جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

مرزهای ما کجاست؟ – مزدک دانشور

به نظر می رسد نهادی مرکزی و دمکراتیک برای تعیین این خطوط وجود ندارد و در غیاب این نهادها، برخی افراد به خود اجازه می دهند که برای دیگران خطوط را مشخص کنند. اینکه غیرت و حمیت در برخی افراد وجود دارد که از لغزیدن افراد این قوم یا اجتماع تصویری به دامن دشمن طبقاتی ناراحت می شوند و...

به نظر می رسد نهادی مرکزی و دمکراتیک برای تعیین این خطوط وجود ندارد و در غیاب این نهادها، برخی افراد به خود اجازه می دهند که برای دیگران خطوط را مشخص کنند. اینکه غیرت و حمیت در برخی افراد وجود دارد که از لغزیدن افراد این قوم یا اجتماع تصویری به دامن دشمن طبقاتی ناراحت می شوند و ناراحتی خود را بروز می دهند، نباید دلخور شد. اما باید از این دوستان خواست که به جای تبعیت خواستن از سربازان، در یک بحث و فحص عمومی تلاش کنند مرزها را به چشم مخاطبان بیاورند

هر قوم و اجتماع تصویری مرزهایی دارد که لزوما بر خاک نگاشته نمی شود، بلکه بر فرهنگ و بدن متعلقان به آن قوم یا اجتماع رسم می شود. این مرزها، خطوطی سخت نیستند و امکان عبور و تخطی از آنها هم بیش از آنکه به ماندگاری مرزها بسته باشد به جایگاه افراد وابسته است. در یک قوم، لایه های فرودست عموما قربانیان همبستگی عامه برضد تخطی و مرزشکنی هستند و فرادستان چندان بهایی برای عبور از این مرزها پرداخت نمی کنند.

آنچه در مقدمه آمد شاید بتواند یک تصویر انتزاعی از جدالی لفظی باشد که این روزها حول هشدار حسن مرتضوی و پاسخ لیلا [حسین زاده] شکل گرفته است. یکی از اعضای فرودست (دختر، دانشجو، سابقه اندک در فعالیت های سیاسی) از مرزهای نانوشته و بحث ناشده ای عبور کرده است و با انذار یکی از قدیمی ها روبه رو شده است که فرادست این جنبش محسوب می شود (مترجم آثار کلان مارکسیستی، معروف و خوشنام). در این منازعه چندین گسست خود را نشان می دهد که تلاش می کنم به آنها بپردازم.

تلاش برای تعیین مرز

به راستی مرزهای چپ امروز را برای همکاری یا عدم همکاری، نوشتن یا ننوشتن، حضور یا عدم حضور در مناظره و… چه کسی تعیین می کند؟ آیا سازمان یا اتوریته مشخص و پاسخگویی وجود دارد که با کمک عقل جمعی و مشارکت اعضا، این مرزها را معلوم کند و بتواند بر اساس آن حرکت اعضا و بلندپایگان را تعیین کند؟

به عنوان یک سوال مشخص تکلیف چپگرایان در نبود رسانه های مستقل و آزاد، برای شرکت در میزگردها و یا همکاری با نشریات و رسانه های لیبرال، خط امامی و اصلاح طلب و… چگونه است؟ همکاری با رسانه های خارج از کشور که منشاء بودجه های آنها مشخص نیست، چگونه باید باشد؟

به نظر می رسد نهادی مرکزی و دمکراتیک برای تعیین این خطوط وجود ندارد و در غیاب این نهادها، برخی افراد به خود اجازه می دهند که برای دیگران خطوط را مشخص کنند. اینکه غیرت و حمیت در برخی افراد وجود دارد که از لغزیدن افراد این قوم یا اجتماع تصویری به دامن دشمن طبقاتی ناراحت می شوند و ناراحتی خود را بروز می دهند، نباید دلخور شد. اما باید از این دوستان خواست که به جای تبعیت خواستن از سربازان، در یک بحث و فحص عمومی تلاش کنند مرزها را به چشم مخاطبان بیاورند.

استانداردهای دوگانه و قلدری در فضای مجازی

همانطور که در مقدمه توضیح دادم، عموما عبور از مرزهای تصور شده برای فرودستان آن قوم یا اجتماع هزینه های بیشتری دارد تا برای فرادستان آن. به عنوان یک مثال روشن، یکی از افرادی که در شبکه های مجازی به شیوه پدرخوانده ها در نقد و رد عمل لیلا مطلب می نویسد، خود سابقه همکاری مستمر (به شیوه فری لانس) با رادیو فردا را دارد… یا فرد دیگری که او هم از قضا بسیار در کشیدن مرزها پررنگ عمل می کند، در کار مطبوعاتی اش همکاران چپ ستیز و فاشیت دارد! یا دوستی که همواره در تهران در مذمت شرکت در برنامه های بی بی سی سخن می گفت با رسیدن به برلین در برنامه های رادیو صدای آمریکا شرکت کرد!

این مرزکشی ها متأسفانه گاه با قلدری و مردنمایی در فضای مجازی همراه می شود. چنان فضای تهمت و توهین گسترده ای باز شده و با لایک های مریدان همراه می شود که به خصوص جوانان را مرعوب خود می کند و یا آن ها را به حاشیه می راند. شاید قصد اصلی بزرگان قوم هم تا این حد تندروی نباشد و مداوم زیر پست های خود هشدار می دهند که “فحش و ناسزا حذف خواهد شد”، اما از سوی دیگر با حمله یکدست همراهان خود باعث تمکین و یا انفعال جوانان می شوند.

در پایان باید گفت که در نبود سازمان های استوار و دمکراتیک چپ ما نیاز به یک بحث و فحص عمومی داریم تا به صورت شفاف بدانیم مرزهای همکاری و شرکت در رسانه های لیبرال، امپریالیستی، خط امامی و… چیست و چه کسی به اصطلاح بریده و تواب است و چه کسی تلاش می کند سخنان درست خود را به مرزهایی خارج از مخاطبانِ فعلیِ نوشته و گفته های چپ ببرد. علاوه بر این روشنفکران و استخوان خرد کرده های جنبش چپ باید علیه هرگونه قلدری در فضای واقعی و یا مجازی موضع گیری کنند و نگذارند که چوب طرد و تکفیر به جان و روان جوانان جویا و پویای ما برخورد کند و آنها را از ادامه فعالیت و حرکت بازدارد…

https://akhbar-rooz.com/?p=101352 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
3 سال قبل

به باور من، اگر جامعهی حاضر را طبقاتی به تصور در آوریم که هست، آن گاه می توان با دیدن فرادست و پائین دست و یا طبقه صاحب ابزار تولید و محروم از ابزار تولید و اینکه در جامعه ی کنونی نه فقط ملی و محسور در مرزهای ملی و مذهبی بلکه جهانی و فرامنطقه ای در اساس طبقه ی سرمایه دار- امپریالیست حاکم است و طبقه کارگر طبقه ی محکوم و راه برون رفت از این جامعه طبقاتی را مسالمت آمیز و یا قهر آمیز است؟ که به نظر من قهرآمیزاست ومبارزه طبقاتی منجر به یک انقلاب قهرآمیز می گردد که دولتطبقاتی – دستگاه دیکتاتوری – زور سازمان یافته ی طبقه سرمایه دار بر علیه طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه است، درهم می شکند و دیکتاتوری پرولتاریا را جانشین آن می نماید، بدانیم، آن زمان کمی روشن تر می توانیم، مرز بین جریانات، افراد، سازمان ها ، نشریات، رادیو و تلویزیونهای وفادار به آرمان، آرزوهای طبقاتی فرو دستان جامعه کنونی (طبقه کارگر و متحدین آن) وطرفدار طبقه سرمایه دار و سرکوب گر طبقه کارگر و زحمتکشان را متوجه می شویم و با این معیار اجتماعی راحت تر می توانیم، ببینیم که به عنوان مدعی طرفداری از طبقه ی کارگر چه جریاناتی هستند که به باور من، در شرایط کنونی کس و جریانی می تواند باشد که وفادار و تلاشگر، برای ایجاد تشکلات و سازمان ها و بویژه حزب سیاسی باشد که طبقه کارگررا برای پیروزی انقلاب قهری کمونیستی، درهم شکستن دولت کنونی و ایجاد دیکتاتوری پرولتارهای مسلح – سوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان، برای لغو شرایط – نظام – اجتماعی موجود و ایجاد یک جامعه بدون استثمار و استثمار است، هستند و یا نیستند و یا اساسا و اصولا اجازه می دهند که طرفداران واقعی طبقه کارگر و زحمتکشان (زن و مرد) از این ضروریات در نشست هایشان صحبت نمایند و یا سرکت کنندگان صحبت می کنند.
به نظر من، امروزه این مرزهای طبقاتی است که معلوم نیستند و هر کس بخود اجازه می دهد که به عنوان وفادار به آرمان کارگر با این و آن نشریه، سایت، رادیو و تلویزیون مثلا دشمن جهانی پرولتاریای مثل همین رادیو فردا و یا بی بی سی مصاحبه نماید و گل بگوید و گل بشنود، ولی برایش قبیح باشد که با مترادف آنها در داخل کشوری مثل ایران افراد چنین نمایند. جدل هائی که مثل همین جدل در گرفته، در رابطه با خانم لیلا حسین زاده از طرف مخالفین و موافقین انجام گرفته و می گیرد، به نظر من، بین کسانی است که از دو طرف سعی میکنند که این مرزهای طبقاتی و اجتماعی روشن نشوند، زیرا که هیچ کدام از اقایان و خانم ها، دشمن طبقه کارگر را سرمایه و طبقه سرمایه دار جهانی – امپریالیستی (داخلی و خارجی)نوانسته و دولت کنونی را دستگاه سرکوب طبقه سرمایه دار برای سرکوب طبقه کارکر نمی دانند و خواهان انقلاب قهری کمونیستی پرولتارهای متحد، متحزب و مسلح، برای درهم شکستن دولت موجود و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا نیستند، یکی دولت جمهوری اسلامی را به عنوان دشمن اساسی می داند و در رادیکالترین ورژن خواهان سرنگونی آنست و دیگری مثلا دولت آمریکا – شیطان بزرگ – را بعنوان امپریالیست می شناسد و مرز را با آن می داند و…
در صورتی که برای یک مارکسیست، کمونیست بر طبق واقعیات موجود و تئوری مبارزه طبقاتی و ادامه تا دیکتاتوری پرولتاریا، دولت تغییر جامعه از سرمایه دار به کمونیسم، قبول و یا قبول نداشتن، انقلاب قهری پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا – دولت فسخ کننده نظام موجود اجتماعی و بوجد آورندۀ جامعه نوین – جامعه کمونیستی – مرز را تعیین می کند.

نطر شما را به چند فاکت از آثار کلاسیک جلب می کنم:

” قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل ( دیکتاتوری – من) یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه یک انقلاب ( انقلاب مسلحانه – من) ، خویش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن تولید را ( استثمار گرانه که بر مالکیت خصوصی و کار مزدوری پرولتاریا متکی است – من) از طریق اعمال جبر ( دیکتاتوری طبقاتی – انقلابی پرولتاریای مسلح- من) ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد.

بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید میآید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. »، تأکید از من است. مانیفست حزب کمونیست. 

” کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، ( یعنی بکارگیری قهر، یعنی با استفاده از قدرت کارگران مسلح و… حمید قربانی) وصول. به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! “، پایان مانیفست سال ۱۸۴۸. مارکس و انگلس

۴* – دوﻟﺖ و اﻧﻘﻼب، نوشتۀ لنین

(۱)   ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ درﺑﺎرۀ دوﻟﺖ و وﻇﺎﯾﻒ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در اﻧﻘﻼب

(۲)   ﭘﻴﺸﮕﻔﺘﺎر ﺑﺮاﯼ ﭼﺎپ اول

(۳)    ﻣﺴﺌﻠۀ دوﻟﺖ اﮐﻨﻮن ﺧﻮاﻩ ازﻧﻈﺮﺗﺌﻮرﯼ وﺧﻮاﻩ ازﻧﻈر ﻋﻤﻠﯽ و ﺳﻴﺎﺳﯽ اهمیت وﻳﮋﻩ اﯼ ﮐﺴﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺟﻨﮓ اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﻴﺴﺘﯽ، ﭘﺮوﺳۀ ﺗﺒﺪﯾﻞﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ انحصاری ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ اﻧﺤﺼﺎرﯼ دولتی را ﺑه ﻣﻨﺘﻬﺎ درﺟه ﺳﺮﻋﺖ و ﺷﺪت ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ اﺳﺖ. ﺳﺘﻤﮕﺮﯼ ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮدﻩ هاﯼ زﺣﻤﺘﮑﺶ ﮐﻪ از ﻃﺮف دوﻟﺘﯽ اﻋﻤﺎل ﻣﯽ ﮔﺮدد ﮐﻪ روز ﺑﻪ روز ﺑﺎ اﺗﺤﺎدهاﯼ پر توان ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ داران ﺑﻴﺸﺘﺮ در هم ﻣﯽ ﺁﻣﻴﺰد، دم ﺑﻪ دم ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﺗﺮ ﻣﯽشود. ﮐﺸﻮرهاﯼ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ــﻣﻨﻈﻮر ﻣﺎ “جبهۀ ﭘﺸﺖ” ﺁﻧﻬﺎﺳﺖــ ﺑﺮاﯼ ﮐﺎرﮔﺮان ﺑﻪ زﻧﺪان هاﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺗﻮأم ﺑﺎ اﻋﻤﺎل ﺷﺎﻗﻪ ﻣﺒﺪل ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.» و .اﯼ .ﻟﻨﻴﻦ

ﻓﺼﻞ ۱- ﺟﺎمعۀ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ و دوﻟﺖ؛ “دولت”، ﻣﺤﺼﻮل ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﺗﻀﺎدهاﯼ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ است. اﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺲ همان ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎرها در ﭘﻮیۀ ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش هاﯼ ﻣﺘﻔﮑﺮان اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﭘﻴﺸﻮاﯾﺎن ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ در ﺟﺮﯾﺎن ﻣﺒﺎرزۀ ﺁزادﯾﺨﻮاهاﻧۀ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ. ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮕﺮ اﻧﻘﻼبی های ﺑﺰرگ را در زﻣﺎن ﺣﻴﺎﺗﺸﺎن ﻣﻮرد ﭘﻴﮕﺮدهاﯼ داﺋﻤﯽ ﻗﺮار دادﻩ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻣﻮزش ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺸﻤﯽ ﺑﺲ وﺣﺸﻴﺎﻧﻪ و ﻧﻔﺮﺗﯽ ﺑﺴﻴﺎر ﺟﻨﻮن ﺁﻣﻴﺰ از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن دادﻩ اﻧﺪ و ﺑﺎ ﺳﻴﻠﯽ از دروغ و ﺗﻬﻤﺖ های ﺑﺴﻴﺎر رذﯾﻼﻧﻪ ﺑﺎ ﺁن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ. ﭘﺲ از ﻣﺮﮔﺸﺎن ﺗﻼش هایی به کار ﺑﺮدﻩ اﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎﯾﻞ هاﯼ ﺑﯽ زﺑﺎﻧﯽ از ﺁﻧﺎن ﺑﺴﺎزﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺗﻘﺪﯾﺲ ﺷﺎن ﮐﻨﻨﺪ، ( تقدیس شان کنند- حمید قربانی)، ﺑﺮاﯼ ﻧﺎم ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر “ﺗﺴﻠﯽ “ﻗلب ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ و ﻓﺮﯾﺐ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت اﻓﺘﺨﺎر ﻣﻌﻴﻦ قایل ﺷﻮﻧﺪ و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل، ﺁﻣﻮزش اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺷﺎن را از ﻣﺤﺘﻮﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻧﺪ و ﺑﺮﻧﺪﮔﯽ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻧﺪ و ﻣﺒﺘﺬﻟﺶ ﮐﻨﻨﺪ. در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮرژوازﯼ و اﭘﻮرﺗﻮنیست هاﯼ درون ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎرﮔﺮﯼ ﺑﺮاﯼ “ﻣﺴﺦ ﮐﺮدن” ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ همداﺳﺘﺎﻧﻨﺪ، ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮﯼ جنبۀ اﻧﻘﻼﺑﯽ اﯾﻦ ﺁﻣﻮزش و روح اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﯾﺎد ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ و ﻣﯽ زداﯾﻨﺪ و ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و هرﭼﻪ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺑﻮرژوازﯼ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ اﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ، در درﺟۀ اول اهمیت ﻗﺮار ﻣﯽ دهند و ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻨﺪ. ﺷﻮﺧﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ اﮐﻨﻮن همۀ ﺳﻮﺳﻴﺎل ﺷﻮﯾﻨﻴﺴﺖ ها “ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﺖ”ﺷﺪﻩ اند! ﻣﺘﺨﺼﺼان، داﻧﺸﻤﻨﺪان ﺑﻮرژواﻣﺸﺮب ﺁﻟﻤﺎنی، ﯾﻌﻨﯽ اﻴﻦ دﯾﺮوز اﻣﺤﺎء کنندگان ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ ﻧﻴﺰ ﺣﺎﻻ ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ از ﯾﮏ ﻣﺎرﮐﺲ “ﻣﻠﯽ ـ آﻟﻤﺎﻧﯽ”، ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ اﺗﺤﺎدﯾﻪ هاﯼ ﮐﺎرﮔﺮﯼ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺟﻨﮓ ﻏﺎرﺗﮕﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮ ﻋﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻣﺎن ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ، ﭘﺮوردﻩ اﺳﺖ!

 *۵- کارل مارکس، در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار می نویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:

۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است. 

کسی که فقط مبارزۀ طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چارچوب تفکر بورژوایی و سیاست بورژوایی خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسیسم به آموزش مربوط به مبارزۀ طبقات – به معنای آن است که از سر و ته آن زده شود، مورد تحریف قرارگیرد و به آنجا رسانده شود که برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. مارکسیست فقط آن کسی است که قبول نظریۀ مبارزۀ طبقات را تا قبول نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز کاملاً عمیق بین یک خرده بورژوای عادی (و همچنین بورژوازی بزرگ) با یک مارکسیست در همین نکته است. با این سنگ محک است که باید چگونگی درک واقعی و قبول مارکسیسم را آزمود.” لنین، دولت و انقلاب، اوت – سپتامبر ۱۹۱۷

بنا بر این، کسانی که از دیکتاتوری پرولتاریا دفاع نمی کنند و در این جهت تلاش نمی کنند، خرده بورژوآ و بورژوآ می باشند و جدل های شان برای پنهان ماندن همین مسئله است و نه بر اساس این باشد که مشخص کنند، طرفدار واقعی بودن منافع طبقه کارگر یعنی چه! مصاحبه کردن و یا نکردن، نشست و برخاست هایشان نیز، همین طور است. معیار برای شناخت افراد، جریانات و احزاب برای کمونیستها اعمال، مواضع طبقاتی – سیاسی – اجتماعی و شعارهای واقعی افراد و جریانات هست و نه ادعایشان!

 

کیا
کیا
3 سال قبل

حد ومرز را شرایط اجتمایی و فرهنگی و توازن نیروهای در گیر تعیین می کند و هیچ مرکزی هم مشروعیت تعیین شرایط را ندارد.
در جامعه ما برای مثال درگیری در مقابل دیکتاتور و فاشیست مذهبی است و شرایط و تعیین مبارزان اجتمایی هم ساده و قابل لمس است ولی متاسفانه در تئوری های تنک گرفتار شده ایم و واقعیت را نمی خواهیم ببینیم!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x