گذار امن به آن آماده سازد و تمرکز قدرت برای مقابله با بحران ها اولویت اصلی اوست، تنها سیاست بحران آفرینی و بازی در لبه پرتگاه، یک سیاست واقعی و به روز است. رژیم بحران و بحران های رژیم جدا از هم نیستند. در این معادله حل هیچ بحرانی منوط به حل بحران دیگر نیست. از همین رو بود که با عجله فوق العاده و به شکل ضربتی بدون آن که لااقل به لحاظ تشریفاتی هم شده منتظر آمدن دولت جدید و تنظیم واکنش ها در تراز با آن باشند، بدون هیچ اتلاف وقتی بران شدند که قبل از هرچیز از خلأ بوجودآمده ناشی از بحران انتقال قدرت در آمریکا و تاثیراتش بر ترویکا و جهان… بیشترین بهره برداری را بکنند. به هر حال کنترل دولت رسمی در داخل که هر روز از طریق مجلس و دیگر نهادهای موازی و شخص خود خامنه ای صورت می گیرد و اخرین آن ابطال آئین نامه اجرائی قانون راهبرد هسته ای مصوب، توسط قالیباف است، از یکسو و تهاجم سیاست خارجی از سوی دیگر، بی ارتباط به بحران آمریکا و  افول ترامپ و بحران انتقال قدرت در آنجا نیست،‌ به قسمی که بدون در نظرگرفتن آن، درک زیر و بم های فعل و انفعالات داخل ایران قابل فهم نخواهد بود.

البته پیش برد چنین سیاست تهاجمی، آن هم در شرایطی که کلا فاقد ملزومات یک سیاست تهاجمی است، الزاما به معنی توان پیشبرد آن ها نیست. چنان که حتما با چالش های بزرگی در داخل و جهان مواجه خواهد شد. چنین رویکرد تهاجمی را باید پلان اول و حداکثری نه جنگ نه صلح آن دانست که بقاء و حفظ قدرت و پیشبرد اهداف ‌خود را در گرو آن می داند. پلان دوم همانا بازی در چارچوب دپیلماسی و جنگ و گریزدر آن محدوده است.

 باید دید که بازی درلبه پرتگاه در جهانی که سیاست بیمار است و به قول یکی از نمایندگان مجلس آمریکا سیاست در آمریکا دیوانه شده است، چه مارهائی در آستین خود خواهد پرورد و چه پیامدهائی خواهد داشت. بهرحال رعشه های دوره پساترامپ و دوره پساخامنه ای باین سادگی ولمان نخواهد کرد… که در آن لرزه های کنونی خود پیش در آمد لرزه ای آتی هستند!

تقی روزبه   ۲۰۲۱.۰۱.۰۷

تصاویراشغال کنگره توسط هواداران ترامپ و در پی فراخوان او برای حضور در آن

https://fararu.com/fa/news/471110/

https://akhbar-rooz.com/?p=100150 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x