پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

مستند “کودتای خزنده در سپاه” و شکاف درون حاکمیت – مهین میلانی

چه نتیجه ای می گیریم از این شکافی که وجود داشته است؟ آیا می تواند چنین باشد که بعد از 41سال، شکاف به شکلی عمیق تر در لایه های نهادهای کنونی وجود داشته باشد در عین حال که مردم درگیر با آن با فرهنگ تزویر و دوروئی و اختلاس و بی حرمتیِ مقامات بزرگ شده اند و گویی خود نیز زنجیره ای وابسته به سیستمی هستند که کلیت آن در دست سپاه است؟

نقاشی: Paul Klee

این آخرها، بعد از ۴۰ سال جنگ تحمیلی ایران و عراق که به مدت ۸ سال کشور را به فاجعه کشاند، مستندی به نام “کودتای خزنده در سپاه” در تلویزیون فارسی بی بی سی پخش شده است که روابط درونی سپاه پاسداران را در آغاز انقلاب برملا می سازد. و آشکار می کند که چگونه افراد صادق باورمند به خمینی و خدا و دفاع از وطن در میان خون و بمباران جان خود را از دست می دادند اما کسانی که هیچ تجربه ی جنگ نداشتند دور از مرکز مرگ و جنگ و ویرانی در نقش فرماندهی دستورالعمل های جنگی صادر می کردند. بدین ترتیب بود که جنگ بدون کمترین تاکتیک و پیشبرد فنون جنگی الله بختکی بچه های جان بر کف داوطلب را توپِ دم گلوله می کرد. شهرها را به ویرانی می کشاند و مردم جنگ زده را آواره می ساخت. تعدادی از کسانی که در سپاه پاسداران در اوایل جنگ فعالیت می کردند به این نابسامانی و ناکاردانی اعتراض کردند. آیت الله منتظری این دوسویگی فاجعه بار را “کودتای خزنده” نامید. آیت الله خمینی اما وقعی نگذاشت و هم چنان بچه ها را به جنگ فرستاد. همان کاری که همه ی روحانیون زاهد در تمام عصرها می کنند یعنی ارزش های اگزیستانس خود را بر دیگران تحمیل می نمایند تا اراده ی قدرتشان را مسلط سازند: “فقط ما خوب هستیم و به حق.” و اما درک ما از حق و ناحق هماره ارتباط دارد به روابط سلطه. و کسانی که در قدرت هستند خصوصیت های خود را از جمله حق تلقی می کنند. آنها تجسم زهدی هستند که زندگی را نه آنگونه که هست بلکه آنگونه که آرزو می کنند، در جایی دیگر، در آسمان ها، می خواهند. و این زنجیریست که کشیش یا ملای زاهد را در خود می پیچد. او باید اول زخمی کند تا بتواند به عنوان رهبر و ناجی مثلن نجات دهد. اوخود یک بیمار و زخمی است و دیگران می بایست تاوان بیماری او را بدهند که بتواند خدای زمین باشد و سلامتی دیگران را به خطر اندازد و یک مشت افراد اسکیزوفرنیک بسازد که برشان حکومت کند، و نه افرادی مستقل، سرپا و با اراده ای ماندگار و مسلط برخود. و “de faire le mal pour le Plaisir de le faire….” (آزار برسانند زیرا از این آزار رساندن لذت می برند). صد البته مردم رنجی را که از این بابت می بینند خود عاملند و خود باید تقاص پس بدهند. یعنی که بروند و شهید شوند و بار گناه را از دوش خالی کنند… و کسانی چون محسن رضائی دیگران را از پخش فیلم های گرفته شده منع کرد نکند ضد انقلاب از آن بهره برداری نماید. به گفته ی داریوش برادری “این «کودتای خزنده» ویروس و سلول سرطانی انحصارطلبی بود که «میل و تمتع پنهان»، آن دیسکورس و دوران و حکومت و سپاه یا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، با آن خویش را به قول محسن رضایی چون خانواده ایی می دیدند و همدیگر را برادر می خواندند و «پدری مطلق» داشتند که هیچ کس نمی تواند روی حرفش حرف بزند و کلامش حکم خداست و در یک چنین خانواده ای تفاوت و دیالوگ نمی تواند جا بیابد و باید سرکوب بشود… امری که به سطوح دیگر نیز رشد می کند و همه را به شکل خویش در می آورد و آنگاه تنها راهی که برای کنار گذاشته شدگان می ماند “مرگ تراژدی” است تا دست کم برای ایمانشان بمیرند.”

امین بزرگیان در فیس بوکش نوشت: ” پس از وقایع هشتاد و هشت که تصویر اینهمان‌ شده‌ی حکومت و کشتگان جنگ مخدوش شد و بدلایلی -که در کتاب رستگاری در خیابان توضیح داده‌ام- کشتگان و مجروحان و مصدومان جنگ توانستند خود را تا حدودی از دست نظام مستقر نجات دهند، مستند کودتای خزنده، برای اولین بار تصویر یکّه و یکدست سپاه در افکار عمومی را مشتّت و پراکنده کرد.” و “سپاه نهادی بازتاب یافت که از اساس همین بوده و تمام عناصرش همینی هستند که اکنون‌اند؛ سپاه یعنی همین آدم ها و ایده‌ها و کنش‌های موجود. نظام توانسته بود جوهری به آن دهد که مخالفان نظام هم آن را پذیرفته بودند. مستند کودتای خزنده، خواسته یا ناخواسته، نشان داد که سپاه بر خلاف تصویر بازتاب‌یافته‌اش، نهادی یکدست نبوده و این جوهر، یک سازه است که در خلال نزاع سیاسی و فرهنگی حاصل شده است. مستند تصویر یکدست سپاه و تلقی جوهری از آن را مخدوش کرده است. ازینجا ببعد در ذهن بسیاری این شکاف بازتابیده می‌شود و این سوال‌ها ساخته شده که کدام سپاهی؟ کدام فرمانده؟ نام‌هایی مثل بهمنی و رستگار و کریمی در آن کلیت ساخته شده توسط حکومت و اپوزیسیون حرفه‌ای، تَرَک ایجاد کرده‌اند.” یک پروفسور دانشگاه که شوهرش را در جنگ از دست داد می گوید: “این مستند واقعیت هایی است که در جریان جنگ رخ داد و عملآ نیروهای کارامد و صالح آن روز سپاه یا کنار رفتند و به مرور زمان با بیماری و یا از کار افتادگی هلاک شدند و یا در جبهه ها شهید. و تعدادی منفعل. و تعدادی هم به امور اقتصادی و منابع کشور مسلط شدند و در حال چپاول و فروش سرزمین هستند.” او که از موافقین سرسخت خمینی و نظام حاکم بود، اکنون نگران است از اینکه نکند بمیرد و پایان این رژیم را نبیند. برادر ۱۷ ساله ی من، شاگرد اول دبیرستان البرز و کاپیتان تیم مدرسه داوطلبانه به جبهه رفت. دستش فلج شد. باز رفت. استخوان های معلوم نیست چه کسی را از عراقی ها یا ایرانی ها توی یک کیسه برای مادر نگون بخت من آوردند.

 2) آنهایی که در اوایل انقلاب از نزدیک با امور آشنائی داشتند می دیدند که بخش مهمی از مردم در سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع صادقانه می خواهند کارها را پیش ببرند اما تعدادی بیسواد و ناکارآمد و بی تجربه و تازه به دوران رسیده همه ی ریسته ها از قبل را رشته کردند. کارآمدان و متخصصان را به کنار گذاشتند و خود به عنوان نماینده ی خدا و امام به ویرانی کشور نشستند. نیچه در کتاب  On the Genealogy of Morality می گوید: ضرر از قوی ترین آدم به آدم نمی رسد. بلکه از ضعیف ترین.” (p.89). “آن ها مردانی معمولی اند که هیچ حقیقتی درشان وجود ندارد.”  و در Beyound good and evil  در توضیح اخلاق بردگی: “یک آدم رنجور، اسیر، دنباله رو و نامطمئن از خود چه اخلاقی می تواند ارائه دهد؟” نیچه این گونه آدم ها را آدم های بیمار و ضعیفی می داند که نفرتی عمیق نسبت به نیرومندان دارند. و نیرومندان کسانی هستند که در پی یک خدا و امام و رهبر و استلزامات متعارف اسیر نمی شوند. نیازی ندارند که دیگران آن ها را تأیید کنند. قوی پر است و بر خود مسلط است. قدرتی دارد که اجازه نمی دهد ترس غلبه کند. نیرومندان کسانی هستند که ارزش های خود را بنا برخواست های طبیعی زندگی بنا می کنند. و نه ارزش های مسلط. شاید در این جا صحبت از هیتلر به جا باشد. واقعیت اینست که او اگرچه یک فاشیست و نازی و منفور وغیرقابل پذیرش در چشم دنیا، اما بسیارکارآمد بود. کشورش را ساخت و اقتصادش را بارور کرد. آن چه که ما هم اکنون در آلمان می بینیم بخشن در پی ساختارهای محکم اقتصادی با علم و دانش بود که هیتلر نقش زیادی در آن داشت. او به میهنش و به مردمش ایمان داشت و می خواست که آن ها را به بالا ترین مقام برساند. منظور اینست که صرف عدالت خواهی و انگیزه های ایدئولوژیکی و ایثار ازهمان خصوصیات افراد عادی است. و اگر با کاردانی و دانش و تدبیر و بینش تیز وهوشیار همراه نباشد فقط ویرانی به بار می آورد. این پدیده در کشور ما فقط در میان حکومت داران عاملیت نداشته است. بلکه در میان اپوزیسیون و تشکیلات سیاسی نیز به همین منوال عمل شده است.

 3) آن چه که در این مستند بسیار می بایست توجه شود، مسئله ای که هم نظام اسلامی حکومت ایران و هم بخش های زیادی از اپوزیسیون تکیه برآن داشتند، یک دست جا زدن این دستگاه اختاپوسی در آن زمان بوده است بر همه ی بنیادهای اقتصادی-سیاسی-فرهنگی-اجتماعی. این امر سبب می شد که غصب کنندگان همه ی امور را با بوق و کرنا در دست گیرند با این استدلال که رژیم در دست جان باختگان و ایثار گران است ولذا دهان همگان را بدین ترتیب ببندند و بر تسلط خود بر مردم ادامه دهند؛ و از جانب دیگر اپوزیسیون نیز که نمی توانست تفکیک کند و ببیند که چگونه این نظام همه را زیر سیطره ی خود به یک نوع شبیه سازی مزورانه و جنایتکارانه وامی دارد بالطبع راه حل هایی را پیش رو می گذاشت با نادیده گرفتن این شکاف که در همه ی عرصه ها ما شاهدش بودیم. هم اکنون با اینکه مستند “کودتای خزنده” صادقانه خواسته است این شکاف را آگاهانه در آغاز انقلاب نشان دهد، برخی افراد اصرار بر این دارند که این مستند بازتولید مطلوب حکومت اسلامی است. نوید حمزوی در فیس بوکش می نویسد: “مستند کودتای خزنده حسین باستانی به تهیه کنندگی بی بی سی فارسی خواسته یا ناخواسته (نمی دانیم) دوگانه کاذبی را بازتولید می کند که دست برقضا همان روایت مطلوب جمهوری اسلامی ست.” و معتقد است که این نوار “از آرشیو محرمانه جمهوری اسلامی خارج و بدست حسین باستانی رسانیده شده.” یعنی برنامه ریزیِ از قبل و همکاریِ فیلم ساز با حکومت اسلامی! معلوم نیست چرا حکومت اسلامی می بایست این دوگانگی را حفظ کند. درحالی که از قضا حکومت همواره خواسته آن را یک دست جلوه دهد تا جایی برای اعتراض باقی نگذارد و ملت و دولت را یکی دانسته باشد. نوید حمزوی در پایان پست فیس بوکی اش چنین نتیجه می گیرد: “باستانی ساختار دو گانه و البته بسته خیر/شر، خوب/بد، پاک/ناپاک را به میانجی مستندش بازسازی می کند تا بر یکی در نسبت با دیگری برتری ببخشد، برای او برتر همان قسم پنهان سپاه پاسداران است. قسمی که فداکار است، جان برکف است و البته درون سیستم است، برای سیستم شهید می شود، برای سیستم سکوت می کند و برای سیستم جان می دهد. کلیت ساختار، مقدس است، تنها چند سیب گندیده درون آن وجود دارد. ساختار دوگانه ای که نه تنها روایت مسلط جمهوری اسلامی که آبشخور آن نیز هست.” اما این آن پیامی نیست که فیلم مستند “کودتای خزنده” می دهد. چرا که مستند به هیچ رو نمی خواهد بگوید که کلیت ساختار مقدس است. و از قضا نشان می دهد بعد از خلع آیت الله منتظری و برکناری معترضین به دست نامقدسان افتاده است و افراد صالح متواری شده اند. و آن شکافی که آن زمان وجود داشته است قاعدتن نباید بعد از آن  یا دست کم با آن مؤلفات زمان خود داشته باشد. برخلاف آنچه که همیشه نظام سعی داشت برهمه خلافش را حقنه کند. پروفسور دانشگاهی که در بالا ذکر کردم از ایران به من نوشت: “تهیه کننده ی این مستند رو می شناسم. با خواهرش دوست هستم و خانواده ی بسیار فرهیخته ای هستند. در واکنش به این برنامه تلویزیون ایران فعلآ شدید عمل نکرده و فقط افرادی رو از سپاه و ارتش در تلویزیون آورده که از زبان آنها برخی وقایع روایت شوند.”

ما چه نتیجه ای می گیریم از این شکافی که وجود داشته است؟ آیا می تواند چنین باشد که بعد از ۴۱ سال، شکاف به شکلی عمیق تر در لایه های نهادهای کنونی وجود داشته باشد در عین حال که مردم درگیر باآن با فرهنگ تزویر و دوروئی و اختلاس و بی حرمتیِ مقامات بزرگ شده اند و گویی خود نیز زنجیره ای وابسته به سیستمی هستند که کلیت آن در دست سپاه است؟ یعنی آیا می توان تصور نکرد که در میان نظامیان سپاه، در میان نظامیان ارتش، و در میان دیگر نهادهای سپاه چنین شکافی با ماهیتی جدید از یک طرف بین فرماندهان و رؤسا و از طرف دیگر بین مردمی که مجبورند در این سیستمِ پیوسته تحت کنترل کار کنند و زندگی کنند وجود داشته باشد؟ سیستمی که در آن هرروز شاهد دزدی ها واختلاس های بالا دستی ها هستند؟ یا که باید نتیجه گرفت که مردم که دیگر آن ایثارگران چهاردهه پیش هم نیستند با اینکه در نهایت خواستار تغییر سیستم اند اعتراض نمی کنند. کنار می آیند. و درون سیستم هم ساختارش را حفظ می نمایند و هم خود جزئی از ساختارمی شوند و یعنی یک نوع یک دستی در ساختار موجود ادامه می یابد و هر کس کلاه خود را می گیرد که باد نبرد.

 

کودتای خزنده در سپاه ـ مستند

 

 

https://akhbar-rooz.com/?p=48762 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

با نکته اصلی نوشتار هم میهن گرامی, خانم مهین میلانی, که پدیده ها همواره در تغییرند و هیچ چیز همانی نیست که در آغاز بود, میتوان و باید همراه بود.

به نگر می آید که روی سخن خانم میلانی با هم میهنان خارج از کشور باشد چرا که او در بکارگیری واژه های خارجی دست و دلباز بوده است. بازخوانی و ویراستاری کم دامنه ای میتوانست نوشتار را برای هم میهنان درون کشور سودمندتر کند. چند نمونه:
۱ – “اگزیستانس” – آیا ممکن بود که واژه هستی را بجای آن گذاشت؟
۲ – “یک مشت افراد اسکیزوفرنیک (روان پریش؟) بسازد که برشان (بر آنان؟) حکومت کند.”
۳ – “امین بزرگیان در فیس بوکش ( فیسبوک خود؟) نوشت”
۴ – “تعدادی بیسواد … همه ی ریسته ها از قبل را رشته کردند.” باید توجه داشت که واژه “ریسته”, هر چند کاربرد گسترده ندارد اما نادرست نیست و, بر وزن رفته از فعل رفتن, میتواند از فعل ریستن (یعنی رشتن, تافتن, ریسیدن) ساخته شود. بنابراین, “ریسته” و “رشته” هم معنی بوده و به کالایی گفته میشود که از ماده خام (مانند پنبه, پشم, مو) تافته یا ریسیده شده باشد اما خانم میلانی آندو را با معانی متفاوت بکار گرفته است. پیداست که او مثال “هرچه رشته بود, پنبه کردند” را در نگر داشته است.

خانم میلانی داوری نادقیقی در نوشتار خود آورده بدینگونه که “صرف عدالت خواهی و انگیزه های ایدئولوژیکی و ایثار ازهمان خصوصیات افراد عادی است.”
راست اینست که “عدالت خواهی” کیفیت برجسته انسانی ست و کاربرد واژه “صرف” عدالت خواهی را از معنا تهی میسازد. اقشار بالادست اجتماعی همواره در پی حفظ بهره مندیهای (مستقیم یا غیر مستقیم) بادآورده ی خود بوده, و تنها هنگامی همراه تغییر میشوند که سهم شان فزونی بگیرد و در نتیجه سرشت عدالت خواهانه ندارند. ایدئولوژی های عبارت پرداز و فریبکار (مانند اسلام) نیز همینگونه اند. اما اقشار زیردست و محروم (و روشن بینان انسان دوست در همراهی با این اقشار) عدالت خواهند و تغییرات اجتماعی را در راستای برقراری سوسیالیسم (که محتوای اصلی آن عدالت اجتماعی, مستقل از هرگونه ایدولوژی ست) پی میگیرند.
در پایان, باید گفت آنگاه که ایدئولوژی بر انسان دوستی و برابری انسان ها استوار باشد و ایثار واقعا در راه بهروزی انسان ها بکار گرفته شود, داوری بالا بسیار ناروا میگردد.

peerooz
peerooz
3 سال قبل

اتحاد آقا, اتحاد! و ادب و احترام!

“نیچه خود می گوید که حقیقت توهم است. و به گفته ی کانت شیئی فی نفسه را هرکس با برداشت خود تفسیر می کند و گادامر می فرماید به اندازه ی تعداد آدم ها از یک متن خوانش” و
“دقیقن “حقنه” بهترین واژه است. دقیقن یعنی به ما اماله کردند. این نظام از همان آغاز خودش را به ما اماله کرد یا دقیق تر به ما “چپاند”. پایان نقل قول کلمات قصار.

چون “حقیقت توهم است” و “شیئی فی نفسه را هرکس با برداشت خود تفسیر می کند” و “به اندازه ی تعداد آدم ها از یک متن خوانش وجود دارد” پس لابد “نظام” حق داشت و دارد که خودش را به ما “بچپاند”. با چنین فرهنگی هرکدام از ما بقدرت برسد همان خواهد کرد. ۲۵۰۰ سال است که همان کرده ایم و میکنیم و خواهیم کرد.

F+Sharifi
F+Sharifi
3 سال قبل

المان نازی و پیشوا جنایتکارش حداقل ۶۰ میلیون انسان را کشتند . میلیونها یهودی و کمونیست را در کوره های ادم سوزی ،سوزاندند.
حدود ۸ میلیون المانی نیز در جنگ کشته شدند و امثال مهین میلانی تاکید میکنند که« هیتلر کشورش را دوست داشت» !!

واقعا شرم بر این علاقه و دوست داشتن ناسیونالیستی، نڑاد پرستانه و ضد انسانی از نوع راست افراطی !

پاسخ

احمد میرزا
احمد میرزا
3 سال قبل

گذشته از منطق سست این نوشتار که نمونه اش قیاس قوی و ضعیف و درک وارونه از منظور نیچه و استناد به هیتلر است؛ چند واژه و عبارت نا به جا ونادرست در آن نشسته است مانند: «بچه های جان برکف داوطلب را توپ دم گلوله می کرد»
ــــ ما در وقتش می نوشتیم بچه ها را گوشت دم توپ می کنند.
«تازه به دوران رسیده همه ریسته ها از قبل را رشته می. کرد»
ــــ شاعر حی وحاضر ما. فرموده: دیدی آخر رشته هایم پنبه شد؟
«که همه خلافش را حقنه کند»
حقنه با عمل تنقیه و اماله نسبت دارد نه با تلقین و القا که با مفهوم و معنی و ذهن ربط می یابد ؛ به کار بردن حقنه بی احترامی به. تلقین شوندگان است!
واژه استلزامات جمع بستی من درآوردی و نادرست است؛استلزام به معنی وجوب و بایستن هاست
شهری یاجایی یا بنایی را ممکن است ویران کنند ولی کشاندنش به ویرانی زحمت مضاعف می طلبد.
این عبارت «متخصصان را کنارگذاشتندو خود به عنوان نماینده خدا و امام به ویرانی کشور نشستند» خبری کهنه شده است؛خبرتازه اینست که سرمایه داری نوع ولایی قلمرواش را به سبک کفار دشمن و رقیب آباد ترکرده است؛ندیده اید تصویرهای لواسان ها وبرجها و زرق و برق های ام القراء را که به ازای کشتار وسرکوبی و ارعاب وحبس وسانسورکوشندگان وآرزومندان عدالت اجتماعی و آزادی فراهم کرده اند؟آری این سلطنت دینمداران سوداگر زرسالاراست اما گویاآموخته های دوره جوانی برای
خیلی ها «دمدمه»شده که نمی گذارد تفسیر کنند چرا چنان بود و چرا چنین شد!

مهین میلانی
3 سال قبل
پاسخ به  احمد میرزا

جناب آقای احمد میرزا،
۱. گفته اید متن از یک منطق سست برخوردار است و درک وارونه از منظور نیچه دارد.
متاسفانه ما عادت داریم عبارت های کلی و گنده را بپراکنیم. این کلی گویی هیچ معنایی ندارد مگر اینکه شما با فاکت و مثال مشخص و استدلال قوی و مستند حکم خود را عرضه کنید. که آن هم به هیچ رو معلوم نیست که آنچه شما تفسیر می کنید عین واقعیت باشد. نیچه خود می گوید که حقیقت توهم است. و به گفته ی کانت شیئی فی نفسه را هرکس با برداشت خود تفسیر می کند و گادامر می فرماید به اندازه ی تعداد آدم ها از یک متن خوانش وجود دارد.
۲. شما با مثال هایی که آوردید نشان دادید که همان اخلاق بردگی نیچه را پیش می برید. یعنی همه چیز می بایست دقیقن عین همانی باشد که گذشتگان گفته اند. و اگر من به جای عبارت مصطلح “رشته هایم پنبه شد؟” بگویم “ریسته ها از قبل را رشته می کرد” خطای نابخشودنی مرتکب شده ام.
۳. دقیقن “حقنه” بهترین واژه است. چرا از واژه ها می ترسیم زمانی که عملش را بر ما جاری می سازند. آری خلافش را یعنی حقانیت خودشان را بر ما حقنه کردند. دقیقن یعنی به ما اماله کردند. این نظام از همان آغاز خودش را به ما اماله کرد یا دقیق تر به ما “چپاند”.
۴. استلزامات مصطلحی است که در فلسفه زیاد به کار برده می شود. و من دلیلی نمی بینم که آن را استفاده نکنم. خیلی گشاده به زبان نگاه می کنم.
۵. این که شهر را ویران کنند یا به ویرانی بکشند دو مفهوم جداست.
۶. گفته اید: “این عبارت «متخصصان را کنارگذاشتند و خود به عنوان نماینده خدا و امام به ویرانی کشور نشستند» خبری کهنه شده است”. دقیقن خبر کهنه است. زیرا مستند مربوط است به اوایل جنگ. بنابراین صحبت از آنزمان است.
در ثانی این که نظام اسلامی لواسانات ساخته است و قلمروش راآباد کرده است معنایش این نیست که کل کشور را به ویرانی نکشانده است.
۷. بهتر است بجای آن که ملانقطی باشیم، ببینیم متن چه حرفی می خواهد بزند. و آن حرف را دیالوگ کنیم و گفتمانی را بگشائیم. دست از عیب جوئی های بی ثمر برداریم.

مسعود
مسعود
3 سال قبل

خانم میلانی، ضرر فقط از آدم ضعیف به ما میرسد را از نیچه میپذیرد و بدنبالش اجبارا نقشی مثبت از هیتلر پیدا میکند.
نمیدانم خانم میلانی چنین گفت زرتشت نیچه را خونده که زنان را جزء پست و ضعفا طبقه بندی میکند؟

مهین میلانی
3 سال قبل
پاسخ به  مسعود

آقای مسعود، مولوی و سعدی هم زن ستیز بوده اند. سعدی که عارض جوانان را دوست داشت. مولوی هم دختر نابالغش را هدیه ی شمس کرد. اما این سبب نمی شود ما سعدی و مولانا را دوست نداشته باشیم. نیچه سرآمد فیلسوفان اگزیستانس دنیای فلسفه را فتح کرد با نظریاتش. پارادوکس ها را اگر نبینیم به جایی نمی رسیم. هیتلر نیز یک پارادوکس بود. از یک طرف یک نژاد پرست و فاشیست و نازی اما کشور و ملتش را دوست داشت. برخلاف حکومت اسلامی که هم خونخوار و دیکتاتور است و در عین حال ناکارآمد و جهان گشا برای اسلام. وهیچ ایرانیتی نمی شناسد. تمام این متن نیز می خواهد به پارادوکس ها بپردازد و دوگانگی هایی یا چند گانگی هایی که در پدیده ها وجود دارد. زرتش یک ابر قدرت است زیرا اولن خوبی و بدی را با هم می بیند و آنگاه همانگونه که در ورای خوبی و بدی نیچه می گوید از آن فرا می رود یعنی بر طبق تمام بحث تبارشناسی اخلاق ارزش های خود را محک می زند.

F+Sharifi
F+Sharifi
3 سال قبل

خانم میلانی می نویسند : هیتلر «بسیارکارآمد بود. کشورش را ساخت و اقتصادش را بارور کرد. آن چه که ما هم اکنون در آلمان می بینیم بخشن در پی ساختارهای محکم اقتصادی با علم و دانش بود که هیتلر نقش زیادی در آن داشت. او به میهنش و به مردمش ایمان داشت و می خواست که آن ها را به بالا ترین مقام برساند»

این جملات تحریف کامل واقعیت و دروغ هایی از جنس راست افراطی اروپایی بیش نیست!
بعد از جنگ دوم المان کشور کاملا ویران شده ای بود که با کمک های مالی امریکا و پلان مارشال ، تلاش مردم سخت کوش و نفی کامل هیتلر و نازیسم توانست المان را باز سازی کند .
تجلیل از نازیسم و هیتلر در بسیار کشورها از جمله فرانسه جرم محسوب میگردد !

کیا
کیا
3 سال قبل

این کودتا های خزنده در حاکمیت اسلامی در واقع تصویه کنترول شده نیروهای با برنامه و جهت تعیین شده فقاهتی کردن کشور بوده است !
حال دل خوش کردن به این اختلافات شاید راهی بجلو نباشد ،چون مهندسی هنوز در دست ولایت است .

با اتفاقات صورت گرفته در منطقه و نقش ارتجاعی ترکیه و ایران بخصوص مسئله جدید آذربایجان و ارمنستان ،میتوان به به بغرنجتر شدن اوضاع در منطقه و روشدن کارت های جدید در دست مرتجعان منطقه ای شود.
منطقه میرود موزاییکی شود.
تنها راه محتمل همکاری نیروهای مترقی در منطقه با یکدیگر است که شاید بتواند این پروسه را به فدرالیسم های مترقی بکشاند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x